عامل اصلى عقب افتادگى شرق

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
اسرار عقب ماندگی شرق
امروز غالب مردم مشرق زمین یک نوع، «احساس حقارت» ناراحت کننده اى ـ در خود ـ در برابر غربیها دارند.

و به دنبال این احساس حقارت; چشم امید خود را به دروازه هاى غرب ـ همان جا که به خیال آنها یک «جنس برتر»! زندگى مى کند ـ دوخته، و دروازه کشورهاى خود را با حرص و ولع زننده اى به روى فرآورده هاى تمدن غربى - از هر قبیل گشوده اند.

گویا غرب هم «این نقطه ضعف روانى» را احساس کرده، و لذا «وازده هاى مصنوعات» خود و «ته مانده» داروها و کالاهاى نامرغوب دیگر، حتى لباسهاى کهنه خود را به شرق مى فرستد. از همه بدتر این که راه «فاضلاب و کثافات تمدن» خود را نیز به شرق گشوده است. این فضلاب ها همان فیلمهاى بدآموز سکسى و گانگستر بازى، همان موادّ مخدّره، همان هیپى ها و همان بیتلها هستند که در سراسر مشرق زمین رخنه کرده و فضاى پاک این محیط ها را به قدر کافى «متعفن و آلوده» ساخته اند.

اگر این احساس حقارت در آغاز معلول تفوق صنعتى «غرب» بوده، امروز عامل اصلى عقب افتادگى «شرق» است.

زیرا مسلم است مردمى که خود احساس حقارت مى کنند هرگز به پا نمى خیزند و هیچ گاه کوششى براى تجدید حیات خود نخواهند کرد.

علائم این «عقده حقارت» در تمام شؤون زندگى شرقیها امروز به چشم مى خورد: از محیط خانه گرفته تا محل کسب و کار، دستگاههاى ادارى و مطبوعات، همه و همه تحت تأثیر مرگبار این عقده واقع شده اند براى نمونه:

ما غالباً از پوشیدن لباسهاى ملّى و محلّى خود خجالت مى کشیم و آن را نشانه عقب افتادگى مى دانیم، به عکس سعى داریم از انواع مدهاى زشت و زیبا و احیاناً مضحک و بد ترکیب و بى قواره به نام «مدهاى اروپایى و آمریکایى» تقلید نماییم.

با این که هیچ دلیلى ندارد که آن نوع لباسها کوچکترین مزیتى بر لباسهاى خودمان داشته باشد.

و اگر فى المثل کسى یک خوراک شرقى پاکیزه و لذیذ خورده باشد زیاد براى او مهمّ نیست ولى هستند کسانى که مثلا از خوردن یک «خوراک خرچنگ»! بدلیل آن که یکى از خوراکهاى اروپایى است احساس «سرافرازى» در خود مى نمایند.

ما آثار پرشکوه و با عظمت باستانى فراوان داریم، ولى همین آثار آن گاه در نظر ما جلوه مى کنند که مثلا مستر «فلان» از «سانفرانسیسکو»! به تماشاى آن بیاید.

خلاصه باید عظمت این آثار هم به امضاى غربیها برسد، و آنها بگویند این آثار شما آثار گرانبهایى است، و الاّ اینها هم نشانه عقب افتادگى خواهد بود، چون بوى کهنگى مى دهند و چه بهتر که فراموش شوند.

در انتخاب اسم مؤسسات و شرکتهاى تجارتى، اتوبوس رانى و ... حتى مغازه هاى کوچک دنبال اسمهاى خارجى (اگر چه ظاهرش خارجى باشد و در باطن بى معنا) مى رویم.

در نامگذارى کودکان خود نیز از نام یک پیشواى بزرگ علمى، مذهبى و یا سیاسى و اجتماعى از گذشتگان خود، احساس «غرور و افتخار» نمى کنیم، ولى از یک نام خارجى گر چه نام یک فرد بى سرو پا باشد استقبال مى نماییم، و به این ترتیب نسل جدیدى روى کار مى آید به کلى مفاخر گذشته خود را فراموش خواهد نمود.

در سیاست داخلى و خارجى بیشتر سعى داریم کارى کنیم که آنها ما را «مترقّى!» و کشور ما را «کشور توسعه یافته» بدانند، مثل این که از خودمان شک داریم و آنها باید تصدیق کنند.

حتى در مسائل اصیل مذهبى و تاریخ زندگى پیشوایان بزرگ اسلام میل داریم غربیهاى مسیحى پاى آن را امضا کنند و مثلا درس «خداشناسى» را «کریسى موریسن» آمریکایى و درس عظمت پیامبر اسلام را «کارلایل انگلیسى»به ما بدهد!

غالب مطبوعات ما بزرگترین الهام بخش این حقارتند.

مثلا همان روزنامه اى که با شعارهاى ریاکارانه و پر طمطراق: «رستاخیر ملى; ایرانى، جنس ایرانى بخر»! وارد میدان شده، همه هفته در صفحه خانواده و در مجله زنانش! خوانندگان عزیز خود را با شرح و تفصیل آخرین مدهاى پائیزه و بهاره، زمستانه و تابستانه اروپایى و آمریکایى «مفتخر» مى سازد (گویا این ها همه از اجناس اصیل ایرانى است که ایرانیان موظّفند آن را بخرند) و به این ترتیب خوانندگان گرامى آنها نه تنها جنس ایرانى نمى خرند، دوخت و مد ایرانى را هم نمى خرند و اگر دستشان برسد حتماً لباسهاى خود را در دوزندگیهاى پاریس هم مى دوزند.

نه تنها «این» قسمت از مطالب مطبوعات ما نشانه «آن» عقده حقارت است، بلکه رپورتاژها، مسابقات، رمانها و سایر بخشهاى آن هم معرف این نوع بیمارى است.

جالب توجّه این که چندى قبل در یک آگهى مربوط به یک نوع «بیسکویت» این موضوع به چشم مى خورد که صاحبان کارخانه «بیسکویت سازى مزبور اصرار، بلکه التماس کرده بودند که همه مردم باور کنند که بیسکویتهاى کارخانه آنها «حتماً و قطعاً» زیر نظر دو کارشناس خارجى «مسیو فلان» و «مستر بهمان» تهیه مى گردد.

یعنى اینها نیز فهمیده اند که بیسکویتهاى نامرغوب را هم مى شود به این عنوان در حلقوم ملّتى که احساس حقارت از در و دیوار اجتماعشان مى بارد فرو کرد!

مسلماً این یک نوع «بیمارى» یا لااقل «نقطه ضعف روانى» است که امروز سایه شوم خود را بر سراسر مشرق زمین افکنده و مى رود که شرق را با تمام سوابق تمدّن درخشانش به صورت یک جامعه طفیلى، و بى روح درآورد و در جوامع غربى هضم و نابود کند.

بدیهى است تا غربیها داراى چنان روحیه اى هستند، و ما داراى چنین روحیه اى، تفوق اقتصادى و صنعتى آنها بر ما ادامه خواهد یافت، و مردم مشرق زمین «چه بخواهند و چه نخواهند» سرنوشتشان به دست غربیها تعیین خواهد شد، گو این که سند استقلالشان را غربیها هزار بار امضا کرده باشند.

آنچه در کشورهاى جنوب شرقى آسیا (مانند ویتنام) و کشورهاى آفریقایى (مانند کنگو) مى گذرد شاهد زنده این موضوع است.

شاید عده اى از فرنگى مآبهاى ما از شنیدن این حقایق تلخ و دردناک ناراحت شوند ولى با این حال باید این حقایق را بى پرده گفت، و همه را از خطر بزرگى که تمدن کهن و اصالت شرق را تهدید مى کند آگاه ساخت.

نه تنها باید دردها و نقطه هاى ضعف را به همه بگوییم بلکه باید همه متفکران و اندیشمندان و علاقه مندان تجدید عظمت گذشته شرق، طرحهاى جامع و عملى مؤثرى براى پایان دادن به این وضع دردناک بریزند.

مانیز به نوبه خود تا آنجا که بفکر ناقصمان مى رسد طرحهایى در این سلسله مقالات ارائه خواهیم داد.
null
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma