تحقیق و بررسى:

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
پیدایش مذاهب
7ـ تقیّهتفاوت افراد و ظروف:

دوباره ناچاریم گفته سابق خود را تکرار کنیم که این گونه داورى هاى نادرست و حساب نشده، سرچشمه اى جز محدودیّت مطالعات و عدم بررسى منابع اصیل مذهبى و گرفتن این مفاهیم از زبان برخى عوام ندارد; و از آن جا که این بحث از جهات فراوانى قابل ملاحظه مى باشد و اثر عمیقى در مطالعات مذهبى و اجتماعى دارد، باید به طور مشروح ـ اگر چه با سبک بحثهاى فشرده ما نیست ـ پیرامون آن سخن بگوییم و روى هم رفته براى روشن شدن جوانب این بحث باید چند موضوع، بررسى شود:

تقیّه چیست؟

تقیّه در منابع مذهبى(قرآن و سنّت).

فلسفه تقیّه.

تقیّه در مکتبهاى مختلف اجتماعى و سیاسى.

اقسام و اشکال تقیّه.

احکام تقیّه (تقیّه واجب و حرام و...).

اکنون به بررسى هر یک از موضوعات فوق مى پردازیم:

 

1ـ تقیّه چیست؟

تقیّه در اصل از ماده «اِتْقاء» و «تقوا» به معناى خویشتن دارى، پرهیز کردن و بر حذر بودن است و در اصطلاح مذهبى چنین تفسیر شده:

«التقیة ستر الاعتقاد و مکاتمة المخالفین; تقیّه پوشاندن عقیده و کتمان در برابر مخالفان است».(1)

و گاهى گفته اند:

«المراد من التقیة التحفّظ عن ضرر الغیر بموافقته فى قول او فعل مخالف للحق; تقیّه جلوگیرى از ضرر دیگرى بر اوست، از طریق موافقت در گفتار، و رفتارى بر خلاف واقع با او».(2)

عنصر اصلى تقیّه را دو چیز تشکیل مى دهد یکى مسأله «اخفاى عقیده» و تظاهر هر عملى بر ضد آن، و دیگرى هدف «تحفّظ از ضرر و زیان»; ولى مهم این است که بدانیم تقیّه به این معنا نه در همه جا واجب است و نه در همه جا جایز، بلکه در پاره اى از موارد حرام و در پاره اى دیگر واجب و یا مباح است و به اصطلاح فقهى «محکوم به» احکام پنجگانه مى باشد و تا موارد «وجوب»، «جواز» و «حرمت» آن به طور دقیق از هم تفکیک نشود، هر گونه قضاوت در این زمینه حساب شده نیست.

 

2ـ تقیّه در منابع مذهبى (قرآن و سنّت)

از آن جا که هدف نهایى این بحث، فهم تعلیمات اسلامى در زمینه این مسأله است، لازم است قبل از طرح بحثهاى اجتماعى و بررسى فلسفه این حکم، قسمتى از متون مذهبى و تعلیمات اسلامى، در این زمینه عیناً مورد بررسى قرار گیرد.

در قرآن مجید در چند مورد به مسأله تقیّه ،با همین لفظ یا با تعبیرهاى معادل آن اشاره شده است. در سرگذشت حضرت ابراهیم(علیه السلام) چنین مى خوانیم:

هنگامى که بت پرستان بابل براى برگزارى «جشن بت» به بیرون شهر مى رفتند و از ابراهیم نیز دعوت کردند او اظهار کسالت کرد:

«(فَقَالَ إِنّىِ سَقِیمٌ); و گفت: من بیمارم»(3).

در حالى که بیمارى جسمى نداشت بلکه توریه کرد و منظورش ناراحتى روحى از گمراهى مردم بود، ولى مردم چیز دیگرى از گفته او فهمیدند، امّا با این کار به هدف خود یعنى نابود کردن بتها رسید، چنان که قرآن در آیات بعد به آن اشاره مى کند.

او با این تاکتیک هدف اصلى خود را که در هم کوبیدن بتها و فراهم ساختن مقدّمات آزادى مردم بابل بود، پیاده کرد، در حالى که اگر هدف خود را از ماندن در شهر با صراحت گفته بود هیچ گاه این هدف تحقّق نمى یافت.

در کتاب کافى از امام صادق(علیه السلام) حدیثى نقل شده که گفتار ابراهیم در این مورد از مصادیق تقیّه معرّفى گردیده است.(4)

درباره مؤمن آل فرعون چنین مى خوانیم:

«(وَ قَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ ءَالِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إِیمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلا أَنْ یَقُولَ رَبِّىَ اللَّهُ وَ قَدْ جَآءَکُمْ بِالْبَیِّنَتِ مِنْ رِبِّکُمْ وَ إِنْ یَکُ کَذِباً فَعَلَیْهِ کَذِبُهُ وَ إِنْ یَکُ صَادِقاً یُصِبْکُم بَعْضَ الَّذِى یَعِدُکُمْ إِنَّ اللَّهَ لاَ یَهْدِى مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّابٌ); و مرد مؤمنى از آل فرعون که ایمان خود را پنهان مى داشت گفت: آیا مى خواهید مردى را بکشید به خاطر این که مى گوید: پروردگار من الله است در حالى که دلایل روشنى از سوى پروردگارتان براى شما آورده است؟! اگر دروغگو باشد دروغش دامن خودش را خواهد گرفت و اگرراستگو باشد بعضى از عذابهایى را که وعده مى دهد به شما خواهد رسید. خداوند کسى را که اسرافکار و بسیار دروغگوست هدایت نمى کند».(5)

در این جا سخن از فرد مؤمن، فداکار و وفادارى است که در دستگاه فرعون بوده و عقیده و ایمان خود را کتمان مى کرده تا در لحظه حسّاسى که تشکیل جلسه براى تصمیم بر قتل موسى گرفته مى شود، بتواند نقش خود را در حمایت از مردى که براى حمایت از ستم دیدگان و مبارزه با فرعون به پا خاسته، ایفا کند، که منطق محکم و حق جویانه او در آیه فوق و چند آیه بعد از آن، به خوبى به چشم مى خورد. بدیهى است اگر او در ابراز عقیده بى پروا بود، هیچ گاه توانایى بر دفاع از مبارزه موسى در چنان لحظه حسّاسى نمى یافت.

در مورد پاره اى از یاران پیامبر(صلى الله علیه وآله) که به هنگام عدم گسترش اسلام و محدودیّتهاى شدید ناشى از حملات همه جانبه دشمن، در فشار شدیدى قرار داشتند، قرآن چنین مى فرماید:

«(لاَّ یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکفِرِینَ أَوْلِیَآءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَن یَفْعَلْ ذَلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِى شَىْء إِلاَّ أَنْ تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَاةً); افراد با ایمان نباید به جاى مؤمنان، کافران را دوست و سرپرست خود انتخاب کنند; و هر کس چنین کند هیچ رابطه اى با خدا ندارد مگر این که از آنها بپرهیزد.(6)

با توجّه به این که «تقاة» با «تقیّه» از نظر ریشه و همچنین مفهوم، معادل هستند، روشن مى شود که در این آیه به مؤمنان اجازه داده شده که به هنگام تقیّه حق دارند به دوستى و ولایت غیر مسلمانان تظاهر کنند.

همان طور که مفسّران در ذیل این آیه گفته اند، گاهى در آغاز اسلام دشمنان اسلام بعضى از مسلمانان را که تنها مى یافتند، در فشار قرار مى دادند که اظهار بیزارى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) و اظهار دوستى نسبت به آنها کنند، از آن جا که مقاومت در برابر این گونه پیشنهادها سرانجامش نابودى نفرات مسلمانان و تحلیل رفتن تدریجى نیروها و به هدر رفتن بى دلیل قدرت مسلمین بود، دستور یافتند که مقاومت به خرج نداده و نیروهاى خود را بیهوده، هدر ندهند و این یک تاکتیک عمومى در تمام مبارزاتى است که طرفداران حق و عدالت در برابر باطل و نیروهاى ستمگر داشته اند.

و نیز در سوره «یس» آیه 14 سخن از رسولان مسیح(علیه السلام) به میان آمده و به طورى که در شأن نزول آن مى خوانیم، هنگامى که دو نفر فرستاده مسیح به زندان حاکم انطاکیه افتادند، نفر سوّم مأموریّت نجات آنها و دعوت مردم انطاکیه را به عهده گرفت و با استفاده از روش تقیّه توانست در دستگاه حکومت آن چنان نفوذ کند که مشاور زمامدار انطاکیه شود، سپس با تدبیر خاصّى که شرح آن در روایات اسلامى آمده است، دوستان خود را نجات داد و بذر توحید را در آن سرزمین افشاند.

و نیز در مورد پاره اى از یاران پیامبر(صلى الله علیه وآله) که تحت فشار شدید دشمنان قرار گرفته بودند، چنین مى خوانیم:

«(مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِن بَعْدِ إِیمانه إِلاَّ مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالاِْیمانِ); کسانى که بعد از ایمان کافر شوند به جز آنها که تحت فشار واقع شده اند در حالى که قلبشان آرام و با ایمان است».(7)

گرچه در شأن نزول آیه نام افراد مختلفى از جمله «عمّار یاسر» و پدرش «یاسر» و مادرش «سمیّه» و «صهیب» و «بلال» ذکر شده است، ولى همه از یک موضوع حکایت مى کند که بعضى از مسلمانان براى حفظ جان خود و به هدر ندادن نیروهاى انسانى از روى تقیّه اظهار موافقت با مذهب مشرکان کردند و قرآن روش آنها را تأیید نمود.

اینها نمونه هایى از موارد تقیّه در امم پیشین و یا امّت اسلامى است و چهره اصلى و مفهوم واقعى تقیّه، اگر چه از لابه لاى آنها آشکار است ولى شرح آن را به بعد موکول مى کنیم.

علاوه بر آیات در روایات اسلامى هم تأکیدات فراوانى در مورد تقیّه (در شرایط خاص خود) وجود دارد، که در بدو نظر ممکن است براى بعضى تعجّب آور باشد به عنوان مثال:

در بسیارى از روایات، تقیّه به عنوان «سپر» و نیروى محافظ معرّفى شده است. در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم:

«التَقِیَّةُ تَرْسُ المُؤمِنِ و التَقِیَّةُ حِرْزُ المُؤمِنِ»(8)

و در روایت دیگرى از امام باقر(علیه السلام) مى خوانیم:

«إنَّ التَّقِیَّةَ جُنَّةُ المُؤمِنِ; تقیّه سپر مؤمن و وسیله نگهدارى اوست»(9).

در روایاتى تصریح شده که تقیّه همانند «صبر» به منزله «سر» براى تن است; چنان که در حدیثى از امام حسن عسکرى(علیه السلام)مى خوانیم:

«مَثَلُ مُؤْمِن لاَ تَقِیَّةَ لَهُ کَمَثَلِ جَسَد لاَ رَأْسَ لَهُ»(10).

در بعضى از روایات در ردیف اداى حقوق برادران دینى به عنوان دو فریضه از بزرگترین فرایض ذکر شده است; چنان که در تفسیر امام حسن عسکرى(علیه السلام) در ذیل آیه:

«وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ».

مى خوانیم:

«وَ أعْظَمُهَا فَرْضَانِ: قَضَاءُ حُقُوقِ الإخْوَانِ فِى اللّهِ وَ اسْتِعْمَالُ التَقِیَّةِ مِنْ أعْدَاءِ اللّهِ»(11)

و نیز از امیر مؤمنان على(علیه السلام) نقل شده:

«التَّقِیَّةُ مِنْ أفْضَلِ أعْمَالِ المُؤْمِنِ یَصُونُ بِهَا نَفْسَهُ وَ إخْوانِهُ عن الفَاجِرِینَ; تقیّه از برترین اعمال افراد با ایمان است که خود و برادران خود را از فاجران حفظ مى کند».(12)

در بسیارى از روایات تقیّه به عنوان یکى از سنن پیامبران مبارز و مجاهد پیشین ذکر شده است. امام صادق(علیه السلام)مى فرماید:

«عَلَیْکَ بِالتَّقِیَّةِ فَاِنَّهَا سُنَّةُ إبْراهِیمُ الخَلِیلِ(علیه السلام)... وَ قَالَ رَسُولُ اللّهِ(صلى الله علیه وآله): اَمَرَنى رَبِّى بِمُدَارَاةِ النَّاسِ کَمَا أَمَرَنِى بِإقَامَةِ الفَرَائِضِ وَ لَقَدْ أَدَّبهُ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِالتَّقِیَّةِ فَقَالَ: إدْفَعْ بِاللَّتِى هِىَ أَحْسَنُ فَإذَا الَّذِى بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِىٌّ حَمِیمٌ... مَنْ اسْتَعْمَلَ التَّقِیَّةَ فِى دِینِ اللّهِ فَقَدْ تَسْنَمُ الذَّرْوَةَ العُلْیَا مِنَ الْقُرْآنِ; ».(13) بر تو لازم است تقیّه کنى که سنّت ابراهیم خلیل (قهرمان بت شکن) است... و پیامبر(صلى الله علیه وآله) اسلام فرمود: پروردگارم مرا به مدارا کردن با مردم دستور داده همان گونه که به انجام فرائض دستور داده است و فرموده دشمنان را با نیکى دوست خود کن... هر کس تقیّه را در آیین خدا رعایت کند به قلّه بلند قرآن رسیده است».

از این حدیث استفاده مى شود که تقیّه مفهوم وسیعى دارد که حتّى مدارا کردن در برابر خشونتهاى مردم به خاطر پیشبرد هدف را شامل مى شود.

 

3ـ فلسفه تقیّه

گرچه در لابه لاى آیات و روایات، که در بالا نقل کرده ایم، اشاره هاى کوتاهى به فلسفه اصلى تقیّه شده بود، ولى باید این موضوع تشریح شود تا جاى هیچ گونه ابهام باقى نماند و آنهایى که تقیّه را یک عامل بازدارنده، پنداشته اند بدانند مطلب غیر از آن است، بلکه تقیّه یک تاکتیک حساب شده براى مبارزه است.

«تقیّه» و مخفى کردن عقیده باطنى، از نظر اسلام داراى هدفهاى گوناگون منطقى و سازنده است:

گاهى جمعیّتى به صورت یک اقلیّت صالح در میان اکثریّت ناصالحى گرفتار مى شوند که اگر در آغاز مبارزه اصلاحى خود، تمام اهداف، نقشه ها، برنامه ها و عقاید خویش را آشکار کنند، به وسیله اکثریّت نابود مى گردند. در این جا روش صحیح، چنین ایجاب مى کند که با اخفاى هدف و عقیده براى پیاده کردن آن، از برنامه هاى حساب شده استفاده کنند.

تقیّه در این گونه موارد به معناى عقب نشینى و خالى کردن میدان نیست، بلکه به منظور باقى ماندن در میدان و مقاومت بیشتر در نیل به هدف است و یا به تعبیر دیگر، تغییر شکل مبارزه و استفاده از روشهاى مثبت است. در مورد تقیّه ابراهیم خلیل(علیه السلام) و یا مؤمن آل فرعون که در دو میدان مشابه یکدیگر به مبارزه برخاسته بودند، این نوع تقیّه به خوبى آشکار است. روایاتى که تقیّه را «سپر دفاعى» و «ترس المؤمن» و «حرز المؤمن» معرفى کرده اشاره به همین معنا است.

گاهى هدف از تقیّه جلوگیرى از هدر رفتن بى دلیل نیروهاست، به عنوان مثال بسیار اتّفاق مى افتد که فرد یا افرادى با اظهار عقیده باطنى، براى همیشه از صحنه مبارزات اجتماعى طرد مى شوند، بدون آن که نتیجه اى در برابر اظهار عقیده خود گرفته باشند. در این جا عقل و منطق حکم مى کند که گرفتار احساسات بى دلیل که نتیجه اش به هدر رفتن نیروهاست نشوند و نیروها را براى موقع لزوم حفظ کنند. تقیّه بعضى از یاران پیامبر(صلى الله علیه وآله)مانند عمّار یاسر و بعضى دیگر از صحابه در برابر دشمنان لجوجى که تنها به اظهار تنفّر زبانى دلخوش بودند و بدون آن طرف را نابود مى کردند، از این قبیل است. در این گونه موارد عقل فرمان مى دهد که با یک تقیّه مختصر، نیروهاى انسانى خود را حفظ کنند، تا به موقع بتوانند بر پیکر دشمنانى همانند مشرکان مکّه، ضربه قاطع وارد کنند; در واقع این نوع تقیّه از قانون اهمّ و مهم الهام مى گیرد که قانونى است عقلایى و در همه شئون زندگى جارى است.

روایاتى که تقیّه را به منزله «سَر» نسبت به «بدن» معرّفى مى کند، ممکن است اشاره به این نوع تقیّه یا قسم سابق باشد.

گاهى براى حفظ وحدت و جلوگیرى از تفرقه و سوء استفاده دشمن از پراکندگى، موقعیّت ایجاب مى کند که پاره اى از افراد عقیده واقعى خود را مکتوم دارند، تا هدفهاى مهمترى پایمال نگردد، به عنوان مثال; در اختلافات مذهبىِ فِرَقِ اسلامى، در شرایطى همانند زمان خلفا، عقل و منطق مى گوید که براى حفظ موجودیّتِ هدف اصلى (قرآن و اسلام)، باید افراد از روش تقیّه استفاده کرده و وحدت ظاهرى را حفظ نمایند، بلکه باید گاهى در مسائلى همانند جهاد که سبب توسعه اسلام در نقاط مختلف دنیا و آزادى اقوام و ملّتها مى گردد، آنها را تأیید نمایند، و یا به عنوان مثال، امروز در برابر دشمنان مشترکى که مسلمانان با آنها درگیر هستند، فِرَق مختلف اسلامى از این روش استفاده کرده و وحدت را حفظ کنند البتّه بدون این که عقیده خود را تغییر داده و در مذاهب دیگر که اصیل نیستند، هضم شوند و یا از بحث منطقى و دوستانه درباره حقّانیّت مذهب خود ابا داشته باشند.

روایات متعدّدى که در منابع حدیث ما درباره حضور در جماعات اهل سنّت و شرکت در مساجد و مجالس آنها رسیده، اشاره به این نوع تقیّه است که در اصطلاح آن را تقیّه تحبیبى مى نامند.(14)

آن چه در پاره اى از روایات فوق درباره تقیّه پیامبر(صلى الله علیه وآله)از مردم و نشان دادن نرمش در برابر خشونت آنان و دفع سیّئه به حسنه خوانده ایم، اشاره به این نوع از تقیّه است.

گاهى اظهار عقیده واقعى هیچ گونه خطرى براى انسان ایجاد نمى کند ولى ممکن است افراد کم استعدادى بر اثر آن، گرفتار زیانهاى بدون دلیل و یا تفرقه و پراکندگى و یا مشکلات دیگر گردند، بدون این که نتیجه اى از آن عاید شود، در این جا نیز عقل مى گوید کتمان عقیده بى مانع است. در تفسیر امام حسن عسکرى(علیه السلام)از حسن بن على(علیه السلام)نقل شده:

«إنَّ التَّقِیَّةَ یَصْلَحُ اللّهُ بِهَا أُمَّةً لِصَاحِبَها مِثْلُ ثَوَابِ أعْمَالِهِمْ فَإنْ تَرَکَهَا أُهْلِکَ أُمّةٌ، تَارِکُهَا شَرِیکُ مَنْ أهْلَکَهُمْ; تقیّه اى که با آن، حال امّتى اصلاح گردد، براى تقیّه کننده همانند پاداش اعمال آنها را به بار خواهد آورد و اگر ترک تقیّه باعث هلاک امّتى گردد، او شریک جرم خواهد بود».(15)

به عبارت دیگر ممکن است ترک تقیّه براى خود انسان به خاطر موقعیّت و نفوذ اجتماعى او، هیچ گونه زیانى نداشته باشد، امّا افراد بى گناه و عادّى که وابسته به پیشوا و رهبرى هستند، هدف حملات دشمن قرار گیرند، بدون این که ضرباتى که به آنان وارد مى شود اثرى در پیشبرد هدف داشته باشد; این جاست که رهبر و پیشواى مکتب (البتّه در شرایط خاصّى) براى حفظ نفرات خود از روش تقیّه استفاده مى کند، تا نفرات خویش را از خطر محفوظ دارد و با کمک آنها به هدفهاى اساسى برسد.

از آن چه گفتیم چنین نتیجه مى گیریم که تقیّه در چهار مورد مى تواند مُجاز و منطقى باشد:

حفظ اقلیّت صالح براى پیشبرد هدفهاى سازنده.

جلوگیرى از هدر رفتن نیروهاى انسانى، بدون جهت و فایده قابل ملاحظه.

براى ایجاد تحبیب و اتّحاد در مواردى که نیاز شدید به وحدت است.

جلوگیرى از خطرات احتمالى، نسبت به دیگران، در مواردى که فایده اى در استقبال از خطر وجود ندارد.

 

4ـ تقیّه در مکتبهاى مختلف اجتماعى و سیاسى

بر خلاف آن چه بعضى مى پندارند، تقیّه یک موضوع تعبّدى نیست، و به یک فرقه خاص مثل شیعه یا اسلام اختصاص ندارد، بلکه تقیّه (البتّه در موارد خاصّى، نه در همه جا) یک قانون و اصل عقلایى است که در تمام مکتبهاى جهان، اعمّ از خداپرست و مذهبى، و یا غیر مذهبى و ماتریالیست وجود دارد و در حقیقت جزئى از قانون کلّى «دَوَران امر بین اهمّ و مهم» محسوب مى شود، توضیح این که:

هیچ کس اجازه نمى دهد بدون جهت جان و یا سرمایه خود را به خطر بیفکند و نه جان و سرمایه هاى افراد وابسته به خویش را، مگر این که هدف بزرگترى در میان باشد که به هنگام مقایسه، از جان بالاتر و یا از سرمایه اى که در این راه از بین مى رود، برتر بوده باشد، یعنى همان طور که در تمام فعّالیّتهاى زندگى، سرمایه هاى کم اهمّیّت تر فداى سرمایه هاى مهمتر مى شود; در موضوع اظهار عقیده باطنى و نشان دادن چهره واقعى نیز این محاسبه دقیقاً خواهد بود.

به عنوان مثال در تمام مکتبهاى دنیا (اعمّ از مادّى و الهى) کسانى که به عنوان کشف اخبار (و به اصطلاح قدیم به عنوان عیون) به میان دشمن مى روند، همواره از روش تقیّه استفاده مى کنند، که در غیر این صورت هیچ گاه به هدف خود نخواهند رسید.

نقشه هاى جنگى همیشه در نهایت اختفا طرح شده و در آن از روش تقیّه حدّاکثر استفاده مى شود. سربازان در میدان جنگ با تمام قوا مى کوشند که خود جنگ افزارهاى خویش را تا آن جا که ممکن است، در استتار کامل نگهدارند. گاهى آنها را به رنگ طبیعت در مى آورند و گاهى از تاریکى شب استفاده مى کنند و زمانى با ایجاد «مه مصنوعى» خود را مستور مى دارند; تمام اینها یک نوع تقیّه محسوب مى شود، حتّى در پاره اى از موارد با استفاده از نوع لباس دشمن و تهیّه کارتهاى هویّت او مى کوشند در قلب سپاه دشمن نفوذ کنند و به این ترتیب استتار و تقیّه هم از نظر جسم و هم از نظر عقیده یکى از تاکتیکهاى شناخته شده براى پیروزى بر مشکلات در همه دنیاست و چگونه مى توان آن را مخصوص جمعیّتى دانست. ممکن است انتخاب لفظ تقیّه مخصوص جمعیّتى باشد امّا روح و حقیقت آن تعمیم دارد.

در تاریخ معاصر در حوادث رمضان چند سال پیش استفاده از روش تقیّه یکى از عوامل مهم پیروزى مسلمانان در میدانهاى نبرد، بر صهیونیست ها بود.

در زندگى پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)که هیچ کس در شهامت و شجاعت و تدبیر او تردیدى ندارد، مسائلى مانند هجرت در میان هاله اى از تقیّه فرو رفته است. قرار گرفتن على(علیه السلام)در بستر به جاى پیامبر(صلى الله علیه وآله) یک نوع تقیّه بود.

رفتن به غار «ثور» و ماندن در اعماق غار و سپس راه رفتن در شبها به سوى مدینه و پنهان شدن در روزها، همه از مصادیق تقیّه محسوب مى گردد و هیچ کس نمى تواند، آن را به عنوان یک نقطه ضعف معرّفى کند.

حتّى امام حسین(علیه السلام)که نمونه اَتمّ شکستن سدّ تقیّه در موارد لزوم بوده است، در پاره اى از موارد که به پیشرفت هدف مقدّس کمک مى کرد از این روش استفاده مى نمود. خروج شبانه از مدینه، خروج از مکّه در آن موقع خاص که مردم سرگرم اعمال حج بودند، مظاهرى از تقیّه تاکتیکى است.

داستان «هانى بن عروه» و طرحى که براى قتل «ابن زیاد» کشیده بود نیز خارج از این موضوع نیست.

اینها همه نمونه هایى است از تقیّه در عقیده، هویّت و طرحها و نقشه ها که در زندگى پیشوایان دینى و یا پیروان سایر مکتبها در دنیا دیده مى شود; و اگر از این هم گام را فراتر نهیم، مى بینیم «نوعى از تقیّه» در عالم جانداران (غیر انسان) نیز هست. حیواناتى که مى توانند خود را به رنگ محیط دربیاورند و از نظر دشمن محفوظ بدارند; جاندارانى که هنگام احساس خطر خود را به صورت یک جسم بیجان در گوشه اى متوقّف مى سازند; حیوانات دریایى که، به وسیله پاشیدن مرکّب مخصوصى با سیاه کردن آب هاى اطراف، خود را مکتوم مى دارند، همه از روش تقیّه براى ادامه حیات استفاده مى کنند، و در حقیقت تقیّه براى آنها یک نوع وسیله دفاعى است.

بنابراین آن چه مى شنویم که جمعى از مخالفان ما تقیّه را یک نوع محافظه کارى، ترس بى دلیل و ترک حرّیت، آزادگى و شهامت معرّفى مى کنند و خود را به کلّى از آن بیگانه مى دانند، مطلبى است که فقط به زبان مى گویند، ولى هیچ گاه به هنگام عمل و در مواقع ضرورت که قانون اهمّ و مهم، کتمان عقیده و یا هویّت و شخصیّت و هدف را لازم مى شمرد، از این قانون سرباز نمى زنند، اگر چه این نام را به زبان نیاورند.

 

5ـ اقسام و اشکال تقیّه

از آن چه گفتیم اقسام و اشکال تقیّه نیز روشن گردید، که گاهى براى جلوگیرى از هدر رفتن نیروها، و دفع خطر از خود یا دیگران، و گاهى براى حفظ وحدت و جلب محبّت، و گاهى براى توفیق بر انجام یک خدمت بزرگ در لحظات حسّاس و مانند آن مى باشد و به این ترتیب دیگر نیازى به شرح بیشتر درباره اقسام تقیّه نیست.

 

6ـ احکام تقیّه

بر خلاف آن چه بعضى مى پندارند، تقیّه در همه جا واجب نیست، چنان که در همه جا جایز نیست، بلکه همان طور که اشاره کردیم در پاره اى از موارد، «حرام» و یا «مکروه» است، همان طور که در مواردى براى حفظ مصالح مهمتر «جایز» یا «واجب» مى باشد، و به تعبیر فقهى، تقیّه منقسم به احکام خمسه است; چنان که جمعى از بزرگان فقها به این موضوع تصریح کرده اند.

اکنون ببینیم تقیّه در چه مواردى حرام است:

طبق ضابطه اى که براى این حکم بیان شد روشن مى شود که هرگاه هدفهاى عالیترى به خاطر تقیّه پایمال گردد، قانون اهمّ و مهم، شکستن تقیّه را در چنین مواردى واجب مى سازد.

در اخبار اسلامى نیز به پاره اى از موارد که تقیّه در آن حرام گردیده، اشاره شده است، بدون این که منحصر به این موارد باشد، از جمله:

1ـ هنگام بروز خطراتى که حق را تهدید مى کند

هر گاه تقیّه موجب تقویت ظلم و فساد، تزلزل در ارکان اسلام، محو شعائر و از بین رفتن احکام حیاتبخش آن گردد، شکستن آن واجب است. همان طور که در چنین مواردى در کتاب جهاد ضرورت اقدام به جهاد پیش بینى شده است و تعبیر به «و لو بلغ ما بلغ; به هر جا برسد» مربوط به همین قسمت است، البتّه شکّى نیست که تشخیص چنین مواردى اغلب به وسیله افراد عادّى ممکن نیست و چون جنبه تخصّصى دارد، باید به دست فقیه و حاکم شرع که مى تواند مسائل مهمّ و اهمّ اسلامى را باهم مقایسه کرده و تشخیص دهد، روشن شود.

این موضوع علاوه بر این که به حکم عقل قابل انکار نیست و قاعده عقلیّه «اهمّ و مهم» پشتوانه آن مى باشد، در احادیث اسلامى نیز به آن اشاره شده است. در کتاب کافى از امام صادق(علیه السلام)چنین نقل شده:

«فرد با ایمان هنگامى که اظهار ایمان کرده و سپس آن را نقض کند، از دایره ایمان بیرون مى رود، و اگر اتّکا به تقیّه کند، امّا از مسائلى باشد که تقیّه در آن جایز نیست، عذر او پذیرفته نخواهد شد; زیرا تقیّه مواضعى دارد که اگر کسى از آن تجاوز نماید پذیرفته نمى شود، مثل این که انسان در میان جمعیّت بدکارى گرفتار شود و تقیّه کند، اگر این تقیّه موجب از بین رفتن اهداف مقدس نباشد، جایز است».(16)

از ابو حمزه ثمالى از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:

«وَ أیْمُ اللّهِ لَوْ دُعِیتُمْ لَتَنْصُرُونَا لَقُلْتُمْ لاَ نَفْعَل إنَّمَا نَتَّقِى وَ لَکَانَتْ التَّقِیَّةُ أحَبَّ إلَیْکُمْ مِنْ آبَائِکُمْ وَ أمَّهَاتِکُمْ وَ لَوْقَدْ قَامَ القَائِمَ مَا احْتَاجَ إلَى مُسَائِلَتِکُمْ عَنْ ذَلِکَ وَ لاَ قَامَ فِى کَثِیر مَنْکُمْ حَدَّ النِّفَاقِ».(17)

از این روایت به خوبى استفاده مى شود که تقیّه به هنگام لزومِ حمایت از حق نه تنها جایز نیست، بلکه مصداق بارز نفاق است و اگر حکومت عادلانه اسلام باشد، درباره این گونه تقیّه کنندگان، اجراى حدّ منافق خواهد نمود.

در حدیث دیگرى از «دُرُسْت بن ابى منصور» نقل شده که مى گوید:

خدمت امام موسى بن جعفر(علیه السلام)بودم و کمیت، شاعر معروف در آن جا حضور داشت، امام به عنوان اعتراض به او فرمود: تویى که (درباره بنى امیّه) چنین گفته اى؟!

«فَالاْنَ صِرتَ إلَى أُمیَّةَ وَ الأمُورُ لَهَا إلَى مَصائِر قَالَ: قُلْتُ: ذَلِکَ وَ اللهِ مَا رَجَعْتُ عَنْ إیمَانِى وَ إنِّى لَکُمْ لَمُوَال وَ لَعَدُّوکُمْ لَقَال وَ لَکِنِّى قُلْتُهُ عَلَى التَّقِیَّةِ قَالَ: أمَّا لَئِنْ قُلْتَ ذَلِکَ إنَّ التَّقِیَّة تَجُوزُ فِى شُرْبِ الخَمْرِ; تویى که درباره بنى امیّه مدح کرده اى؟ گفت: من هرگز از ایمان و دوستیم با شما برنگشته ام، این را از روى تقیّه گفته ام!

فرمود: اگر چنین باشد باید تقیّه را در شرابخوارى نیز جایز بدانى»!(18)

از این حدیث برمى آید که حتّى «کمیت» شاعر، که مدافعاتش از حریم اهل بیت(علیهم السلام) و مبارزه با دستگاه جور و ستم معروف است و سرانجام جان خود را در همین راه از دست داده، هنگامى که در مدح بنى امیّه رعایت تقیّه مى کند، مورد مؤاخذه و سرزنش قرار مى گیرد.

2ـ در مواردِ لزومِ معرّفى حق

آن جا که بیان محتویات مکتب و معرّفى مبانى آن براى پیشبرد هدف لازم است و بدون آن هدف پایمال مى گردد، شکستن سدّ تقیّه لازم است و اگر مى بینیم در آغاز اسلام، مسلمانان کمتر از مسأله تقیّه استفاده مى کردند و حتّى با این که در اقلیّت شدید بودند، در کنار کعبه نماز مى خواندند و از هر گونه خطر در این راه استقبال مى کردند، یا در دوران تاریک و خفقان بار حکومت معاویه، افراد برجسته اى براى اعتلاى کلمه حق و کوبیدن ارتجاع جاهلى که به وسیله «بنى امیّه» پیاده مى شد به پا خاسته و با حمایت از مکتب «على»(علیه السلام)که مکتب اصیل اسلام بود، حقایق را
اعلام داشتند، و در این راه شربت شهادت نوشیدند، نیز به خاطر همین موضوع بوده است; زیرا بدون آن آثار اسلام محو مى شد.

3ـ تقیّه در خونریزى جایز نیست

از مواردى که تقیّه به هیچ وجه در آن مجاز نیست، مسأله خون است; به این معنا که اگر کسى بداند، اگر دست به قتل فرد بى گناهى نزند، جان خود او احتمالا و یا به طور قطع در خطر است، در این جا به هیچ وجه تقیّه مجاز نیست; زیرا همان طور که در روایات اسلامى وارد شده یکى از اهداف تشریع تقیّه حفظ نفوس بوده است، بنابراین چگونه ممکن است، تقیّه مجوّز از بین رفتن نفوس گردد. مرحوم کلینى در کافى از امام باقر(علیه السلام)نقل مى کند که فرمود:

«إنَّمَا جُعِلَ التَّقِیَّةُ لِیُحْقَنَ بِهَا الدَّمُ فَإذَا بَلَغَ الدَّمَ فَلَیْسَ تقیَّةٌ; تقیّه به خاطر آن تشریع شده که خون بى گناهان حفظ شود، هنگامى که تقیّه سبب خونریزى گردد جایز نیست»(19).

شاید محتاج به تذکّر نباشد که در این قسمت، خون مسلمانان با یکدیگر برابر است و کوچک و بزرگ و پیر و جوان و باسواد و بى سواد یکسانند.

4ـ در شرب خمر و مسائل روشن و مسلّم، تقیّه جایز نیست

از روایات مختلف استفاده مى شود که در مسائل روشنى همانند شرب خمر، تقیّه جایز نیست و باید به این گونه کارها تن نداد و همچنین در سایر مسائلى که مدارک روشنى دارد و مى توان با آن استدلال کرد و درستى عمل را مدلّل ساخت، تقیّه مجاز نیست; مانند حجّ تمتّع که با صراحت در متن قرآن مجید آمده و بعضى از مسلمانان بى خبر، تحت تأثیر یک سنّت جاهلى با آن مخالفت مى کردند(20) و حجّ
تمتّع را مجاز نمى دانستند و همچنین بعضى از افراد در وضو به جاى مسح بر روى پا که به وضوح در قرآن آمده(21) روى کفش مسح مى کردند، در هیچ یک از این مسائل تقیّه جایز نیست.

در کافى از «زراره» که از یاران دانشمند و باوفاى امام باقر(علیه السلام)بود چنین نقل شده است:

«ثَلاَثَةٌ لاَ اَتّقِى فِیهِن أحَداً: شربُ المُسْکِرِ وَ مَسْحُ الخُفَّیْنِ وَ مُتْعَةُ الحجِّ; در سه چیز هیچ گاه تقیّه نمى کنم، نوشیدن شراب، مسح بر کفشها، و حجّ تمتّع».(22)

زیرا به طور معمول در این گونه موضوعات در محیطهاى اسلامى که مسلمانان زندگى مى کنند، موردى براى تقیّه پیدا نمى شود، تقیّه در جایى است که انسان منطق روشن و عموم پسندى براى اثبات عقیده خود نداشته باشد و مسلّم است اثبات تحریم شرب خمر در یک محیط اسلامى با استفاده از صریح آیات قرآن، کار مشکلى نیست و همچنین مسأله وجوب حجّ تمتّع و یا مسح بر روى پا.

از این جا روشن مى شود که هرگاه انسان بتواند، مسائل مختلف اجتماعى، سیاسى و عقیدتى را که در سرنوشت جامعه اسلامى مؤثّر است، با استفاده از منطق زنده اثبات کند، نوبت به تقیّه نمى رسد، بلکه باید تقیّه را کنار زد و از حربه منطق استفاده کرد و افراد را آگاه و روشن ساخت، در حقیقت در این گونه موارد قدرت منطق جانشین قدرت تقیّه مى شود.


1. تصحیح الاعتقاد شیخ مفید، ص 66.

2. رساله شیخ انصارى درباره تقیّه از ملحقات مکاسب.

 

3. سوره صافات، آیه 89.

4. وسائل الشیعه، ابواب امر به معروف، باب 25، ح 4.

5. سوره غافر، آیه 28.

6. سوره آل عمران، آیه 28.

7. سوره نحل، آیه 106.

8. وسائل الشیعه، ج 11، باب 24، ح 6.

9. وسائل الشیعه، ج 11، باب 28، از ابواب امر به معروف، ح 4.

10. همان، ح 2.

11. همان، ح 1.

12. همان، ح 3.

13. وسائل الشیعه، ج 11، باب 24، از ابواب امر به معروف، ح 16.

14. در پاره اى از این روایات آمده است:

«مَنْ صَلَّى مَعَهُمْ فِى الصَّفِّ الأوّلِ کَانَ کَمَنْ صَلَّى خَلْفَ رَسُولِ اللهِ(صلى الله علیه وآله)».

احادیث متعدّد این موضوع در کتاب وسائل، ابواب صلوة الجماعة، باب 5 آمده است و نیز در کافى از «هشام کندى» نقل شده که مى گوید از امام(علیه السلام)شنیدم مى فرمود:

«إیَّاکُمْ أنْ تَعْمَلُوا عَمَلاً نُعِیرُ بِه فَإنَّ وَلَدَ السُّوءِ یُعِیرُ وَالِدَهُ بِعَمَلِهِ کُونُوا لِمَنْ انقَطَعْتُمْ إلَیْهِ زَیْنَاً وَ لاَ تکونوا علیه شیناً صلوا فى عشایرهم و عودوا مرضاهم و اشهدوا جنائزهم و لا یسبقونکم الى شَیْئ مِنَ الخَیْرِ فَأنْتُمْ أَوْلَى بِهِ مِنْهُمْ وَ اللّهِ مَا عُبِدَ اللّهُ بِشَیئ أَحَبُّ إلَیْهِ مِنَ الخَبَاءِ قُلْتُ: وَ مَا الخَبَاءُ قَالَ: التَّقِیَةُ».

در این حدیث با صراحت دستور داده شده که در نماز آنها شرکت جویند و از بیمارانشان عیادت کنند و با آنها مدارا نمایند.(وسائل الشیعه، ج 11، باب 26، از ابواب «امر به معروف» ح 2).

15. وسائل الشیعه، ج 11، ابواب امر به معروف، باب 28، ح 4.

16. وسائل الشیعه، ج 11، ابواب امر به معروف، ح 6.

17. همان، باب 25، ح 2.

18. وسائل الشیعه، ج 11، ابواب امر به معروف، باب 25، ح 7.

19. وسائل الشیعه، ج 11، ابواب امر به معروف، باب 31، ح 1.

20. (فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْىِ فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیَامُ ثَلَثَةِ أَیَّام فِى الْحَجِّ وَ سَبْعَة إِذَا رَجَعْتُمْ تِلْکَ عَشَرَةٌ کَامِلَةٌ ذَلِکَ لِمَن لَّمْ یَکُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِى الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ) (سوره بقره، آیه 196).

21. (وَ امْسَحُواْ بِرُءُوسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلىَ الْکَعْبَیْنِ) (سوره مائده، آیه 6).

22. وسائل الشیعه، ج 11، ابواب امر به معروف، باب 25، ح 5.

 

7ـ تقیّهتفاوت افراد و ظروف:
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma