تأثير متقابل آگاهى وتقوا

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
انوار هدایت
سه دستور سرنوشت سازدوست وآيين دوستى
تأثير متقابل آگاهى وتقوا
 يا أباذَر، ما زَهِدَ عَبدٌ فِى‌الدُّنيا إلّا أنبَتَ اللّهُ الحِكمَةَ في قَلبِهِ وَأنطَقَ بِها لِسانَهُ وَبَصَّرَهُ عُيوبَ الدُّنيا وَداءَها وَدَواءَها وَأخرَجَهُ مِنها سالِماً إلى دارِالسَّلامِ.
اى ابوذر، هيچ بنده‌اى نيست كه در دنيا زهد پيشه كرده باشد، مگر اينكه خداوند ريشه‌هاى حكمت وعلم را در قلبش بروياند وبر زبانش جارى گرداند واو را بر عيب‌هاى دنيا ودردها از اين دنيا به سراى آخرت باايمان خارج مى‌كند. بحارالانوار، ج 77، ص 161
نور هدايت
پيامبر صلی الله علیه واله وسلم در اين بخش از سخنان گهربارش خطاب به ابوذر غفارى درباره آثار زهد در دنيا مى‌فرمايد: كسى كه در دنيا زهد اختيار كند وبه آن بى‌اعتنا باشد خداوند علوم را در قلبش مى‌رويانَد.
از روايات اسلامى استفاده مى‌شود كه علم بر دو گونه است: اكتسابى، موهبتى. علم اكتسابى همان است كه انسان از راه مدرسه واستاد وبحث تحصيل مى‌كند. امّا نوع ديگرى از علم است كه در مكتب استاد نيست وبه تعبير ديگر از درون مى‌جوشد نه از برون. اين علم موهبتى الهى است ومشخّصات ونشانه‌هاى بارز وروشنى داردكه آن را از علوم اكتسابى ممتاز مى‌سازد. يكى از نشانه‌هايش همين است كه در اين روايت بيان شده. در روايت مى‌فرمايد: ريشه‌هاى حكمت وعلم درقلب مى‌رويَدوازقلب برزبان جريان مى‌يابدواين درست عكس علوم اكتسابى است، زيرا آنها ابتدا بر زبان جارى وسپس از طريق زبان به قلب وارد مى‌شوند.
چگونه مى‌توان به چنين علمى رسيد؟ از آيات وروايات راه‌هايى مى‌توان استفاده كرد، از جمله :
1. داشتن تقوا : قرآن مى‌فرمايد: «(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرقَانًا)؛ اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، اگر از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد، براى شما (نورانيّت درون و) وسيله تشخيص حق از باطل قرار مى‌دهد».[1]
2. اخلاص : در حديثى مى‌خوانيم: «مَن اَخلَصَ لِلّهِ اَربَعينَ صَباحاً؛ كسى كه براى خدا چهل روز مخلصانه به سر ببرد خداوند چشمه‌هاى حكمت را از قلبش بر زبانش جارى مى‌گردانَد». از اين روايت استفاده مى‌شود كه سرچشمه علومِ موهبتى والهى، اخلاص است كه اگر كسى مخلصانه خداوند را اطاعت كند چشمه‌هاى حكمت از قلبش بر زبانش جارى مى‌شود.
3. زهد در دنيا : اين عامل در بخشى از اين روايت بيان شد. حضرت فرمود : اى ابوذر، اگر كسى اسير چنگال دنيا نباشد، يعنى اسير مال، مقام وهوى‌وهوس نباشد، خداوند سبحان پنج موهبت به او مى‌دهد :
الف)علم افاضه‌اى كه موهبتى است الهى وهيچ خطاواشتباهى درآن راه ندارد.
ب) بعد از آنكه قلبش دانا شد، بر زبانش هم حكمت جارى مى‌شود.
ج) شناخت ومعرفت او نسبت به عيب‌ها ودردهاى دنيا بيشتر مى‌شود.
د) دارو ودرمانش را مى‌شناسد.
مى‌دانيد كه براى سلامتى انسان دو چيز لازم است: شناخت درد وشناخت درمان. برخى راه درمان را خوب بلد هستند، ولى درد را تشخيص نمى‌دهند وكسانى هم دردها را خوب مى‌دانند، امّا راه درمان را نمى‌شناسند. مهم اين است كه انسان درد ودرمان هر دو را با هم بشناسد؛ بنابراين، موهبت چهارم اين است كه خداوند هم شناخت درد وهم شناخت درمان را به او مى‌دهد.
4. او را سالم از اين دنيا مى‌بَرد يعنى باايمان وعاقبت به خير از اين دنيا به دارالسّلام مى‌رود. جاى سلامتى جهان آخرت است. دنيا جايى است كه اگر هر كارى كنيد سرانجام «بِالبَلاءِ مَحفُوفَةٌ وَبِالغَدرِ مَعروفَةٌ لا تَدومُ أحوالُها لا تَسلَمُ نُزّالُها؛ (دنيا) سرايى است كه بلاها آن را احاطه كرده وبه بى‌وفايى ومكر معروف است، حالاتش يك‌نواخت نمى‌مانَد وساكنانش ايمن نيستند».[2]
آرى طبيعت دنيا چنين است كه آرام وسالم نباشد ودارالسّلام وسلامت حقيقى در آخرت است.
پس اين پنج موهبت الهى در پرتو زهد در دنيا وعدم اسارت در آن نصيب انسان مى‌شود واز همه اينها مهم‌تر، همان است كه خداوند نور علم را به انسان زاهد مى‌دهد.
اگر علماى بزرگ را ديده باشيد، آنها وقتى به مرحله‌اى از كمال علم كه مى‌رسيدند يك وقت احساس مى‌كردند آنچه دارند حبابى بر آب است وچيزى بيش از آن نيست وسراغ همان علمى ـ كه علم حقيقى است ـ مى‌رفتند كه در اين روايت به آن اشاره شده است.
مرحوم شيخ بهايى؛ از جمله كسانى است كه مقامات زيادى در علوم پيدا كرد ودر آخر عمرش حالش دگرگون شد واحساس كرد تمام علومى را كه كسب كرده مثل آبى است كه از بيرون به چاه مى‌ريخته‌اند.
در زمان‌هاى گذشته در قم از آب چاه استفاده مى‌كردند ودر زمستان كه آب زياد بود آب به چاه مى‌بستند ودر تابستان از همان آب ذخيره شده استفاده مى‌كردند واين آبى بود از بيرون نه از درون.
ولى چشمه جايى است كه آب از درونش مى‌جوشد وبه بيرون مى‌ريزد واين آبى درونى است نه بيرونى. چاه حقيقى چاهى است كه آب از خودش بجوشد، نه اينكه در زمستان آب در آن بريزند وانبار كنند.
برخى علما كه در اواخر عمرشان اين احساس را داشتند كه اين علومى را كه كسب كرده‌اند همانند آب‌هايى بوده كه از بيرون در چاه ريخته‌اند (اين علوم مهمّاند، امّا قابل اعتماد نيستند)، زيرا علم، علم است ولى علم حقيقى علمى است كه عطش انسان را فرو نشانَد وروح وقلبش را سيراب سازد. ازاين‌رو به علم درون رو مى‌آوردند وسراغ اخلاص وتقواى الهى مى‌رفتند. معلوم مى‌شود كه ركن مهمّ علم هم همان دومى است.
البتّه من هرگز اين حرف‌ها را نمى‌زنم كه خداى ناكرده در اين علوم اكتسابى سست شويم. اين اشتباه بزرگى است كه بعضى در صدد ترويج افكار صوفيانه در بين اهل علم هستند واين اواخر هم در گوشه وكنار نشانه‌هايى از اين انحراف پيدا شده بود كه جمعى اهل علم را تشويق مى‌كردند كه اين درس‌ها را ترك كنند. ما هرگز چنين نمى‌گوييم، زيرا در اسلام به ما دستور داده‌اند كه سراغ علوم اكتسابى برويد. قرآن در اين زمينه دستورهاى فراوانى داده است. مثلاً به ما دستور مى‌دهد كه بنگريد، بفهميد، درك كنيد، عبرت بگيريد. بنابراين منظور ما از طرح اين سخنان اين است كه در كنار اين علوم اكتسابى بكوشيم كه چشمه‌اى از درون باز شود، چون همان آبى هم كه از بيرون مى‌ريزد آب است ورفع تشنگى مى‌كند، امّا غير از آبى است كه از درون بجوشد. واين حاصل نمى‌شود مگر در پرتو عمل به دستورهايى كه داده شده. يعنى بايد پشتوانه اين علوم اكتسابى علوم الهى باشد وريشه اين علوم اكتسابى از آنها گرفته شود، تا انسان بتواند از علم خود بهره ببرد.
رابطه ايمان وتقوا با روشن‌بينى
در قرآن مجيد براى تقوا آثار فراوانى بيان شده كه از جمله آنها برطرف شدن حجاب‌ها از فكر وقلب آدمى است.
در آيات مختلف به رابطه ايمان وتقوا با روشن‌بينى اشاره شده است، از جمله در آيه 29 سوره انفال مى‌فرمايد: «(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرقَانًا)؛ اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، اگر تقواى الهى پيشه كنيد واز گناهان بپرهيزيد خداوند وسيله‌اى براى شناخت حق از باطل براى شما قرار مى‌دهد».
و در آيه 282 سوره بقره مى‌فرمايد: «(وَاتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ)؛ تقواى الهى پيشه كنيد وخداوند شما را علم ودانش مى‌آموزد».
در آيات 28 و29 سوره حديد نيز اين معنى با صراحت آمده است كه اگر ايمان بياوريد وتقوا پيشه كنيد خداوند نورى براى شما قرار مى‌دهد كه در پرتو آن بتوانيد گام برداريد.
رابطه اين دو، علاوه بر جنبه‌هاى معنوى كه بعضاً براى ما ناشناخته است، از نظر تحليل عقلى قابل درك است، زيرا بزرگ‌ترين مانع شناخت ومهم‌ترين حجاب بر قلب آدمى هوى‌وهوس‌هاى سركش وآمال وآرزوهاى دور ودراز واسارت در چنگال مادّه وزرق وبرق دنياست كه به انسان اجازه نمى‌دهد قضاوت صحيح كند وچهره حقايق را چنان كه هست ببيند. هنگامى كه در پرتو ايمان وتقوا اين گرد وغبارها فرو نشست واين ابرهاى تيره وتار از آسمان روح كنار رفت، آفتاب حقيقت بر صفحه قلب مى‌تابد وحقايق را چنان كه هست درمى‌يابد ولذّاتى وصف‌ناشدنى از اين درك صحيح وعميق نصيب مومن مى‌شود وراه خود را به‌سوى اهداف مقدّسى كه دارد مى‌گشايد وپيش مى‌رود.
آرى تقواست كه به انسان آگاهى مى‌دهد، چنانكه آگاهى‌ها به انسان تقوا مى‌بخشد. يعنى اين دو در يكديگر تأثير متقابل دارند. ازاين‌رو در حديث معروفى مى‌خوانيم: «لَولا اَنَّ الشَّياطينَ يَحُومُونَ عَلى قُلوبِ بَني آدَمَ لَنَظَروا اِلى مَلَكوتِ السَّماواتِ؛ هرگاه شياطين وخوهاى شيطانى بر قلب‌هاى آدميان مسلّط نمى‌شدند مى‌توانستند به ملكوت وباطن آسمان جهان هستى بنگرند».[3]
براى درك بهتر اين سخن پاى گفتار على علیه السلام مى‌نشينيم كه فرمود: «لا دينَ مَعَ هَوى، لا عَقلَ مَع هَوى، مَنِ اتَّبَعَ هَويهُ اَعماهُ وَأصَمَّهُ وَاَذَلَّهُ وَاَضلَّهُ؛ دين با هواى نفس جمع نمى‌شود چنانكه عقل با هوس يك‌جا جمع نخواهد شد. هر كه از هواى نفسش پيروى كند او را كور وكر مى‌كند وذليل وگمراه مى‌سازد».[4]
قرآن در آيه 29 سوره انفال به اهمّيّت تقوا وآثار آن در سرنوشت انسان اشاره كرده، چهار نتيجه وثمره براى تقوا بيان مى‌كند. نخست مى‌فرمايد: «(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُو إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ)؛ اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، اگر تقوا پيشه كنيد واز مخالفت فرمان خدا بپرهيزيد به شما نورانيّت وروشن‌بينى خاصّى مى‌بخشد كه بتوانيد حق را از باطل به‌خوبى تشخيص دهيد».
اين جمله كوتاه وپرمعنى يكى از مهم‌ترين مسائل سرنوشت‌ساز انسان را بيان كرده مى‌گويد: در راهى كه انسان به‌سوى پيروزى‌ها مى‌رود هميشه پرتگاه‌ها وبيراهه‌هايى وجود دارد كه اگر آنها را به‌خوبى نبيند ونشناسد وپرهيز نكند چنان سقوط مى‌كند كه اثرى از او باقى نمى‌مانَد. در اين راه مهم‌ترين مسأله شناخت حق وباطل، شناخت نيك وبد، شناخت دوست ودشمن، شناخت مفيد وزيان‌بخش وشناخت عوامل سعادت يا بدبختى است. اگر به‌راستى انسان اين حقايق را بشناسد رسيدن به مقصد براى او آسان است.
مشكل اين است كه در بسيارى از اين‌گونه موارد انسان گرفتار اشتباه مى‌شود، باطل را به جاى حق مى‌پندارد ودشمن را به جاى دوست برمى‌گزيند وبيراهه را به جاى شاهراه، در حالى كه ديد ودرك نيرومندى لازم است ونورانيّت وروشن‌بينى فوق‌العاده.
قرآن مى‌فرمايد اين ديد ودرك ثمره درخت تقواست. امّا اينكه چگونه تقوا وپرهيز از گناه وهوى‌وهوس‌هاى سركش به انسان چنين ديد ودركى مى‌دهد، شايد براى برخى مبهم باشد، ولى اندكى دقّت پيوند ميان اين دو را روشن مى‌سازد.
توضيح اينكه: اوّلاً نيروى عقل انسان به‌قدر كافى براى درك حقايق آماده است، ولى پرده‌هايى از حرص وطمع وشهوت وخودبينى وحسد وعشق‌هاى افراطى به مال وزن وفرزند وجاه ومقام همچون دود سياهى در مقابل ديده عقل آشكار مى‌شود، يا مانند غبار غليظى فضاى اطراف را مى‌پوشانَد وپيداست كه در چنين محيط تاريكى چهره حق وباطل از ميان برود.
به گفته شاعر :
حقيقت سرايى است آراسته هوى‌وهوس گرد برخاسته
نبينى كه هر جا كه برخاست گرد نبيند نظر گرچه بيناست مرد
ثانياً مى‌دانيم كه هر كمالى در هرجا وجود دارد پرتوى از كمال حق است وهرقدر انسان به خدا نزديك‌تر شود پرتو نيرومندترى از آن كمال مطلق در وجود او انعكاس خواهد يافت. ازاين‌رو همه علوم از علم او سرچشمه مى‌گيرد وهرگاه انسان در پرتو تقوا وپرهيز از گناه وهوى‌وهوس به او نزديك‌تر شود وقطره وجود خود را به اقيانوس بيكران هستى او پيوند دهد، سهم بيشترى از آن علم ودانش خواهد برد. به تعبير ديگر، قلب آدمى همچون آيينه است ووجود هستى پروردگار همچون آفتاب عالمتاب. اگر اين آيينه را زنگار هوى‌وهوس تيره‌وتار كند نورى در آن منعكس نخواهد شد، امّا هنگامى كه در پرتو تقوا وپرهيزگارى صيقل داده شود وزنگارها از ميان برود، نور خيره‌كننده آن آفتاب پرفروغ در آن منعكس مى‌شود وهمه‌جا را روشن مى‌سازد.
لذا در طول تاريخ در حالات مردان وزنان پرهيزگار روشن‌بينى‌هايى مى‌بينيم كه هرگز از طريق علم ودانش معمولى قابل درك نيست. آنها بسيارى از حوادث راكه درلابه‌لاى آشوب‌هاى اجتماعى ريشه آن ناشناخته بود به‌خوبى مى‌شناختند وچهره‌هاى منفور دشمنان حق را از پشت هزاران پرده فريبنده مى‌ديدند.
اين اثر عجيب تقوا در شناخت واقعى وديد ودرك انسان‌ها در بسيارى از روايات وآيات ديگر نيز آمده است: «(وَاتَّقُوااللَّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللَّهَ)؛ وتقواى الهى پيشه كنيد وخداوند به شما تعليم مى‌دهد».[5]
در حديث معروفى آمده است: «المُومِنُ يَنظُرُ بِنُورِاللّهِ؛ انسان باايمان با نور خدا مى‌بيند».
در سخنان على علیه السلام مى‌خوانيم كه فرمود: «اَكثَرُ مُصارِعِ العُقولِ تَحتَ بِرُوقِ المَطامِعِ؛ زمين خوردن عقل‌ها غالباً به سب برق طمع است كه چشم عقل را از كار مى‌اندازد وپرتگاه‌ها ولغزش‌گاه‌ها را نمى‌بيند».[6]
ثالثاً از نظر تجزيه وتحليل عقلى نيز پيوند ميان تقوا ودرك حقايق قابل فهم است، زيرا مثلاً جوامعى كه بر محور هوى‌وهوس مى‌گردد ودستگاه‌هاى تبليغاتى آنها در مسير دامن زدن به همين هوى‌وهوس‌ها گام برمى‌دارد، روزنامه‌ها مروّج فساد وراديوها بلندگوى آلودگى وانحرافات مى‌شوند وتلويزيون‌ها در خدمت هوى‌وهوس‌اند، بديهى است در چنين جامعه‌اى تشخيص حق از باطل وخوب از بد براى بيشتر مردم بسيار دشوار است. بنابراين بى‌تقوايى سرچشمه فقدان تشخيص ويا سوءِ تشخيص است. فى‌المثل در خانواده‌اى كه تقوا نيست وكودكان در محيط آلوده پرورش مى‌يابند، از همان طفوليّت به فساد وبى‌بندوبارى خو مى‌گيرند، در آينده كه بزرگ مى‌شوند تشخيص نيكى‌ها از بدى‌ها برايشان دشوار است. اصولاً به كار افتادن نيروها وانرژى‌ها وهدر رفتن اين سرمايه‌ها در راه گناه موجب مى‌شود كه مردم از نظر درك واطّلاع، در سطحى پايين قرار گيرند وافكار منحطّى داشته باشند، هرچند در صنايع وزندگى مادّى پيشروى كنند.
پس به‌خوبى مى‌بينيم كه هر بى‌تقوايى سرچشمه يك‌نوع ناآگاهى ويا سوءِ تشخيص است. به همين علّت در دنياى ماشينى امروز جوامعى از نظر علم وصنعت بسيار پيشرفته‌اند، ولى در زندگى روزانه خود چنان گرفتار نابسامانى‌ها وتضادهاى وحشتناكى‌اند كه انسان را به شگفتى وامى‌دارد. همه اينها عظمت اين آيه قرآن را روشن مى‌سازد. با توجّه به اينكه تقوا منحصر به تقواى عملى نيست، بلكه تقواى فكرى وعقلى را شامل مى‌شود اين حقيقت آشكارتر خواهد شد.
تقواى فكرى در برابر بى‌بندوبارى فكرى به اين معناست كه ما در مطالعات خود به دنبال مدارك صحيح ومطالب اصيل برويم وبدون تحقيق كافى ودقّت لازم در هيچ مسأله‌اى اظهار عقيده نكنيم. كسانى كه تقواى فكرى را به كار مى‌بندند بى‌شك بسيار آسان‌تر از بى‌بندوبارها به نتايج صحيح مى‌رسند، ولى آنان كه در انتخاب مدارك وطرز استدلال بى‌بندوبارند اشتباهاتشان فوق‌العاده فراوان است.
مطلب مهمّى كه بايد به آن توجّه داشت ومتأسّفانه مانند بسيارى ديگر از مفاهيم سازنده اسلامى در ميان ما مسلمانان دستخوش تحريف شده اين است كه برخى خيال مى‌كنند آدم باتقوا كسى است كه زياد بدن ولباس خود را آب بكشد وهمه كس وهمه چيز را نجس يا مشكوك بداند ودر مسائل اجتماعى به انزوا درآيد ودست به سياه وسفيد نزند ودر برابر هر مسأله‌اى سكوت اختيار كند، اين‌گونه تفسيرهاى غلط براى تقوا وپرهيزگارى در واقع يكى از عوامل انحطاط جوامع اسلامى است. چنين تقوايى نه آگاهى مى‌آفريند ونه روشن‌بينى وفرقان وجدايى حق از باطل.[7]
[1] . سوره انفال، آيه 29.
[2] . نهج البلاغه، خطبه 226.
[3] . بحارالانوار، ج 56، ص 163.
[4] . عيون الحكم والمواعظ، ص 531 ؛ مستدرک الوسائل، ج 12، ص 115.
[5] . سوره بقره، آيه 282.
[6] . نهج‌البلاغه، حكمت 219.
[7] . رجوع شود به: تفسير نمونه، ذيل آيات 28 و 29 سوره حديد و آيه 29 سوره انفال.
سه دستور سرنوشت سازدوست وآيين دوستى
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma