پیشرفت ماتریالیسم با پیشرفت علوم:

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
پیدایش مذاهب
انگیزه مذهب در عصر ما:پذیرش هدفمندى نظام آفرینش دلیل قبول حضور یک مبدأ عاقل:

در این جا یک سؤال مهمّ باقى مى ماند و آن این که اگر «درک عقلانى» از سرچشمه هاى اصیل مذهب است و اگر «آگاهى از نظام هستى» با «ایمان به وجود یک عقل کلّ» رابطه نزدیک و ناگسستنى دارد، چرا ما محصول پیشروى علوم طبیعى را، پیشروى افکار مذهبى نمى بینیم و بلکه به عکس، گرایش هاى ماتریالیستى را در میان دانشمندان علوم طبیعى ـ یعنى کاشفان اسرار و رموز جهان طبیعت و نظامات هستى ـ فراوان مى یابیم؟

این سؤال مهمّى است که اغلب در این گونه بحث ها به نظر مى رسد.

مطالعه تاریخ تحوّل علوم طبیعى و انقلاب علمى اروپا و موانعى که این انقلاب بر سر راه داشت از یک سو، و مطالعه چگونگى مذهبى که در مهد این انقلاب وجود داشت و برداشت دانشمندان علوم طبیعى از مذهب از سوى دیگر، و دقّت در آن چه این دانشمندان «نفى» و «اثبات» مى کنند از سوى سوّم، و بررسى آمیخته شدن مسائل سیاسى و اقتصادى با مسائل مذهبى از سوى چهارم، مى تواند پاسخ این سؤال را روشن سازد.

توضیح این که: مى دانیم بعد از افول ستاره علوم (دانش هایى که از شناخت طبیعت بحث مى کند) از شرق و سپرى شدن یک دوران فترت، بار دیگر از کشورهاى اروپایى سر بر آورد و با آغاز رنسانس در اروپا دوران جدیدى در تاریخ علوم آغاز گشت. هر روز کشف تازه اى در زمینه هاى مختلف صورت مى گرفت، و گاهى آن چنان پر سر و صدا بود که افکار را به لرزه در مى آورد، ولى این اکتشافات در مسیر خود با موانعى روبه رو بود که از همه مهمتر تعلیمات کلیسا، تهدیدها، تکفیرها، خشونت ها و شدّت عمل هاى ارباب کلیسا بود.

آنها که بیدار شدن افکار را سرآغازى براى مقاومت در برابر تعلیمات خرافى کلیسا و فرو ریختن پایه هاى عظیم قدرت خویش مى دیدند، صف نیرومندى در برابر علماى طبیعى ایجاد کردند و با تمام قدرت وارد میدان شدند، ولى هر قدر آنها در آن روز قدرت داشتند، قدرت علوم که از نیروى نظام هستى و قانون تکامل سرچشمه مى گرفت، بیشتر بود و سرانجام در برابر این موج عظیم تسلیم شدند، اگر چه دانشمندان نیز قربانى هاى زیادى در این راه دادند.

بدیهى است برداشت دانشمندان طبیعى در این موقع از مذهب به طور کلّى، همان برداشتى بود که از تعلیمات کلیسا داشتند، یعنى مذهب را با این مشخّصات در نظر مجسّم مى کردند:

مذهب عاملى براى رکود و عقب ماندگى فکرى و مانعى بر سر راه آگاهى بشر از جهان هستى و علوم و دانش ها.

مذهب وسیله اى مؤثّر براى استبداد، خشونت و کشتار افراد بى گناه.

مذهب مزاحم آزادى خواهى انسان در زمینه هاى سازنده فکرى و اجتماعى.

مذهب مانع بهبود زندگى مادّى و اقتصادى با دعوت به سوى رهبانیّت.

مذهب پناهگاهى براى خرافات و مسائل غیر علمى.

و با توجّه به تعلیمات آن روز کلیسا این نسبتها چندان ناروا نبود; کلیسایى که خدا را به صورت انسانى مجسّم مى نمود که در آسمان ها زندگى مى کرد، گاهى او را در خیابان هاى بهشت به جستجوى آدم مى فرستاد(1)، و گاهى در سرزمین «بلوطستان ممرى» به کُشتى با یعقوب وا مى داشت (2)، زمانى از تمدّن مردم بابل به وحشت مى افتاد(3)، و سرانجام به گفته «فلاماریون» گاهى او را به صورت انسانى معرّفى مى کرد که از چشم راست تا چشم چپ او شش هزار فرسنگ راه است.(4)

و به گفته «والتر اسکارلند برگ» در خانواده هاى مسیحى اغلب اطفال در اوایل عمر به وجود خدایى شبیه انسان ایمان مى آورند مثل این که بشر به شکل خدا آفریده شده است، این افراد هنگامى که وارد محیط علمى مى شوند و به فرا گرفتن و تمرین مسائل علمى اشتغال مىورزند، این مفهوم «انسان گونه و ضعیف» از خدا، نمى تواند با دلایل منطقى و مفاهیم علمى سازگار باشد، در نتیجه پس از مدّتى که امید هر گونه سازش از بین مى رود، مفهوم خدا نیز به کلّى متروک و از صحنه فکر خارج مى شود.(5)

بدیهى است چنین مذهبى هرگز نمى تواند مورد قبول این دانشمندان قرار گیرد و پیدایش گرایش هاى ضدّ مذهبى در چنین جوّى طبیعى است.

ولى اگر آنها به مذهبى همانند اسلام برخورد مى کردند، که به فکر و اندیشه دعوت مى کند، و مطالعات مربوط به جهان هستى را از بزرگترین عبادات مى داند، و خدا را آن چنان معرّفى مى کند که با عظمت مخلوقاتش سازگار باشد و به جاى این که تعلیماتش، به بیگانگى از زندگى اجتماعى دعوت کند، به کار و کوشش دعوت مى کند، به یقین برداشت آنها درباره مذهب برداشت دیگرى مى بود.

از بررسى گفته هاى ماتریالیستها و دانشمندانى که گرایش هاى ضدّ مذهبى دارند، به خوبى مى توان به این حقیقت پى برد که آنها به هنگام بحث، مذهب را نفى مى کنند ولى در عمل به وجود یک نظام حساب شده و رهبرى شده در این عالم هستى معترفند، یعنى منکران وجود یک مبدأ عالم و قادر در جهان هستى، گر چه در بحث هاى فلسفى خود چنین مى گویند، ولى در مباحثات علمى در عمل چنین نیستند. اکنون به دلیل این سخن توجّه کنید:


1. عهد قدیم، سفر تکوین، باب دوّم و سوّم.

2. همان، باب هیجدهم.

3. همان، فصل یازدهم.

4. کتاب خدا در طبیعت، نوشته فلاماریون.

5. اثبات وجود خدا، ص 51.

 

انگیزه مذهب در عصر ما:پذیرش هدفمندى نظام آفرینش دلیل قبول حضور یک مبدأ عاقل:
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma