حقايق ايمان يا عَليُّ، ثَلاثُ خِصالٍ مِن
حَقائِقِ الإيمانِ: ألانفاقُ فى الإقتارِ وَاِنصافُ النّاسِ مِن نَفسِکِ وَ بَذلُ
العِلمِ لِلمُتِعَلِّمِ.
اى على، سه چيز از حقايق ايمان است: انفاق در تنگدستى،
اداى حقوق ديگران، دانش آموختن به طالبان آن. بحارالانوار، ج 77، ص
45
نور هدايتپيامبر اكرم صلی الله علیه وآله وسلم در اين بخش از وصيّت سه مطلب را از
حقايق ايمان شمرده، كه در حقيقت اشاره دارد به سه قسم از انواع انفاق (انفاقهاى
مالى، حقوقى، علمى) و بخش مهم واساسى آن ايمان است.
پيامبر اعظم صلی الله علیه وآله وسلم درباره مفهوم
«انفاق» مىفرمايد: «كُلُّ مَعروفٍ صَدَقَةٌ وَ ما أنفَقَ الرَّجُلُ عَلى نَفسِهِ
وَ أهلِهِ كُتِبَ لَهُ صَدَقَةٌ وَ ما وَقى بِهِ الرَّجُلُ عِرضَهُ فَهُوَ صَدَقَةٌ
وَ ما أنفَقَ الرَّجُلُ مِن نَفَقَةٍ فَعَلَى اللّهِ خُلفَها إلّا ما كانَ مِن
نَفَقَةٍ في بُنيانٍ أو مَعصِيَةٍ؛ هر كار نيكى به هر صورت كه باشد صدقه وانفاق در
راه خدا محسوب مىشود (ومنحصر به انفاقهاى مالى نيست)، وهر چه انسان براى نيازهاى
زندگى وخانواده خود صرف مىكندصدقه نوشته مىشودوآنچه انسان آبروى خود را با آن حفظ
مىكند صدقه است وآنچه را انسان در راه خدا انفاق مىكند عوضش را به او خواهد داد،
مگر چيزى كه صرف بنا(همچون بناى خانه) يا در راه معصيت صرف شود».[1]
1.
انفاق مال«اقتار» بهمعنى تنگى معيشت است. يعنى انسان هنگام تنگدستى انفاق كند
كه خود نشانه حقيقت ايمان است وهمين مىرساند كه او فقط خدا را رزّاق
مىداند.
معمولاً مردم هنگام تنگدستى مىگويند: «چراغى كه به خانه رواست به مسجد
حرام است». يا «ما كه خودمان لنگ هستيم، چرا بايد به فكر ديگران باشيم». واينگونه
سخنان ومنطقهايى كه در آنها نشانههايى از ضعف توكّل است،
چرا كه
متوكّل كسى است كه هنگام تنگدستى هم انفاق كند. اين از نشانههاى ايمان است. انفاق
افراد ثروتمند اگرچه خوب است، افتخار نيست. مهم اين است كه انسان مصداق
اين فرموده الهى باشد:
(وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ
خَصَاصَةٌ).[2]
ودر خطّ ايثار حضرت على علیه االسلام وحضرت زهرا علیهاالسلام كه سوره هل أتى
درباره آنان نازل شد قدم بردارد.
على علیه السلام فرمود: «اِذا أملَقتُم فَتاجِروا اللّهَ
بِالصَّدَقَةِ؛ وقتى دستتان خالى شد با خدا معامله كنيد وصدقه بدهيد».[3] چنين
كارى حقيقت ايمان را نشان مىدهد.
قرآن مجيد در آيات 133 ـ 136 سوره آل
عمران در معرّفى پرهيزگاران، پنج صفت از اوصاف عالى وانسانى براى آنها ذكر مىكند
مىفرمايد: «
(الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِىالسَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ)؛ آنها در همه
حال انفاق مىكنند چه وقتى كه در راحتى ووسعتاند وچه زمانى كه در پريشانى
ومحروميّتاند».
آنها با اين كار ثابت مىكنند كه روح كمك به ديگران ونيكوكارى،
در جانشان نفوذ كرده است؛ به همين دليل، در هر وضعيّتى به اين كار مىپردازند. روشن
است كه انفاق در حال وسعت بهتنهايى نشانه نفوذ كامل صفت عالى سخاوت در اعماق روح
انسان نيست، امّا آنها كه در همه حال به انفاق مىپردازند نشان مىدهند كه اين صفت
در آنها ريشهدار است.
ممكن است گفته شود انسان در حال تنگدستى چگونه مىتواند
انفاق كند؟ پاسخ اين پرسش روشن است، زيرا اوّلاً افراد تنگدست نيز به مقدار توانايى
مىتوانند در راه كمك به ديگران انفاق كنند. ثانياً انفاق منحصر به مال وثروت نيست،
بلكه هرگونه موهبت خدادادى را شامل مىشود خواه مال وثروت باشد يا علم ودانش يا
مواهب ديگر.
به اين ترتيب خداوند مىخواهد روح گذشت وفداكارى وسخاوت را حتّى در
نفوس مستمندان جاى دهد تا از رذايل اخلاقى فراوانى كه از «بخل» سرچشمه مىگيرد
بركنار بمانند. كسانى كه انفاقهاى كوچك در راه خدا را ناچيز مىانگارند براى اين
است كه هر يك از آنها را جداگانه مورد مطالعه قرار مىدهند وگرنه همين كمكهاى جزئى
را چنانچه در كنار هم قرار دهيم ومثلاً مردم مملكتى ـ اعمّ از فقير وغنى ـ هر كدام
مبلغ ناچيزى براى كمك به بندگان خدا انفاق وبراى پيشبرد اهداف اجتماعى مصرف كنند
كارهاى بزرگى با آن مىتوانند انجام دهند. علاوه بر اين، اثر معنوى واخلاقى انفاق
بستگى به حجم انفاق وزيادى آن ندارد ودر هر حال عايد انفاقكننده مىشود.
جالب
توجّه اينكه در نخستين صفت برجسته پرهيزگاران، «انفاق» وگذشت از مال وثروت آنهم در
حال خوشى يا تنگدستى، روشنترين نشانه تقواست.[4]
2. انفاق
حقوقدر اسلام حق دادنى است نه گرفتنى؛ يعنى اگر كسى حقّى بر گردن كسى دارد بايد
خودش قاضى باشد وحقّ ديگران را بدهد، زيرا جمعيّتى كه حق در ميان آنها گرفتنى باشد
به حقايق ايمان دست نيافتهاند.
3. انفاق علمسومين نشانه حقيقت ايمان انفاق
علم است. يعنى علم ودانش را در اختيار طالبان آن قرار دهند. در مورد «علم» برخى فقط
به كسب آن مىانديشند وبسيار هم جدّى هستند، ولى در مورد نشر دانش هيچ
نمىانديشند.
كسانى كه ساليان دراز از بيتالمال و سهم امام زمان عجل الله... بهره برده
ودر حوزههاى علميه شاگردى كردهاند، آيا در مورد مردم احساس دَين نمىكنند؟ آيا
نمىانديشند كه وظيفه دارند علمى را كه اندوختهاند بگسترانند؟ چرا درباره پزشكان
انتقاد مىكنيم ومىگوييم از پول مردم استفاده كرده واكنون به مردم خدمت نمىكنند
وطلبكار مردمند؟ كسى كه عالم شده است نيز چنين مطلبى در مورد او صدق مىكند، زيرا
او هم از شهريه امام زمان عجل الله... بهره برده وتوانسته به درجات علمى برسد ولذا وظيفه دارد
به اسلام خدمت كند.
از آن گذشته، آيا احتكار فقط در مورد غذاست ودر مورد غذاى
روحانى احتكار مصداق پيدا نمىكند؟ آيا اسلام از محتكر در غذاى معنوى مىگذرَد؟
هرگز چنين كسى بخشودنى نيست. مخاطب اين سخن دو دستهاند :
نخست كسانى كه تا آخر
عمر بدون هدف در حوزههاى علميّه مىمانند، پرسش من اين است كه شما در اينجا چه
هدفى دارى؟ آيا مىخواهى مدرّس يا مجتهد يا مُبلّغ يا محقّق يا نويسنده شوى؟ بايد
از همين الان هدف خودت را مشخّص كنى وبرنامه نشر علم وبازدهى علمى را در كار خود
داشته باشى.
به ياد دارم وقتى در نجف بودم برخى مىگفتند ما آمدهايم درس
بخوانيم وحضرت را زيارت كنيم ودر اين خاك پاك بمانيم. گفتم: اين افتخار نيست، حضرت
نه از شما زيارت مىخواهد ونه در اين خاك پاك ماندن ومردن را، بلكه شما وقتى عالم
شدى بايد به مناطقى كه تشنه روحانىاند وحتّى در تمام
سال چشمشان به يك
روحانى نمىافتد بروى واهداف وبرنامههاى حضرت را تبليغ كنى!
اميرمؤمنان على علیه السلام
در كلمات قصار نهجالبلاغه مىفرمايد: «ما أخَذَ اللّهُ عَلَى الجُهّالِ أن
يَتَعَلَّمُوا حَتّى أخَذَ عَلَىالعُلَماءِ أن يُعَلِّمُوا؛ خداوند پيش از آنكه از
افراد نادان پيمان بگيرد كه دنبال علم بروند از علما ودانشمندان پيمان گرفته كه به
آنها علم بياموزند».[5] ازاينرو علما بايد بياموزند ودر كنار همين درس طلبگى كه
مىخوانيد بايد بذل علم كنيد وبراى اسلام مفيد باشيد. امروز بر هر عالمى لازم
است كه ناطق باشد. كسانى را مىشناسم كه نطق وبيان نداشتند، امّا وقتى در مسير منبر
ووعظ وخطابه افتادند از بهترين سخنوران شدند. برخى مىگويند اگر در خطّ منبر
ونويسندگى وتحقيق بيفتيم از درسهايمان باز مىمانيم! اينهم از وسوسههاى شيطان
است.
وظيفه بزرگ دانشمندان اين است كه در تبيين فرمانهاى الهى ومعارف دينى
بكوشند وخداوند از همه آنها پيمان مؤكّدى در اين زمينه گرفته است، بدين معنى كه
حقايق قرآن را آشكارا در اختيار مردم بگذارند تا بهروشنى همه تودهها از آن آگاه
گردند وبه روح وجان آنها برسند واگر آنها در تبيين وتفسير مسلمانان كوتاهى كنند
مشمول همان سرنوشتىاند كه خداوند در آيه 187 سوره آل عمران ومانند آن براى علماى
يهود بيان كرده است.
در حديثى پيامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «مَن كَتَمَ عِلماً عَن أهلِهِ
ألجَمَ يَومَ القِيامَةِ بِلِجامٍ مِن نارٍ؛ هر كه علم و دانشى را از آنان كه اهل
هستند (ونياز به آن دارند) كتمان كند خداوند در روز رستاخيز دهنهاى از آتش به
دهانش مىزند».
دسته دوم كسانىاند كه در حوزههاى علميّه در تصميمگيرىهايشان
دائم ترديد دارند. مثلاً چند روزى در فكر نويسندگى مىافتد وآن را نيمهكاره رها
مىكند، يا چند روزى در فكر سخنورى وخطابه مىافتد نيمهكاره رهايش مىكند، سرانجام
مىگويد بروم همان درس را بخوانم. شما اگر خطّ صحيحى را شروع كرديد همان را ادامه
بدهيد، چرا كه انسان نبايد تا آخر عمر تجربه كسب كند.
انسانهاى مردّد ودمدمى
مزاج به هيچ جايى نمىرسند وهرگز موفّق نمىشوند، زيرا مرتّب در حال تغيير وتبدّل
هدف هستند.
حال كه مطلب به اينجا رسيد كمى درباره وضعيّت دانشمندان ومقام آنها
ووظيفه بزرگى كه بر دوش دانشمندان وعلما سنگينى مىكند وهمچنين درباره نشر علم بحث
كنيم :
جايگاه دانشمنداندر روايتى از امام صادق علیه السلام به علما «مُرابط»
اطلاق شده است، آنجا كه مىفرمايد: «عُلَماءُ شيعَتِنا مُرابِطوُنَ بِالثَّغرِ
الَّذي يَلي اِبليسَ وَعِفاريتِهِ يَمنَعُونَهُم عَن الخُروجِ عَلى ضُعَفاءِ
شيعَتِنا وَعَن اَن يَتَسَلَّطَ عَلَيهِم اِبليسُ؛ دانشمندان پيروان ما همانند
مرزبانانىاند كه در برابر لشكر ابليس صف كشيدهاند واز حمله آنان به كسانى كه قدرت
دفاع ندارند جلو مىگيرند».[6]
در ادامه حديث، مقام دانشمندان برتر
وبالاتر از افسران ومرزبانانى كه در برابر هجوم دشمنان اسلام پيكار مىكنند شمرده
شده واين از آنروست كه آنان نگاهبان عقايد وفرهنگ اسلامند، در حالى كه اينان حافظ
مرزهاى جغرافيايى.
مسلّماً ملّتى كه مرزهاى عقيدتى وفرهنگى او مورد هجوم دشمن
قرار گيرد ونتواند بهخوبى از آن دفاع كند در مدّت كوتاهى از نظر سياسى ونظامى نيز
شكست خواهد خورد.[7]
مقام علمامىدانيم كه مقام شهيد در اسلام
والاترين مقام است، امّا در حديثى از پيامبر اكرم صلی الله علیه وآله وسلم مىخوانيم كه فرمود: «فَضلُ
العالِمِ عَلَى الشَّهيدِ دَرَجَةٌ؛ عالم يك درجه از شهيد بالاتر است وشهيد يك درجه
از عابد. وبرترى عالم بر ساير مردم مانند برترى من بر كوچكترين آنان است».[8]
در حديث ديگرى امير مؤمنان على علیه السلام فرمود: «مَن جاءَتهُ مَنِيَّتُهُ وَ هُو
يَطلُبُ العِلمَ فَبَينَهُ وَ بَينَ الاَنبِياءِ دَرَجَةٌ؛ كسى كه مرگ او فرا رسد
در حالى كه در طلب علم است، ميان او وپيامبران يك درجه فاصله است».[9]
مىدانيم كه در شبهاى ماهتابى بهخصوص شب چهاردهم ماه كه بدر كامل است،
ستارگان در نور ماه محو مىشوند. جالب اينكه در مقايسه عالم وعابد در حديث ديگرى از
پيامبر صلی الله علیه وآله وسلم آمده است: «فَضلُ العالِمِ عَلَى العابِدِ كَفَضلِ القَمَرِ عَلى سائِرِ
النُّجُومِ لَيلَةَ البَدرِ؛ برترى عالم بر عابد، همچون برترى ماه در شب بدر بر
ساير ستارگان است».[10]
جالب اينكه عابد عبادتى مىكند كه هدف آفرينش
انسان است، ولى چون روح عبادت، معرفت است عالم بر او برترى فوقالعاده دارد. آنچه
درباره برترى عالم بر عابد در روايات فوق آمده، منظور از آن فاصله عظيم ميان اين دو
است ولذا در حديث ديگرى تفاوت ميان اين دو به جاى يك درجه، يكصد درجه ذكر شده كه
فاصله هر درجه با درجه ديگر مقدار حركت سريع اسب در هفتاد سال است.
اين نيز روشن
است كه مقام شفاعت در قيامت از آنِ هر كس نيست، بلكه مقام مقرّبان درگاه خداست. در
حديثى پيامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «يَشفَعُ يَومَ القِيامَةِ ثَلاثَةٌ : الأنبِياءُ ثُمَّ
العُلَماءُ ثُمَّ الشُّهَداءُ؛ سه گروه در قيامت شفاعت مىكنند: پيامبران، علما،
شهيدان».[11]
وظيفه دانشمنداناز پيامبر اكرم صلی الله علیه وآله وسلم نقل شده است كه فرمود:
«مَن كَتَمَ عِلماً عَن اَهلِهِ اُلجِمَ يَومَ القِيامَةِ لِجاماً مِن نارٍ؛ هر كه
علم ودانشى را از كسى كه اهل آن است (وبدان نياز دارد) كتمان كند خداوند در روز
رستاخيز دهانهاى از آتش به دهانش مىزند».[12]
حسن بن عمّار مىگويد
روزى نزد (زهرى) رفتم، بعد از آنكه نقل حديث را براى مردم ترك گفته بود، به او گفتم
احاديثى را كه شنيدهاى براى من بازگو. گفت: مگر نمىدانى كه ديگر براى كسى حديث
نقل نمىكنم. گفتم: به هر حال يا تو حديث بگو يا من حديث نقل مىكنم. گفت: تو حديث
بگو. گفتم: از على علیه السلام نقل شده است كه فرمود: «ما أخَذَ اللّهُ عَلى أهلِ الجَهلِ أن
يَتَعَلَّمُوا حَتّى أخَذَ عَلى أهلِ العِلمِ أن يُعَلِّمُوا؛ خداوند پيش از آنكه
از افراد نادان پيمان بگيرد كه دنبال دانش بروند از علما پيمان گرفته است كه به
آنان علم بياموزند».[13] هنگامى كه اين
حديث تكاندهنده را براى او خواندم،
سكوت خود را شكست و گفت: اكنون بشنو تا براى تو بگويم ودر همان مجلس چهل حديث براى
من روايت كرد.
ارزش ومقام ووظيفه دانشمندان در روايات اسلامىاز حضرت
على علیه السلام نقل شده كه پيامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «ألعالِمُ بَينَ الجُهّالِ كَالحَىِّ بَينَ
الاَمواتِ؛ دانشمند در ميان نادانان مانند زنده در ميان مردگان است».[14]
پيامبر اعظم صلی الله علیه وآله وسلم در حديثى فرمود: «اِنَّ مَثَلَ العُلَماءِ فِىالاَرضِ
كَمَثَلِالنُّجومِ فِىالسَّماءِ يُهتَدى بِها فِى ظُلُماتِ البَرِّ وَالبَحرِ فإذا
طُمِسَت اُوشِکَ أن تَضِلَّ الهُداة؛ مثَل دانشمندان در روى زمين مثَل ستارگان است
كه در تاريكىهاى خشكى ودريا وسيله راهيابى مردمند، ولى هرگاه ناپديد شدند
راهيافتگان در معرض گمراهى قرار مىگيرند».[15]
و در حديث ديگرى فرمود:
«المُؤمِنُ اِذا ماتَ وَ تَرَکَ وَرَقَةً واحِدَةً عَلَيها عِلمٌ تَكونَ تِلکَ
الوَرَقَةُ يَومَ القِيامَةِ سِتراً فيما بَينَهُ وَبَينَ النّارِ وَ أعطاهُ اللّهُ
تبارَکَ وَتَعالى بِكُلِّ حَرفٍ مَكتوبٍ عَلَيها مَدينَةً أوسَعَ مِن الدُّنيا
سَبعَ مَرّاتٍ؛ هرگاه مؤمن بميرد وبرگهاى كه در آن دانشى است از خود بر جاى نهد،
روز قيامت آن برگه ميان او وآتش پردهاى خواهد بود وخداوند براى هر حرفى كه روى آن
نوشته شده شهرى كه هفت برابر دنياست به او خواهد داد».[16]
از پيامبر صلی الله علیه وآله وسلم
روايت شده است كه فرمود: «النَّظَرُ إلى وَجهِ العالِمِ عِبادَةٌ ؛ نگاه كردن به
چهره دانشمند عبادت است».[17]
از محمّد بن ابى عمير عبدى نقل شده است كه
گفت: اميرمؤمنان على علیه السلام فرمود: «ما أخَذَ اللّهُ ميثاقاً مِن أهلِ الجَهلِ بِطَلَبِ
تِبيانِ العِلمِ حَتّى أخَذَ ميثاقاً مِن أهلِ العِلمِ بِبَيانِ العِلمِ لِلجُهّالِ
لاِنَّ العِلمَ كانَ قَبلَ الجَهلِ؛ خداوند از مردم پيمان نگرفته كه در جستوجوى
آشكار شدن دانش باشند، امّا از دانشمندان پيمان گرفته كه دانش را براى آنان بيان
كنند، زيرا دانش پيش از جهل بوده است».[18]
[1] . تفسير قرطبى، ج 14، ص 307 .
[2] . سوره حشر، آيه 9.
[3] . نهجالبلاغه، حكمت 258.
[4] . رجوع شود به: تفسير نمونه، ذيل آيه 134 سوره آل عمران.
[5] . بحارالانوار، ج 2، ص 78.
[6] . بحارالانوار، ج 2، ص 5.
[7] . رجوع شود به: تفسير نمونه، ذيل آيه 200 سوره آل عمران.
[8] . مجمع البيان، ج 9، ص 418.
[9] . همان، ص 19.
[10] . بحارالانوار، ج 2، ص 18.
[11] . كنز العمّال، ج 14، ص 401.
[12] . كنز العمّال، ج 10، ص 191.
[13] . بحارالانوار، ج 2، ص 78.
[14] . وسائل الشيعه، ج 18، ص 15.
[15] . المحجّة البيضاء، ج 1، ص 21.
[16] . بحارالانوار، ج 2، ص 144.
[17] . همان، ج 1، ص 195.
[18] . مفيد، امالى، ص 66.