نفوذ جادویى سیاست غرب!

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
اسرار عقب ماندگی شرق
* افسانه اى که عامل بزرگ پیروزى سیاستهاى استعمارى است.

* این عامل روانى سنگرهاى فکرى مردم شرق را فرو مى ریزد و آنها را به صورت غیر قابل دفاع بیرون مى آورد.

 

غربیها در مبارزت خود براى «استعمار» یا «استملاک» کشورهاى شرقى تنها بر قدرت نظامى و ثروت خود تکیه نمى کنند بلکه استفاده از «عوامل روانى» یکى از علل بزرگ پیروزى آنها در این مبارزات غیر انسانى بوده است و گاهى این عوامل مؤثرترین نقش ها را بازى مى کنند.

مثلا: امروز کسانى که به کشورهاى شرقى، به خصوص کشورهاى استعمار زده، یا آزاد شده، و یا هر چه بنامیم، قدم مى گذارند همه جا سخن از نفوذ عجیب و جادویى سیاست مرموز و پیچیده غرب است که در تمام رگ و ریشه هاى جوامع شرقى اثر گذاشته است.

تا آن جا که عده زیادى به راستى معتقدند تمام رویدادها، هر گونه تحوّل، هر جنبش و حرکت و هر طرز فکر و خلاصه هر حادثه جزئى و کلّى که در شرق روى مى دهد همه بدون استثنا با نقشه هاى دقیق و پیش بینى شده غربیها! و از طریق سفارتخانه ها و یا ایادى مرموز و جیره خواران آنها صورت مى گیرد.

البته «عوامل» و «نتایج» این طرز فکر را به زودى خواهم شناخت، ولى آنچه مسلّم است این نوع عقیده افراطى درباره نفوذ سیاستهاى استعمارى خود یکى از عوامل مهم شکست روحى ملل شرق، و بد بینى آنها نسبت به هر کس، و همه چیز، و در نتیجه کناره گیرى مطلق از هر گونه فعالیت مثبت اجتماعى و سیاسى است و این همان است که «استعمار» با تمام ذرات وجودش آن را مى خواهد و مى طلبد.

مثال کوچک و در عین حال جالبى در نظر دارم که مى تواند شاهد مناسبى براى این طرز تفکّر افراطى و غلط باشد (این مثال در کتاب فیلسوف نماها نیز آمده است).

مى دانیم مردم هر وقت بیکار مى شوند و مطلب لازمى درباره کار و زندگى روزانه ندارند مشغول «سیاست بافى» مى شوند. راستى چیزى کم خرج تر و کم مایه تر از سیاست بافى نیست، چون مسائل سیاسى در عین این که از هر مسأله اى پیچیده تر است از آن جا که پایه آن بر احتمالات و حدس و تخمین و گمان است هر کس مى تواند در آن اظهار نظرى بکند (اگر چه فرسنگها از حقیقت دور باشد) و چون «کشف فساد» هم در آن کم اتفاق مى افتد (زیرا قرائن فساد هم مانند اصل مطلب قابل احتمالات گوناگون است) لذا همه کس با کمال شهامت در آن اظهار عقیده مى کنند و با ذکر شواهد و قرائن و لوازم طریق به هم بافتن آسمان و ریسمان براى نظرات خود استدلال مى کنند. و مجموعه این جهات سبب شده که در همه امور سیاسى متخصص و صاحب نظر باشند!

روى همین جهات سالها قبل روزى با یکى از دوستان هنگام فراغت از کارهاى روزانه مشغول سیاست بافى بودیم، او معتقد بود هر کار در مملکت ما (بلکه در سراسر شرق اگر نگوییم در همه دنیا!) انجام مى شود به طور مستقیم یا غیر مستقیم معلول سیاستهاى «خارجى» است، و این کلمه «هر» را به قدرى محکم ادا مى کرد که پیدا بود این موضوع در نظرش به هیچ وجه استثنا بردار نیست. سپس اضافه کرد: مثلا وضع این شاخه درخت را مى بینید (اشاره به شاخه کج و معوجى کرد که در برابر ما قرار داشت) نیز به عقیده من معلول همین سیاست خارجیهاست! گفتم: چه طور؟! گفت: براى اینکه «روشن» است کجى این شاخه طبیعى نیست! و نیز «روشن» است علّت آن این بوده که کودکان بى تربیتى به آن آویزان شده اند! و اگر بپرسید چرا بچه ها بى تربیت بار آمدند؟ مى گوییم چون استعمار در فرهنگ نفوذ کرده، و فرهنگ استعمارى فرآورده اى بهتر از این نخواهد داشت!!

بدیهى است از این گونه آسمان و ریسمانها براى همه چیز، و همه حوادث و رویدادهاى اجتماعى، حتى اوضاع طبیعى و جوّى مى توان یافت، و براى این نفوذ جادویى استدلال کرد.

امّا نکته مهم این جاست: درست است که استعمارگران براى پیش برد مقاصد خود در کشورهاى استعمار زده از دخالت در هر چیز، اعم از فرهنگ و اقتصاد و مذهب و عادات و رسوم و ... فرو گذار نمى کنند، و حتى در صورت لزوم از نابود کردن ساکنان این مناطق ابا ندارند، چنانکه به گفته یکى از مورّخان معاصر «مثلا در آمریکاى لاتین پیش از هجوم اروپاییها جمعیّت میان 20 تا 40 میلیون نفر تخمین زده مى شد امّا پس از تسلّط استعمار دو سوم تا سه چهارم! نابود شدند که رفتار اروپاییان مسئول این جنایت منهدم کننده شناخته شده است»(1) و نظیر این فجایع هولناک در بسیارى از مستعمرات وجود پیدا کرده.

و نیز درست است که کشورهاى استعمارى براى حفظ منافع خود در مستعمرات طرحهاى دقیقى، حتى براى سالیان دراز، پیش بینى مى کنند و تا آن جا که مى توانند جنبشها را در مسیر منافع خود رهبرى مى نمایند.

ولى اغراق و مبالغه در این قسمت، و آن را به یک شکل جادویى در آوردن، که مانند ارواح خبیثه زمان جاهلیّت از هر حاجب و مانعى مى تواند عبور کند و شکل طلسم غیر قابل فتح به آن دادن، این خود یکى از بزرگترین اشتباهات کشورهاى شرقى، و در عین حال یکى از شاهکارهاى سیاستهاى استعمارى است که مى تواند به وسیله آن همه مقاومتها را در برابر خود به سادگى از بین ببرند.

روشنتر بگوییم این طرز فکر که شاید به خواسته خود غربیها و با کمک عمال و ایادى آن در شرق تبلیغ شده موجب شکست روانى غیر قابل جبرانى مى گردد که کمترین ضایعات آن بد بینى مطلق و سلب اعتماد نسبت به هر فکر انقلابى و هر جنبش آزادى بخش است.

در واقع از قرن هیجدهم میلادى که بنا به گفته «آلبرماله» مورخ معروف(2) کشورهاى نیرومند اروپایى از تسلّط بر قطعات دیگر اروپا مأیوس شدند و ناچار متوجّه «آسیا» و «آمریکا» (آمریکاى لاتین) گردیدند. (چون آفریقا در آن روز هنوز از نقاط وحشتناک و طلسمهاى ناگشوده محسوب مى شد) نهایت کوشش خود را در این راه به کار بردند که قدرت نظامى و تفوق سیاسى خود را خیلى بیش از آنچه بود به رخ ملل این مناطق بکشند و چنان به آنها تلقین کنند که قدرتهاى آنها در همه زمینه ها غیر قابل مقابله است.

سود این کار بسیار روشن است زیرا از این راه مى توانند عامل روانى «ترس و وحشت» را جانشین نیروهاى پرخرج نظامى کنند!

مثلا در آن روز که مردم هندوستان تصوّر مى کردند این شیطانهاى سفید (اروپاییها) مى توانند از درهاى بسته به طور مرموزى وارد شوند و از اسرار درون خانه ها با خبر گردند هیچ فکر انقلابى ممکن نبود در آنها به وجود آید، و این فکر احساس حقارتى در آنها به وجود مى آورد که بهترین ضامن بقاى استعمار محسوب میشد.

امروز نیز که بقایاى این افکار در مغز بسیارى از مردم شرق وجود دارد به دست آوردن آزادى کامل براى آنها میسّر نیست، با این که حوادثى مانند استقلال هندوستان و الجزایر و امثال آنها به خوبى ثابت کرد که آن افسانه ها تا چه اندازه از واقعیت دور بوده است.

مسأله نفوذ جادویى سیاستهاى غربى در شرق از یک نظر دیگر نیز قابل مطالعه است و آن این که:

عده قابل توجّهى نه به خاطر ایمان به چنان نفوذ خارق العاده، بلکه بیشتر به خاطر شانه خالى کردن از زیر بار مسئولیتها، و تن در دادن به تنبلى و تمایل به انزواى اجتماعى و سیاسى که خود معلول یک سلسله نقاط ضعف روانى است، از چنین فکرى استقبال مى کنند.

اینها چنین وانمود مى کنند که اگر ما وارد معرکه نمى شویم نه به خاطر ترس از مشکلات یا مرد میدان نبودن است بلکه ما مى دانیم سیاستهاى خارجى به قدرى مرموز و ریشه دار است که ما هر قدمى برداریم بالاخره به نفع آنها تمام مى شود پس چه بهتر که به گوشه عزلت نشسته و بقیه زندگى را (اگر بشود آن را زندگى نام نهاد) نفسى مى کشیم آسوده و عمرى به سر آریم!

ملل شرق باید با این طرز تفکّر و این «بدبینى افراطى» نسبت به حوادث اجتماع خود مبارزه کنند، و در عین هوشیارى و توجّه عمیق به سیاستهاى بیگانگان این فکر را که «هر حادثه اى از سیاست آنها آب مى خورد و هرگز نمى توان از چنگال سیاستهاى استعمارگران رهایى جست و چه بهتر که تسلیم حوادث شویم» از مغز خود بیرون سازند.

ملل شرق باید این خود باختگى و رعب و وحشتى را که از نفوذ افسانه اى سیاست غرب بر اجتماعات آنها سایه افکنده، از خود و اجتماعات خود دور کنند و قبل از هر چیز ایمان پیدا کنند که مى توانند مقدّرات خود را به دست خویش گیرند.
1. تاریخ قرن 18، ج 1، ص 198.
2. نقل از کتاب میراث خوار استعمار، ص 70.
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma