نقطه شروع بحث:

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
پیدایش مذاهب
پیشگفتار:1- فرضیّه عوامل اقتصادى

نخستین بحثى که در این زمینه کمتر مورد توجّه قرار گرفته، در حالى که لازم است قبل از هر بحث دیگر، مورد توجّه قرار گیرد «گرایش به مذاهب» و همچنین «تأثیر مذهب در زندگى انسانها» است، یعنى از یک سو باید ببینیم چه عاملى موجب توجّه به مذهب شده و از سوى دیگر باید بدانیم، مذهب چه آثارى در زندگى بشر دارد؟

این دو مسأله که در کتب کلامى ما کمتر مورد بحث قرار گرفته اند، امروزه در میان «جامعه شناسان»، «روانکاوان»، «فلاسفه»، «مورّخان» و حتّى دانشمندان اقتصادى به طور وسیع، مورد کاوش و بررسى مى باشد; و از آن جا که فهم نظرات آنها به درک چگونگى دریافت آنان از مذهب کمک مى کند و به ما امکان مى دهد که بتوانیم حقیقت را بازشناسیم، ناچاریم تمام فرضیّه هایى را که در این زمینه اظهار شده، مورد بررسى قرار دهیم.

به طور کلّى مى توان نظرات و یا فرضیّه هاى عمده اى که درباره انگیزه و علل گرایش به مذهب گفته شده است را، در ده عنوان خلاصه کرد که پاره اى از آنان جنبه «روانى»، بعضى «اخلاقى و اجتماعى»، بعضى «اقتصادى» و بعضى «فکرى و عقلى» دارد; این عوامل عبارتند از:

1ـ عوامل اقتصادى استعمارى.

2ـ عوامل اقتصادى ضدّ استعمارى.

3ـ نیازهاى اخلاقى و اجتماعى.

4ـ جهل و بى اطّلاعى از اسرار طبیعت.

5ـ ترس از عوامل وحشتناک طبیعى.

6ـ عوامل جنسى.

7ـ عقیده به وجود روح.

8ـ اعتقاد به بخت و شانس.

9ـ فطرت انسانى و کشش درونى و ذاتى او (درک عاطفى).

10ـ مطالعه اسرار هستى و نظام آفرینش (درک عقلى).

روشن است که عامل اوّل و دوّم، جنبه اقتصادى و سیاسى، عامل سوّم جنبه اجتماعى، و عامل چهارم جنبه فکرى، و عامل پنجم و ششم جنبه روانى، و عامل هفتم جنبه فلسفى، و عامل هشتم جنبه خرافى، و نهم جنبه علمى و فلسفى، و دهم جنبه روانى دارد.

اکنون به بحث درباره هر یک از نظرات فوق مى پردازیم. پیش از آن که به بررسى انگیزه هاى ده گانه فوق بپردازیم، توجّه به این نکته لازم است که جامعه شناسان، امروزه معتقدند که تمام جوامع بشرى بدون استثنا، داراى نوعى مذهب بوده اند.

جامعه شناس معروف غربى «ساموئیل کینگ» در کتاب «جامعه شناسى» خود مى گوید:

«کلیّه جوامع بشرى داراى نوعى مذهب بوده اند. نژاد شناسان و جهان گردان و مبلّغان اوّلیه، از طوایفى نام برده اند که کیش و مذهبى نداشتند لکن بعداً معلوم شد که گزارشهاى آنها مبنایى ندارد و قضاوت آنان تنها ناشى از آن بوده است که گمان برده اند، مذهب این طوایف باید شبیه مذهب ما باشد...

دانشمندان جامعه شناس به دقّت این موضوع را بررسى کرده و به این نکته بر خورده اند که اساساً طایفه و جامعه اى بدون معتقدات و آداب و رسومى که در واقع، کیش و مذهب بشمار مى رود، وجود ندارد. امروز در سرتاسر جهان نه تنها مذهب وجود دارد، بلکه تحقیقات دقیق نشان مى دهد، طوایف نخستین بشر نیز داراى نوعى مذهب بوده اند».(1)

مورّخ معروف معاصر «ویل دورانت» نیز در این زمینه بحث مشروحى دارد. او پس از نقل عدم اعتقاد بعضى از اقوام نخستین به خدا و دین مى گوید:

«با وجود این، آن چه ذکر کردیم جزو حالات نادر است و این اعتقاد کهن که دین موضوعى است که عموم افراد بشر را شامل مى شود با حقیقت توافق دارد، این قضیّه در نظر شخص فیلسوف از قضایاى اساسى تاریخ و روان شناسى به شمار مى رود.... و به این مسأله توجّه دارد که دین از قدیم ترین زمانها با تاریخ بشر همراه بوده است».(2)

در این جا سؤالى پیش مى آید که اگر بپذیریم در گذشته، همواره دین با بشر همراه بوده، لااقل این معنا در دنیاى امروز صحّت ندارد، زیرا احزاب کمونیستى بیشتر ماتریالیست و فاقد دین هستند.

در پاسخ این سؤال باید گفت:

بر خلاف آن چه تصوّر مى شود مردمى که در کشورهاى کمونیستى زندگى مى کردند، همگى کمونیست نبودند بلکه حکومت آنها کمونیستى بود، به عنوان مثال اعضاى حزب کمونیست در روسیه (شوروى سابق) از چند میلیون نفر تجاوز نمى کرد، در حالى که جمعیّت آن حدود بیش از دویست میلیون نفر است و هنوز معتقدین به مذاهب در این کشورها فراوانند.

وضع این کشورها با توجّه به تبلیغات وسیع و گسترده ضدّ مذهبى و شستشوى مغزى افراد به وسیله دستگاههاى ارتباط جمعى، به هیچ وجه نمى تواند مقیاس قضاوت واقع شود. اگر مردمِ این کشورها را به حال خود مى گذاشتند و سپس آنها مذهبى براى خود انتخاب نمى نمودند، ممکن بود به آن استناد کرد.

معامله اى که آنها با پیشوایان مسلکى و مرامنامه حزبى و اصول مکتب کمونیسم و لنینیسم مى کنند، بى شباهت به رفتار صاحبان ادیان، نسبت به پیشوایان مذهبى و قوانین آسمانى نیست، مثلا آنها کمونیسم را مکتب نهایى و کامل ترین مکتبها مى دانند و هر گونه تجدید نظرى را در اصول آن نادرست مى شمرند و حتّى تعبیراتى را از قبیل «اصول ابدى»، «تحریم بدعت و تجدید نظر» و «مرتدّین حزبى»، و مانند آن، که در مذاهب دیده مى شود، با همان مفاهیم به کار مى برند، بنابراین مى توان گفت آنها هم داراى نوعى مذهب اند، منتها مذهبى براساس پرستش شخصیّتها!

لذا با فروپاشیدن شوروى سابق گرایش به مذهب، فوق العاده زیاد شد و هفتاد سال تبلیغات ضدّ مذهبى بر باد رفت، و در چین کمونیست، هم اکنون گرایشهاى مذهبى بسیار زیاد است، با این که حکومت ضدّ مذهب است.


1. جامعه شناسى کینگ، ص 191و192.

2. تاریخ تمدّن، ویل دورانت، ج 1، ص 88.

پیشگفتار:1- فرضیّه عوامل اقتصادى
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma