قانون عمومى مرگ

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
انوار هدایت
پیشگفتاردگرگونىهاى دنيا
قانون عمومى مرگ
 عَن اَنَسٍ قالَ: خَطَبَنا رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله وسلم عَلى ناقَتِهِ العَضباءَ، فَقالَ: اَيُّها النّاسُ، كأنَّ المَوتَ فيها عَلى غَيرِنا كُتِبَ، وَ كأنَّ الحَقَّ عَلى غَيرِنا وَجَبَ، وَكأنَّ ما نَسمَعُ مِن الأمواتِ سَفرٌ عَمّا قَليلٍ اِلَينا راجِعون، نُبَوِّؤُهُم اَجداثَهُم، وَنَأكُلُ تُراثَهُم، كأنّا مُخَلَّدونَ بَعدَهُم.
از انس بن مالك روايت شده است كه رسول خداصلی الله علیه و آله وسلم در حالى كه سوار بر شترش به‌نام عَضبا بود، خطاب به آنان فرمود: اى مردم، گويا مرگ فقط براى ديگران نوشته شده (وما نمى‌ميريم) وحق (واحكام خدا) فقط بر ديگران واجب است وگويا مردگان مسافرانى‌اند كه به‌زودى به‌سوى ما بازمى‌گردند وما فقط آنان را به خاك سپرده‌ايم وارثشان را مى‌خوريم، گويى بعد از ايشان جاودان هستيم. بحارالانوار، ج 77، ص 175
نور هدايت
پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله وسلم در اين حديث شريف به برخى موانع شناخت اشاره فرموده است كه براى فهم بهتر اين موضوع به ذكر مقدّمه‌اى مى‌پردازيم :
در زندگى ما گاه مشكلاتى وجود دارد كه از آن به «موانع شناخت» تعبير مى‌كنيم. در قرآن مجيد نيز آيات فراوانى در اين باره وجود دارد، ولى با كمال تأسّف به سبب عدم انس با قرآن از آنها غافل هستيم. از جمله موانعى كه علما ذكر مى‌كنند حبّ ذات يعنى خوددوستى است.[1]
شايد اين جمله معروف را شنيده‌ايد كه «حُبُّ الشَّىءِ يُعمي وَ يُصِمُّ؛ دوستى زياد يك چيز، انسان را كور وكر مى‌كند».[2]  اين دوستى افراطى باعث مى‌شود كه انسان نتواند حقايق را ببيند وبه قول قرآن كريم «(لَهُمْ اَعْيُنٌ لاَ يُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ آذَانٌ لاَيَسْمَعُونَ بِهَا)؛وچشمانى كه باآن نمى‌بينندوگوش‌هايى كه باآن نمى‌شنوند».[3]
لذا همه چيز را براى خود مى‌خواهد وهر زشتى وبدى را براى ديگران. مثلاً وقتى مى‌شنود در فلان منطقه سيل آمده، يا زلزله شده، يا ماشينى به درّه سقوط كرده، فكر نمى‌كند ممكن است همين حوادث براى او هم اتّفاق افتد وگمان مى‌كند تافته جدابافته‌اى است. ازاين‌رو چنين وقايعى اثرى در او نمى‌گذارد
ومتحوّلش نمى‌كند. به همين علّت است كه پيامبر9 مى‌فرمايد: اى مردم، شما را چه شده است، چرا چنين در خواب غفلت فرو رفته‌ايد؟ آيا گمان مى‌كنيد كه مرگ فقط براى همسايه است واين شتر بر درِ خانه شما نمى‌خوابد؟ شايد به خودتان وعده مى‌دهيد كه به ما مهلت داده‌اند تا چند وقت ديگر زنده باشيم (كَأنَّ الْمَوتَ فيها عَلى غَيرِنا كُتِبَ) وخيال مى‌كنى كه فقط ديگران بايدحق رارعايت كنندواحكام خدابراى ديگران وضع شده است وتو از اين قاعده مستثنا شده‌اى (وَ كأنَّ الحَقَّ عَلى غَيرِنا وَجَبَ).
شبيه اين كلام والا در سخنان نورانى حضرت اميرالمؤمنين على 7 است. روزى حضرت در مراسم تشييع جنازه مسلمانى، كسى را ديد كه قهقهه سر داده است. امام به او فرمود: براى چه مى‌خندى؟ خيال كرده‌اى كه فقط او را به قبرستان مى‌برند وتو روزى به او ملحق نمى‌شوى؟[4]
از جمله مشكلات انسان حجاب‌هايى است كه جلوى فهم ودرك او را مى‌گيرند.[5]  ولذا حضرت مى‌فرمايد: حجاب‌هاى خودخواهى، تعصّب بيجا، كبر، شهوت، حبّ وبغض غيرالهى و... را برداريد، تا انسان با كمك حجّت باطنى، يعنى عقل بتواند خوب وبد را تشخيص دهد ووقتى فهميد راه صحيح را در پيش گيرد.
بايد باور كنيم كه تمام آنچه براى ديگران واقع مى‌شود ممكن است براى ما نيز در آينده نزديك رخ دهد. شاعر عرب مى‌گويد :
    بَينا يُرى الانسانُ فيها مُخبراً                  حَتّى يُرى خَبَراً مِن الأخبارِ
«در آن هنگام كه انسان از مرگ كسى خبر مى‌دهد، ناگهان مرگ خود او در صدر اخبار قرار مى‌گيرد».
مرگ پير وجوان نمى‌شناسد، با كسى خويشاوندى ندارد وگاه‌وبيگاه به‌سراغ آدمى مى‌آيد.
در تعبيرات دقّت كنيد كه چقدر حساب‌شده است. مگر قانون مرگ فقط براى ديگران است؟ چه كسى ضامن شده كه تا لحظه‌اى ديگر زنده باشيم؟ اگر ضمانتى در كار نيست پس چرا اين‌همه كارهاى خير را به تأخير مى‌اندازيم؟ توبه را به فردا وفرداها وامى‌گذاريم، آن‌قدر سستى مى‌كنيم كه وقت مى‌گذرد وديگر در آن هنگام افسوس سودى نخواهد داشت.
اشتباه ما در اين است كه گمان مى‌كنيم مرده‌ها مسافرانى‌اند كه فردا يا پس‌فردا بازمى‌گردند وفقط ما آنان را با دستان خود در خاك كرده‌ايم وارثشان را مى‌خوريم وبه‌گونه‌اى رفتار مى‌كنيم كه گويا هميشه بعد از آنها زنده‌ايم.
در رفتار بعضى بنگريد كه گاه با كمال تأسّف بر سر همين ارث چه وقايع زشت ودردناكى به وجود مى‌آورند. به ما خبر دادند كه دو برادر در حدود ده پانزده سال بر سر تقسيم ارث با هم قهر كرده وبه خانه يكديگر نرفته‌اند.
بايد به چنين انسان‌هايى گفت آيا شما مطمئن‌ايد كه اين ميراث را مى‌خوريد؟ يقينآ اگر منصفانه بينديشند جواب خواهند داد نه. چون در زندگى واقعيّت‌هايى وجود دارد كه انسان از آن غافل است، از جمله اينكه فاصله بين حيات ومرگ بسيار اندك است وبسيارى از اوقات انسان تعجّب مى‌كند كه چرا اين‌قدر فاصله كم است.
گاهى برخى افراد مى‌گويند خدا به ما رحم كرد نزديك بود به درّه بيفتيم. اينها همه درس‌هاى عبرت‌آموزى است كه بايد فراگرفت وبه كار بست، زيرا چيزى نزديك‌تر از مرگ به انسان نيست ودر عين حال، او اين واعظ مهم را فراموش مى‌كند. بزرگ‌ترين واعظ براى تهذيب نفوس مرگ است، لذا در روايات سفارش شده كه هر از چندى به قبرستان برويد.[6]
  زيارت مردگان فقط براى احترام گذاردن به آنان نيست واينكه بايد از مؤمنان چه در حيات وچه در ممات تجليل كرد وآنان را از خيرات ونيكى‌هاى خود بهره‌مند ساخت وبرايشان فاتحه خواند، اينها بيش از آنكه براى مردگان مؤثّر افتد در زندگان تأثير دارد. وقتى دستت را بر قبر مى‌گذارى درمى‌يابى كه بين تو واو بيش از يك‌متر فاصله نيست. تو نيز ممكن است فردا به او بپيوندى. وقتى انسان در اين مسائل تأمّل مى‌كند با ياد مرگ، نفْس خويش را ذليل مى‌گرداند: وَ ذَلِّلهُ بِذِكرِ المَوتِ : «با ياد مرگ آن را رام وخوار كن».
در اين صورت است كه ديگر حجاب‌هاى غفلت، غرور ومانند آن جلوى چشم وگوش ودل را نمى‌گيرد. مهم اين است كه پرده‌ها كنار رود.
در حديثى از پيامبر صلی الله علیه و آله وسلم مى‌خوانيم كه فرمود: لَولا اَنَّ الشَّياطينَ يَحومونَ عَلى قَلبِ بَنى آدَمَ، لَنَظَروا اِلى مَلَكوتِ السَّماواتِ : «اگر شياطين گِرداگِرد قلب آدميان را احاطه نكرده بودند مى‌توانستند (چونان ابراهيم) ملكوت آسمان‌ها را ببينند».[7]
مانند نگاهى كه خداوند به ابراهيم 7 عطا كرد. در قرآن مى‌خوانيم: «(وَكَذلِکَ نُرِى إِبْرهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَـوَاتِ وَالاَْرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَالْمُوقِنِينَ)؛ واين‌گونه ملكوت آسمان‌ها وزمين (وحاكميّت مطلق خداوند بر آنها) را به ابراهيم نشان داديم؛ (تا به آن استدلال كند) واهل يقين شود».[8]
[1] . چهره حقيقت هرقدر آشكار ودرخشان باشد، تا در برابر ديده بينا قرار نگيرد درك آن ممكن نيست. بهتعبير ديگر، براى شناخت حقايق دو چيز لازم است: آشكار شدن چهره حق وداشتن وسيله ديد ودرك.آيا هرگز نابينا مى‌تواند قرص خورشيد را ببيند؟ آيا كران مى‌توانند نغمه‌هاى دلنواز جهان را بشنوند؟همين‌گونه كسانى كه چشم حق‌بين ندارند از ديدن چهره حقيقت محرومند وآنها كه از شنيدن آيات حقگوش حق‌شنو ندارند. به همين دليل نخستين شرط براى رهروان راه حق، تهذيب نفس وتقواست كه بدونآن انسان در ظلمات وهم گرفتار ودر بيراهه‌ها سرگردان مى‌شود. واگر مى‌بينيم قرآن راه شناخت را تقوامى‌داند ومى‌گويد: هُدًى لِلْمُتَّقِينَ : «مايه هدايت پرهيزگاران است»، اشاره به همين واقعيّت است.
[2] . اگر انسان كسى يا چيزى را به‌طور افراطى دوست بدارد آن دوستى معمولا مانع مى‌شود كه عيوبوبدى‌هاى او را ببيند يا بشنود وغير از خوبى چيزى در او نمى‌بيند.حكايتى كه در ذيل مى‌آوريم شاهدى است بر اين مدّعا.مى‌گويند كه جوانى عاشق دوشيزه‌اى شده بود، پدر ومادر دختر مانع ازدواج شدند. جوان بسيار كوشيد.خرج‌ها وخواهش‌ها كرد وزحمت‌ها كشيد تا سرانجام دختر در حباله او درآمد. مدّت‌ها با هم زندگى كردند،كانون خانوادگى گرم وباطراوت بود، امّا رفته‌رفته لهيب عشق فرو نشست وآتش فروزان شهوت خاموش شد.روزى شوهر به صورت زن نگاه كرد ودر چشم راست او لكّه سفيدى ديد. تعجّب كرد وگفت: از چه وقت اينلكّه در چشم تو پديد آمده؟ گفت: از همين الان. شوهر گفت: چه مى‌گويى؟ زن لبخندى زد وگفت: در دوسالگى آبله درآوردم، چشمم آسيب ديد واز آن وقت اين لكّه در آن مانده است.شوهر گفت: عجيب است پس چرا من تا به حال نديده بودم؟ زن گفت: علّتش روشن است، تو عاشق من بودىوعاشق در معشوق جز خوبى وزيبايى چيزى نمى‌بيند (حُبُّ الشَّىءِ يُعمي وَيُصِمّ)، ولى اكنون كه آتش عشقتو خاموش شده وديگر از ديده عشق به من نمى‌نگرى وزن وشوهر عادى هستيم، عيب مرا مى‌بينىوبه‌درستى تشخيص خوبى وبدى مى‌دهى (گفتار وعّاظ، ج 3، ص 9).
[3] . سوره اعراف، آيه 179 .
[4] . نهج‌البلاغه، كلمات قصار 122.
[5] . امام سجّاد 7 در دعاى ابوحمزه ثمالى مى‌فرمايد: وَ أنَّکَ لا تَحتَجِبُ عَن خَلقِکَ، إلّا أن تَحجُبَهُمُالأعمالُ]الآمال[ دونَکَ : «تو از بندگانت پنهان نيستى جز اينكه كردارهاى زشت ]آرزوها[ پرده‌اى بر ديد توكشيده است».وحافظ چه خوش سروده :ميان عاشق ومعشوق هيچ حايل نيستتو خود حجاب خودى حافظ از ميان برخيز
[6] . مستحب است وقتى انسان به قبرستان مى‌رود بگويد: «السّلامُ عَلى اَهلِ الدِّيارِ مِن المؤمِنينَ وَالمُسلمينَ،اَنتُم لَنا فَرَطٌ، وَ نَحنُ ـ اِن شاءَ اللّهُ ـ بِكُم لاحِقونَ : سلام بر مؤمنان ومسلمانان خفته در اين ديار، شما زودتررفتيد وما نيز اگر خدا بخواهد به شما مى‌پيونديم» (كلّيّات مفاتيح‌الجنان، زيارت قبور مؤمنين).در قبرستان زنگار غفلت را از خود بزداييد وآيينه صافى شويد تا انوار الهى در آن بتابد وراه درست را بيابيدواز روزمرّه‌گى ودلمردگى برهيد وبه سعادت دو جهانى برسيد.دانى چرا آيينه‌ات غمّاز نيست؟چون كه زنگار از رخش ممتاز نيست
[7] . بحارالانوار، ج 59، ص 163.
[8] . سوره انعام، آيه 75.
پیشگفتاردگرگونىهاى دنيا
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma