فئودالیسم بین المللى

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
اسرار عقب ماندگی شرق
¯ عصر ما عصر بزرگ شدن مقیاسهاست بنابراین جاى تعجب نیست اگر مفاسد و مشکلات اجتماعى گذشته، در مقیاس بزرگترى خودنمایى کند!
جنگها و صلحها و پیمانهاى نظامى و روابط بین المللى، در عصر ما بیش از هر چیز بر محور «مسائل اقتصادى» دور مى زند. البته نه به آن صورت مبالغه آمیز که «مارکس» و «انگلس» و پس از آنها «لنین» مى گویند که نیروى متحرّک تاریخ بشر در همه زمینه هاى علمى و صنعتى و ادبى و اخلاقى و ... در تمام طول تاریخ تنها «مسأله اقتصاد»، و «چگونگى دستگاههاى تولید» بوده است، و بنابراین «تاریخ بشر» مساوى است با «تاریخ دستگاههاى تولید»!

زیرا این سخن، با این عمومیّت، به معناى آن است که تمام غرایز و امیال و عواطف و انگیزه هاى گوناگونى را که در روح بشر ریشه دوانده و سر چشمه فعالیتهاى اجتماعى او مى شود همه را نادیده گرفته و بگوییم: «انسان همچون یک دستگاه ماشین است که براى ادامه کار خود فقط سوخت لازم دارد»!

کسانى که چنین قضاوت مى کنند درست مانند طرفداران «فرویدیسم» هستند که انسان را تنها از زاویه «غریزه جنسى» مورد مطالعه قرار داده به همین دلیل همه رویدادهاى زندگى بشر را در طول تاریخ معلول آن دانسته است، اینها نیز تنها به مسأله «سوخت» ماشین وجود بشر و «آب و نان» توجّه کرده اند و نه چیز دیگر.

ولى با این همه سهم عوامل اقتصادى را در این رویدادها مخصوصاً در عصر ما نباید فراموش کرد.

آلبرماله مورّخ معروف در بخش تاریخ قرن هیجدهم مى گوید: «مجلس کنوانسیون فرانسه در حق انگلیسها گفت: «سیاست انگلستان در دفتر تجارتشان ثبت است و جنگ و صلح آنها تابع افزایش و نقصان گمرکات آنهاست»!(1)

ولى در واقع این تنها انگلیسها نیستند که سیاستشان در دفتر تجارتشان ثبت است، غالب دولتهاى امروز جهان چنین هستند. و به همین دلیل امروز غالب تقسیم بندیها و رده بندیهاى ممالک جهان و تعیین میزان «ترقّى» و «رشد» و «عقب ماندگى» آنها تنها با مقیاس وضع اقتصادى و درآمد سالانه آنها صورت مى گیرد.

عنوان «مترّقى» و «پیشرفته» مخصوص کشورهایى است که درآمد سالانه یک نفر به طور متوسط در آنها کمتر از مقدار معیّنى نباشد. کشورهاى در حال رشد به کشورهایى گفته مى شود که درآمد سالانه آنها از آن کمتر، و بالاخره عنوان «کشورهاى عقب مانده» نصیب آنهایى است که درآمد سالانه آنها از آن نیز کمتر است.

بنابراین ترقّى، رشد، عقب ماندگى همه بر محور درآمد مادى دور مى زند، و از ارزشهاى دیگر اجتماعى وانسانى (جز آنها که مى تواند روى اقتصادى اثر بگذارند) خبرى نیست، و لذا همه کوششهاى دولتها در این راه مصروف مى شود که میزان «درآمد سالانه سرانه افراد» کشور خود را بالا ببرند تا روزى عنوان افتخارآمیز «کشور مترقّى»! را براى کشور خود کسب کنند، امّا راه وصول به این هدف هر چه باشد مهم نیست.

موضوع قابل توجّه این جاست که اگر این کوششها براى بالا بردن در آمد سالانه و ترقّى اقتصادى در یک مقیاس جهانى و به نفع عموم انسانها و کشورها صورت مى گرفت جاى شکرش باقى بود و ممکن بود به آن یک صورت «هدفى و انسانى» بدهیم.

ولى متأسّفانه چنین نیست، هر کشورى تنها به وضع خود مى اندیشد و خواهان پیشبرد اقتصادى و درآمد سرانه خود مى باشد ولو به قیمت سقوط همه کشورها و ملّتهاى دیگر تمام شود، شاهد گویاى این موضوع آمار هولناکى است که اخیراً در جراید انتشار یافت:

«کشورهاى توسعه یافته با اینکه 25 درصد مردم جهان را تشکیل مى دهند صاحب 85 درصد ثروت جهانند; و کشورهاى در حال رشد و عقب افتاده با اینکه 75 درصد هستند تنها 15 درصد ثروت جهان را در اختیار دارند و این فاصله با گذشت زمان بیشتر مى شود»!

 

این آمار نشان مى دهد که یک اقلیّت محدود از ملّتهاى دنیا صاحب اکثریت قاطع ثروتهاى جهان هستند، و در آمد سالانه هر نفر از آنها درست معادل درآمد سالانه هفده نفر! از اکثریّت مردم جهان مى باشد.

از آن بدتر این که، على رغم صنعتى شدن کشورهاى دیگر، نه تنها این فاصله با گذشت زمان کم نمى شود بلکه روز به روز بیشتر و این شکاف عمیقتر مى گردد.

جالب توجّه این که در این کشورها نیز ثروتهاى کلان در دست عده معدودى است مثلا در آمریکا طبق نوشته هاى ساموئیل کینک در سال 1946 یک کمیته تحقیق مجلس سناى این کشور اثبات کرد که «تنها 5 درصد از شرکتهاى عظیم آمریکا متجاوز از 80 درصد سرمایه کلیه صنایع را در اختیار دارند، و بیش از 60 درصد کلیه کارگران صنایع را به خود اختصاص داده اند، و 84 درصد سود خالص کلیه کارخانه ها را منحصر به خود ساخته اند»!(2)

شاید بارها گفته ایم: دنیاى امروز دنیاى بزرگ شدن مقیاسهاست یعنى غالب مشکلات و بدبختیهایى که در گذشته در دایره کوچکى دامنگیر بشر بود امروز در یک مقیاس بزرگ جهانى به سراغ او آمده است.

مثلا فئودالیسم و حکمت خان خانى را که اجازه مى داد عده محدودى بدون دلیل به اصطلاح صاحب «آلاف و الوف» گردند، و دیگران در محرومیت به سر برند، برانداخته، اما خوب که نگاه مى کنیم مى بینیم بر ویرانه هاى «فئودالیسم محدود گذشته» اساس یک فئودالیسم بین المللى وسیع گذاشته شده، و اقلیّتى از مردم دنیا، در یک مقیاس هولناک، صاحب اکثریّت قاطع ثروتهاى دنیا شده، و فاصله طبقاتى خود را با دیگران روز به روز بیشتر مى کنند. خطر این فئودالیسم وسیع بین المللى مسلّماً به مراتب بیش از فئودالیسم محدود است، و آینده وحشتناک و قابل انفجارى در پى خواهد داشت، افنجارى که در برابر آن بحثهاى مربوط به «زندگى مسالمت آمیز» و مانند آن شبیه شبحهایى هستند که در یک رؤیاى شیرین مى بینیم و یا مانند نقشهاى زیبایى که با نوک قلم یک نقاش چیره دست روى امواج آب زده مى شود!

اکنون باید دید سرچشمه این «فئودالیسم جدید» کجاست و چرا اقلیتى از «ملّتها» یا «شرکتها» اکثریت سرمایه هاى بزرگ جهان را به خود اختصاص داده اند؟

این سؤال در واقع یک پاسخ عمده بیشتر ندارد و آن این که: دنیاى امروز به دو بخش تقسیم شده اقلیّتى به صورت «تولید کننده» و اکثریتى به صورت «مصرف کننده» در آمده اند.

به عبارت روشنتر: ممالک پیشرفته صنعتى همان طور که سابقاً فرآورده هایى بیش از احتیاج خود گاهى تا چندین صد برابر تولید مى کنند، کشورهاى استعمار شده غیر صنعتى نیز مى کوشند از این عطایا و موهبتهاى زندگى غربى برخوردار گردند، بدیهى است تولید کنندگان فرآورده هاى خود را به رایگان در اختیار دیگران نمى گذارند، پول مى خواهند آن هم پول خودشان. بنابراین کشورهاى مصرف کننده باید بکوشند واحد پول تولید کنندگان را (وبه اصطلاح ارز) به دست آوردند، اما از چه راه؟ از طریق فروختن موادّ اولیه اى که براى تولید کنندگان جالب است. به چه قیمت؟ به همان قیمتهایى که تولید کنندگان تعیین نموده اند، و گاهى نام آن را قیمتهاى بین المللى مى گذارند.

به همین دلیل بسیار دیده مى شود که موادّاولیه به قیمت بسیار نازلى مثلا از کشورهاى شرق به غرب مى رود و به صورت مصنوعاتى گاهى صدها برابر قیمت اوّل باز مى گردد.

و همین تفاوت دایمى است که فاصله بین این دو دسته را همواره به نفع تولیدکنندگان و به زیان کشورهاى مصرف کننده تغییر مى دهد.

دسته اوّل را روز به روز ثروتمندتر و دسته دوّم را فقیرتر مى سازد.

کشورهاى غیر صنعتى و مصرف کننده چیزى غیر از موادّ اولیه و منابع طبیعى خود براى عرضه کردن ندارند، ببخشید، گاهى کارهاى فشرده خود را نیز عرضه مى کنند. فى المثل صنایع دستى و ظریف آنها که مبالغ هنگفتى «کار متراکم شده» در آن انباشته است به قیمت بسیار نازلى فروخته مى شود.

مثلا اگر بازار فرشهاى شرقى و مانند آن در غرب داغ است به همین دلیل است که کار در این محیطها فوق العاده ارزان مى باشد، به طورى که اگر بخواهیم یک قطعه فرش را با همین وضع با کارگر غربى تهیه کنیم ممکن است قیمت آن بیش از 20 برابر قیمت فعلى شود زیرا یک کارگر ساده غربى در بسیارى از موارد به کمتر از ساعتى یک دلار (حدود 8 تومان) قانع نیست!

خلاصه فئوالیسم بین المللى با تمام آثار شوم و وحشتناک آن (از قبیل تراستها و کارتلها و بانکهاى سودجوى جهانى و جنبشهاى استعمارى وابسته به آنها) در راهى که دارد همچنان پیش مى رود، و کشورهاى شرقى را که غالب غیر صنعتى و مصرف کننده هستند فقیرتر مى سازد مگر این که فرمول زندگى مردم این سامان عوض شود. امّا چگونه و با چه برنامه اى؟
1. تاریخ قرن 18، ج 1، ص 197 ـ 198.
2. جامعه شناسى ساموئیل کینگ، ص 147.
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma