مقدّمه: دورنماى وحشتناك

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
دائرة المعارف فقه مقارن ج 2
اقتصاد جهانى در ميان بن بست ها و چالش ها1. افزايش فقر و انباشت ثروت (شكاف طبقاتى)
بيش از دويست سال است كه از نظريه اقتصادى بنيان گذار مكتب اقتصاد كلاسيك(1) كه بر اساس بازار آزاد پايه گذارى شده است، مى گذرد،(2) هر چند در اين مدت فرضيه هاى ديگرى در جهان سرمايه دارى عرضه شده، ولى همه اين نظريات بر مبناى بازار آزاد و «دستگاه سود و نفع شخصى» استوار است. در اين نظريه «يگانه مسئوليت اجتماعى انسان آن است كه سودش را افزايش دهد»(3) و با افتخار اعلام مى شود: «اصل اوليّه علم اقتصاد اين است كه انگيزه هر عامل (فعّال اقتصادى)، فقط سود شخصى است».(4)
اقتصاد غرب كه با بيرون راندن اخلاق و دين مسيحيت در عرصه فعاليت ها آغاز شد، به شك درباره خدا و مخالفت با حضور خداوند در عرصه هاى اجتماعى از جمله اقتصاد انجاميد. آنها خداوند را «سازنده ساعتى» مى پنداشتند كه وجودش براى آغاز حركت «ماشين جهانى نيوتن» و براى تضمين حركت عادى آن ضرورت دارد، بدون اينكه در كار آن دخالتى داشته باشد.
وقتى در مورد خداوند ترديد باشد و يا خدا اهميتى در زندگى بشر نداشته باشد، ديگر فرصتى براى زندگى پس از مرگ و يا توقف در جايگاه محاسبه در مقابل خداوند باقى نمى ماند. در اين فضا كه براى زندگى، هدفى نهايى وجود نباشد، ديگر مجالى براى ارزش هاى والايى كه انسان به سبب آنها زندگى مى كند، نيست. در اين صورت همه چيز مباح و مجاز شمرده مى شود و همان طور كه «ژان پل سارتر» مى گويد: «آزادى انسانى، يگانه بنياد ارزش ها مى گردد و هيچ نيازى به توجيهات ديگرى براى ارزش هايى كه انسان بر مى گزيند، نيست».(5)
به تعبير شهيد صدر: «انسان اروپايى پيوسته نگاهش به زمين (لذّات مادى) است، نه به آسمان (فرمان هاى الهى و ارزش هاى معنوى)».(6)
بنابراين، اقتصاد سرمايه دارى با تغيير جهان بينى به تكاپو و تلاش هاى اقتصادى گام نهاد و مى دانيم «جهان بينى همچون پايه هاى ساختمانى است كه گرچه هميشه پنهان است و ديده نمى شود، ولى نقش عمده اى در استحكام و پايدارى ساختمان دارد».(7)
اگر جهان بينى مادى گرايانه باشد، نتيجه قطعى آن تأسيس نظامى مادى گرايانه است. در اين نظام اقتصادى، هرگز اهداف انسانى و اخلاقى جايى ندارد و شعار عدالت، رفاه و رفع فقر راهى به عرصه وجود نخواهد داشت. به تعبير ابوالأعلى مودودى: كاشتن گياه «انبه» نيازمند برخوردارى از بذر اين گياه است، بنابراين با كاشتن بذر ليمو هرگز نمى توان به گياه انبه دست يافت; اگر چه بذر مزبور از بهترين نوع خود باشد.(8)
مشكلات نظام سرمايه دارى و نيافتن راه حل هاى مناسب، سبب روى آوردن پاره اى از كشورهاى غربى به دو نظام ديگر شد: يكى نظام سوسياليسم كه بر اساس نفى مالكيّت خصوصى و الغاى مالكيّت ابزار توليد و شعار «از هر كس به مقدار توانايى اش و به هر كس به مقدار نيازش» تأسيس شده بود و ديگرى «نظام دولت رفاه سكولار» كه دولت را موظف مى ساخت براى عدالت و رفاه بيشتر تلاش كند و نقش بيشترى براى دولت براى تضمين عدالت قائل شد.(9) ولى هر دو
نظام ناكارآمدى خود را عيان ساختند; نظام سوسياليسم درهم شكسته شد و دولت رفاه كه براى جلوگيرى از موفقيت سوسياليسم در پاره اى از كشورها ايجاد شد و در ابتدا همه گروه هاى مردمى از كارگران و سرمايه داران را مجذوب خود ساخت نيز با ناكامى مواجه گرديد.(10)
سبب همه اين ناكارآمدى ها، كنار گذاشتن آموزه هاى دينى و نقش خداوند در زندگى بشر از عرصه فعاليت هاى اقتصادى است. در حقيقت اومانيسم و انسان محورى و تكيه بر عمل و تجربه گرايى و بى نيازى از وحى، جز اين ره آوردى نخواهد داشت. آن گاه كه بشر بخواهد در زمين خدايى كند نتايج آن وحشتناك است.
در چنين فرضى ترويج مصرف گرايى، سودپرستى، لذت طلبى و نسبى گرايى اجتناب ناپذير است و ره آورد آن نابرابرى، استفاده از شيوه هاى غير اخلاقى براى ثروت اندوزى، شيوع انواع بيمارى هاى اخلاقى، ناهنجارى هاى اجتماعى، تضعيف روابط عاطفى، سست شدن بنيان خانواده، استعمال مواد مخدّر و شيوع بيمارى هايى همانند ايدز و مانند اينها خواهد بود.
با آن جهان بينى و اين اصول و راهبرد، اگر كسى غير از اين بينديشد و جز اين عمل كند شگفت آور است! در محيطى كه بر طبل حرص، لذت جويى، منفعت طلبى، سودپرستى و مصرفِ بيشتر كوبيده مى شود، به يقين فضيلت، تقوا، اخلاق و دگردوستى جايى ندارد، چرا كه از درختى كه ريشه هايش لذت جويى و ساقه هايش سودپرستى است و با آب مفاخره و مصرف گرايى آبيارى مى گردد، ميوه اى جز تبعيض، شكاف طبقاتى و آسيب هاى اجتماعى نخواهد روييد و هرگز نمى توان چيدن ميوه عدالت و نوع دوستى و اخلاق و معنويت را از آن انتظار داشت.
در چنين جامعه اى بردگى نيز شكل تازه اى به خود مى گيرد و مردم برده پول و لذات و هوس ها مى شوند.
هنرى ميلر نويسنده آمريكايى مى گويد: «وقتى كه لينكلن (رئيس جمهور وقت آمريكا) اعلاميه آزادى )آزادى بردگان (را صادر كرد، تصور كرديم كه به بردگى خاتمه داديم; ولى علاوه بر بردگان سياه، بردگان سفيد هم به وجود آورديم; يعنى بردگان عصر ماشين».(11)
پل تيليش فيلسوف متألّه آلمانى در ميان سده بيستم مى گفت: «امروزه توصيف عصر حاضر به عنوان عصر اضطراب، توصيفى بديهى است».(12)
در غياب بُعد اخلاقى، دارايى هاى مادى و ارضاى اميال، هدف مى شوند. در اين هنگام، ارضا فقط ناشى از تأمين نيازها نيست، بلكه بيشتر از رقابت با ديگران سرچشمه مى گيرد. خودنمايى و تقليد از ديگران الگوى مطلوب رفتار مى شود; اما مصرف تفاخرى نيز، فقط به صورت موقّت ارضا كننده است، چرا كه بدون معنادارى و هدفمندى زندگى، مدها و مدل ها چيزى جز تبديل نوعى از پوچى به نوع ديگر نيست. هر فرد براى حفظ تب خريد خود با ابزارهاى قانونى و غير قانونى هميشه در كسب منابع لازم مادّى غرق مى شود و براى وفا به تعهّدات خود در قبال خانواده و دوستان وقت كم مى آورد، يا تمايل ضعيفى دارد. فشارها به قدرى بر فرد زياد مى شود كه از تحمّلش فراتر مى رود و بدين سبب آرامش خاطرش لطمه مى بيند.(13)
بر اساس همين تفكّرات است كه برخى از دانشمندان غربى صريحاً مى گويند نمى توان اخلاق و اقتصاد را كنار هم جمع كرد. يكى از اقتصاددانان غربى به نام «رابينس» مى گويد: «به نظر مى رسد كه منطقاً ناممكن است دو مقوله اخلاق و اقتصاد با يكديگر به هر شكلى جمع شوند، بلكه صرفاً كنار هم قراردادن و رديف كردن آنها پشت سر هم است».(14)(بى آنكه تأثيرى بر يكديگر بگذارند).
با اين مقدّمه، چالش ها و مشكلات فراروى كشورهاى جهان كه بر اساس سيستم سرمايه دارى و منهاى اخلاق و معنويت حركت مى كنند، بررسى مى شود:

(1) . آدام اسميت (م 1790) .
(2) . ر.ك: اقتصاد توسعه يك الگوى جديد، ص 25 .
(3). See Milton Friedman, Capitalism and Freedom (1972), p.133.
(4). F.Y. Edgeworth, Mathematical Psychics: An essay on the application of mathematics to the moral science (1881), P.16.
(5) . ر.ك: اسلام و چالش اقتصادى، ص 55-57 .
(6) . اقتصادنا، مقدمه چاپ دوم، ص 35.
(7) . اسلام و چالش اقتصادى، ص 35 .
(8) . همان، ص 36 .
(9) . با بحران شديد اقتصادى در اروپا در سال 1929 معلوم شد كه دست نامرئى (كه آدام اسميت مى گفت) ناتوان از حلّ ركود است. كينز، اقتصاددان انگليسى (م 1946) دست مرئى يعنى اقدامات دولت براى حلّ بحران هاى اقتصادى را پيشنهاد كرد. (اقتصاد توسعه يك الگوى جديد، ص 60).
(10) . مواد فوق را محمد عمر چپرا در كتاب «اسلام و چالش اقتصادى» به طور مشروح و مستند تحت عنوان نظام هاى شكست خورده آورده است.
(11) . تمدّن ماديگرايانه ما غربى ها، ص 53 .
(12) . همان، ص 52 .
(13) . ر.ك: اسلام و چالش اقتصادى، ص 492-493 .
(14) . اقتصاد توسعه يك الگوى جديد، ص 138 .
اقتصاد جهانى در ميان بن بست ها و چالش ها1. افزايش فقر و انباشت ثروت (شكاف طبقاتى)
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma