مصلح جهانى در منابع حدیث اهل تسنّن

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
حکومت جهانى مهدى (عج)
استخلاف در زمینمهدى کیست؟

   قبل از هر چیز توجّه به دو مطلب لازم است.

   1ـ بعضى مى پرسند با وجود قرآن، چه نیازى به احادیث و روایات داریم؟

   و با توّجه به این که در قرآن بیان همه چیز هست (تبیاناً لکل شىء) چه مانعى دارد که ما هم با آنها که گفتند: «حسبنا کتاب اللّه; قرآن کتاب خدا ما را بس است» همصدا شویم؟

   بخصوص که مى شنویم که در میان احادیث صحیح، احادیث مجعول و نادرست نیز وجود دارد، و این باعث بى اعتبار شدن همه آنها است.

* * *

   ولى با توجّه به این که ما مسلمان هستیم، یک مسلمان پایبند به قرآن نمى تواند به احادیث اسلامى که از طرق صحیح رسیده عمل نکند زیرا:

   اولا، منکران سنّت و حدیث صحیح، در واقع منکر خود قرآن محسوب مى شوند; چه اینکه، قرآن صریحاً گفتار پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) را به عنوان یک منبع معتبر و واجب الاطاعه معرفى کرده و مى گوید:

 

ما اتاکم الرّسول فخذوه و مانهاکم عسنه فانتهوا(1); آنچه
پیامبر براى شما آورده و به شما فرمان دهد بگیرید و عمل کنید و آنچه شما را از آن نهى کند، خوددارى کنید!

ما کان لمؤمن ولامؤمنة اذا قضى اللّه ورسوله امراً ان یکون لهم الخیرة من امرهم(2); هیچ مرد و زن با ایمان حق ندارد
در برابر فرمان خدا و پیامبر سرپیچى کند!

من یطع الرّسول فقد اطاع اللّه و من تولّى فما ارسلناک علیهم حفیظاً(3); آن کس که اطاعت پیامبر کند اطاعت خدا کرده و
آن کس که روى بگرداند تو مسؤول آنها نیستى (و حساب و کیفرشان با خدا است).

   و آیات دیگر که همگى فرمان پیامبر را همچون فرمان خدا واجب الاطاعه مى شمرد.

   ثانیاً، قرآن محتوى دستورات کلّى و قوانین اساسى اسلام است; و اگر از سنّت چشم بپوشیم، جنبه عملى خود را از دست خواهد داد، و به گونه کلّیاتى ذهنى که قابلیّت اجرا ندارد باقى مى ماند; زیرا تمام جزئیّات و ریزه کاریها و آئین نامه هاى عملى و اجرایى آن قوانین کلّى همه در سنّت بیان شده است.

   گرچه افراد بى اطّلاعى پس از وفات پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)اصرار داشتند که احادیث او را کسى ننویسد، مبادا مزاحمتى با قرآن فراهم گردد! امّا پس از مدّتى همه به ضعف و سستى این طرز تفکّر آشنا شدند که اگر زمان دیگرى بگذرد و احادیث پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) به دست فراموشى سپرده شود اسلام فاقد ارزش اجرایى و عملى خواهد شد; لذا آن نظریه کهنه و افراطى و کوته بینانه را رها ساخته به تدوین کتب حدیث پرداختند.

   ثالثاً، درست است که دست جاعلان به سوى احادیث اسلامى دراز شده و با انگیزه هاى مختلفى به آشفته ساختن احادیث پرداختند، ولى چنان نیست که احادیث صحیح و مجعول و مشکوک ضوابطى نداشته باشد، و نتوان آنها را از هم جدا ساخت; بلکه با توجّه به علم رجال و علم حدیث و درایه، این کار کاملا ممکن است.

   2ـ او یک مرد انقلابى است نه یک سیاستمدار مادى!

   دلائلى که از طریق عقل و خرد یا از راه فطرت و نهاد اصیل آدمى، بر تحقّق یک انقلاب اصلاحى وسیع در جهان ذکر شد ـ همانند آیاتى که در قرآن در این زمینه دیده مى شود ـ هیچکدام سخن از شخص خاصّى به میان نمى آورد; بلکه تنها یک بحث کلّى را تعقیب مى کند; ولى بدون شک چنان انقلاب مانند هر انقلاب دیگرى نیازمند به رهبر دارد. یک رهبر نیرومند و آگاه و پرقدرت و پر استقامت با دیدى وسیع و جهانى.

   آیا این رهبر مى تواند همانند رهبران امروز جهان از جوامع مادّى برخیزد؟

 

   یعنى همانند رهبرانى که هدفشان در درجه اوّل حفظ موقعیّت خویش، و سپس هر چه به حفظ موقعیّت شخصى آنها کمک کند مى باشد; و تعظیمشان در برابر مکتبهاى مختلف سیاسى و اقتصادى به مقدار تأثیرى است که در حفظ موقعیّتشان دارند; و در درجه بعد حدّ اعلاى هدف و همّتشان گام گذاردن در مسیر منافع ملّتشان مى باشد، هر چند به خاطر آن ملّتهاى دیگر را به «قربانگاه» ببرند!

   جنگ بیست ساله ویتنام با ملیونها کشته، و مجروح، و ملیونها خانه و لانه ویران شده، و ملیونها معیوب و ناقص العضو، و میلیاردها ثروت بر باد رفته، ثابت کرد که سرمایه دارى امروز حاضر است براى حفظ منافع خویش، و حتّى گاهى براى هیچ ـ هیچ که نه، بلکه یک مشت اوهام به نام پرستیژ و نه چیز دیگر ـ بجنگد; و در این میان چند رهبر عظیم الشّأن(؟) عوض شدند; ولى همه آنها این مسیر را مانند اسلافشان پیمودند و ثابت کردند این عمل نظر شخصى فرد یا افرادى نبوده بلکه قولى است که جملگى بر آنند و خاصیّت کشورهایى است که با آن اصول اداره مى شوند.

   آنها آزادى را به عنوان بزرگترین هدف مى طلبند، امّا تنها براى خودشان; گاهى سخن از آزادى براى دگران بر زبان مى رانند امّا همین که با منافع آنها تصادمى پیدا کند بسرعت از میان مى رود «همچون برف در آفتاب تموز»!

   براى تامین منافع مادّیشان همه دست در دست هم دارند و تنها اصل مقدّس و مورد اتّفاقشان همین است; گویى یک قرار داد دائمى و جاودان در زمینه آن تنظیم کرده اند.

   و حربه هایى چون «حقوق بشر» و اصل «آزادى انسانها در تعیین سرنوشتشان» بیشتر براى کوبیدن رقبا است; به همین دلیل، موقعى که پاى دوستانشان به میان مى آید این حربه ها کند مى شود; و به خاطر همان دوستى و اشتراک منافع از اجراى این اصول معاف مى گردند!

   آیا این سیستمهاى اجتماعى و این گونه ابرقدرتها مى توانند پرچم آزادى و عدالت را در جهان به اهتزاز در آورند و آیا میان ابرقدرتها فرقى وجود دارد!

   تکلیف «ابرقدرتهاى سرمایه دارى» و ظلم و ستم و استعمارشان ناگفته روشن است و نیازى به بحث ندارد.

   امّا ابرقدرتهاى چپ: آنها براى تعمیم و بسط عدالت در میان توده هاى زحمتکش و ساختن یک جامعه بدون طبقات تمام قدرتها را کوبیده و در چند نفر ـ یعنى گردانندگان تنها حزبشان ـ متمرکز ساخته اند.

   هزاران فئودال بزرگ و کوچک را در کوره انقلاب «پرولتاریا» ذوب کرده، و از آن چند فئودال بزرگ ریخته اند که سر نخ تمام حرکات سیاسى و اقتصادى محیطشان را در دست دارند.

   آنچنان سانسور شدیدى بر محیط مسلّط کرده اند که حتّى مجال اندیشیدن بر خلاف آنچه این رهبران مى خواهند، یا مى اندیشند، از خلقها سلب شده!

   اصولى را که زائیده مغز بشر متحوّل متغیّر و در مسیر تکامل است به گونه یک رشته اصول جاودانى و دُگم در آورده، گویى مى خواهند تاریخ را در یک قرن قبل متوقّف سازند و چرخهایش را براى همیشه از حرکت باز دارند.

    گاه یکى از سران که رقبا را بتدریج از صحنه قدرت کنار مى زند آنچنان خود کامه مى شود که انسان را به یاد افسانه دیکتاتورهایى همچون خان مغول مى اندازد و فى المثل مانند آقاى استالین براى حفظ موقعیّت خویش کشتن یک ملیون و دویست هزار نفر را مجاز مى شمرد!

   امّا پس از مرگ، حتّى جسدش را از این قبر به آن قبر مى کشانند، و نامش را از همه بر مى دارند; گویى اصلا وجود نداشته، در حالى که تا دیروز تنها سنگر آزادى خلقهاى زحمتکش و تنها یار و حامى استثمار شدگان دنیا بود!

   به خاطر حفظ منافع، گاه با هم مسلکانشان شدیدترین مبارزه را مى کنند و با دشمنان سرسخت، طرح دوستى و «همزیستى مسالمت آمیز» مى ریزند و اصول جاودان خود را به دست فراموشى مى سپارند!

   آیا اینها مى توانند پرچم عدالت را در جهان برافرازند و همه ملّتها و کشورها را زیر آن فرا خوانند؟

   آیا مى توان از یک مکتب مادّیگرى جز این انتظار داشت؟ مسلّماً نه! خواه ماتریالیسم کاپیتالیسم باشد یا ماتریالیسم سوسیالیسم یا ماتریالیسم مارکسیسم.

 

   تنها یک مکتب انسانى و مافوق مادّى توانائى دارد چنان برنامه انسانى را در سطح جهان پیاده کند.

   مکتبى که رهبرش به حفظ موقعیّت خویش نیندیشد.

   تنها به ملّت خویش متعلّق نباشد.

   فقط از زاویه محدود مادّیگرى به جهان نگاه نکند.

   افکارى آسمانى و بلند و ژرف داشته باشد.

   و پاک از پستیها و لغزشها.

   او است که در پرتو اصولى که الفبایش با الفباى اصول مادّیگرى که دنیاى امروز را اداره مى کند، فرق دارد، مى تواند بشریّت را از این گذرگاه خطرناک تاریخ برهاند و به وادى ایمن برساند.

   او کیست؟ و چه شخصى خواهد بود؟ اعتقاد عمومى مسلمانان این است که او مردى است به نام مهدى با مشخصات زیر:

 


1ـ سوره حشر، آیه 7.
2ـ سوره احزاب، آیه 36.
3ـ سوره نساء، آیه 80.

 

استخلاف در زمینمهدى کیست؟
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma