اشتباهات فروید

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
پیدایش مذاهب
6- فرضیّه جنسى7- فرضیّه روحیّون
1ـ افق دید محدود و یک بعدى

شاید امروز در میان دانشمندان روانشناس و روانکاو، هر چند مادّى باشند کمتر کسى را بتوان یافت که فرضیّه جنسى فروید را در تمام مسائل روانى و اجتماعى، به طور کامل بپذیرد، چرا که اساس فرضیّه مزبور بر انکار «اصالت» تمام امیال و غرایز انسانى، و انکار تأثیر تمام شرایط اقتصادى و اجتماعى و هر چیز دیگر جز میل جنسى است یعنى تنها یک بُعد مادّى براى روح آدمى قائل شدن، و آن هم فقط یک بعد جنسى و نه هیچ چیز دیگر، و انسان را از یک افق دیدبسیار محدود نگریستن، موضوعى است که هیچ محقّقى، حتّى شاگردان مکتب فروید هم تسلیم آن نمى شوند.

در حقیقت این گونه اندیشه درباره انسان بسیار دور از منطق به نظر مى رسد، زیرا اگر نیاز جنسى، از نیازهاى اصیل انسان است، نیاز به مواد غذایى و مسکن و سپس مسائل اقتصادى مربوط به آنها نیز از نیازهاى اصیل مى باشد، چگونه مى توان یکى را فقط اصیل دانست و دیگرى را غیر اصیل، همچنین نیازهاى دیگر مربوط به بهزیستى، و یا عشق به زیبایى ها، و عشق به علم و دانایى، هر چند از زندگى مادّى جدا باشد، از ریشه دارترین نیازها، و از ابعاد روح انسانى است; همه این نیازها را چگونه مى توان در چهار دیوار میل جنسى محدود ساخت؟ اگر انسان میل جنسى نداشت، آیا نیاز او به تغذیه یا نیازهاى اصیل دیگر از میان مى رفت؟!

 

2ـ فقدان دلیل کافى

در حقیقت فروید هیچ دلیل قانع کننده اى براى اساس فرضیّه خود اقامه نکرده است و مطالعات روى اقوام نیمه وحشى علاوه بر این که جز یک «تمثیل ناقص» در زمینه اقوام دیگر نیست، نارسا بلکه نادرست است، زیرا حتّى در میان اقوام وحشى، میل جنسى عامل پیدایش تمام پدیده هاى اجتماعى و اخلاقى و روانى نیست و تأثیر سایر غرایز و امیال را روى پدیده روانى و اجتماعى آنها به هیچ وجه نمى توان انکار نمود.

 

3ـ نارساییهاى قبیله موهوم

از همه شگفت آورتر افسانه قبیله نخستین و قتل پدر و ندامت فرزندان و ارتباط آن با پیدایش «قانون»، «فهم نیک و بد»، «وجدان اخلاقى» و سپس سایر امیال، خواسته ها و پدیده هاى روانى و اجتماعى است.

گفتار فروید در این مورد بسیار شبیه به یک داستان فانتزى یا یک خواب پریشان، و یا اساطیر و افسانه هاى کهن است و در هر مرحله قابل ایراد و انتقاد مى باشد، به عنوان مثال در افسانه او حسّ انحصارطلبى و حسادت که عامل خودکامگى پدر و واکنش هاى شدید پسران قبیله معرّفى شده، قبل از غریزه جنسى و مشتقّات آن، قرار گرفته وگرنه چه دلیلى داشت که آن پدر خیالى، تمام زنان را منحصر به خود کند و چه مانعى داشت هم خود و هم دیگران از آنها بهره ببرند، آیا او در تمام شبها و روزها به همه زنان قبیله، نیاز جنسى داشت؟

وانگهى چه دلیلى داشت که پسرها بعد از قتل پدر، ندامت پیدا کنند و زنان قبیله را بر خود تحریم نمایند؟ چه مى شد آن چنان که در بعضى از جوامع امروزى که به سوى نوعى توحّش باز گشته اند، به صورت مشترک از آنها استفاده مى کردند؟!

و در استنتاجات دیگر او نیز ایراد کم نیست، و یک دنیا چسب لازم است تا بتوان آن همه قوانین اجتماعى و اصول اخلاقى و پدیده هاى روانى را با افسانه قتل پدر، ارتباط و پیوند داد.

 

4ـ ریشه قوانین و وجدان اخلاقى

تضادّ در مسأله نیک و بد و تشخیص آن که در فرضیّه «فروید» از آثار قتل پدر در خانواده نخستین شمرده شده، در خودش نهفته است، زیرا از بین بردن پدر از آن جا سرچشمه مى گیرد که او مزاحم و ستمگر است و مزاحم را باید از میان برداشت، این اندیشه که قبل از قتل پدر بوده، یکى از ریشه هاى اصلى قوانین اجتماعى و وجدان اخلاقى است، یعنى انسان، آن چه را موافق خواسته ها و نیازهاى خود و جامعه مى بیند، «خوب» مى شمارد و آن چه را مزاحم و مخالف آن مى بیند، «بد» مى داند. اگر ستم، تعدّى، اجحاف، زورگویى، دزدى، تقلّب، رشوه خوارى و... بد است، همه به خاطر آن است که با زندگى فردى یا اجتماعى مادّى یا معنوى انسان مزاحمت داشته و سازگار نیست و اگر عدالت، امانت و حق شناسى و... خوب است، به خاطر آن است که با زندگى فردى و اجتماعى سازگار مى باشد; حتّى ندامت پسران قبیله موهوم به خاطر آن بود که یک حامى را از دست دادند، بدون آن که چیزى دریافت کنند.

بنابراین برخلاف آن چه «فروید» فکر مى کند که اگر قتل پدر در قبیله نخستین رخ نمى داد، انسان نیک و بد را نمى فهمید، قبل از قتل پدر به طور اجمال مى دانسته آن چه با حیات او سازگار است، خوب وناسازگار است، بد مى باشد.

البتّه ممکن است گاهى انسان در تشخیص سازگار بودن و سازگار نبودن دچار اشتباه شود، و نیک و بد را درست تشخیص ندهد و حتّى گاهى وارونه بفهمد، ولى این موضوع اثرى در اصل سخن ما که تشخیص نیک و بد، از واقعه قتل پدر بوده، نخواهد داشت.

 

5ـ فراموش کردن سهم ادراکات

از اشتباهات غیر قابل بخشش فروید در ترسیمى که از ابعاد روح انسان و سپس پیدایش پدیده هاى مختلف روانى و اجتماعى کرده، فراموش کردن سهم درک، عقل و هوش آدمى است، چرا که مى دانیم انسان تنها مجموعه اى از غرایز و تمایلات نیست، بلکه مجموعه اى از «ادراکات» و «غرایز و تمایلات» است.

«انسان نخستین» در چشم انداز خود، نظم کائنات را مى دید. حال او که براى ساختن خانه گلى خود، یا ترسیم عکس یک حیوان بر بدنه یک غار، عقل و هوش و قدرت و ابتکار خود را به کار مى گرفت چگونه مى توانست باور کند ساختمان این زمین پهناور، با آن همه شگفتى ها و بدایع، و انواع گیاهان و جانداران، به هیچ وجه نیازمند به ابتکار و قدرت و عقل و علم نبوده است.

ما چه اجبارى داریم که سرچشمه تمام پدیده هاى روانى و اجتماعى را غرایز انسان بدانیم و عقل و درک او را به حساب نیاوریم؟ این در حقیقت نوعى بیگانگى و طفره رفتن از شناخت واقعیّت وجود انسان است. کسانى که تنها به غرایز انسان مى نگرند، در حقیقت تنها نیمى از وجود او را شناخته اند، و به اشتباه، پدیده هایى که ناشى از نیم دیگر است به نیمى که شناخته اند نسبت مى دهند، و اگر پاى عقل و هوش و درک آدمى را از جهان بیرون و درون خود به میان آوریم، محاسبات آنان به هم خواهد خورد.

 

6 ـ اشتباهات فروید در تحلیل مذهب

در مورد تحلیل مسائل مذهبى و به اصطلاح «پسیاکانالیزم مذهب» فروید علاوه بر اشتباهاتى که در اصل فرضیّه داشته، مرتکب اشتباهات تازه اى شده است، زیرا:

الف) اگر او حالات قبایل وحشى را کاوش کرده، چرا از میان آنها تنها جمعیّتى را براى مطالعات خود انتخاب نموده که به «توتمیسم» قائل هستند؟ در پاسخ باید گفت: چون با فرضیّه او سازگارترند، در حالى که نه تمام قبایل وحشى قائل به «توتم» هستند، و نه اعتقادات آنها به طور قطع دلیلى براى معتقدات اسلاف انسان امروزى مى شود.

به علاوه او سخت کوشیده از میان تمام مذاهب «مسیحیّت» را براى مطالعه برگزیند، البتّه مسیحیّت قرون وسطى که خدا را به عنوان پدر خطاب مى کند. او حتّى مذهب قومى خودش، یعنى یهودى گرى را به کلّى فراموش کرده، زیرا در آیین یهود، چیزى که بر قبیله موهوم و یا توتمیسم تطبیق کند، پیدا نکرده است، علاوه بر این آنها خدا را به عنوان پدر خطاب نمى کنند، لذا نظر فروید تأمین نمى شود.

این به آن معنى است که ما براى اثبات یک فرضیّه، تنها به سراغ افراد و مصادیقى برویم که با فرضیّه ما سازگارتر است و بقیّه را به کلّى نادیده بگیریم و این به طور قطع یک روش محقّقانه نیست، زیرا یک محقّق ملزم است چشم باز کند و تمام اطراف خود را ببیند و همه را مورد بررسى و تحقیق قرار دهد.

در کجاى اسلام که بعد از مسیحیّت آمده و یا آیین یهود که پیش از مسیحیّت بوده، خدا به عنوان پدر و یا قربانى شدن پسر، یا مراسم عشاى ربّانى، و نظایر آن دیده مى شود؟ چرا فروید الگوى مذهب را تنها مسیحیّت قرار مى دهد و بقیّه را نمى بیند؟

ب) او در تفسیر مسیحیّت نیز دست به نوعى تحریف زده، زیرا مسیحیّت کلیسا با صراحت خداى پسر را به بالاى دار مى فرستد و قربانى مى کند، نه خداى پدر را، بلکه مى گوید خداى پدر، پسر خود، مسیح را به عنوان «فادى» فرستاد و مى دانیم در داستان قبیله نخستین «پدر» و «پسر» در برابر یکدیگر قرار گرفته اند، ولى در مسیحیّت درست در کنار هم.. این از یک سو.

از سوى دیگر، خداى پسر براى نجات گناهکاران ـ به زعم آنها ـ قربانى مى شود یعنى به سود آنها، نه به خاطر جلوگیرى از ضرر و زیان و مزاحمت او، چنان که در داستان تخیّلى «قبیله موهوم» آمده است.

از دیگر سو، مراسم «عشاى ربّانى» ـ به زعم طرفدارانش ـ براى زنده کردن خاطره شب آخر عمر مسیح است که به دوستان و شاگردان خود غذا و نوشیدنى داد، نه به قاتلان و کشندگان خود که جانشینان پسران آدمخوار در قبیله افسانه اى فروید هستند.

ج) در قسمت اخیر بحث، که گرایش به مذهب را از نظر روانى به تکامل و ادامه «اتّکاى انسان به پدر به هنگام طفولیّت» تفسیر کرده، نیز اشتباه سابق خود را تکرار کرده، زیرا از میان همه مذاهب باز «مسیحیّت تحریف یافته» را الگوى مذهب قرار داده که خدا را به عنوان «پدر مقدّس» خطاب مى کند.

به علاوه «اثر» آرام بخشى و اطمینان و قدرت آفرینى مذهب را با «انگیزه پیدایش» اشتباه نموده است و فرضیّه او در این زمینه از جهاتى به «فرضیّه ترس» شباهت دارد که اشکالات آن مورد بررسى قرار گرفت.

 

7ـ تجدید نظر فروید

جالب این که از پاره اى از سخنان فروید استفاده مى شود که او در اواخر کار خود، به وجود دادگاه درونى و محکمه وجدان اعتراف نموده، به طورى که«فلیسین شاله» در کتاب «فروید و فرویدیسم» نقل کرده:

«فروید در یکى از آخرین آثار خود به نام کنفرانس هایى در خصوص پسیکانالیز مى نویسد: ما مجبور شده ایم وجود یک محکمه داورى مخصوص را در حیات نفسانى که داراى نقش انتقاد و امتناع است، بپذیریم».

روشن است که منظور او یک اجبار علمى و منطقى است، نه یک اجبار اجتماعى، زیرا او از بى پرواترین و جسورترین افراد در ابراز عقاید خود ـ هر چند بر ضدّ افکار محیط بود ـ محسوب مى شد.

ممکن است پذیرش وجود محکمه داورى در روان انسان از طرف فروید به دلیل این باشد که او مسائل روشنى را همچون زشتى ریختن خون بى گناهان، ستم بر بى پناهان، دامن زدن به آتش فتنه و فساد، افروختن شعله هاى جنگ، یا به عکس زیبایى عدالت، صلح، امنیّت و مانند آنها را که به اصطلاح جزء «مستقلاّت عقلیّه» است، که هر صاحب خردى بدون نیاز به چیزى جز لحظه اى اندیشیدن، به آنها اعتراف مى کند، نتوانسته است با میل جنسى و یا داستان «قبیله نخستین» پیوند منطقى دهد، به خصوص، این که او در دوران عمر خود ناظر دو جنگ جهانى و پى آمدهاى دردناک آنها بود، و در اواخر زندگیش طوفانى به سوى مسکن او برخاست و او را از آن به دور افکند، یعنى در سال 1938، الحاق اتریش به یک آلمان ضدّ یهود صورت پذیرفت و به این متفکّر یهودى تنها اجازه داده شد که «وین» را به سوى پاریس ترک گوید.

 

8ـ انتقامجویى فروید

بعضى از دانشمندان احتمال مى دهند که فروید با فرضیّه اى که در زمینه پیدایش مذهب اظهار داشت، در حقیقت مى خواست از مسیحیّت که همواره از طرف حامیانش مورد تحقیر قرار گرفته بود انتقام بگیرد. اگر ما فروید را به این موضوع متّهم نکنیم، لااقل طبق اصول روانکاوى که قسمتى از آن از ابداعات خود او است، نمى توانیم باور کنیم که این همه تحقیرى که از دوران تحصیل گرفته، تا پایان عمر، به خاطر یهودى بودن تحمّل کرد، در ضمیر ناآگاه او اثر نگذاشته است و به همین جهت، اغلب مى بینیم الگوى مذهب را براى، انتقادات خود، مسیحیّت قرار مى دهد، یعنى ناخود آگاه به مبارزه با مسیحیّت برخاسته است.

 

9ـ اثر وضع خاصّ محیط زندگى فروید

این را نیز نمى توانیم نفى کنیم که جوّ خاصّ قرن 19 و 20 که فروید در آن مى زیسته است، از نظر بى بند و بارى شدید جنسى در اروپا و کشیده شدن پاى مسائل جنسى به همه چیز و همه جا، در شکل گیرى افکار او بى اثر نبوده است، همان طور که نابسامانى اقتصادى در همین دوران به طور قطع در پیدایش افکار تند و یک جانبه «مارکس» مؤثّر بوده است.

توضیح این که، در قرون اخیر به خاطر ماشینى شدن زندگى و توسعه کارگاهها و پیشرفت صنایع سبک و سنگین، پاى زنان به تمام مراکز اجتماع کشیده شد و همه جا با مردان آمیختند، این موضوع به ضمیمه استفاده از صنعت چاپ و مطبوعات، در دامن زدن به مسائل جنسى و کمک مؤثّرى که سینما و بعضى از وسایل ارتباط جمعى به این موضوع مى کرد، آن چنان آتش این غریزه را شعله ور ساخت که به اصطلاح «سکس» همه جا را تسخیر کرد، نه تنها در مراکز عمومى یا اماکن ناسالم، بلکه در مسائل تجارى و انواع تبلیغات از آن به عنوان یک وسیله مؤثّر براى پیشرفت اهداف گوناگون بهره گیرى شد، حتّى مسائل سیاسى از آن مصون نماند تا آن جا که بعضى از رجال سیاسى غربى براى عقب زدن حریف و جلب آراى بیشتر، روى این مسأله به طرز زننده اى تکیه کردند.

کتاب هاى امور جنسى، اروپا و آمریکا را پر کرد و از پر تیراژترین کتاب ها شد، مجلّه هایى به عنوان امور سکس با زننده ترین عکس ها و بحث ها نشر یافت و تیراژ غالب مطبوعات را شکست. از مسأله سکس در فیلم هاى سینمایى به عنوان یک «چاشنى همیشگى» به طور گسترده استفاده شد و فیلم هاى دیگر را تحت الشعاع قرار داد. کارشناسان امور جنسى، کلوپهاى لختیها، «سکس شاپ ها» همه جا را در قبضه خود گرفتند.

و دنباله آن همان است که امروز مى بینیم، در پاره اى از کشورهاى اروپایى با نهایت تأسّف حتّى «همجنس گرایى، به عنوان یک موضوع قانونى از تصویب پارلمان گذشته و با وقاحت، شکل قانونى به خود گرفته است!!

در چنین اوضاع و شرایطى، زیاد جاى تعجّب نیست که افکارى همچون افکار فروید، و مکتبى به نام فرویدیسم شکل گیرد، و عامل پیدایش تمام پدیده هاى اجتماعى و روانى، میل جنسى معرّفى گردد. گر چه مى دانیم فروید میل جنسى را به معنایى وسیع تر از آن چه در عرف عام از آن مى فهمیم اطلاق مى کرده، ولى به هر صورت، ریشه آن را همان غریزه جنسى معروف تشکیل مى دهد که به خاطر توجیه پاره اى از پدیده هاى روانى و اجتماعى، ناگزیر به توسعه مفهوم آن شده است.

غالب مکتبهاى سیاسى، اقتصادى و روانى، ریشه هایى در میان اقوام گذشته داشته است، ولى شاید نتوانیم قبل از فروید کسى را پیدا کنیم که چنان مکتبى را به این شکل عرضه داشته باشد، زیرا چنان محیطى که فروید در آن مى زیسته از نظر گسترش بى بند و بارى جنسى شاید در هیچ عصرى، حتّى در میان اقوام وحشى، نبوده است.

انکار نمى کنیم که اقوام وحشى از نظر جنسى قید و بند چندانى نداشتند، ولى با این حال عواملى که به این موضوع دامن بزند و آن را در محرّک ترین صورت خود جلوه دهد، نیز در میان آنها نبود، یا وسایل آن را نداشتند، در حالى که اروپا و آمریکاى قرون اخیر، علاوه بر حذف بسیارى از قیود اخلاقى و اجتماعى مربوط به مسائل جنسى، از تمام وسایل براى بر افروختن آن کمک مى گیرند.

اشتباه نشود، نمى خواهیم ادّعا کنیم که فرویدیسم معلول جبرى وضع محیط خاصّ اروپاى قرن اخیر است، زیرا همان طور که در بحثهاى سابق اشاره کردیم منطق جبر، سست و نارسا است، بلکه مى خواهیم بگوییم شرایط محیط مى تواند زمینه را براى «پیدایش» و همچنین «پیشرفت» چنین افکارى آماده سازد، همان طور که به احتمال قوى در به وجود آوردن مکتب فرویدیسم، مؤثّر بوده است.

 

10ـ هراس از نور

همان طور که در گذشته به طور اشاره گفته شد، بر خلاف آن چه بعضى پنداشته اند، شهرت فروید فقط به خاطر فرضیّه جنسى او نیست، بلکه در شهرت خود تا حدّ زیادى مدیون نظراتى است، که پیرامون «ضمیر مخفى» یا به تعبیر دیگر «وجدان نا آگاه» داشته و نیز روشى که براى بررسى این دنیاى وسیع، (دنیاى ضمیر مخفى) ابراز داشته، کمک فراوانى به شهرت وى کرده است. او به عنوان یک «طبیب بیمارى هاى روانى» کوشید که در این دنیاى اسرارآمیز گام نهد و سپس تحقیقات او به صورت یک مکتب «روانشناسى اعماق» یا به تعبیر دیگر «روانکاوى» در آمد، سرانجام از چیزى که به عنوان یک مِتُد درمان روحى دنبال مى کرد، مکتبى براى مسائل روانى به گونه کلّى به وجود آورد. البتّه فروید کاشف «ضمیر مخفى» نبود، ولى روش او در مطالعه آن، روش تازه اى محسوب مى شود. گرچه نظرات فروید در این زمینه نیز از انتقاد مصون نمانده و نمى تواند بماند، ولى چیزى که بیش از همه، انتقادها را برانگیخته، اصرار بیش از حدّ او روى تأثیر «میل جنسى» است که نه تنها در غالب موارد، خالى از مدرک به نظر مى رسد، بلکه قراین مختلفى بر نفى این اصرار در دست داریم.

تعبیر جالبى «کلاراید» روانشناس سویسى، درباره فروید و شاگردان او دارد. او شاگردان فروید را به خفّاشهایى تشبیه مى کند که در تاریکى هاى ضمیر مخفى انسان، با دید کنجکاو خود، واقعیّاتى را کشف کرده اند، امّا چون چشم آنها به تاریکى عادت کرده از نور مى هراسند و استعداد تشخیص و دقّت را از دست داده و گاه نمى توانند بین یک فرض عجیب و غریب و یک استنتاج صحیح فرق بگذارند.(1)

این بود ملاحظات مختلفى که درباره فرضیّه فروید باید مورد توجّه قرار گیرد، البتّه بحث گسترده در همه این زمینه ها نیاز به کتاب جداگانه اى دارد، ولى آن چه گفته شد، بسیارى از مسائل را روشن مى سازد.


1. تلخیص از فروید و فرویدیسم، ص 192.

6- فرضیّه جنسى7- فرضیّه روحیّون
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma