5 ـ آیا اخلاق قابل تغییر است؟

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
اخلاق در قرآن جلد 1
4 ـ رابطه «علم» و «اخلاق»آیات و روایات دلیل بر قابلیّت تغییر اخلاق است

سرنوشت علم اخلاق و تمام بحثهاى اخلاقى و تربیتى به این مسأله بستگى دارد، زیرا اگر اخلاق قابل تغییر نباشد نه تنها علم اخلاق بیهوده خواهد بود، بلکه تمام برنامه هاى تربیتى انبیا و کتابهاى آسمانى لغو خواهد شد; تعزیرات و تمام مجازاتهاى بازدارنده نیز بى معنى خواهد بود.

بنابراین، وجود آنهمه برنامه هاى اخلاقى و تربیتى در تعالیم انبیاء و کتب آسمانى و نیز وجود برنامه هاى تربیتى در تمام جهان بشریّت، و همچنین مجازاتهاى بازدارنده در همه مکاتب جزائى، بهترین دلیل بر این است که قابلیّت تغییر اخلاق، و روشهاى اخلاقى، نه تنها از سوى تمام پیامبران که از سوى همه عقلاى جهان پذیرفته شده است.

امّا با این همه، عجیب است که فلاسفه و علماى اخلاق بحثهاى فراوانى درباره این که «آیا اخلاق قابل تغییر است یا نه؟» مطرح کرده اند!

بعضى مى گویند: اخلاق قابل تغییر نیست! و آنها که بدگوهرند و طینتى ناپاک دارند عوض نمى شوند، و به فرض که تغییر یابند، سطحى و ناپایدار است و بزودى به حال اوّل باز مى گردند!

آنها براى خود دلائلى دارند از جمله این که ساختمان جسم و جان رابطه نزدیکى با اخلاق دارد، و در واقع اخلاق هر کس تابع چگونگى آفرینش روح و جسم اوست، و چون روح و جسم آدمى عوض نمى شود، اخلاق او نیز قابل تغییر نیست.

جمعى از شعرا که پیرو این طرز تفکّر بوده اند نیز در اشعار خود بطور گسترده به این مطلب اشاره کرده اند (هر چند ممکن است اشعار آنها را بر نوعى مبالغه در این امر حمل کرد).

نمونه اى از اشعار شعراى معروف را در این زمینه در ذیل مى خوانید:

پرتو نیکان نگیرد هر که بنیادش بد است تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است

شمشیر نیک زآهن بد چون کند کسى؟ ناکس به تربیت نشود اى حکیم کس!

باران که در لطافت طبعش خلاف نیست در باغ لاله روید و در شوره زار خس!

* * *

برسیه دل چه سود خواندن وعظ نرود میخ آهنین در سنگ

آهنى را که موریانه بخورد نتوان برد از آن به صیقل زنگ!

* * *

چون بود اصل گوهرى قابل تربیت را در او اثر باشد

هیچ صیقل نکو نداند کرد آهنى را که بدگهر باشد

سگ به دریاى هفتگانه مشوى که چو تر شد پلیدتر باشد!

خر عیسى گرش به مکّه برند چون بیاید هنوز خر باشد!

* * *

دلیل دیگرى که براى این امر ذکر کرده اند این است که دگرگون شدن اخلاق به واسطه عوامل خارجى، از قبیل تأدیب و نصیحت و اندرز است، و هنگامى که این عوامل زایل گردد، انسان به اخلاق اصلى خود باز خواهد گشت، درست مانند سردى آب که به وسیله عوامل حرارت زا از بین مى رود و هنگامى که آن عوامل از بین برود، حرارت را پس داده، به حال اوّل باز مى گردد!

این طرز فکر و این گونه استدلالات همه مایه تأسّف و سبب انحطاط جوامع بشرى است!

طرفداران «قابلیّت تغییر» در امور اخلاقى، از دو دلیل فوق چنین پاسخ مى گویند:

1 ـ ارتباط اخلاق با ساختمان روح و جسم انسان قابل انکار نیست، ولى این ارتباط به اصطلاح در حدّ «مقتضى» است نه «علّت تامّه»، یعنى مى تواند زمینه ساز باشد نه این که الزاماً و اجباراً تأثیر قطعى بگذارد، همان گونه که بسیارى از افرادى که از پدران و مادران مبتلا به پاره اى از بیماریها متولّد مى شوند زمینه آلودگى به آن بیماریها را دارند، ولى با این حال مى توان با پیشگیریهاى مخصوص جلو تأثیر عامل وراثت را گرفت.

افراد ضعیف البنیه از نظر جسمانى با استفاده از بهداشت و ورزش، افراد نیرومندى مى شوند و بعکس، افراد قوىّ البنیه بر اثر ترک این دو، ضعیف و ناتوان خواهند شد.

افزون براین، روح و جسم انسان نیز قابل تغییر است تا چه رسد به اخلاق زاییده ازآن!

مى دانیم تمام «حیوانات اهلى امروز» یک روز در زمره حیوانات وحشى بودند، انسان آنها را گرفت و رام کرد، و به صورت حیوانات اهلى در آورد; بسیارى از گیاهان و درختان میوه نیز چنین بوده اند. جایى که با تربیت بتوان خلق و خوى یک حیوان و ویژگیهاى یک گیاه یا درخت را تغییر داد چگونه نمى توان اخلاق انسان را به فرض که اخلاق ذاتى باشد تغییر داد؟

هم اکنون نیز بسیارى از حیوانات را براى کارهایى که بر خلاف طبیعت آنها است تربیت مى کنند و آنها این کارها را بخوبى انجام مى دهند.

2 ـ از آنچه در بالا گفته شد پاسخ استدلال دیگر آنان نیز روشن مى شود زیرا گاه عوامل بیرونى آنقدر تأثیر قوى دارد که ویژگیهاى ذاتى را بکلّى دگرگون مى سازد، و حتّى ویژگیهاى جدید به وراثت به نسلهاى آینده نیز مى رسد همان گونه که در حیوانات اهلى مثال زده شد.

تاریخ، انسانهاى بسیارى را نشان مى دهد که بر اثر تربیت بکلّى خلق و خوى خود را تغییر دادند، و به اصطلاح یکصد و هشتاد درجه چرخش کردند، افرادى که یک روز مثلا در صف دزدان قهّار جاى داشتند به زاهدان و عابدان مشهورى مبدّل گشتند.

توجّه به طرز به وجود آمدن یک ملکه اخلاقى به ما این قدرت را مى دهد که راه از میان بردن آن را نیز پیدا کنیم; مسأله چنین است که هر عمل خوب یا بد اثر موافق خود را در روح انسان باقى مى گذارد، و روح را تدریجاً به سوى خود جلب مى کند، تکرار این عمل آن اثر را بیشتر و قویتر مى سازد، و کم کم کیفیّتى به نام «عادت» حاصل مى شود، و هر گاه عادت استمرار یابد به صورت «ملکه» در مى آید.

بنابراین، همان گونه که عادات و ملکات اخلاقى زشت در سایه تکرار عمل تشکیل مى گردد، از همین طریق قابل زوال است; البتّه، اثر تلقین، تفکّر، تعلیمات صحیح و محیط سالم در فراهم کردن زمینه هاى روحى براى پذیرش و تشکیل ملکات خوب را نمى توان نادیده گرفت.

* * *

در اینجا قول سومى نیز وجود دارد و آن این که بعضى از صفات اخلاقى قابل تغییر است، و بعضى غیر قابل تغییر، آن صفاتى که طبیعى و فطرى است، قابل تغییر نمى باشد، ولى آن صفاتى که عوامل خارجى دارد قابل تغییر است.(1)

این قول نیز فاقد هرگونه دلیل است، زیرا این تفصیل و تفاوت گذارى، بین صفات فرع، بر قبول اخلاق طبیعى و فطرى است، در حالى که چنین چیزى ثابت نیست; و به فرض که چنین باشد چه کسى مى تواند ادّعا کند که صفات فطرى قابل تغییر نیست؟ مگر حیوانات وحشى را نمى توان اهلى کرد؟ مگر تعلیم و تربیت نمى تواند آنقدر ریشه دار شود که اعماق وجود انسان را دگرگون سازد؟


1. محقّق نراقى در جامع السّعادات این نظریه را برگزیده است (جامع السّعادات جلد 1، ص 24).

4 ـ رابطه «علم» و «اخلاق»آیات و روایات دلیل بر قابلیّت تغییر اخلاق است
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma