سه صفت مهم يا عَلىُّ، ثَلاثٌ مَن لَم يَكُنَّ
فِيهِ لَم يَتِمَّ عَمَلُهُ: وَرَعٌ يَحجِزُهُ عَن مَعاصِى اللّه عَزَّوَجَلَّ
وَخُلقٌ يُداري بِهِ النّاسُ وَحِلمٌ يَرُدُّ بِهِ جَهلَ الجاهِلِ.
اى على، اگر
سه چيز در كسى نباشد عمل او كامل نيست: تقوايى كه او را از گناهان بازدارد، اخلاقى
كه با آن با مردم مدارا كند، بردبارىاى كه با آن نادانىِ نادان را رد كند.
بحارالانوار، ج 77، ص 45
نور هدايتاين حديث به كسانى كه با مردم
سر وكار دارند هشدار مىدهد مىگويد: اگر اين سه صفت در كسى نباشد كارهايش به سامان
نمىرسد وبرنامههايش با شكست مواجه مىشود. در واقع در اين سه صفت سه مسأله بررسى
شده است :
الف) رابطه انسان با خدا.
ب) رابطه انسان با دوستان.
ج) رابطه
انسان با دشمنان.
الف) رابطه انسان وخدا«وَرَعٌ يَحجِزُهُ عَن مَعاصِىِ
اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ» ورع حالتى است كه باعث بازداشتن از ارتكاب گناهان مىشود
وهمين حالت را ملكه عدالت مىناميم كه برخى در تفسير آن به زحمت
مىافتند. اين ملكه باعث ايمنى انسان بهطور صددرصد نمىشود، چون اگر صددرصد باشد
عصمت است. مىتوان اين مسأله را به اين صورت تشبيه كرد كه جادّه معصيت براى بعضى
صاف وهموار است وبىهيچ مانعى آن را طى مىكنند امّا عدّهاى در اين مسير با موانعى
مواجه مىشوند. مثلاً سيم خاردار،درّه،سنگلاخ و... مىبينند كه طى طريق را براى
آنان دشوار مىسازد ومانع سير آنان مىشود، ورع نيز نظير همين موانع، آدمى را از
گناه بازمىدارد.
به عبارت ديگر، در جادّه معصيت، خود را مواجه با موانع ديدن
ونيرويى كه انسان را به عقب مىكشد. به اين حالت، ورع وعدالت گفته مىشود.
سؤال:
انسان چگونه بداند كه ملكه عدالت دارد؟
جواب اين سؤال بسيار آسان است، چون قرآن
مىفرمايد: «
(بَلِ الاِْنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ * وَلَوْ أَلْقَى
مَعَاذِيرَهُ)؛ بلكه انسان از وضع خويش آگاه است، هر چند (در ظاهر) براى خود
عذرهايى بتراشد».[1] اگر انسان در مقابل دروغ، غيبت، مال حرام و... نيروى
بازدارندهاى در او بود كه به عقب بكشانَدش، همين نيروى بازدارنده ورع وتقواست، ولى
اگر بىپروا بود، چشم وگوش وزبان وساير جوارحش قيد وبندى نداشت، معلوم مىشود كه
ورع وتقوا ندارد وچنين كسى هيچگاه كارش به سامان نمىرسد. اگرچه ممكن است موقّتآ
پيشرفتهايى عايد انسان شود، ولى سرانجام سرش به زمين مىخورد. لذا بايد همراه علم،
تقوا هم كسب كنيم واين نخستين وظيفه است.
مرحوم آيةاللّه حكيم؛ در مستمسك
مىگويد: تقوايى كه بايد مرجع تقليد داشته باشد با تقواى فرد عادى تفاوت مىكند.
عدالت در او بايد در مرتبه عالى باشد وگرنه زود آلوده مىشود، چون هرقدر عَلَميّت
وموقعيّت اجتماعى انسان بالاتر رود به همان نسبت خطر آلودگى او بيشتر مىشود. خلاصه
به نسبت كششهاى معصيت بايد نيروهاى بازدارنده قوىتر باشد.
ب) رابطه انسان
ودوستان«وَخُلُقٌ يُداري بِهِالنّاسُ؛ واخلاقى داشته باشد كه با مردم مدارا
كند». مردم داراى سليقههاى مختلفىاند و معمولاً مشمول اين كلام كه «صاحِبُالحاجَةِ
لايَرى إلّاحاجَتَهُ» يعنى زمانى كه مشكل وحاجتى داشته باشد غير از مشكل خودش هيچ
چيز ديگرى رانمىبيندوانتظارهم داردهمه كس وهمه چيز مطلقآ در اختيار او
باشند.
كسىكه مىخواهدجزءِرهبران جامعه باشدرسالتالهىاىداردكه ادانمىشود،
مگر آنكه داراى اخلاق نيكويى باشد. به عبارت ديگر بايد با مردم مدارا كند، در مقابل
دوستان وتوقّعات ومزاحمتهاى آنها تحمّل وصبر داشته باشد، چون چارهاى جز اين نيست.
هركس در اجتماع موقعيّت بالاترى داشته باشد اينگونه مسائل براى او بيشتر است.
مانند كسى كه دست يكى از علما وبزرگان را مىكشيد تا بر آن بوسه زند. وقتى به او
گفتند دست آقا را نكش، گفت: مىخواهم ببوسم. گفتند: دست آقا مىشكنَد، گفت بشكند به
جهنّم! مىخواست آقا نشود.
بايد مدارا كردن با بندگان خدا را از معصومين : آموخت
كه در مقابل بدىها نيكى وطرف مقابل را با حُسن خلق منفعل وشرمنده
مىكردند.
بايد براى برخورد با مردم از پيامبر گرامى اسلام صلی الله علیه وآله وسلم
آموخت.
نمونهاى از اخلاق پيامبر صلی الله علیه وآله وسلمپيروزى پيامبر صلی الله علیه وآله وسلم هرچند با تأييد
وامداد الهى بود، عوامل زيادى از نظر ظاهرى داشت كه يكى از مهمترين آنها جاذبه
اخلاقى حضرت بود. آنچنان صفات عالى انسانى ومكارم اخلاق در او جمع بود كه دشمنان
سرسخت را تحت تأثير قرار مىداد وبه تسليم وامىداشت ودوستان را سخت مجذوب مىساخت.
حتّى اگر اين را معجزه اخلاقى پيامبر صلی الله علیه وآله وسلم بناميم اغراق نگفتهايم، چنانكه نمونهاى از
اين معجزه اخلاقى در فتح مكّه نمايان شد.
ساليان دراز مشركان خونخوار
وجنايتپيشه هرچه در توان داشتند بر ضدّ اسلام وشخص پيامبر صلی الله علیه وآله وسلم بهكار گرفتند، امّا
هنگامى كه در چنگال مسلمين گرفتار شدند پيغمبر اكرم صلی الله علیه وآله وسلم ـ برخلاف انتظار دوست ودشمن ـ
فرمان عفو عمومى صادر كرد وتمام جنايات آنها را به دست فراموشى سپرد وهمين عمل موجب
شد كه گروهگروه مسلمان شوند
(يَدْخُلُونَ فِى دِينِ اللَّهِ أفْوَاجًا).
درباره
حسن خلق پيامبر صلی الله علیه وآله وسلم، گذشت، مهربانى، ايثار، فداكارى وتقواى آن حضرت داستانهاى بسيارى
در كتابهاى تفسير وتاريخ آمده است، از جمله از حسين بن على علیه السلام روايت شده است كه
فرمود: «از پدرم اميرمؤمنان على علیه السلام درباره ويژگىهاى زندگى پيامبر صلی الله علیه وآله وسلم واخلاق او
پرسيدم، پدرم در پاسخ فرمود : پيامبرصلی الله علیه وآله وسلم با همنشينانش دائم خوشرو وخندان وسهلالخلق
وملايم بود. هرگز خشن وسنگدل وپرخاشگر وبدزبان وعيبجو ومديحهگر نبود. هيچكس از
او مأيوس نمىشد وهركس به درِ خانه او مىآمد نوميد بازنمىگشت. سه چيز را از خود
رها كرده بود: مجادله در سخن، پرگويى ودخالت در كارى كه به او مربوط نبود. وسه چيز
را در مورد مردم رها كرده بود: كسى را سرزنش نمىكرد، لغزشها وعيبهاى پنهانى مردم
را جستوجو نمىكرد. هرگز سخن نمىگفت مگر درباره امورى كه ثواب الهى را اميد داشت.
هنگام سخن گفتن بهقدرى كلامش نافذ بود كه همه سكوت اختيار مىكردند وتكان
نمىخوردند وهنگامى كه ساكت مىشد آنها به سخن درمىآمدند، امّا نزد او هرگز نزاع
ومجادله نمىكردند. هرگاه مرد غريب وناآگاه، با خشونت سخن مىگفت ودرخواستى داشت
تحمّل مىكرد وبه يارانش مىفرمود: هرگاه كسى حاجتى دارد به او عطا كنيد وهرگز كلام
كسى را قطع نمىكرد تا سخنش پايان گيرد».[2]
آرى، اگر اين اخلاق كريمه
واين ملكات فاضله نبود، آن ملّت عقبمانده جاهلى وآن جمع خشن انعطافناپذير در آغوش
اسلام قرار نمىگرفتند وبه مصداق
(لاَنْفَضُّوامِنْ حَوْلِکَ)همه پراكنده
مىشدند.وچه خوب است كه اين اخلاق اسلامى امروززنده شودودر هر مسلمانى پرتوى از
خُلق وخوى پيامبرصلی الله علیه وآله وسلم باشد.
روايات اسلامى در اين زمينه چه درباره شخص پيامبر صلی الله علیه وآله وسلم وچه
درباره وظيفه مسلمين فراوان است، از جمله :
در حديثى آمده است كه پيامبر صلی الله علیه وآله وسلم
فرمود: «اِنَّما بُعِثتُ لاُِتَمِّمَ مَكارِمَ الأخلاقِ؛ من براى اين مبعوث شدهام
كه فضايل اخلاقى را تكميل كنم».[3]
به اين ترتيب، يكى از اهداف اصلى
پيامبر صلی الله علیه وآله وسلم تكميل فضايل اخلاقى است.
در حديث ديگرى فرمود: «اِنَّ المُؤمِنُ
لِيُدرِکُ بِحُسنِ خُلقِهِ دَرَجَةَ قائِمِ الليلِ وَ صائِمِ النَّهارِ؛ مؤمن با
حسن خلق خود به درجه كسى مىرسد كه شبها به عبادت مىايستد وروزها روزهدار
است».[4]
همچنين در روايت ديگرى فرمود: «ما مِن شَىءٍ أثقَلُ
فِىالميزانِ مِن خُلُقٍ حَسَنٍ؛ چيزى در ميزان عمل در روز قيامت سنگينتر از
خوشخويى نيست».[5]
و در حديث ديگرى فرمود: «أحَبُّكُم اِلى اللّهِ
أحسَنُكُم أخلاقاً المُوَطِّؤُونَ أكنافاً يألِفونَ ويؤلَفونَ وأبغَضُكُم إلى
اللّهِ المَشَّاؤُونَ بالنَّمِيمَةِ المُفَرِّقونَ بَينَ الإخوانِ المُلتَمِسونَ
لِلبُرآءِ العَثَراتِ؛ از همه شما محبوبتر نزد خدا كسى است كه اخلاقش از همه بهتر
باشد، همان كسانى كه متواضعاند، با ديگران آميزش دارند ومردم نيز با آنها آميزش
دارند. از همه شما مبغوضتر نزد خدا، افراد سخنچينىاند كه در ميان برادران جدايى
مىافكنند ودر جستوجوى لغزش افراد بىگناه هستند».[6]
در حديثى رسول
خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «ما مِن شَىءٍ فى الميزانِ أثقَلَ مِن حُسنِ الخُلقِ؛ هيچ چيز در
ميزان (عمل) سنگينتر از خوشخويى نيست».[7]
و در حديثى ديگر فرمود:
«إنَّكُم لَن تَسَعُوا النّاسَ بِأموالِكُم فَسَعُوهُم بِبَسطِ الوُجوهُ وحُسنِ
الخُلقِ؛ شما هرگز نمىتوانيد با اموال خود پاسخگوى نياز همه مردم باشيد، پس با
گشادهرويى وخوشخويى آنان را از خود خشنود سازيد».[8]
از امام صادق علیه السلام از
پدرانش نقل شده است كه رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «عَلَيكُم بِحُسنِ الخُلقِ فَاِنَّ حُسنَ
الخُلقِ فِىالجَنَّةِ لا مَحالَةَ وَ اِيّاكُم وَ سُوءُ الخُلقِ فاِنَّ سُوءَ
الخُلقِ فِىالنّارِ لا مَحالَةَ؛ بر شما باد به خوشخويى، زيرا خوشخويى به ناچار در
بهشت است وبپرهيزيد از بدخويى كه بدخويى به ناچار در دوزخ است».
جابر بن
عبداللّه انصارى از امام باقر علیه السلام نقل كرده كه حضرت فرمود: «تَبَسُّمُ الرَّجُلِ فى
وَجهِ أخِيهِ حَسَنَةٌ؛ لبخند مرد به صورت برادرش از حسنات است».[9]
در
حديثى على علیه السلام فرمود: «التّبسُّمُ فى وجهِ المُؤمِنِ الغَريبِ مِن كَفّارَةِ
الذُّنُوبِ؛ رفتار تبسّمآميز با مؤمن غريب، گناهان را مىپوشاند».[10]
از على علیه السلام روايت شده است كه فرمود: «بشاشَةُ الوَجهِ عَطِيَّةٌ ثانِيَةٌ؛
گشادهرويى، بخشش دومى است».[11]
ج) رابطه انسان با
دشمنان«حُلُمٌ يَرُدُّ بِهِ جَهلَ الجاهِلِ» در مقابل جاهلان نبايد انسان خشونت
كند، چون در اسلام خشونت جنبه استثنايى دارد. بايد از قرآن بياموزيم كه يكصد
وچهارده سوره دارد كه همه آنها با لفظ «رحمن» و«رحيم» آغاز شده است جز در يك مورد
(سوره توبه). لذا بايد در مقابل دشمنان تا جايى كه از آن سوءِاستفاده نشود وآنان
جسور ومسلّط نشوند، بردبار وبخشنده بود.
حليم كيست؟«حليم» كسى است كه
در عين توانايى در هيچ كارى پيش از وقتش شتاب نمىكند ودر كيفر مجرمان عجله به خرج
نمىدهد، روحى بزرگ دارد وبر احساسات خويش مسلّط است.
راغب در مفردات مىگويد:
«حلم» بهمعنى خويشتندارى هنگام هيجان غضب است وچون اين حالت از عقل وخرد ناشى
مىشود گاه بهمعنى عقل وخرد نيز بهكار رفته است.[12]
بردبارى در
روايات اسلامىرسول اكرم صلی الله علیه وآله وسلم بر جمعيّتى گذشت كه بين آنها مرد پرقدرت ونيرومندى
بود كه سنگ بزرگى را از زمين برمىداشت ومردم آن را سنگ زورمندان، يعنى وزنه
قهرمانان مىناميدند وهمه از عمل آن ورزشكار قوى در شگفت بودند. رسول اكرم صلی الله علیه وآله وسلم پرسيد:
اين اجتماع براى چيست؟ مردم كار وزنهبردارى آن قهرمان را به عرض ايشان رساندند.
فرمود: آيا به شما نگويم قوىتر از اين مرد كيست؟ سپس فرمود: «رَجُلٌ سَبَّهُ
فَحَلُمَ عَنهُ فَغَلَبَ نَفسَهُ وَغَلَبَ شَيطانَهُ وَشَيطانَ صاحِبِهِ؛ قوىتر از
او كسى است كه به او دشنام دهند وبردبارى كند وبر نفس سركش وانتفامجوى خود غلبه كند
وبر شيطان دشنامگو پيروز شود».
در حديثى امام صادق علیه السلام فرمود: «لا تُمارِيَنَّ
حَليماً وَلا سَفيهآ فإنَّ الحَليمَ يُقلِيکَ وَالسَّفيهَ يُؤذِيکَ؛ نه با بردبار
دانا مراء وجدال كن ونه با سفيه نادان، چه انسان بردبار كينه شما را در دل مىگيرد
وسفيه نادان دست به آزارت مىزند».[13]
حلم وحليم در كلام امام صادق علیه السلامامام صادق علیه السلام در حديثى فرمود: «الحِلمُ سِراجُ اللّهِ يَستَضِيىءُ بِهِ
صاحِبُهُ إلى جَوارِهِ وَ لا يَكونُ حَليماً إلّا المُؤيَّدُ بِأنوارِالمَعرِفَةِ
والتَّوحِيدِ وَالحِلمُ يَدورُ على خَمسِ أوجَهٍ : أن يَكونَ عَزيزاً فَيَذِلُّ أو
يَكونَ صادقاً فَيُتَّهَمُ أو يَدعُو إلَى الحَقِّ فَيَستَخَفَّ بِهِ أو أن يُؤذي
بِلا جُرمٍ أو أن يُطالِبُ بِالحَقِّ فَيُخالِفُوهُ فإذا آتَيتَ كلّا
منها حَقَّهُ فَقَد أصَبتَ. وَقابِلِ السَّفيهَ بالاِعراضِ عَنهُ وَتَرکِ الجَوابِ
يَكُن النّاسُ أنصارَکَ لأنَّ مَن جاوَبَ السَّفيهَ: فَكَأنَّهُ قَد وَضَعَ
الحَطَبَ عَلَىالنّارِ؛ حلم چراغ خداست كه انسان با نور آن به مجاورت وقرب
پروردگار متعال نزديك مىشود. انسان حليم نمىشود مگر آنكه با انوار توحيد ومعارف
الهى تأييد شود. حلم در پنج حالت صورت مىگيرد: در موردى كه عزّت وبزرگى داشته
وخوار وكوچك شده است ودر حالتى كه راست مىگفته ومتّهم به دروغ شده ودر جايى كه
دعوت به حق مىكرده است ومردم او را اهانت كرده وسبك شمردهاند وچون بىآنكه جرم
وگناهى مرتكب شود اذيّت وآزارش كنند، يا مطالبه ودرخواست حق كند واو را در آن حق
مخالفت كنند. پس حليم در اين پنج حالت با وقار وحوصله، حلم ورزيده وكوچكترين تزلزل
وحالت ناراحتى پيدا نمىكند وحليم بودن مرد از حلم ورزيدن در اين موارد معلوم
مىشود. وسزاوار است كه با شخص بىخرد وسفيه به سؤال وجواب نپردازد، بلكه از او روى
گردانَد واگر اعتراض او را پاسخ نگويد ديگران با او موافقت كرده ويارى خواهند كرد.
ولى جواب دادن وبحث كردن با او مانند هيزمگذاردن در آتش است كه شعله آتش را
افروخته وبيشتر خواهد كرد».
توضيح اينكه: صفت حلم در مقابل غضب است وبر اثر صبر
وتواضع وخضوع حاصل مىشود. خضوع وفروتنى حاصل نمىشود، مگر پس از تحقّق حقيقت توحيد
ومعرفت به عظمت وجلال وقدرت پروردگار متعال. وچون انسان خداوندِ توانا را مؤثّر
ومحيط وحامى مطلق وسلطان حقيقى بر همه موجودات مىداند، قهرآ از خودبينى وخودپسندى
وخودخواهى دور گشته، پيوسته با حالت بندگى وخضوع وخشوع واطاعت وذلّت وتسليم وتفويض
ورضا وصبر زندگى خواهد كرد. اين است كه در روايات شريفه، علم همراه با حلم ذكر
مىشود. يعنى علمى كه توأم با خضوع وخشوع بوده واز خودپسندى وخودخواهى وخودبينى دور
باشد.
[1] . سوره قيامت، آيات 14 و 15.
[2] . معانى الاخبار، ص 83.
[3] . مكارم الاخلاق، ص 8.
[4] . بحارالانوار، ج 68، ص 383.
[5] . همان.
[6] . همان.
[7] . همان، ص 386.
[8] . بحارالانوار، ج 68، ص 394.
[9] . كافى، ج 2، ص 188.
[10] . جامع الاخبار، ص 101.
[11] . الاثناعشريه، ص 20.
[12] . رجوع شود به: تفسير نمونه، ذيل آيه 101 سوره صافات.
[13] . كافى، ج 2، ص 301.