7. عمر طولانى

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
زندگی پر ماجرای نوح(ع)، آموزه ها و عبرت ها
6. فرزندان شایسته و نسلى پاکآغاز دعوت نوح پیامبر(علیه السلام)


یکى دیگر از امتیازات حضرت نوح(علیه السلام)، که قرآن مجید به آن اشاره کرده، عمر طولانى آن حضرت بود. خداوند متعال در این زمینه مى فرماید:
«وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلىَ قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَة إِلَّا خَمْسِینَ عَامًا فَأَخَذَهُمُ الطُّوفَانُ وَهُمْ ظالِمُونَ;(1) و ما نوح را به سوى قومش فرستادیم و او در میان آنان نهصد و پنجاه سال، درنگ کرد; (ولى تبلیغ او جز در گروه اندکى مؤثّر واقع نشد) و سرانجام طوفان (عظیم) آنان را فرا گرفت در حالى که ستمکار بودند».
زندگى نوح(علیه السلام) به دو بخش تقسیم مى شود: قبل از طوفان و پس از طوفان.
آن حضرت قبل از طوفان 950 سال عمر کرد. این مطلب مورد اتّفاق همه مسلمانان است و هیچ اختلافى در آن وجود ندارد. امّا نسبت به بخش دوّم زندگى آن حضرت، یعنى مقدار عمرشان بعد از طوفان و پیاده شدن از کشتى و ایجاد جامعه نوین دینى، قرآن سکوت نموده و مدّت عمر آن حضرت را بیان نکرده است. امّا بعضى از مفسّران بزرگ آن را سیصد سال ذکر کرده اند.(2) بنابراین، مجموع عمر حضرت نوح در دو بخش زندگى 1250 سال مى شود، که عمر بسیار طولانى است.
سؤال: چرا خداوند متعال در مورد مقدار عمر حضرت نوح(علیه السلام) قبل از طوفان، صریحاً نهصد و پنجاه سال نفرمود، بلکه فرمود: هزار سال منهاى پنجاه سال؟
جواب: این طرز بیان، در حقیقت یکى از فنون فصاحت و بلاغت است.
قرآن مجید هنگامى که مى خواهد طولانى بودن مدّت تبلیغ حضرت نوح(علیه السلام) در میان قومش را بیان کند مى فرماید: آن حضرت هزار سال منهاى پنجاه سال در میان قوم خود تبلیغ کرد. عظمت این بیان، نسبت به این که بگوید: «نهصد و پنجاه سال تبلیغ کرد» بیشتر است. و مسأله فصاحت و بلاغت یکى از گونه هاى اعجاز قرآن مجید است. واقعاً اگر کسى آشنا به ادبیّات عرب باشد فصاحت و بلاغت قرآن کافى است که به عظمت معجزه پیامبر اسلام پى ببرد.
به هر حال، در آیه مورد بحث چهار نکته مهم وجود دارد که قابل دقّت است:
 
اوّل: ترک عجله و صبر و حوصله
اوّلین نکته و درسى که از این آیه شریفه مى گیریم این که: «خداوند در مجازات بندگانش عجله نمى کند» و به عبارت دیگر: «صبر و حوصله خدا زیاد است». به پیامبرش سفارش مى کند آنقدر به مأموریّتش ادامه دهد و تبلیغاتش را تکرار کند و از تأثیر آن مأیوس و نا امید نشود، تا حجّت بر مردم تمام شود; چون خداوند رحیم و مهربان و کریم و رئوف است. دعاى جوشن کبیر صد بند دارد، در هر بند آن ده صفت از صفات خداوند آمده، به جز یک بند(3) که مشتمل بر یازده صفت است. در بند آخر این دعا خداوند چنین توصیف شده است: «یا حَلیماً لا یَعْجَلْ» اى خدایى که داراى حلمى و در مجازات بندگان عجله و شتاب نمى کنى. فرصت مى دهى تا مردم از خواب غفلت بیدار شوند و راه و رسم بندگى را فراگیرند.
آرى، خداوند عجول نیست و در مجازات و عذاب بندگان گنهکارش شتاب نمى کند. در برخى روایات آمده که وقتى حضرت نوح(علیه السلام) از هدایت قومش نا امید شد به خداوند عرض کرد: چه زمانى کار ساخت کشتى را شروع کنم؟ خداوند فرمود: یک هسته خرما بکار، هر وقت درخت خرما ثمر داد کارت را شروع کن! نوح پیامبر(علیه السلام) هسته خرما را کاشت آنقدر صبر کرد تا درخت خرما به بار نشست. سپس خطاب به خداوند عرض کرد: آیا زمان مجازات و عذاب این قوم سرکش فرا نرسیده است؟ خداوند فرمود: نه، هسته دیگرى بکار و تا زمان به ثمر نشستن آن صبر کن. حضرت نوح(علیه السلام) هسته دیگرى کاشت و منتظر ماند. وقتى به ثمر نشست دوباره سؤال خود را مطرح کرد. چندین بار این داستان تکرار شد تا زمان موعود فرا رسید.(4) راستى خداى ما چقدر رئوف و مهربان و رحیم و کریم است و ما بندگان چقدر ناسپاس و عجول و ناشکر و عاصى و خطاکاریم.
ما باید از این صفت زیباى خداوند درس بگیریم و در کارهایمان عجله نکنیم و از تصمیمهایى عجولانه، که غالباً بدون تعقّل و اندیشه است، اجتناب ورزیم.
اگر زن خانه چیزى بر خلاف میلش دید، فوراً چادر بر سر نکند و به نشانه قهر به منزل پدرش برود. اگر مرد خانه مطلب ناخوشایندى مشاهده کرد، قهر نکند و از آمدن به خانه خوددارى نماید. این تصمیمات عجولانه کار شایسته اى نیست. اگر شتابزدگى ها در تصمیمات نباشد بسیارى از دعواها و اختلافات حل مى شود و به دادگاه کشیده نمى شود.
 
وهّابى ها گروهى عجول اند
یکى از مشکلات ما با وهّابى ها همین است که آنها آدمهاى عجول و کم تحمّلى هستند. همین که یک حدیث ضعیف در گوشه اى از کتابهاى ما شیعیان پیدا مى کنند آن را در همه جا نقل کرده و روى آن مانور مى دهند. هر چه به آنها گفته مى شود که شیعه مانند اهل سنّت نیست که تمام روایات صحاح ستّه(5) را صحیح و معتبر مى دانند، بلکه هر روایتى را مورد بحث و بررسى قرار مى دهند اگر اعتبارش ثابت شد آن را مى پذیرند. ولى عجله و شتابزدگى به آنها اجازه نمى دهد به این حرفها فکر کنند.
عقل و منطق حکم مى کند که در چنین مواردى سؤال و اشکال خود را از علماى بزرگ شیعه بپرسند. اگر جواب قانع کننده اى نشنیدند روى آن مانور بدهند، امّا گوششان بدهکار حرف منطقى نیست.
متأسّفانه بر اثر همین عجله و شتابزدگى از یک سو، و عدم تعقّل و تفکّر کافى از سوى دیگر، گاه فتاواى بسیار عجیبى مى دهند. مثلا سال قبل یکى از مفتیان آنها فتوى داده بود که خوردن زولبیا بدعت و حرام است!(6) علّت چنین فتاوایى این است که معناى بدعت را نفهمیده اند و مطالعاتشان در قرآن و اسلام بسیار ضعیف است و در عین حال عجله مى کنند. توضیح این که بدعت بر دو قسم است: بدعت در عرف، که به معناى نوآورى است. تمام زندگى مردم در عرف سال به سال نو مى شود. مردم عصر و زمان ما غالباً لباسهاى سابق را نمى پوشند، و از غذاهاى گذشته استفاده نمى کنند، و بر مرکبهاى سابق نمى نشینند، و در خانه هاى قدیمى سکنى نمى گزینند; بلکه به سراغ لباسها و غذاها و مرکبها و خانه هاى جدید مى روند. و در یک جمله، بشر دائماً در حال تحوّل و نوآورى است. آیا همه اینها حرام است؟ بدعت به معنى نوآورى عرفى حرام نیست، بلکه بدعت در دین حرام است. یعنى چیزى که در دین نبوده به عنوان دستور دینى تلقّى کنیم و هیچ کس خوردن زولبیا را به عنوان یک دستور دینى انجام نمى دهد، بلکه آن را یک نوآورى عرفى در صنایع غذایى مى داند.
اخیراً یکى دیگر از مفتیان آنها فتواى رسواترى داده است. گفته:
«نباید رئیس جمهور مصر را در قفس کرد و به محاکمه کشید، چون او رئیس جمهور بوده و امام و خلیفه است. و خلیفه را تنها در دو صورت مى توان محاکمه کرد: نخست این که مرتد شود، و دیگر این که مانع اقامه نماز گردد، و او هیچ یک از این دو کار را انجام نداده است!»(7)
معنى این سخن این است که اگر حاکمى شروع به ظلم و ستم کرد و اموال مردم را به غارت برد و دست به کشتار مردم زد و تمام احکام اسلام غیر از نماز را زیر پا گذاشت نازک تر از گل نمى توان به او گفت! آیا مى توان این سخنان سخیف را به اسلام نسبت داد؟ برادران دینى! این سخنان را بر زبان جارى نکنید و در افکار و عقاید خود تجدید نظر کنید و از شتابزدگى و عجله بپرهیزید که این سخنان امروز خریدارى ندارد و باعث مى شود کلّ جامعه اسلامى بر ضدّ شما موضع گیرى کنند. به هر حال، یکى از درسهاى مهمّى که از آیه مورد بحث مى گیریم ترک عجله و شتاب در قضاوت ها و تصمیم گیرى هاست.
 
دوّم: خستگى ناپذیرى و استفاده از تمام امکانات
عمر طولانى افتخارى براى حضرت نوح(علیه السلام) بود. هیچ یک از پیامبران به اندازه آن حضرت اشتغال به تبلیغ آیین الهى نورزیده و همچون او امر به معروف و نهى از منکر نکردند. چون عمر دیگر انبیا نسبت به آن حضرت کوتاه بود; شرح بیشتر در مورد عمر طولانى حضرت نوح(علیه السلام) خواهد آمد. امّا مشکل مهم آن حضرت این بود که ابزار کافى براى بیان نظراتش نداشت. نه مسجدى، نه سالن اجتماعاتى، نه مرکز دیگرى که بتوان مردم را در آن جمع کرد. و لذا مترصّد اجتماع مردم به مناسبت عروسى یا عزا و مانند آن بود. هنگامى که متوجّه مى شد مردم به هر علّت در گوشه اى جمع شده اند در جمع آنها حاضر مى شد و به تبلیغ دین خدا مى پرداخت. با زبان خوش همراه با مهربانى و عطوفت و محبّت، حرفش را مى زد و دعوت خدا را به آنها ابلاغ مى کرد. علاوه بر این، برنامه تبلیغى خصوصى و خانه به خانه هم داشت. طبق برخى از روایات(8) درِ خانه هاى مردم را مى زد و مى گفت: «قولوا لا اله الا الله تفلحوا» اگر مى خواهید سعادتمند و خوشبخت شوید بتها را رها کنید و به خداى یگانه ایمان آورید. آن حضرت شب و روز، آشکار و پنهان، و خلاصه به هر شکل ممکن مردم را به سوى خدا دعوت مى کرد. قرآن مجید از زبان خود حضرت نوح(علیه السلام) چنین نقل مى کند:
«رَبِّ إِنّىِ دَعَوْتُ قَوْمِى لَیْلًا وَ نَهَارًا * فَلَمْ یَزِدْهُمْ دُعَاءِى إِلَّا فِرَارًا * وَ إِنىِّ کُلَّمَا دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُواْ أَصَابِعَهُمْ فىِ ءَاذَانهِِمْ وَ اسْتَغْشَوْاْ ثِیَابهَُمْ وَ أَصَرُّواْ وَ اسْتَکْبرَُواْ اسْتِکْبَارًا * ثُمَّ إِنىِّ دَعَوْتُهُمْ جِهَارًا * ثُمَّ إِنىِّ أَعْلَنتُ لهَُمْ وَ أَسْرَرْتُ لهَُمْ إِسْرَارًا;(9) پروردگارا! من قوم خود را شب و روز(به سوى تو) دعوت کردم. امّا دعوت من چیزى جز فرار (از حق) بر آنان نیفزود. و من هر زمان آنها را دعوت کردم(که ایمان بیاورند) تا تو آنها را بیامرزى، انگشتان خویش را در گوشهایشان قرار داده و لباس هایشان را بر خود پیچیدند و در مخالفت اصرار ورزیدند و به شدّت استکبار کردند. سپس من آنها را با صداى بلند (به اطاعت فرمان تو) دعوت کردم. سپس آشکارا و نهان (حقیقت توحید و ایمان را) براى آنها بیان داشتم».
امّا این قوم سرکش و لجوج حتّى حاضر نبودند سخنان پیامبر خدا را بشنوند. و لذا، نه تنها انگشتانشان را در گوش خود فرو مى کردند، بلکه احتیاطاً لباسشان را نیز بر سر مى کشیدند تا مبادا صداى نوح به گوششان برسد. ولى آن پیامبر خدا با صبر و حوصله به کار خود ادامه داد، تا زمان عذاب و مجازاتشان فرا رسید که شرح آن خواهد آمد.
سوم: درس استقامت
صبر و استقامت و پایدارى را باید از حضرت نوح(علیه السلام) آموخت.
خوانندگان محترم! اگر در کارى یک بار شکست خوردید مأیوس و نا امید نشوید دوباره انجام دهید و آن قدر تکرار کنید تا به نتیجه برسید. چنان چه امسال در کنکور پذیرفته نشدید، با تلاش و مطالعه بیشتر خود را براى سال بعد آماده کنید. اگر باز هم قبول نشدید به یأس و نا امیدى روى خوش نشان ندهید و با جدّیت و عزمى راسخ و تلاشى بیشتر از گذشته براى بار سوم شانس خود را امتحان کنید و آن قدر ادامه دهید تا به مقصود برسید. چرا که در روایتى آمده است: «مَنِ اسْتَدامَ قَرْعَ الْبابِ وَ لَجَّ وَ لَجَ;(10)کسى که در خانه اى را بکوبد و اصرار کند بالاخره در به رویش باز مى شود». شرط پیروزى در تمام مراحل زندگى صبر و استقامت است و بدون آن انسان به جایى نمى رسد. یکى از فرماندهان بزرگ در میدان جنگ شکست خورد. از میدان گریخت و به خرابه اى پناه برد. در آن جا مورچه اى، که دانه اى به دندان گرفته بود و سعى مى کرد از دیوار خرابه بالا برود و دانه را به لانه اش برساند، توجّه او را به خود جلب کرد. مورچه تا نیمه هاى راه از دیوار بالا مى رفت و بر اثر خستگى همراه دانه به زمین مى افتاد، امّا تسلیم نمى شد و مجدّداً دانه را برداشته و مشغول بالا رفتن از دیوار مى شد. مورچه بارها این کار را تکرار کرد تا بالاخره موفّق شد ارتفاع دیوار را طى کند و دانه را به لانه اش برساند. فرمانده مأیوس شکست خورده، وقتى این تلاش خستگى ناپذیر را از مورچه مشاهده کرد، درس صبر و استقامت گرفت و به میدان بازگشت و نیروهایش را جمع کرد و سازماندهى جدیدى داد و به دشمن یورش برد و پیروز شد.(11)
بنابراین، براى رسیدن به پیروزى نباید از صبر و استقامت و پایدارى غافل شد.
در زندگانى پیامبراسلام(صلى الله علیه وآله وسلم)نیز نمونه هاى عجیبى از صبر و استقامت آن حضرت به هنگام تبلیغ دین و دعوت مشرکین به توحید و یکتاپرستى ثبت شده است.(12) یکى از کارهاى حضرت خدیجه(علیها السلام)در اوایل بعثت این بود که هر زمان پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) از مسجدالحرام به خانه بازمى گشت زخمهاى حضرت را پانسمان مى کرد.(13) زخمهایى که حاصل پرتاب سنگ و مانند آن از سوى مشرکان به هنگام تبلیغ حضرت و دعوت آنان به پرستش خداى یکتا بود.
حضرت رسول(صلى الله علیه وآله وسلم) به منظور دعوت مردم طایف یکّه و تنها به آن شهر سفر کرد. مردم طایف آن حضرت را بسیار اذیّت کردند و هیچ کس جز یک برده ایمان نیاورد، که البتّه آن هم براى پیامبر غنیمت بود.(14) به هر حال این استقامتها و تحمّل ها از سوى پیامبران بزرگى همچون حضرت محمد(صلى الله علیه وآله وسلم) و حضرت نوح(علیه السلام) و دیگر فرستادگان خداوند، درسى بزرگى براى همه کسانى است که مى خواهند در کارهایشان موفّق شوند و به مقصد برسد.
 
چهارم: آموزه هاى مستقیم و غیر مستقیم قرآن مجید
آیات قرآن مجید سرشار از درس و پیام است، منتهى آموزه هاى قرآن به دو دسته تقسیم مى شود: 1ـ آموزه هاى مستقیم 2ـ آموزه هاى غیرمستقیم. مثلا; خداوند متعال درباره حضرت یحیى(علیه السلام) مى فرماید: «وَ ءَاتَیْنَهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا;(15) و ما در کودکى فرمان نبوّت به او دادیم».
آموزه مستقیم این آیه شریفه اعجاز حضرت یحیى(علیه السلام) و قدرت نمایى پروردگار است. و آموزه غیرمستقیم آن، پاسخ دندانشکنى است به کسانى که منکر امامت امام جواد(علیه السلام) در طفولیّت مى شدند. آنها مى گفتند: مگر مى شود کودکى هفت ساله جانشین پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)شود و سؤالات فقهى گوناگون را پاسخ دهد؟
پاسخ مى دهیم: هنگامى که حضرت یحیى(علیه السلام) در کودکى به مقام نبوّت برسد، چه اشکالى دارد حضرت جواد(علیه السلام) در هفت سالگى امام شود؟
مثال دیگر: هنگامى که حضرت مریم(علیها السلام) با قنداقه نوزادش به شهر بازگشت با سؤالات مختلف مردم مواجه شد که: چگونه صاحب فرزندى شدى در حالى که هنوز ازدواج نکرده اى؟ حضرت مریم(علیها السلام) به قنداقه نوزادش اشاره کرد که این مطلب را از او بپرسید! گفتند: «کَیْفَ نُکَلِّمُ مَن کَانَ فىِ الْمَهْدِ صَبِیًّا;(16) چگونه با کودکى که در گاهواره است سخن بگوییم؟!».
ناگهان نوزاد به سخن آمد و گفت: «إِنىِّ عَبْدُ اللَّهِ آتَانِىَ الْکِتَابَ وَ جَعَلَنىِ نَبِیًّا * وَ جَعَلَنىِ مُبَارَکا أَیْنَ مَا کُنتُ وَ أَوْصَانىِ بِالصَّلَوةِ وَ الزَّکَوةِ مَا دُمْتُ حَیًّا;(17) من بنده خدایم، او کتاب آسمانى به من داده; و مرا پیامبر قرار داده است. و هرجا که باشم مرا وجودى پر برکت قرار داده، و تا زمانى که زنده ام، مرا به نماز و زکات توصیه کرده است».
آموزه مستقیم این آیات، رفع اتّهام از حضرت مریم(علیها السلام) و اثبات نبوّت حضرت عیسى(علیه السلام) در کودکى است. امّا آموزه غیرمستقیم آن، پاسخ به شبهه اى است که در مورد یکى از فضایل حضرت على(علیه السلام) نقل شده است. و آن این که: «حضرت در اوّلین روزهاى ولادت، هنگامى که حضرت محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) را دید لبخندى زد و به آن حضرت سلام کرد و آیات اوّلیه سوره مؤمنون را تلاوت نمود».(18) چگونه ممکن است نوزاد یک روزه سخن بگوید؟ جواب این است که اگر سخن گفتن حضرت عیسى(علیه السلام) در گاهواره ممکن بوده، سخن گفتن حضرت على(علیه السلام) نیز در روز اوّل ولادت ممکن است.
سؤال: در آن زمان که هنوز قرآن نشده بود، چگونه این اتّفاق افتاد؟
جواب: هر چند قرآن نازل نشده بود، ولى در علم خداوند که وجود داشت. چه اشکال دارد که خداوند بخشى از قرآن را قبل از نزول، بر زبان بنده اش جارى کند.
نتیجه این که قرآن مجید دو رقم آموزه دارد: آموزه هاى مستقیم و غیرمستقیم.
آموزه مستقیم آیه مورد بحث، طول عمر حضرت نوح(علیه السلام) و توفیق تبلیغ دین خدا در این مدّت طولانى است. و آموزه غیرمستقیم آن، اثبات امکان طول عمر حضرت مهدى(عج) است. شرح بیشتر خواهد آمد.
 
پنجم: راز طول عمر!
 
سؤال: آیا امکان دارد یک انسان 1250 سال عمر کند؟ در عصر و زمان ما عمر انسانها معمولا از صد و بیست سال تجاوز نمى کند. آیا ممکن است کسى بیش از 120 سال عمر کند؟ اگر ممکن نیست، چگونه شیعه مدّعى است امام زمان(عج) متولّد شده و اکنون بیش از هزال سال عمر دارد؟
جواب: از دو منظر مى توان پاسخ این سؤال را داد: از منظر علوم روز مخصوصاً علوم تجربى، و از منظر وحى و قرآن مجید.
 
طول عمر از نظر علمى
امّا از منظر علوم روز، از دانش آموختگان علوم جدید مى پرسیم که: مى گویند حدّ اعلاى عمر بشر صد و بیست سال است. آیا علم این مطلب را تأیید مى کند؟ دانشمندان در پاسخ مى گویند: «این سخن مبناى علمى ندارد; بلکه اندازه عمر بشر تابع شرایطى است، که اگر حاصل گردد طولانى تر مى شود». در ادامه مى گویند: «ما آزمایشاتى بر روى گیاهان و جانداران کرده ایم و به این نتیجه رسیده ایم که امکان افزایش طول عمر آنها وجود دارد. گیاهى که عمرش یک سال بوده، تا دوازده برابر افزایش یافته و توانسته 12 سال عمر کند». اگر بر همین اساس عمر انسان 12 برابر شود، بیش از 1400 سال عمر خواهد کرد. علاوه بر این، ممکن است عمر بعضى از گیاهان دهها برابر افزایش پیدا کند. این امکان در مورد عمر انسان نیز وجود دارد. اخیراً یک ماهى را از یخهاى قطبى بیرون آورده اند. هنگامى که آن را در درون آب ولرم رها کردند به حرکت درآمد! وقتى طبقات یخهایى که ماهى در آن گرفتار شده بود را محاسبه کردند متوجّه شدند ماهى مذکور متعلّق به 5 هزار سال قبل است! اگر یک ماهى در شرایط خاصّى پنج هزار سال زنده مى ماند، این امکان براى انسان نیز در شرایط خاصّ وجود دارد. و لذا، هم اکنون دانشمندان در مورد افزایش دادن عمر انسان مشغول تحقیق و مطالعه و بررسى هستند.
بنابراین، عمرهاى طولانى مانند عمر طولانى نوح پیامبر(علیه السلام) و امام زمان(علیه السلام) از نظر علمى امرى ممکن است و هیچ استبعادى ندارد.
طول عمر از نظر قرآن
قرآن مجید در سه آیه به طور غیرمستقیم پاسخ دندانشکنى به منکران طول عمر امام زمان(عج) مى دهد. توجّه فرمایید:
1. آیات مربوط به اصحاب کهف; خداوند متعال در مورد مدّت خواب اصحاب کهف مى فرماید: «وَ لَبِثُواْ فىِ کَهْفِهِمْ ثَلَاثَ مِاْئَة سِنِینَ وَ ازْدَادُواْ تِسْعًا;(19) آنها در غارشان سیصد سال درنگ کردند، و نُه سال (نیز) بر آن افزودند».
پیام مستقیم این آیه شریفه، به منکران معاد و احیاى دوباره انسانهاست. ولهذا، خداوند متعال در این داستان صحنه اى از معاد را به تصویر کشیده تا به مردم و منکران معاد بفهماند که وقتى خداوند قادر است انسانهایى را به مدّت طولانى در خواب فرو ببرد و بدون استفاده از آب و غذا زنده بمانند، احیاى مردگان و دادن حیات مجدّد به آنها نیز براى او آسان است.
امّا آموزه غیرمستقیم آیه شریفه، پاسخ دندانشکنى است به کسانى که ادّعا مى کنند حدّ اعلاى عمر انسان 120 سال است. اگر واقعاً انسان بیش از این مقدار عمر نمى کند، چطور اصحاب کهف 309 سال در خواب بودند و سپس بیدار شدند؟ تازه اى تازه مقدار عمر آنها قبل از خواب رفتن است. اگر مدّت زندگى آن ها را پس از بیدار شدن به عدد مذکور اضافه کنیم مسأله روشن تر مى شود.
2. آیه مورد بحث; که در مورد مدّت رسالت حضرت نوح(علیه السلام) سخن مى گوید. آموزه مستقیم این آیه شریفه بیان زحمات و تلاشها و سختى ها و مرارت هایى است که آن حضرت در طول این مدّت طولانى براى هدایت مردم تحمّل کرد. و آموزه غیرمستقیم آن، امکان عمر طولانى بالاتر از هزار سال براى انسان و پاسخ قاطعى به منکران عمر طولانى حضرت مهدى(عج) است. راستى مگر وهّابى ها این آیات قرآن را نخوانده اند که از عمر طولانى آن حضرت شگفت زده شده اند، یا انکار و اعجاب آنها دلیل دیگرى دارد و در پى چیز دیگرى هستند؟!
3. آیات مربوط به حضرت عیسى(علیه السلام); که از همه مهم تر است. خداوند متعال در آیات 157 و 158 سوره نساء مى فرماید:
«مَا قَتَلُوهُ یَقِینَا * بَل رَّفَعَهُ اللَّهُ إِلَیْهِ وَکاَنَ اللَّهُ عَزِیزًا حَکِیًما; و به یقین او را نکشتند; بلکه خدا او را به سوى خود، بالا برد. و خداوند توانا و حکیم است».
طبق این آیه شریفه حضرت مسیح(علیه السلام) هنوز زنده است; یعنى آن حضرت بیش از دو هزار سال عمر کرده است. اگر حضرت مسیح(علیه السلام) بیش از دو هزار سال عمر کرده و این عمر طولانى برایش ممکن بوده، براى امام زمان(علیه السلام) نیز ممکن است.
آموزه مستقیم آیه مذکور پاسخى است به کسانى که معتقدند آن حضرت به دار آویخته شد. و آموزه غیرمستقیم آن امکان عمر طولانى بیش از دو هزار سال براى بشر است، در صورتى که خداوند اراده کند. طبق آنچه که در انجیل هاى موجود نوشته شده، حضرت مسیح(علیه السلام) به دار آویخته شد، سپس بدنش را دفن کردند و خداوند جسدش را پس از سه روز از قبر بیرون آورد و زنده کرد و به آسمانها برد. این جالبتر است، زیرا خداوند او را زنده کرد و پس از حیات مجدّد بیش از دو هزار سال عمر کرده است.
نتیجه این که طول عمر حضرت مهدى(عج) هیچ استبعادى ندارد، و با علوم روز و قرآن مجید کاملا هماهنگ است.
 
سرّ مخالفت وهابّى ها
 
حقیقت این است که تمام عقاید و اعتقادات شیعه مستدل و منطقى است، و هرکدام از آنها دلیلى از عقل یا قرآن یا سنّت دارد، و در هر موضوعى از علماى شیعه سؤال شود، پاسخ معقول و قانع کننده اى دارند. امّا متأسّفانه مخالفین، مخصوصاً وهابى ها، به دنبال بهانه جویى هستند. حدود دویست سال از اختراع وهابیّت مى گذرد. آنها در طول سالیان گذشته اینقدر بهانه جویى نمى کردند، امّا امروزه که اقبال مردم، مخصوصاً جوانان، را به سوى مکتب اهل بیت(علیهم السلام) مى بینند و روز به روز شاهد افزایش تعداد شیعیان در سراسر جهان هستند، این مطلب را تحمّل نکرده و با تمام قوا بر علیه شیعه فعالیّت مى کنند. پایان نامه هاى دانشجویانشان، سایتها، ماهواره ها، مجلّات و کتابها، مبلّغان دینى و مأموران تبلیغى آنها، همگى تشیّع را هدف گرفته اند. آرى علّت همه این هجمه ها حسادت است. آنها نمى توانند پیشرفت شیعه را در سراسر دنیا ببینید. براى آنها قابل تحمّل نیست که در ایران حکومت شیعى تشکیل شده، و در لبنان شیعیان قدرتمند گشته و در عراق و افغانستان شیعه در حال پیشرفت است. و لذا، با تمام قوا بر علیه مکتب شیعه فعالیّت مى کنند، و هرچه به سؤالات و شبهه هایشان پاسخ داده مى شود باز همان سؤالات را تکرار مى کنند. و متأسّفانه در این مسیر از وارونه کردن حقایق باکى ندارند. در یکى از سفرهایى که به مکّه مکرّمه داشتم عدّه اى از علماى آنها خواستار گفتگوى علمى شدند. جلسه تشکیل شد. دوازده مسأله مهم مطرح کردند که پاسخ همه سؤالات به صورت مستدل و منطقى داده شد، به گونه اى که پس از آن هیچ شبهه اى باقى نماند. ولى متأسّفانه بعداً شایعه کردند که با فلانى بحث کردیم و او در مناظره مغلوب شد!
نصیحت ما به این برادران این است که این وضع شما قابل ادامه دادن نیست، در آن تجدیدنظر کنید. بیایید برادروار در کنار هم بنشینیم و بحث هاى منطقى داشته باشیم و در مقابل دشمنان اسلام و قرآن متّحد و یکپارچه شویم و نیرویمان را صرف مبارزه با آنها کنیم.
به هر حال، یکى دیگر از امتیازات حضرت نوح(علیه السلام) عمر طولانى آن حضرت بود.
8. شجاعت فوق العاده حضرت نوح(علیه السلام)
خداوند متعال در آیه شریفه 71 سوره یونس به این ویژگى اشاره کرده است. توجّه بفرمایید:
«وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ نُوح إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ إِن کاَنَ کَبُرَ عَلَیْکم مَّقَامِى وَ تَذْکِیرِى بَِایَاتِ اللَّهِ فَعَلى اللَّهِ تَوَکَّلْتُ فَأَجْمِعُواْ أَمْرَکُمْ وَ شُرَکَاءَکُمْ ثُمَّ لَا یَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُواْ إِلىَّ وَ لَا تُنظِرُونِ; سرگذشت نوح را بر آنها بخوان; در آن هنگام که به قوم خود گفت: «اى قوم من! اگر موقعیّت من و تذکّراتم نسبت به آیات الهى، بر شما سنگین (و سخت) است، (هر کارى از شما ساخته است بکنید.) من بر خدا توکّل کرده ام! (شما اگر مى توانید) توانایى خود و معبودهایتان را جمع کنید، سپس هیچ چیز از امورتان بر شما پوشیده نماند; (و تمام جوانب را بنگرید;) سپس به حیات من پایان دهید، و مهلتم ندهید! (امّا توانایى ندارید.)
اگر کسى کمترین شک و تردیدى در برنامه ها و اهداف خود داشته باشد هرگز به خود جرأت نمى دهد که این چنین دشمنانش را به مبارزه بطلبد. امّا چون حضرت نوح(علیه السلام)ایمان کامل و اطمینان صد در صد به اهدافش داشت، این گونه شجاعانه آنان را به مبارزه طلبید و هیچ ترسى از آنها به دل راه نداد.
البتّه مسأله عدم وحشت از تنهایى در پیمودن مسیر حق، مسأله بسیار مهمّى است که همه انبیا با آن مواجه بوده و شجاعانه مقاومت مى کردند. حضرت نوح(علیه السلام) مطابق آیه فوق اعلان کرد که از هیچ کس نمى ترسد.
حضرت ابراهیم(علیه السلام) نیز چنین بود. او به تنهایى وارد بتکده شد و بدون ذرّه اى ترس و وحشت، تمام بتها (جز بت بزرگ) را به زیر کشید و درهم شکست. و هرگز با خود نگفت: «تنها هستم، و در مقابل این همه بت پرست تاب مقاومت و مقابله ندارم. و آنها مرا در آتش خواهند انداخت» بلکه توکّل بر خدا کرد و وظیفه الهى اش را انجام داد. و کسى که بر خدا توکّل کند خدا با اوست و تنها نمى ماند. وَ مَن یَتَوَکَّلُّ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ;(20)
حضرت شعیب(علیه السلام) را تهدید کردند که اگر دست از ادّعاها و سخنانش بر ندارد بسختى او را مجازات خواهند کرد.(21) امّا تهدیدهاى توخالى مشرکان و بت پرستان ذرّه اى در اراده آهنین او تأثیر نگذاشت و قدمى عقب نشینى نکرد، بلکه دلیرانه مقاومت نمود و به راهش ادامه داد.
پیامبرگرامى اسلام حضرت محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) تک و تنها در میان مشرکان مکّه حاضر مى شد و آنها را دعوت به توحید و یکتاپرستى مى کرد. آن حضرت به همراه على(علیه السلام) و خدیجه(علیها السلام) - که اوّلین مرد و زن مسلمان بودند ـ به مسجدالحرام مى رفتند و در جلوى چشم مشرکان و بت پرستان نماز جماعت مى خواندند.(22) نمى گفتند: «ما سه نفریم و دشمن بیشمار و جانمان در خطر است» بلکه شجاعانه و بدون احساس وحشت و با توکّل بر خدا، به راز و نیاز با خدا پرداخته، و جمعیّت زیاد دشمن را به سخریّه مى گرفتند.
نمازهاى با شکوه جماعت و جمعه صدها هزار نفرى امروز، حاصل استقامت و مقاومت آن روز پیامبراسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) و مسلمانان اولیّه است.
پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) بارها با تن مجروح به خانه مى آمد. جراحتى که حاصل ضربات سنگ مخالفان و معاندان و مشرکان بود.(23) این کار زشت آنقدر توسّط دشمن تکرار مى شد که یکى از کارهاى روزانه حضرت خدیجه(علیها السلام) بستن زخمهاى پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) شده بود. اگر امروز 41 جمعیّت کره زمین مسلمان هستند، بخاطر زحمات و پایدارى ها و مقاومتهاى آن روز پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) و مسلمانان اولیّه بوده است. حضرت على(علیه السلام) در این باره چه زیبا مى فرماید:
«وَ لاتَسْتَوْحِشُوا فی طَریقِ الْهُدى لِقِلَّةِ اَهْلِه»;(24) در مسیر حق از کمى همراهان (وفزونى دشمنان) وحشت نکنید»
یعنى اگر شما در شاهراه سعادت حرکت مى کنید و اکثریّت مردم راه را گم کرده و قدم در بیراهه گذاشته اند، از کمى همراهان وحشت نکنید. چون کسى که از جادّه اصلى مى رود نباید وحشت کند، هر چند همرانش اندک باشند; بلکه کسى باید بترسد که گام در بیراهه گذاشته، هرچند همرانش بسیار باشند. برخى از جوانان براى ما نامه مى نویسند که: «در خانواده فقط من نماز مى خوانم و روزه مى گیرم و بقیّه اعضاى خانواده نسبت به مسایل دینى بى توجّهند، چه کنم؟». مى گوییم: «شما با توکّل بر خدا به وظایف دینى خود عمل کنید، و در مقابل نگاههاى سنگین و سخنان درشت و برخوردهاى نامناسب آنها مقاومت نمایید، که بالاخره مقاومت شما مقاومت آنها را خواهد شکست، و پیروزى از آنِ شماست».
جوانان عزیز و برومند و متدیّنى که براى ادامه تحصیل یا مأموریّتهاى کارى یا مسایل تحقیقاتى و مانند آن، به بلاد کفر سفر مى کنند باید از مقاومتهاى حضرت محمد(صلى الله علیه وآله وسلم) و ابراهیم(علیه السلام) و شعیب(علیه السلام) و نوح(علیه السلام) درس بگیرند و به فرمایش مولاى متقیان عمل کنند و از تنهایى نهراسند و همرنگ جماعت نشوند و با توکّل بر خداوند متعال شجاعانه به تکالیف شرعى خود عمل کنند، و با اعمال شایسته خود دیگران را به دین اسلام فراخوانند.
به هر حال، یکى از ویژگى هاى حضرت نوح(علیه السلام)، که قرآن مجید به آن پرداخته، شجاعت فوق العاده آن حضرت بود.
خلاصه این که حضرت نوح(علیه السلام)، طبق شهادت قرآن مجید، از برگزیدگان بود، و مشمول هدایت الهى گشت، و خداوند به او سلام کرد، و بنده شکور خدا بود، و دعایش مستجاب شد و از کرب عظیم رها شد، و نسلى پاک داشت، و عمرى طولانى کرد، و از شجاعتى فوق العاده برخوردار بود.


(1). سوره عنکبوت، آیه 14.
(2). تفسیر نمونه، ج 16، ص 245.
(3). بند 55 دعاى جوشن کبیر، که با جمله «یا من نفذ فی کل شىء امره» شروع مى شود، داراى یازده صفت از صفات خداست. بنابراین، این دعاى پر ارزش مشتمل بر 1001 صفت از صفات خداوند متعال است.
(4). بحارالانوار، ج 11، ص 329، ح 51.
(5). صحاح ستّه نام شش کتاب حدیثى اهل سنت به شرح زیر است: الف) صحیح بخارى. ب) صحیح مسلم. ج) سنن ابن ماجه. د) جامع ترمذى. هـ) سنن ابى داود. و) سنن نسائى. (لغت نامه دهخدا، ج 21، ص 143).
(6). سایت تابناک، در تاریخ 18 شهریور 1387، خبر فوق را با کد 17574 به شرح زیر منعکس کرد:
علماى سلفى الجزایر، در فتوایى جنجال برانگیز در این کشور آفریقایى، خوردن زولبیا (شیرینى مخصوص ماه رمضان) را حرام اعلام کردند.
به گزارش خبرگزارى ابنا، یکى از شیوخ سلفى در کشور آفریقایى الجزایر در فتوایى، زولبیا را که در الجزایر با نام «الطمینه» شناخته مى شود و در ماه مبارک رمضان از شیرینى هاى پرطرفدار در این کشور به شمار مى رود، حرام اعلام کرد.
«شیخ محمد على فرکوس المکنى» معروف به ابوعبدالعزیز، در فتوایى حکم حرمت الطمینه و شیرینى هاى دیگرى که در ماه رمضان استفاده مى شود را صادر کرد.
بدین ترتیب بسیارى از مریدان و پیروان وى خود را از خوردن این شیرینى لذیذ که به گفته ابوعبدالعزیز «بدعت» به شمار مى رود که در دین وارد شده است، محروم کردند.
وى دلیل دیگر حرمت خوردن این شیرینى را وجود بخشى صلیبى مانند در میان این شیرینى ذکر مى کند. وى مى افزاید: «براى تناول این شیرینى وجود دلیل شرعى لازم است; در حالى که چنین دلیلى وجود ندارد»!!
شایان ذکر است فتاواى مضحک و عجیب زیادى از سوى مفتیان سلفى و وهابى صادر مى گردد که یکى از مهمترین دلایل آن، دورى لجوجانه آنها از معارف و تعلیمات مفسران واقعى قرآن و سنت ـ یعنى اهل بیت(علیهم السلام) ـ است.
(7). پایگاه خبرى تحلیلى شیعه آنلاین مشروح این خبر را در تاریخ 16/5/90 با کد 19461 به شرح زیر منعکس کرده است:
«محمود عامر» از چهره هاى وهابى مصر طى اظهاراتى مخالفت خود را با محاکمه «حسنى مبارک» دیکتاتور سابق مصر به خاطر صدور گاز به رژیم صهیونیستى اعلام کرد.
وى که در یک برنامه تلویزیونى سخن مى گفت، در ادامه افزود: «اسراییل» یکى از کشورهاى جهان به شمار مى رود و با ما دوست است و رابطه دارد، لذا صدور گاز یا هر چیز دیگرى به این کشور جایز است، بر همین اساس محاکمه «مبارک» به دلیل صدور گاز به «اسراییل» اقدامى نادرست است و اهانت به ملت مصر به شمار مى رود.
«محمود عامر» بدون این که دلیلى شرعى براى اظهارات خود بیان کند، گفت: بنده براى حرف هاى خود دلایل شرعى دارم و مى توانم ثابت کنم که اصلا محاکمه «حسنى مبارک» از اصل اقدامى نادرست است; چه برسد به این که اتهامش صادرات گاز به «اسراییل» باشد.
این چهره وهابى مصر همچنین گفت: «مبارک» از مبارزان و قهرمانان ملى کشورمان در جنگ اکتبر به شمار مى رود. او سلطان مصر بوده لذا توهین به وى و یا محاکمه کردنش جایز نیست. اصلا سقوط وى از طریق غیر شرعى و غیر قانونى انجام گرفت. هر کس به سلطان اهانت کند، خداوند به او اهانت خواهد کرد.
«محمود عامر» که رئیس جمعیت انصار السنه در استان «البحیره» مصر به شمار مى رود، در ادامه گفت: حسنى مبارک «امام» و «سلطان» ما بود. دین مبین اسلام قیام علیه امام و سلطان بلاد اسلامى را جایز نمى داند; مگر در دو حالت: یکى «منع مردم از نماز خواندن» و دوم «ارتداد از دین اسلام.» اما مبارک هیچ یک از این دو اقدام را مرتکب نشد.
(8). تفسیر اثنى عشرى، ج 13، ص 328 و ترجمه تفسیر منهج الصادقین، ج 5، ص 644.
(9). سوره نوح(علیه السلام)، آیات 9 ـ 5.
(10). غرر الحکم، ص 193، ح 3758.
(11). یکصد موضوع 500 داستان، ج 1، ص 49. مشروح داستان مذکور در این کتاب به شرح زیر است:
«امیر تیمور گورگان در هر پیشامدى آن قدر ثبات قدم داشت که هیچ مشکلى سدّ راه وى نمى شد. علّت را از او جویا شدند، گفت: وقتى از دشمن فرار کرده بودم و به ویرانه اى پناه بردم، در عاقبت کار خویش فکر مى کردم. ناگاه نظرم به مورى ضعیف افتاد که دانه غلّه اى از خود بزرگتر را برداشته و از دیوار بالا مى برد. چون دقیق نظر کردم و شمارش نمودم دیدم آن دانه شصت و هفت مرتبه بر زمین افتاد، و عاقبت مورچه آن دانه را بر سر دیوار برد. از دیدن این صحنه، چنان قدرتى در من پدیدار گشت که هیچگاه آن را فراموش نمى کنم.
با خود گفتم: اى تیمور! تو از مورى کمتر نیستى، برخیز و در پى کار خود باش. سپس برخاستم و همّت گماشتم تا به این پایه از سلطنت رسیدم». نویسنده این داستان را از کتاب نمونه معارف، ج 1، ص 174، و اخلاق اجتماعى، ص 41، نقل کرده است.
(12). نمونه اى از آن را در بحارالانوار، ج 18، ص 205، ح 35 مطالعه فرمایید.
(13). بحارالانوار، ج 18، ص 243.
(14). فروغ ابدیّت، ج 1، ص 322 به بعد.
(15). سوره مریم، آیه 12.
(16). سوره مریم، آیه 29.
(17). سوره مریم، آیه 31 و 30.
(18). امالى طوسى، ص708.
(19). سوره کهف، آیه 25.
(20). سوره طلاق، آیه 3.
(21). سوره هود، آیه 91.
(22). بحارالأنوار، ج 18، ص 184، ح 14.
(23). بحارالانوار، ج 18، ص 202 و ص 205، ح 35 و ص 209، ح 311.
(24). نهج البلاغه، خطبه 201.
 
 

 

6. فرزندان شایسته و نسلى پاکآغاز دعوت نوح پیامبر(علیه السلام)
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma