بداخلاقى

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
انوار هدایت
بدترين مردمانعذرخواهى وقبول عذر
بداخلاقى
 يا عَلىُّ، لِكُلِّ ذَنبٍ تَوبَةٌ اِلّا سوءُالخُلقِ فَإنَّ صاحِبَهُ كُلَّما خَرَجَ مِن ذَنبٍ دَخَلَ في ذَنبٍ.
اى على، هر گناهى توبه‌اى دارد جز بداخلاقى، زيرا هرگاه انسان بداخلاق از گناهى خارج مى‌شود (توبه مى‌كند)، به گناه ديگرى دچار مى‌شود.
بحارالانوار، ج 77، ص 48
نور هدايت
در اينجا پيامبر صلی الله علیه وآله وسلم به خطر سوءِ خُلق اشاره كرده مى‌فرمايد: از همه گناهان مى‌توان توبه كرد، امّا از بداخلاقى نمى‌توان توبه كرد، زيرا اين صفت دست از انسان برنمى‌دارد ومهم اين است كه بدانيم انسان از عمل توبه مى‌كند، در حالى كه سوءِخُلق عمل نيست.
آثار سوءِخُلق
1. سوء خُلق سرچشمه گناهان بسيارى است. انسان مى‌خواهد از گناهى توبه كند، به گناه ديگر مى‌افتد. لذا حضرت مى‌فرمايد توبه ندارد. ازاين‌رو از جمله آثار سوءِخُلق، كثرت گناهان ناشى از آن است؛ مانند: اذيّت وآزار مردم، دروغ، غيبت، ظلم.
2. از جمله آثار سوءِخُلق، آثار اجتماعى است. يعنى نفرت عمومى مردم را به همراه مى‌آورَد. به عبارت ديگر، انسان با بدخُلقى، دوستان وجامعه ونفوذش را از دست مى‌دهد. مثلا كاسب است مشترى‌هايش را از دست مى‌دهد. آقاست، مريدان را از دست مى‌دهد. سوءِخلق باعث مى‌شود كه ياران ومعاشران از دست بروند. حتّى گاهى زن وفرزندانش را از دست مى‌دهد. منظور از «دست دادن» اين است كه آنان از او بيگانه مى‌شوند تا جايى كه بچّه دوست ندارد پدر را ببيند، چون پدر بداخلاق است. ميان او وفرزندان فاصله مى‌افتد. پس نفرت عمومى وجدا شدن مردم يكى ديگر از آثار سوءِخلق است.
3. اثر سوم سوءِخلق، شكنجه وعذاب روحى است كه بر خود انسان تأثير مى‌گذارد. يعنى آدم بداخلاق پيش از هر كس خودش اذيّت مى‌شود. او با آتش بداخلاقى، اوّل درون خود را مى‌سوزاند آن‌گاه برون ديگران را. البتّه اين موجب بيمارى انسان مى‌شود ودر كوتاهى عمر او بسيار مؤثّر است.
بنابراين سوءِخلق حدّاقل اين سه اثر منفى را دارد: كثرت گناهان، از دست دادن دوستان وياران وبستگان وآشنايان، شكنجه روحى.
عوامل وسرچشمه‌هاى بداخلاقى
1. توقّع بيجا : كسانى كه پرتوقّع‌اند وانتظار دارند مردم به آنها سلام كنند واحترام بگذارند، طبيعتآ با مواردى مواجه مى‌شوند كه مخالف انتظارشان است لذا از كوره در مى‌روند وعصبانى مى‌شوند، امّا اگر انسان سطح توقّع وانتظارش را حتّى در مورد خانواده ونزديكانش كم كند، عصبانى نمى‌شود ودر برابر اتّفاقاتى كه پيش مى‌آيد آمادگى دارد. اگر چنين روحيّه‌اى پيدا شد، از مشكلات نمى‌هراسد وافسرده نمى‌شود. برخى اشخاص وقتى از دوستانشان ضربه مى‌خورند مى‌گويند ما چنين چيزى را از دوستمان توقّع نداشتيم.
2. كبر وغرور : انسان‌هاى متكبّر طبعآ مى‌خواهند بالاتر از همه باشند وچون مردم فطرتآ با چنين افرادى ناسازگارند وبه ايشان اعتنايى نمى‌كنند واينان نيز وقتى مى‌بينند كارها مطابق خواستشان انجام نشده است، عصبانى وبداخلاق مى‌شوند.
3. عدم گذشت : برخى در زندگى گذشت كمى دارند ولذا دچار عصبانيّت مى‌شوند، امّا انسان بايد بكوشد كار خلاف را ناديده بگيرد ودر برابر ناملايمات گذشت كند، چون اگر آن را فراموش كند اخلاقش هم خوب مى‌شود ولى اگر فراموش نكرد هر وقت به ذهنش مى‌آيد ناراحت ودر نتيجه بداخلاق مى‌شود.
4. كم‌ظرفيّتى : انسان‌هاى كم‌ظرفيّت يا بى‌ظرفيّت نمى‌توانند مسائل را تحمّل كنند. به قول معروف «با مَويزى شيرين مى‌شود وبا غوره‌اى ترش» يعنى نسيمى در خانه او طوفان است. چنين كسانى هميشه كج‌خلق وبداخلاق وعصبانى‌اند. امّا اگر انسان بلندنظر باشد، اين‌گونه مسائل را به راحتى هضم مى‌كند. اينها چهار عامل روحى روانى بود، اكنون به عوامل اجتماعى وجسمانى مى‌پردازيم.
عوامل اجتماعى وجسمانى
1. انسانى كه ضعيف المزاج است، گاهى كج خلق مى‌شود. ديده‌ايد بيماران معمولا بداخلاق مى‌شوند، زيرا بر اثر بيمارى كه تحمّل كرده‌اند بايد ملاحظه حالشان بشود واز سر وصدا نزدشان پرهيز كرد وپرستارانشان بايد با آنها مدارا كنند، براى اينكه بيمار در وضعى است كه كج‌خلقى جزءِ طبيعت او شده.
يا مثلا در بعدازظهر ماه رمضان، برخى مردم عصبانى وبداخلاق مى‌شوند، چون براثر گرسنگى وتشنگى، خون غليظ مى‌شود وبه مغز نمى‌رسد، اعصاب خسته است وسلول‌هاى مغزى تغذيه نمى‌شوند، طبعآ اعصاب تحت فشار قرار مى‌گيرد در نتيجه نمى‌تواند خود را كنترل كند. لذا بهتر است در اين هنگام در جايى باشد كه عوامل عصبانيّت كمتر است، زيرا مى‌تواند سراغ عوامل عصبانيّت نرود و در ساعاتى كه زمينه‌ها آماده است روابطش را با مردم كم كند. يعنى به‌گونه‌اى باشد كه كج‌خلقى خودش را نشان ندهد.
2. گاهى محروميّت از جايى، سبب بداخلاقى در جايى ديگر مى‌شود. مثلا در بازار ضرركرده، وقتى به خانه مى‌رود زن وفرزندان را مى‌آزارَد.
اين بداخلاقى بلاى بسيار بدى است، به‌خصوص كسانى كه با مردم سر وكار دارند بايد براى پيشبرد كارها در دل مردم نفوذ كنند ومصداق (لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ)[1]  نباشند، بلكه مصداق (فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَاللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ)[2] باشند. ولى كسانى كه با مردم سروكار ندارند زياد از خود كج‌خلقى وبداخلاقى نشان نمى‌دهند.
خلاصه گاهى كج‌خلقى تمام برنامه‌هاى انسان را از بين مى‌برد. ازاين‌رو بايد علاوه بر از بين بردن زمينه‌ها وعوامل كج‌خلقى، تمرين خوش خلقى كرد. حضرت على علیه السلام آن‌قدر حُسن خلق داشت كه دشمنانش او را متّهم به مزّاح مى‌كردند ومى‌گفتند على علیه السلام ـ العياذ باللّه ـ بذله‌گو است.
براى اينكه انسان به سوءِخلق مبتلا نشود بايد نقطه مقابل آن را ـ كه حسن خلق است ـ در خود بپرورد وبه اهمّيّت آن واقف شود. لذا براى اينكه متوجّه شويم حسن خلق تا چه اندازه نزد پيشوايان بزرگ اسلامى اهمّيّت دارد احاديثى ازمعصومين :رادرباره اهمّيّت حُسن خلق برگزيده‌ايم كه به آنها اشاره مى‌كنيم :
نمونه‌اى از حسن خلق پيامبر صلی الله علیه وآله وسلم
پيروزى پيامبر صلی الله علیه وآله وسلم هرچند با تأييد وامداد الهى بود، ولى از نظر ظاهرى عوامل متعدّدى داشت كه يكى از مهم‌ترين آنها جاذبه اخلاقى آن حضرت بود. آن‌چنان صفات عالى انسانى ومكارم اخلاق در او جمع بود كه دشمنان سرسخت را تحت تأثيرقرارمى‌دادوبه تسليم‌وامى‌داشت‌ودوستان‌راسخت مجذوب خودمى‌ساخت.
حتّى اگر اين را معجزه اخلاقى پيامبر صلی الله علیه وآله وسلم بناميم اغراق نگفته‌ايم، چنانكه نمونه‌اى از اين معجزه اخلاقى در فتح مكّه نمايان گشت، هنگامى كه مشركان خونخوار وجنايت‌پيشه ـ كه ساليان دراز هر چه در توان داشتند بر ضدّ اسلام وشخص پيامبر صلی الله علیه وآله وسلم به كار گرفتند ـ در چنگال مسلمين گرفتار شدند، پيامبر اكرم صلی الله علیه وآله وسلم برخلاف تمام محاسبات دوستان ودشمنان، فرمان عفو عمومى صادر كرد وتمام جنايات آنان را به دست فراموشى سپرد وهمين سبب شد كه به مصداق (يَدْخُلُونَ فِى دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا) مردم گروه گروه مسلمان شوند.
درباره حسن خلق، عفو، مهربانى، ايثار، فداكارى وتقواى آن حضرت در كتاب‌هاى تفسير و تاريخ داستان‌هاى زيادى آمده است ولى همين قدر بايد بگوييم كه در حديثى از حسين بن على  علیه السلام آمده است كه فرمود: از پدرم اميرمؤمنان على علیه السلام درباره ويژگى‌هاى زندگى پيامبر صلی الله علیه وآله وسلم واخلاق او پرسيدم وپدرم مشروحآ به من پاسخ فرمود. در بخشى از اين حديث آمده است : «پيامبر صلی الله علیه وآله وسلم با همنشينانش با خوشرويى وخنده برخورد مى‌كرد ونرمخو وملايم بود. هرگز خشن، سنگدل، پرخاشگر، بدزبان، عيب‌جو ومديحه‌سرا نبود. هيچ‌كس از او مأيوس نمى‌شد وهر كه به در خانه او مى‌آمد نوميد بازنمى‌گشت. سه چيز را از خود دور كرده بود: مجادله در سخن، پرگويى، دخالت در كارى كه به او مربوط نبود. ودو چيز را در مورد مردم رها كرده بود: كسى را مذمّت نمى‌كرد، به جست‌وجوى لغزش‌ها وعيب‌هاى پنهانى مردم نمى‌پرداخت.
فقط در مورد امورى كه ثواب الهى را اميد داشت سخن مى‌گفت. هنگام سخن گفتن به‌قدرى كلماتش در دل‌ها نفوذ داشت كه همه سكوت اختيار مى‌كردند وهنگامى كه ساكت مى‌شد آنها به سخن درمى‌آمدند، امّا نزد او هرگز نزاع ومجادله نمى‌كردند. هرگاه مرد غريب وناآگاهى با خشونت سخن مى‌گفت ودرخواستى مى‌كرد، تحمّل مى‌كرد وبه يارانش مى‌فرمود: هرگاه كسى حاجتى دارد به او عطا كنيد. هرگز كلام كسى را قطع نمى‌كرد تا سخنش پايان گيرد».
آرى، اگر اين اخلاق نيكو وملكات الهى نبود آن ملّت عقب‌مانده جاهلى وآن جمع خشن انعطاف‌ناپذير به اسلام درنمى‌آمدند، بلكه به مصداق آيه (لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ) همه از گرد او پراكنده مى‌شدند وهمان راه وروش دوران جاهليّت را ادامه مى‌دادند. وچه خوب است كه اين اخلاق اسلامى امروز زنده شود ودر هر مسلمانى، پرتوى از اخلاق وخوى پيامبر صلی الله علیه وآله وسلم باشد.
اهمّيّت حُسن خلق در روايات اسلامى

روايات اسلامى نيز در اين زمينه ـ چه درباره شخص پيامبر وچه درباره وظيفه مسلمين ـ فراوان است كه در اينجا به چند روايت اشاره مى‌كنيم :
در حديثى مى‌خوانيم كه پيامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «اِنَّما بُعِثتُ لاُِتَمِّمَ مَكارِمَ الأخلاقِ؛ من براى اين مبعوث شده‌ام كه فضايل اخلاقى را تكميل كنم».
به اين ترتيب، يكى از اهداف اصلى بعثت پيامبرصلی الله علیه وآله وسلم همين تكميل اخلاق نيكوست.
در حديث ديگرى فرمود: «اِنَّ المُؤمِنُ لَيُدرِکَ بِحُسنِ خُلقِهِ دَرَجةَ قائِمِ الليلِ وَصائِمِ النَّهارِ؛ مؤمن با حُسن خلق خود به درجه كسى مى‌رسد كه شب‌ها به عبادت مى‌ايستد وروزها روزه‌دار است».[3
و در روايت ديگرى مى‌خوانيم كه فرمود: «ما مِن شَىءٍ اَثقَلُ فى الميزانِ مِن حُسنِ الخُلُقِ؛ چيزى در ميزان عمل، سنگين‌تر از خلق خوب نيست».[4]
و از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: «اَحَبُّكُم اِلَى اللّهِ اَحسَنُكُم اَخلاقآ اَلمُوَطِئُونَ أكنافآ اَلَّذينَ يَألَفونَ وَ يُؤلَفونَ وَ أبغَضُكُم اِلَى اللّهِ اَلمَشّؤونَ بِالنَّمِيمَةِ اَلمُفَرِّقونَ بَينَ الإخوان اَلمُلتَمِسونَ لِلبُرَآءِ العَثَراتِ؛ از همه شما محبوب‌تر نزد خدا كسى است كه اخلاقش از همه بهتر باشد، همان كسانى كه متواضع‌اند، با ديگران آميزش دارند ومردم نيز با آنها آميزش دارند. واز همه شما مبغوض‌تر نزد خدا سخن‌چين است كه در ميان برادران جدايى مى‌افكنَد ودر جست‌وجوى لغزش افراد بى‌گناه است».[5]
در حديث ديگرى از پيامبر صلی الله علیه وآله وسلم آمده است كه فرمود: «أكثَرُ ما يُدخِلُ النّاسَ الجَنَّةَ تَقوَى اللّهِ وَ حُسنُ الخُلقِ؛ بيشترين چيزى كه مردم را وارد بهشت مى‌كند پرهيزگارى و وخوشخويى است».[6]
در حديثى امام باقرعلیه السلام فرمود: «اِنَّ اَكمَلَ المؤمِنينَ ايمانآ أحسَنُهُم خُلقآ؛ از ميان مؤمنان كسى ايمانش از همه بهتر است كه اخلاقش نيكوتر باشد».[7]
در حديثى از امام علىّ بن موسى‌الرّضا علیه السلام آمده است كه پيامبرصلی الله علیه وآله وسلم فرمود : «عَلَيكُم بِحُسنِ الخُلقِ فَأنَّ حُسنَ الخُلقِ فِى الجَنَّةِ لا مَحالَةَ وَ اِيّاكُم وَ سُوءَ الخُلقِ فَأنَّ سُوءَ الخُلقِ فِى النّارِ لا مَحالَةَ؛ بر شما باد به خوشخويى، زيرا خوش‌خلق سرانجام در بهشت است و از بدخلقى بپرهيزيد كه سرانجام در آتش است».[8]
از مجموع اين احاديث به‌خوبى استفاده مى‌شود كه خوشخويى كليد بهشت، وسيله جلب رضاى خدا، نشانه قدرت ايمان، وهم‌عرض عبادت‌هاى شبانه وروزانه است.
بدخويى نقطه مقابل خوش‌خويى، در روايات اسلامى
در حديثى رسول اكرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «الخُلقُ السَّىِّءُ يُفسِدُ العَمَلَ كما يُفسِدُ الخَلُّ العَسَلَ؛ بدخويى عمل را تباه مى‌كند چنانكه سركه عسل را فاسد مى‌سازد».[9]
در حديث يگرى فرمود: «سُوءُ الخُلقِ ذَنبٌ لا يُغفَرُ وَسُوءُ الظَّنِّ خَطيئَةٌ تَفُوحُ؛ بدخويى گناهى نابخشودنى است وبدگمانى خطايى است كه منتشر مى‌شود».[10]
ودر روايتى فرمود: «اِنَّ العَبدَ لَيَبلُغُ مِن سُوءِ خُلقِهِ اَسفَلُ دَرَکِ جَهَنَّمٍ؛ بنده بر اثر بدخويى به پايين‌ترين طبقات دوزخ مى‌رسد».[11]
در حديثى اميرمؤمنان على علیه السلام فرمود: «رُبَّ عَزيزٍ أذَلَّهُ خُلُقُهُ وَ ذَليلٍ أَعَزَّهُ خُلُقُهُ؛ بسا عزيزى كه اخلاقش او را ذليل ساخته وذليلى كه اخلاقش او را عزيز كرده است».[12]
و در روايت ديگرى فرمود: «مَن ساءَ خُلُقُهُ فَأذِّنوا في اُذُنِهِ؛ هر كه اخلاقش بد شد در گوشش اذان بگوييد».[13]
[1] . ترجمه: «اگر تندخو وسخت دل بودى مردم از گرد تو پراكنده مى‌شدند». سوره آل عمران، آيه 159.
[2] .ترجمه: «رحمت خدا تو را با مردم مهربان وخوش‌خوى گردانيد». سوره آل عمران، آيه 159.
[3] . بحارالانوار، ج 71، ص 382.
[4] . عيون اخبار الرّضا 7، ج 1، ص 40.
[5] . مستدرك الوسائل، ج 9، ص 150.
[6] . بحارالانوار، ج 71، ص 373.
[7] . همان، ج 1، ص 373.
[8] . همان، ج 10، ص 369.
[9] . همان، ج 73، ص 297.
[10] . المحجّة‌البيضاء، ج 5، ص 93.
[11] . همان.
[12] . بحارالانوار، ج 71، ص 396.
[13] . همان، ج 62، ص 277.
بدترين مردمانعذرخواهى وقبول عذر
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma