4 - نفوذ روحانى و ناآگاه

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
حکومت جهانى مهدى (عج)
3 - تربیت یک گروه انقلابى آگاه5 - ترسیم هدف آفرینش

   مى دانیم خورشید یک سلسله اشعّه مرئى دارد که از ترکیب آنها با هم، هفت رنگ معروف، پیدا مى شود; و یک سلسله اشعّه نامرئى که به نام «اشعّه فوق بنفش» و «اشعّه مادون قرمز» نامیده شده است.

   همچنین یک رهبر بزرگ آسمانى خواه پیامبر باشد یا امام، علاوه بر تربیت تشریعى که از طریق گفتار و رفتار و تعلیم و تربیت عادى صورت مى گیرد، یک نوع تربیت روحانى و از راه نفوذ معنوى در دلها و فکرها دارد که مى توان آن را تربیت تکوینى نام گذارد; در آنجا الفاظ و کلمات و گفتار و کردار کار نمى کند بلکه تنها جاذبه و کشش درونى کار مى کند.

   در حالات بسیارى از پیشوایان بزرگ الهى مى خوانیم که گاه بعضى از افراد منحرف و آلوده با یک تماس مختصر با آنها بکلّى تغییر مسیر مى دادند، و سرنوشتشان یکباره دگرگون مى شد، و به قول معروف با 180 درجه انحراف راه کاملا تازه اى را انتخاب مى کردند; یکمرتبه فردى پاک و مؤمن و فداکار از آب در مى آمدند که از بذل همه وجود خود نیز مضایقه نداشتند!

   این دگرگونیهاى تند و سریع و همه جانبه، این انقلابهاى جهش آسا و فراگیر، آنهم با یک نگاه یا یک تماس مختصر (البتّه براى آنها که در عین آلودگى یک نوع آمادگى نیز دارند) نمى تواند نتیجه تعلیم و تربیت عادى باشد بلکه معلول یک اثر روانى نامرئى و یک جذبه ناخودآگاه است که گاهى از آن تعبیر به «نفوذ شخصیّت» نیز مى شود.

   بسیار از کسان این موضوع را در زندگى خود تجربه کرده اند که به هنگام برخورد با افرادى که روحهاى بزرگ و عالى دارند چنان بى اختیار و ناخود آگاه تحت تأثیر آنان قرار مى گیرند که حتّى سخن گفتن در برابر آنها برایشان مشکل مى شود; و خود را در میان هاله اى مرموز و غیر قابل توصیف از عظمت و بزرگى مى بینند.

   البتّه ممکن است گاهى این گونه امور را با تلقین و امثال آن توجیه کرد; ولى مسلّماً این تفسیر براى همه موارد صحیح نیست بلکه راهى جز این ندارد که بپذیریم که این آثار نتیجه شعاع اسرارآمیزى است که از درون ذات انسانهاى بزرگ برمى خیزد.

   سرگذشتهاى فراوانى در تاریخ پیشوایان بزرگ مى بینیم که جز از این راه نمى توان آنها را تفسیر کرد; داستان آمدن جوان آلوده اى نزد پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) و انقلاب ناگهانى روحى او.

   یا برخورد اسعد بن زراره بت پرست به پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) در کنار خانه کعبه و تغییر جهش آساى طرز تفکّر او.

   و یا آنچه دشمنان سرسخت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) نام آن را سحر مى گذاردند و مردم را به خاطر آن از نزدیک شدن به او باز مى داشتند، همه حاکى از نفوذ شخصیّت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)در افراد مختلف از این طریق است.

   همچنین آنچه درباره تأثیر پیام امام حسین(علیه السلام) روى فکر «زهیر» در مسیر کربلا نقل شده تا آنجا که با شنیدن پیام امام حتّى نتوانست لقمه اى که در دست داشت به دهان بگذارد، و آن را به زمین نهاد و حرکت کرد.

   و یا کشش عجیب و فوق العاده که «حرّبن یزید ریاحى» در خود احساس مى کرد، و با تمام شجاعتش همچون بید مى لرزید; و همین کشش سرانجام او را به صف مجاهدان کربلا کشانید و به افتخار بزرگ شهادت نائل آمد.

   و یا داستان جوانى که در همسایگى «ابوبصیر» زندگى داشت، و با ثروت سرشار خود که از خودش خدمتى به دستگاه بنى امیّه فراهم ساخته بود به عیش و نوش و بى بند و بارى پرداخته بود و سرانجام با یک پیام امام صادق(علیه السلام) بکلّى دگرگون شد، و همه کارهاى خود را در هم پیچید و تمام اموالى را که از طریق نامشروع گرد آورده بود به صاحبانش داد، یا در راه خدا انفاق کرد.

   و یا سرگذشت کنیز خواننده و زیبا و عشوه گرى که هارون به گمان خام خود براى منحرف ساختن ذهن امام کاظم(علیه السلام) به زندان اعزام داشته بود; و منقلب شدن روحیّه او در یک مدّت کوتاه، تا آنجا که قیافه و طرز سخن و منطق او هارون را به حیرت و وحشت افکند...

   همه و همه نشانه و نمونه هایى از همین تأثیر ناخودآگاه است که مى توان آن را شعبه اى از «ولایت تکوینى» پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) یا امام(علیه السلام)دانست، چرا که عامل تربیت و تکامل در اینجا الفاظ و جمله ها و راههاى معمولى و عادى نیست، بلکه جذبه معنوى و نفوذ روحانى عامل اصلى محسوب مى شود.

   این برنامه ـ همان گونه که گفتیم ـ منحصر به پیامبران و امامان نیست; بلکه رجال راستین و شخصیّتهاى بزرگ نیز به تناسب میزان شخصیّت خود هاله اى از این نفوذ ناخودآگاه اطراف خود ترسیم مى کنند، منتها قلمرو گروه اوّل با گروه دوم از نظر ابعاد و گسترش قابل مقایسه نیست.

   وجود امام(علیه السلام) در پشت ابرهاى غیبت نیز این اثر را دارد که از طریق اشعّه نیرومند و پردامنه نفوذ شخصیّت خود، دلهاى آماده را در نزدیک و دور تحت تأثیر جذبه مخصوص قرار داده به تربیت و تکامل آنها مى پردازد و از آنها انسانهایى کاملتر مى سازد.

   ما قطبهاى مغناطیسى زمین را با چشم خود نمى بینیم، ولى اثر آنها روى عقربه هاى قطب نما، در دریاها راهنماى کشتیهاست; و در صحراها و آسمانها راهنماى هواپیماها و وسائل دیگر است. در سرتاسر کره زمین از برکت این امواج مغناطیسى، میلیونها مسافر راه خود را به سوى مقصد پیدا کرده، یا وسائل نقلیّه بزرگ و کوچک به فرمان همین عقربه ظاهراً کوچک از سرگردانى رهایى مى یابند.

   آیا تعجّب دارد اگر وجود امام(علیه السلام) در زمان غیبت با امواج جاذبه معنوى خود افکار و جانهاى زیادى را که در دور یا نزدیک قرار دارند هدایت کند، و از سرگردانى رهایى بخشد؟

   ولى نمى توان و نباید فراموش کرد که همان گونه که امواج مغناطیس زمین روى هر آهن پاره بى ارزشى اثر نمى گذارد بلکه روى عقربه هاى ظریف و حسّاسى که آب مغناطیس خورده اند و یک نوع سنخیّت و شباهت با قطب فرستنده امواج مغناطیسى پیدا کرده اند اثر مى گذارند، همینطور دلهایى که راهى با امام دارند و شباهتى را در خود ذخیره نموده اند تحت تأثیر آن جذبه غیر قابل توصیف روحانى قرار مى گیرند.

   با در نظر گرفتن آنچه در بالا گفتیم، یکى دیگر از آثار و فلسفه هاى وجودى امام(علیه السلام) در چنین دورانى آشکار مى گردد.

 

3 - تربیت یک گروه انقلابى آگاه5 - ترسیم هدف آفرینش
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma