مدارک روشن:

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
پیدایش مذاهب
بررسى نکته هاى حدیث:نکته هاى مهم:

در منابع اسلامى به خصوص قرآن، دلایل زیادى وجود دارد که انسان را در برابر اعمال خود مسئول مى شناسد و مسأله آزادى اراده و استفاده از تلاش و کوشش و سعى و جهاد را اساس موفّقیّت انسان در پیشبرد هدفها معرّفى نموده است، آیه:

«(کُلُّ نَفْس بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ); (آرى) هر کس در گرو اعمال خویش است»(1).

و نیز:

«(وَ کُلُّ اَمْرِى بِمَا کَسَبَ رَهیِنٌ); هر کس در گرو اعمال خویش است»(2).

و نیز:«(وَ أَنْ لَیْسَ لِلإنْسانِ إلاَّ مَا سَعَى); و این که براى انسان بهره اى جز سعى و کوشش او نیست»(3).

این آیات انسان غیر فعّال را، یک نوع برده و گروگان آزاد نشده معرّفى مى کند که شرط آزادى او تلاش و فعّالیّت است، زیرا با صراحت مى گوید: «هر انسانى در گرو کار و کوشش خویش است».

آیات مختلف جهاد و اهمّیّتى که این دستور در میان دستورهاى اسلامى دارد و آیه:

«(إنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْم حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأنْفُسِهِمْ); خداوند سرنوشت هیچ قومى را تغییر نمى دهد مگر آن که آنان آن چه در خودشان است تغییر دهند»(4).

و نیز:

«(ذَلِکَ بِأنَّ اللّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِّعْمَةً أنْعَمَهَا عَلَى قَوم حَتَّى یُغَیِّروُاْ مَا بِأنفُسِهِمْ);این به خاطر آن است که خداوند هیچ نعمتى را که به گروهى داده تغییر نمى دهد جز آن که آنها خودشان را تغییر دهند»(5).

گواه روشنى بر این هستند که سرنوشت ملّتها و پیروزى و شکست آنها معلول قضا و قدر جبرى نیست، بلکه معلول مجاهدتها و یا سستى و تنبلى، خود آنهاست;
منتها همیشه از یک سو افراد تنبل و بیکاره، براى سرپوش گذاشتن روى شکست هاى خود و رهایى یافتن از مسئولیّتها و عواقب سوء اعمال خویش، با تحریف مفهوم اصلى قضا و قدر و تفسیر آن به یک معناى جبرى، این چنین وانمود مى کنند که عامل نیرومندى، فوق اراده آنها، بى اختیار آنها را به این صحنه ها کشانیده، و از سوى دیگر جمعى از گناهکاران آلوده نیز براى تبرئه خود در برابر مردم و یا در برابر وجدان خود، از این تفسیرهاى غلط مدد مى گیرند.

در احادیث اسلامى این گونه افراد محکوم شده و براین گونه طرز فکرها، خطّ بطلان کشیده شده است. در حدیث معروفى مى خوانیم:

«إنّ أمِیرَ الْمُؤمِنِینَ عَدَلَ مِنْ عِنْدِ حَائِط مَائِل إلَى حَائِط آخَرَ فَقِیلَ لَهُ یَا أمِیرَ الْمُؤمِنِینَ تَفِرُّ مِنْ قَضَاءِ اللّهِ؟ قَالَ اَفِرُّ مِنْ قَضَاءِ اللّهِ إلَى قَدَرِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ; على(علیه السلام) از کنار دیوار شکسته و کجى برخاست، پرسیدند از قضاى الهى فرار مى کنى؟ فرمود: از قضاى الهى به «قدر» او پناه مى برم».(6)

این حدیث اشاره به همان حقیقت است که در بالا گفتیم یعنى درست است که تا قانون علیّت که منتهى به فرمان خداست، نباشد دیوار شکسته، سقوط نخواهد کرد; امّا همان خداوند به من عقلى داده که آن خود یک حلقه از سلسله قانون علیّت است و یک عامل بازدارنده در برابر این گونه حوادث; منتها دیوار، عقل و شعور ندارد و بدون اعلام قبلى سقوط مى کند، امّا من مى توانم به قدر الهى پناه ببرم یعنى با عقل خود محلّ نشستن خویش را چنان اندازه گیرى کنم که اگر دیوار سقوط کند روى من نیفتد، پناه بردن از قضا به قدر چیزى جز این نیست.

در حدیث دیگرى از على(علیه السلام) مى خوانیم کسى از آن حضرت درباره قدر سؤال کرد، امام فرمود:

«سِرُّ اللّهِ فَلاَ تَفْتَشُوهُ; از اسرار الهى است در آن جستجو نکنید!».

دوباره پرسیدند، فرمود: «بَحْرٌ عَمِیقٌ فَلاَ تَلْجُوهُ» نفر سوّم همان سؤال را تکرار کرد، امام جواب سربسته به او فرمود; امّا سؤال کننده سؤال خویش را تعقیب کرد و گفت: منظورم اراده، توانایى و قدرتى است که ما با آن قیام و قعود مى کنیم، سرانجام امام فرمود: آیا توانایى تو همراه توانایى خداست یا بدون آن؟ سؤال کنندگان ساکت شدند و جوابى ندادند، فرمود: اگر بگویید: با خدا، مسلمان نخواهید بود و اگر بگویید: بدون خدا، باز هم مسلمان نخواهید بود.

عرض کردند: چه بگوییم اى امیر مؤمنان؟! فرمود: شما به اراده خداوند مالک قدرت هستید، اگر به شما قدرت دهد از عطا و بخشش اوست، و اگر از شما بگیرد بلا و امتحان اوست، او مالک اصلى قدرتى است که به شما داده، آیا نمى شنوید که بندگان مى گویند: «لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إلاّ بالله»! بعضى از حاضران تفسیر این جمله را سؤال کردند، فرمود: مفهوم آن این است که جز با عصمت الهى نمى توان ترک معصیت کرد و جز با کمک او نمى توان اطاعت نمود».(7)

این حدیث با دقّت و ظرافت خاصّى، مکتب «امر بین الامرین» را بیان کرده و نخست مى گوید: اگر خود را در اراده و توانایى شریک خدا بدانید از آیین حق دور خواهید بود، زیرا که مشرکید و اگر خود را در برابر او قادر و توانا بدانید آن هم یک نوع شرک (بلکه شدیدتر از اوّل) خواهد بود، امّا اگر معتقد باشید با قدرتى کارهاى خود را انجام مى دهید که لحظه به لحظه از طرف او به شما مى رسد و هر زمان بخواهد از شما مى گیرد، بر آیین حق خواهید بود.

و سپس جمله «لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إلاَّ بِاللهِ» را به طرز جالبى به همین معنا تفسیر مى کند که: «بدون نگهدارى و مدد او نمى توانم از گناه خوددارى کنم و بدون یاریش قادر به اطاعت فرمانش نیستم».

جبر مادّى و ماتریالیستهاى جدید:

مادّیین و ماتریالیستهاى جدید غالباً جبرى هستند، به خصوص آنهایى که اقتصاد را سرچشمه اصلى همه مسائل اجتماعى مى دانند، روى جبر تکیه کرده و آن را به سراسر تاریخ بشر مى کشانند، افراد را تحت تأثیر جبرىِ ساختمانِ ابزار تولید مى دانند و جامعه ها را تحت حکومت جبر تاریخ.

«دکتر آرانى» در جزوه «جبر و اختیار» پس از آن که مى گوید:

«در طبیعت هیچ امرى بدون علّت و دلیل واقع نمى شود و عموم حوادث مبتنى بر قوانین معیّن و نظام مسلّمى است، در صورتى که قبول کردیم هر امرى را علّتى و هر علّتى را معلولى است، یعنى همواره متعاقب هر موقعیّت و علل معیّنى نتایج معیّنى مى آید، نمى توانیم تصوّر کنیم که دنیا، ممکن باشد» (بلکه همه چیز جنبه جبرى دارد).

سپس در مورد اعمال انسان مى گوید: علّت پیدایش این عقیده (اختیار و آزادى اراده) از این جاست که اغلب اوقات «تصوّر استقلال اراده» را با خود «استقلال و اختیار» اشتباه مى کنند; مثلا فرض کنیم ناطقى در موقع نطق، لیوان آبى را در برابر دارد و پس از آن که مدّتى صحبت کرد جرعه اى از آب لیوان مى نوشد; کسى او را مجبور به نوشیدن آب نکرده و او به اختیار خود لیوان را برداشته و نوشیده است. به یقین این اختیار را نیز احساس مى نماید ولى آیا اطمینان او بر اختیار خویش، دلیل براین است که او واقعاً با اختیار آب را نوشیده؟ نه، زیرا هر شخص دقیقى مى فهمد که اگر ناطق، لیوان آب را با این حرارت سر کشیده، علّت این است که
گلویش، خشک شده و این خشکى گلو در اثر حرف زدن اوست که منتج به حدوث تغییراتى در گلوى او شده که بالاخره منجر به آشامیدن گردیده، پس علّت این کار تغییر فیزیولوژى (جسمانى و آلى) بوده که در ناطق ما پیدا شده و او را مجبور به نوشیدن آب کرده است.

علّت این که آنها پیرو مکتب جبر هستند، این است که آنها روح را نیز مادّى مى دانند و از آثار «فیزیکو شیمیایى» سلّولهاى مغزى، و بنابراین اراده اى که از چنین روحى سرچشمه مى گیرد، نمى تواند از علل مادّى جدا باشد. از سوى دیگر آنها تاریخ بشر را مساوى با تاریخ اقتصاد بشر و یا به طور دقیقتر، مساوى با تاریخ دستگاه هاى تولیدى مى دانند و قبول آزادى اراده براى بشر، با این اصل که آنها سخت بدان پایبندند، سازگار نخواهد بود، زیرا در صورت قبول اصل اختیار، گرداننده چرخهاى تاریخ بشر اراده اوست، نه دستگاه هاى اقتصادى و تولیدى.

بنابراین پایه فلسفه و مکتب آنها که مادّیگرى است و پایه مکتب اجتماعى آنها، که همه چیز اثر اجتناب ناپذیرِ دستگاههاى اقتصادى است، هرگز بدون قبول اصل جبر، محکم نخواهد شد، و به این دو دلیل آنها ناگزیرند که جبرى باشند.


1. سوره مدّثّر، آیه 38.

2. سوره طور، آیه 21.

3. سوره نجم، آیه 39.

4. سوره رعد، آیه 11.

5. سوره انفال، آیه 53.

6. توحید صدوق، ص 377.

7. بحار الانوار، ج 5، ص 123.

 

بررسى نکته هاى حدیث:نکته هاى مهم:
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma