سنّت و مبانى ديگر نيز بر نظام اقتصادى اسلام حاكم است كه فعّال اقتصادى مؤمن و
معتقد نمى تواند بى توجّه از كنار آن بگذرد; از جمله اين سنّت ها اين است كه بى
توجّهى در مسأله حفظ و نگهدارى اموال همانند اسراف و تبذير، سبب تضييع آن و حاكميّت
فقر مى شود، چنان كه رعايت بعضى از اصول ديگر بركات فراوان مادى را در پى دارد مثل
اينكه:
1/5. درباره صله رحم مى خوانيم:
الف. موجب افزايش نعمت الهى مى شود: «صلة الرحم منماة للعد مثراة للنعّم».(1)
ب. نعمت هاى خدا را سرازير مى كند: «صلة الر حم تدرّ النعم».(2)
ج. سبب رشد اموال مى شود: «صلة الرحم تثمر الأموال».(3)
د. باعث آبادانى نعمت و حراست از آن مى گردد: «صلة الرحم عمارة النعم... حراسة
النعم».(4)
2/5. درباره بخشش نعمت ها مى خوانيم: هر كس نعمت هاى الهى را ببخشد خداوند بر آن مى
افزايد و اگر ديگران را از آن منع كند آن نعمت را از او گرفته و به ديگران مى دهد:
«من كثرت نعم الله عليه كثرت حوائج الناس إليه فإن قام فيها بما أوجب الله سبحانه
عليه فقد عرّضها للدوام وإن منع ما أوجب الله سبحانه فيها فقد عرّضها للزوال».(5)
3/5. درباره خلوص مى خوانيم: هر كس اعمال خود را براى خدا خالص كند، در معاش پيروز
خواهد بود: «من أخلص لله استظهر لمعاشه و...».(6)
4/5. خدمت به دين سبب كفايت خدا از دنيا مى شود: «من أصلح أمر آخرته أصلح الله له
أمر دنياه».(7)
5/5. اداى حق خدا در هر نعمتى سبب فزونى آن نعمت مى شود: «انّ لله في كلّ نعمة
حقّاً فمن أدّاه زاده منها ومن قصّر فيه خاطر بزوال نعمته».(8)
6/5. ظلم و تجاوز به حقوق ديگران و خون به ناحق ريختن و گناهان سبب زوال و فناى
نعمت ها مى گردد: «كفى بالظلم طارداً للنعمة(9) ـ
ليس شىءٌ... أخرى بزوال نعمة...
من سفك الدّماء بغير حقّها(10) ـ ان الله يبتلى عباده عند الأعمال السيّئة بنقص
الثمرات وحبس البركات وإغلاق خزائن الخيرات».(11)
7/5. زكات مال و صدقه دادن سبب فراوانى مال: «صدقة العلانية مثراة للمال»(12)،
نگاهدارى و حفظ مال مى شود: «حصنوا أموالكم بالزكاة».(13)
8/5. خلق نيكو فراوانى نعمت و سرازيرى بركات و خير دنيا را در پى دارد: «حسن الخلق
يعمر الديار ويزيد في الرزق»(14) و بدخلقى، روزى را تنگ مى كند: «من ساء خلقه ضاق
رزقه».(15)
9/5. دعا خزائن آسمان و زمين را سرازير مى كند و اين رخصتى است از جانب حضرت حق كه
از او بخواهى تا عطايت كند: «واعلم أن الذى بيده خزائن السماوات والارض قد أذن لك
فى الدعاء وتكفّل لك بالاجابة...».(16)
10/5. يكى از سنّت هاى حاكم «استدراج» است; اين سنّت مى گويد: بعضى از فزونى يافتن
هاى اقتصادى رحمت و بركت و نعمت نيست، بلكه عذاب و نقمت است و آن در موردى است كه
فعّال اقتصادى بدون رعايت موازين الهى و مراعات حلال و حرام، به آلاف و الوف برسد.
از چنين افزايش و فزونى بايد برحذر بود آن گونه كه اميرمؤمنان على(عليه السلام)مى
فرمايد:
برحذر باش از پروردگارت آن هنگام كه نعمت هايش را پى در پى بر تو نازل مى كند در
حالى كه تو معصيتش مى كنى: «اذا رأيت ربّك سبحانه يتابع عليك نعمه وانت تعصيه
فاحذره»(17) چرا كه باطن آن استدراجى است كه به تدريج و گام به گام تو را به سمت
عذابى بسيار سخت در همين دنيا و يا در آخرت به پيش مى راند: هنگامى كه خداى سبحان
با وجود گناهانت، نعمت هايش را پى در پى بر تو فرو مى فرستد پس آن براى تو استدراج
است: «اذا رأيت الله سبحانه يتابع عليك النعم مع المعاصي فهو استدراج لك».(18)
11/5. گناه و توبه از آن نيز يكى ديگر از اصول فزونى نعمت و يا از كف رفتن آن است;
اين حقيقتى است كه از زبان حضرت نوح در قرآن كريم مى خوانيم: «از پروردگارتان آمرزش
بخواهيد كه او آمرزنده است و بركات خويش را از آسمان بر شما فرو مى بارد و شما را
با اموال و فرزندان مدد مى كند»(19) و اميرمؤمنان در كلامى از نهج البلاغه به آن
اشاره مى كند: «ايزد تعالى بندگانى را كه مرتكب اعمال ناشايست شوند به كاسته شدن
ميوه ها و منع بركات از ايشان و فروبستن خزاين خيرات به روى آنان مى آزمايد تا توبه
كنندگان توبه كنند و گناه كاران از گناه كردن باز ايستند و پند گيرندگان پند گيرند
و آن كه اراده گناه كرد، بازگردد».(20)
12/5. ايمان و تقوا نيز به تصريح قرآن كريم يكى از اصول حاكم براى فروفرستادن بركات
اقتصادى است: «(وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا
عَلَيْهِمْ بَرَكَات مِّنَ السَّمَاءِ وَالاَْرْضِ); به يقين اگر مردم شهرها و
آبادى ها ايمان مى آوردند و تقوا پيشه مى كردند بركاتى از آسمان و زمين بر آنان
نازل مى كرديم».(21)
13/5. اينكه داد و عدل بركت مى آورد و ظلم نعمت ها را دور مى سازد از اصول ديگرى
است كه خداى سبحان آن را بر نظام اقتصادى حاكم كرده است. در بيانى از اميرمؤمنان مى
خوانيم: «بالعدل تتضاعف البركات; با برقرارى عدالت، بركات و نعمت ها فزونى مى
يابد»(22) و در بيان ديگرى از آن حضرت آمده است: «الظلم يَطْرد النعم; ظلم نعمت هاى
الهى را دور مى سازد».(23)
14/5. آخرين سنّت و اصلى كه به آن اشاره مى شود شكر نعمت و در مقابل آن كفران نعمت
است كه قرآن كريم با صراحت به آن ناطق است: (لَئِنْ شَكَرْتُمْ لاََزِيدَنَّكُمْ
وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِى لَشَدِيدٌ).(24) شكى نيست كه مقصود از آنها
تنها شكر و يا كفران لفظى و زبانى نيست، بلكه شكر در مقام عمل است كه بهره بردارى
صحيح و خداپسندانه از نعمت ها باشد و كفران عملى كه عبارت است از جارى ساختن سرمايه
در مسيرى كه خدا از آن نهى كرده، از اتمّ مصاديق شكر و كفران است.
(1) . غررالحكم، آمدى، طبع مكتب الأعلام الإسلامى، ح 9306 . (2) . همان، ح9305. (3) . همان، ح 9308 . (4) . همان، ح 9313 و 9314 . (5) . همان، ح 8418 . (6) . غررالحكم، ح 3919 . (7) . نهج البلاغه، حكمت 89 . (8) . همان، حكمت 244 . (9) . غررالحكم، ح 10417 . (10) . همان، ح 10417 . (11) . نهج البلاغه، خطبه 143. (12) . غررالحكم، ح 9149 . (13) . كافى، ج 4، ص 60، ح 5 . (14) . بحارالانوار، ج 1، ص 151 . (15) . غررالحكم، ح 5711 . (16) . نهج البلاغه، نامه 31 . (17) . همان، حكمت 24 . (18) . غررالحكم، همان، ح 7849 . (19) . نوح، آيه 10-12 . (20) . نهج البلاغه، خطبه 143 . (21) . اعراف، آيه 96 . (22) . ميزان الحكمه، ح 1702 . (23) . غررالحكم، ح 10410 . (24) . ابراهيم، آيه 7 .