دیدگاه دوم، دیدگاه طبّ روحانى است.

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
اخلاق در قرآن جلد 1
دیدگاه اوّل: تهذیب نفس نوعى جهاد است.دیدگاه سوم، دیدگاه سیر و سلوک است.

در این دیدگاه، روح انسان همچون جسم انسان گرفتار انواع بیماریها مى شود و براى بهبود و سلامت آن باید دست به دامن طبیبان روحانى و مسیحانفسان معنوى شود، و از داروهاى ویژه اى که براى هر یک از بیماریهاى اخلاقى وجود دارد بهره بگیرد تا روحى سالم، پرنشاط و پر تلاش و فعّال پیدا کند.

شایان توجّه این که در دوازده آیه قرآن مجید(1) از بیماریهاى روحى و اخلاقى، تعبیر به مرض شده است; از جمله در آیه 10 سوره بقره، صفت زشت نفاق را به عنوان بیمارى قلمداد کرده، درباره منافقان مى فرماید: «فى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللّهُ مَرَضَاً; در دلهاى آنها نوعى بیمارى است، و خداوند (به خاطر اصرارشان بر گناه و نفاق) بر بیمارى آنها مى افزاید.»

در آیه 32 سوره احزاب، شهوت پرستان را بیمار دلانى معرّفى مى کند که در کمین زنان باعفّتند; خطاب به همسران پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى فرماید: «فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذى فى قَلْبِه مَرَضٌ; به گونه اى هوس انگیز سخن نگویید که بیماردلان در شما طمع کنند.»

و در آیات دیگر نیز به همین معانى یا معنى وسیعتر که تمام انحرافات اخلاقى و عقیدتى را فرا مى گیرد اشاره شده است.

در یک تعبیر پرمعناى دیگر، دلهایى را که کانون نور معرفت و اخلاق و تقوا است به عنوان قلب سلیم معرّفى کرده از زبان ابراهیم مى فرماید:

«وَلاتُـخْزِنى یَوْمَ یُبْعَثُونَ ـ یَوْمَ لایَنْفَـعُ مالٌ وَلابَنُونَ ـ اِلاّ مَنْ اَتَى اللّهَ بِقَـلْب سَلیم; در آن روز که مردم براى حساب مبعوث مى شوند، مرا شرمنده و رسوا نکن! ـ آن روز که مال و فرزندان سودى نمى بخشد! ـ مگر کسى که با قلب سلیم به پیشگاه خدا آید.» (سوره شعراء، آیات 87 تا 89)

سلیم از ماده سلامت در برابر فساد و انحراف و بیمارى است; و قلب سلیم، بطورى که از روایات معصومین(علیهم السلام) که در تفسیر این آیه وارد شده بر مى آید، قلبى است که خالى از غیر خدا باشد (از هرگونه بیمارى اخلاقى و روحانى بر کنار باشد).

قرآن مجید در جاى دیگر مى گوید: ابراهیم (که در آیات بالا تلویحاً از خداوند تقاضاى قلب سلیم کرد) به مقصود خود رسید، و به لطف و عنایات حق صاحب قلب سلیم شد; در آیه 83 و 84 صافّات مى خوانیم:

«وَاِنَّ مِنْ شیعَتِهِ لاَِبْراهیمَ ـ اِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْب سَلیم; از پیروان او (نوح) ابراهیم(علیه السلام) بود ـ آن هنگام که با قلب سلیم به پیشگاه پروردگارش آمد.»

آرى! ابراهیم(علیه السلام) آرزو داشت که صاحب قلب سلیم گردد و با تلاش و کوششهایى که در مسیر بندگى خدا و ایثار و مبارزه با شرک و هواى نفس نمود، سرانجام به این مقام رسید.

* * *

در احادیث اسلامى نیز اشارات زیادى به این دیدگاه شده است، که احادیث زیر نمونه اى از آن است:

1 ـ امیرمؤمنان على(علیه السلام) در توصیف پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در نهج البلاغه مى فرماید: «طَبیبٌ دَوّارٌ بِطِبِّهِ قَدْ اَحْکَمَ مَراهِمَهُ وَاَحْمى مَواسِمَهُ یَضَعُ ذلِکَ حَیْثُ الْحاجَةُ اِلَیْهِ مِنْ قُلُوب عُمْى وَآذان صُمٍّ وَاَلْسِنَة بُکْم، مُتَتَبِّعٌ بِدَوائِهِ مَواضِعَ الْغَفْلَةِ وَمَواطِنَ الْحَیْرَةِ; او طبیبى است سیّار که با طبّ خویش همواره به گردش مى پردازد، مرهمهایش را بخوبى آماده ساخته و (براى مواقع اضطرار و سوزاندن محلّ زخمها) ابزارش را داغ کرده تا هر جا نیاز باشد از آن براى دلهاى کور و نابینا، و گوشهاى کر و ناشنوا، و زبانهاى گنگ بهره گیرد; با داروهاى خویش در جستجوى بیماران فراموش شده و سرگردان است!»(2)

2 ـ در تفسیر قلب سلیم که در دو مورد از آیات قرآن مجید آمده (و در بالا به آن اشاره شد) روایات زیادى وارد شده است:

در یک مورد مى خوانیم که از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) سؤال کردند: «مَاالْقَلْبُ السَّلیمُ; قلب سلیم چیست؟» فرمود:

«دینٌ بِلاشَکّ وَهَوًى، وَعَمَلٌ بِلا سُمْعَة وَرِیاء; منظور دینى است که شک و هواپرستى در آن نباشد، و عملى است که سمعه و ریا در آن راه نیابد.»(3)

در حدیث دیگرى از امام باقر(علیه السلام) مى خوانیم: «لاعِلْمَ کَطَلَبِ السَّلامَةِ وَلاسَلامَةَ کَسَلامَةِ الْقَلْبِ; هیچ علمى مانند جستجوى سلامت نیست، و هیچ سلامتى همانند سلامت قلب نمى باشد!»(4)

در حدیث دیگرى از على(علیه السلام) آمده است که فرمود: «اِذا اَحَبَّ اللّهُ عَبْداً خَیْراً رَزَقَهُ قَلْباً سَلیماً وَخُلْقاً قَویماً; هنگامى که خداوند بنده اى را دوست بدارد، به او قلب سلیم و اخلاق معتدل و شایسته مى دهد.»(5)

3 ـ در روایات متعدّدى از اخلاق رذیله تعبیر به بیماریهاى قلب شده است.

در حدیثى از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: «اِیّاکُمْ وَالْمِراءَ وَالْخُصُومَةَ فَاِنَّهُما یُمْرِضانِ الْقُلُوبَ عَلَى الاِْخْوانِ، وَیَنْبُتُ عَلَیْهِمَا النِّفاقُ; بپرهیزید از جرّ و بحثها و خصومتها که این دو دلهاى برادران دینى را بیمار مى سازد، نفاق و تفرقه بر آنها مى روید.»(6)

در حدیث دیگرى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم:

«ما مِنْ شَىْء اَفْسَدَ لِلْقَلْبِ مِنْ خَطیئَتِهِ; چیزى بیش از گناه، قلب را فاسد نمى کند.»(7)

4 ـ در حدیث دیگرى از امیرمؤمنان على(علیه السلام) مى خوانیم: «اَلا وَمِنَ الْبَلاءِ اَلْفاقَةُ، وَاَشَدُّ مِنَ الْفاقَهِ مَرَضُ الْبَدَنِ، وَاَشَدُّ مِنْ مَرَضِ الْبَدَنِ مَرَضُ الْقَلْبِ; آگاه باشید فقر یکى از بلاها است، و از آن بدتر، بیمارى تن است. و از آن سخت تر بیمارى قلب است.»(8)

5 ـ در حدیث دیگرى از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم که در آن حسد به عنوان یک بیمارى مستمر در طول تاریخ بشریّت، معرّفى شده است; فرمود: «اَلا اِنَّهُ قَدْ دَبَّ اِلَیْکُمْ داءُ الاُْمَمِ مِنْ قَبْلِکُمْ وَهُوَ الْحَسَدُ، لَیْسَ بِحالِقِ الشَّعْرِ، لَکِنَّهُ حالِقُ الدّینِ، وَیُنْجى فیهِ اَنْ یَکُفَّ الاِْنْسانُ یَدَهُ وَیَحْزَنَ لِسانَهُ وَلایَکُونَ ذاغَمْز عَلى اَخیهِ الْمُؤْمِنُ; مرضى که امّتهاى پیشین به آن گرفتار شده اند به سوى شمار روى آورده است و آن بیمارى حسد است که موى بدن را نمى ریزد (اشاره به بیماریهایى است که باعث ریزش موهاى بدن مى شود) ولى دین را مى ریزد و از بین مى برد، و راه نجات از آن و درمان آن این است که انسان (هنگام پیدایش نشانه هاى حسد) دست و زبانش را نگاه دارد و حتّى نسبت به برادر مؤمن خود با اشاره چشم و ابرو اهانت نکند!»(9)

6 ـ در بسیارى از روایات اسلامى از رذایل اخلاقى تعبیر به «داء» که به مفهوم بیمارى است شده; مثلا، در خطبه 176 نهج البلاغه، درباره قرآن مى فرماید:

«فَاسْتَشْفُوهُ مِنْ اَدْوائِکُمْ ... فَاِنَّ فیهِ شِفاءً مِنْ اَکْبَرِ الدّاءِ وَهُوَ الْکُفْرُ وَالنِّفاقُ وَالْغَىُّ وَالضَّلالُ; از قرآن براى شفاى بیماریهاى خود کمک بطلبید، زیرا در قرآن، شفاى بزرگترین بیماریها، یعنى کفر و نفاق و گمراهى و ضلالت است.»

این تعبیر در روایات فراوان دیگرى نیز دیده مى شود.

* * *

خلاصه این که، مطابق این دیدگاه که فضائل و رذائل اخلاقى را به عنوان نشانه هاى سلامت روح انسان یا بیمارى آن معرّفى مى کند، پیامبران الهى و پیشوایان معصوم و همچنین معلّمان اخلاق، طبیبان روحانى هستند و دستورات آنها داروهاى شفابخش.

و بر این اساس، همان گونه که در طبّ جسمانى علاوه بر دارو، پرهیزهایى هم براى رسیدن به بهبودى کامل لازم است، در طبّ روحانى و اخلاقى نیز پرهیز از دوستان فاسد، محیط آلوده و تمام امورى که به پیشرفت مفاسد اخلاقى در وجود انسان کمک مى کند، ضرورت دارد.

در طبّ جسمانى گاه نیاز به جرّاحى مى افتد و طبیب جرّاح با چاقوى جرّاحى به درمان بیمار مى پردازد، در طبّ روحانى نیز چنین مواردى پیش بینى شده است; حدود و تعزیرات و مجازاتهاى گوناگون در برابر پاره اى از اعمال منافى اخلاق نیز به منزله جرّاحى است.

در طبّ جسمانى دو مرحله مشخّص ترسیم شده، طبّ پیشگیرى و طبّ درمانى که معمولا از اوّلى به عنوان بهداشت، و از دومى به عنوان درمان تعبیر مى کنند، در طبّ روحانى و اخلاقى نیز همین دو مرحله وجود دارد، و معلّمان اخلاق از یک سو براى درمان آلودگان برنامه ریزى مى کنند; و از سوى دیگر، براى پیشگیرى از آلودگى سالمان.

تعبیرهایى که در خطبه 108 نهج البلاغه درباره شخص پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) وارد شده بود که هم سخن از مرهمها به میان آمده بود، و هم ابزار داغ کردن و سوزاندن زخمها، بیانگر تنوّع درمانها در طبّ اخلاقى همانند طبّ جسمانى است.

در طبّ جسمانى، یک رشته دستورهاى کلّى براى درمان بیماریها است و یک رشته دستورهایى که ویژه هر یک از بیماریها مى باشد; در طبّ روحانى نیز همین گونه است; توبه، ذکر خدا، نماز و روزه و عبادات دیگر، و محاسبه و مراقبه، اصول کلّى درمانند; و در هر یک از بیماریهاى اخلاقى نیز دستورهاى ویژه اى در روایات اسلامى و کتب اخلاقى وارد شده است.

* * *


1. بقره ـ 10; مائده ـ 52; انفال ـ 49; توبه ـ 125; حج ـ 53; نور ـ 50; احزاب ـ 12 و 32 و 60; محمّد ـ 20 و 29; مدّثّر ـ 31.

2. نهج البلاغه، خطبه 108.

3. مستدرک الوسائل، جلد 1، صفحه 103 (چاپ جدید).

4. بحارالانوار، جلد 75، صفحه 164.

5. غرر الحکم، جلد سوم، صفحه 167 (چاپ دانشگاه تهران).

6. بحار، جلد 70، صفحه 399.

7. بحار، جلد 70، صفحه 312.

8. نهج البلاغه، کلمات قصار، کلمه 388.

9. میزان الحکمه، جلد اوّل، صفحه 630.

دیدگاه اوّل: تهذیب نفس نوعى جهاد است.دیدگاه سوم، دیدگاه سیر و سلوک است.
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma