از دقّت در انگيزه هايى كه در اين فصل بدان پرداخته شد، استفاده مى شود كه:
1. در نگرش اسلامى، مؤمن بايد كار كند و تلاش را عبادت و خدمتى به خلق خدا بداند،
خواه بخواهد از محصول تلاش خود زاهدانه بهره مند شود و يا به طور گسترده (در حدّ
معقول) از آن استفاده كند.
2. بايد از هرگونه بطالت و تن آسايى كه شديداً مورد نهى و نكوهش اسلام است،
بپرهيزد.
3. دنياگريزى و سرانجام روى آوردن به «ترهّب» و زندگى به شكل صوفيانه نيز در اسلام
مذموم است.
4. انفاق و جهاد مالى و گره گشايى و حل دشوارى هاى مردم كه گاه با رويكرد مالى
انجام مى پذيرد، اهميّت خاصى در پيشگاه خدا دارد و طبيعى است كه روى آوردن به آن،
هر مسلمانى را وادار مى كند تا توانمندى هاى مالى خود را تقويت كند و در ابعاد كلان
ـ در صورت امكان ـ توانمندى كشور اسلامى را قوت بخشد.
5. با توجه به اينكه در سايه كار و تلاش، وضعيت معيشتى و مالى مسلمان تلاشگر، رونق
مى يابد و چنين رونقى ممكن است زمينه گرايش افراطى به دنيا و دنيازدگى را فراهم
كند، ضرورت روى آوردن به زهد اسلامى به معناى صحيح كلمه، روشن مى شود.
زيرا زهد واقعى كه «عدم تعلق و وابستگى قلبى به زرق و برق دنيا و تمتّعات مادى» است
مى تواند به سرمايه ها و امكانات به دست آمده از كار و تلاش، جهت درست بدهد و انسان
تلاشگر و به تمكّن
مالى رسيده را از بيمارى «دنيازدگى» نجات
بخشد و انگيزه هاى استفاده بهينه از ثروت در مسيرى انسانى و خداپسندانه را در او
زنده
كند.
پر واضح است كه زهد واقعى، نسبت به چنين كسانى ظهور و بروز دارد و «بازدارندگى زهد
اسلامى» در ارتباط با چنين انسان هاى متمكنى تجلّى مى يابد.