2ـ عنصر تغییر ناپذیرى اقبال و شانس

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
پیدایش مذاهب
1ـ سرچشمه پیدایش عقیده به بخت و شانس3ـ محدود بودن این فرضیّه

مسأله مهم تر این که اعتقاد طرفداران عقیده خرافى شانس، طالع و اقبال در بیشتر موارد بر این بوده و هست که اینها مسائل تغییرناپذیر و ثابتى هستند که با خمیره وجود آدمى آمیخته اند، چنان که شاعرشان مى گوید:

گلیم بخت کسى را که بافتند سیاه *** به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد!

و یا به گفته شاعر دیگرشان:

کوکب بخت مرا هیچ منجّم نشناخت *** یا رب از مادر گیتى به چه طالع زادم؟!

این گونه تعبیرات شعرا که دنباله افکار انسان هاى پیشین در این زمینه است، روشنگر این واقعیّت مى باشد که «بخت و اقبال» را با «سرنوشت» مساوى مى دانستند و سرنوشت و خطوط پیشانى چیزى بود که در دوران جنینى به زعم آنها ترسیم مى شد و تغییرناپذیر بود.

قضا و قدر (تقدیر) ـ به معناى خرافى اش ـ نیز از این مفاهیم جدا نیست، و در هر حال از چیزهایى است که به زعم معتقدانش نمى توان آنها را دگرگون ساخت تا انسان براى تغییر مسیر آنها دست به دامن قواى فوق طبیعى بزند.

یادآورى این نکته نیز لازم است که مفهوم صحیح قضا و قدر چنان که از منابع اسلامى استفاده مى شود ـ و در گذشته بیان کردیم ـ دو چیز است:

اوّل: عمومیّت قانون علّیّت نسبت به هر چیز و این که هر حادثه و معلولى علّتى دارد و تقدیر و اندازه گیرى هر پدیده اى نیز متناسب با وضع علّت آن مى باشد، که آن را «قضا و قدر تکوینى» مى نامیم.

دوّم: این که اعمال و کارهاى ما همه باید طبق برنامه باشد، هم اصل آن، و هم اندازه و کمّیت و کیفیّتش که آن را «قضا و قدر تشریعى» مى نامیم، و ملاحظه مى کنید که ایمان به قضا و قدر به این دو معناى سازنده و حرکت آفرین و منطقى است.

اسلام به اندازه اى روى تأثیر تلاش ها و کوشش ها و سعى و عمل در ساختن سرنوشت هر انسانى تأکید مى کند که اصلا وجود انسان را ـ تا چه رسد به سرنوشتش ـ در گرو اعمال او مى داند:

(کُلُّ نَفْس بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ)(1)، (وَ کُلُّ امرء بِمَا کَسَبَ رَهِینٌ)(2); یعنى هر کس در گرو اعمال خویش است.

و به قدرى براى آزادى اراده انسان اهمّیّت و اصالت قائل است که انسانها را سوداگران و تاجرانى معرّفى مى کند که با خدا داد و ستد مى کنند:

«(إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ...); خداوند از مؤمنان جانها و اموالشان را خریدارى کرده که (در برابرش) بهشت براى آنان باشد».(3)

بلکه مى گوید: خداوند از شما قرض مى گیرد یعنى انفاق در راه او یک نوع قرض دادن به خدا است! و این بالاترین تعبیر براى ترسیم خطوط آزادى انسان است.

اگر خوشبختى انسان طبق تأثیر سرنوشت یا طالع و اقبالى است که به یک نیروى ماوراى طبیعى تعیین مى شود، تجارت یا قرض گرفتنى که یک طرف آن خدا و طرف دیگرش بشر باشد چه معنایى خواهد داشت؟!


1. سوره مدثر، آیه 38

2. سوره طور، آیه 21.

3. سوره توبه، آیه 111.

 

1ـ سرچشمه پیدایش عقیده به بخت و شانس3ـ محدود بودن این فرضیّه
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma