تضاد عمل وعقيده

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
انوار هدایت
پرخورى وچشم‌چرانىچهار دستور اسلامى
تضاد عمل وعقيده
  عَن عَبدِاللّهِ بنِ عُمَرَ قالَ: سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله وسلم يَقولُ: اِنَّما هُوَ خَيرٌ يُرجى اَو شَرٌّ يُتَّقى اَو باطِلٌ عُرِفَ فَاجتُنِبَ اَو حَقٌّ يَتَعَيَّنُ فَطُلِبَ وَآخِرَةٌ اَظَلَّ اِقبالُها فَسُعِىَ لَها وَ دنيا عُرِفَ نَفادُها فَاُعرِضَ عَنها... اِنَّ العَجَبَ كُلَّ العَجَبِ لِمَن صَدَّقَ بِدارِ البَقاءِ وَ هُوَ يَسعى لِدارِ الفَناءِ وَ عَرَفَ اَنَّ رِضَى اللّهِ فى طاعَتِهِ وَهُوَ يَسعى فى مُخالَفَتِهِ.
عبداللّه بن عمر گفت شنيدم كه پيامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: آن خيرى است كه اميد مى‌رود، يا شرّى است كه از آن پرهيز مى‌شود، يا باطلى شناخته‌شده است كه از آن پرهيز مى‌شود، يا حقّى روشن وآشكار است كه طلب مى‌شود، يا آخرتى است كه رو مى‌آورد پس براى آن تلاش مى‌شود. (بدانيد) دنيا ناپايداريش شناخته شده است پس از آن دورى مى‌شود. شگفتا وبس شگفتا كه كسى قبول دارد خانه‌اى جاويدان هست، امّا براى سراى فانى مى‌كوشد ومى‌داند كه رضاى الهى در اطاعت اوست، امّا در مخالفت او گام برمى‌دارد. بحارالانوار، ج 77، ص 182
 نور هدايت
اين حديث اندكى جمله‌هايش پيچيده است، امّا آنچه به نظر ما مى‌رسد اين است كه حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و آله وسلم مى‌خواهد در ابتدا محتواى دنيا را ذكر كند ودر ادامه حديث به تضاد بين عمل وعقيده انسان‌ها بپردازد، بدين معنا كه مشكل مردم در عدم شناخت نيست، بلكه كوتاهى در عمل است. سرمايه‌هاى دنيا يا خوب است يا بد كه اگر خوب باشد سزاوار است انسان آنها را بطلبد واگر بد باشد شايسته است انسان از آنها بپرهيزد. به عبارت ديگر، سلسله حقايقى هستند كه شناخته ومعيّن شده‌اند وانسان بايد آنها را بشناسد وبدان‌ها معتقد باشد وتوجّه داشته باشند كه مسلّمآ آخرتى در راه است وانسان‌ها در آستانه آن قرار دارند وبايد براى رسيدن به سعادت آن جهان بكوشند.بى‌اعتبارى دنيا را همه مى‌شناسند ومى‌دانند اين دنيا به كسى وفا نكرده وعروسى است كه هزاران داماد را ناكام گذارده وبه كسى كام نداده است.
به قول حافظ :
مجو درستى عهد از جهان سست نهاد               كه اين عجوز، عروس هزار دامادست
لذا بايد از آن دورى جست. اين چيزى است كه من در تفسير اين جمله‌ها مى‌فهمم كه در واقع در بسيارى از اوقات ما گناه را به گردن نادانى مى‌نهيم.
البتّه نمى‌گوييم جهل سبب انحراف نيست وبسيارى از زشتى‌ها وبدكارى‌ها نتيجه ناآگاهى‌ها نيست، ولى اگر بسنجيم مى‌بينيم بيشتر مسائل روشن است وخود مردم مقصّرند.
در نهج‌البلاغه آمده است كه كسى مذمّت دنيا مى‌كرد كه اين دنيا فريبنده ومكّار وچنين وچنان است. حضرت خطاب به او فرمود: «اى كسى كه دنيا را مذمّت مى‌كنى وفريب آن را خورده‌اى، بگو ببينم دنيا كجايش فريبنده است؟» بعد افزود: «آيا اين استخوان‌هاى در زير خاك پوسيده پدران واجدادت فريبنده است؟ آيا اين قبرهاى درهم شكسته دوستان وبستگانت فريباست؟ آيا اين بيمارانى كه شب‌ها در بستر افتاده بودند وتو در كنار بستر آنان ناظر ناله‌ها وفريادهايشان يا جان‌كندنشان بودى تو را مى‌فريبند؟».[1]
حضرت على علیه السلام فرمود: بهترين واعظان همين جنازه‌هايى است كه روى دست مى‌گيرند وبا گفتن لاإله‌إلّااللّه از جلوى چشمانمان مى‌گذرانند. فَكَفَى واعِظًا بِمَوْتى عايَنتُمُوهُم حُمِلُوا إلى قُبورِهِم غَيرَ راكِبينَ وَ اُنزِلوا فيها غَيرَ نازِلينَ: «مردگانى كه به چشم خود ديده‌ايد براى اندرز شما كافى است كه آنان بى‌آنكه بر مركبى سوار شوند به گورستان برده شدند ودر آن گذارده شدند بى‌آنكه خود بتوانند در آن فرود آيند».[2]
در فصل پاييز در باغ وبوستان قدم بگذار وبا ديده عبرت، خزان وپژمردگى آنها را نظاره كن. اين همان باغى است كه در فصل بهار چهچهه بلبلان وزيبايى از هر سوى آن نمايان بود وگل‌ها وشكوفه‌ها در آن خودنمايى مى‌كرد، دنيا نيز چنين جلوه‌گرى مى‌كند. گاهى شش ماه، گاه شصت سال وگاهى... دوام دارد. پس كجاى آن فريبنده است؟ اين انسان است كه مى‌خواهد خود را بفريبد ولذا گناه را به گردن دنيا مى‌اندازد.
ازاين‌رو به ما گفته‌اند كه هر از چندى به زيارت اهل قبور برويد تا بدانيد كه آخرين منزل هستى اين است. گويا در روايات آمده، زيارت اهل قبور غصّه را كم مى‌كند، چون غم وغصّه‌هاى ما معنوى نيست. غصّه مى‌خورم كه چرا به فلان مقام نرسيدم؟ چرا خانه ندارم؟ چرا وچرا... لذا وقتى قبرستان رفتى ودريافتى كه عاقبت خانه‌ات دل قبر خواهد بود، آرام مى‌گيرى.در قم قبرستانى است كه در قسمت بالاى آن علما دفن شده‌اند. روزى به آنجا رفتم ديدم عكس استادان و رفقايمان در آنجاست. وقتى آنها را مى‌بينيد متوجّه مى‌شويد كه اين مرگ براى ما نيز هست. اين حرف‌هاى عوام كه خدا نكند، پناه بر خدا، چشم شيطان كور وگوش شيطان كر، در مورد مرگ معنا ندارد. مرگ شوخى‌بردار نيست، همه مكاتب وملل قبول دارند كه انسان سرانجام مى‌ميرد وساعت مرگ هيچ كسى معيّن نشده است. حضرت على علیه السلام در بستر شهادت
سخنان عجيبى دارد كه يك كتاب را در يك جمله بيان مى‌فرمايد: اَنَا بِالأمسِ صاحِبُكُم وَ اَنَا اليَومَ عِبرَةٌ لَكُم وَ غَدآ مُفارِقُكُم: «من ديروز با شما همنشين بودم وامروز درس عبرتى براى شما هستم وفردا از نزدتان مى‌روم».[3]  مجموعه دنيا درهمين سه روز (ديروز من، امروز من، فرداى من) خلاصه مى‌شود.حالا آيا ارزش دارد كه انسان گناه كند وپا روى حق بگذارد؟ اگر ارزش ندارد پس بياييم وخود را اصلاح كنيم.
تضاد بين عمل وعقيده
«اِنَّ العَجَبَ» گاهى مى‌شود كه بين اعتقاد وعمل انسان تضاد است. به چيزى عقيده دارد، امّا عملش بر خلاف آن است. حتماً براى اين تضاد بايد سرچشمه‌اى پيدا بشود، زيرا اعتقاد در عمل اثر مى‌گذارد وعمل در اعتقاد. فرق بين انسان وحيوانات اين است كه حيوانات انگيزه‌هاى غريزى دارند، ولى انسان انگيزه فكرى دارد. يعنى مى‌انديشد وصلاح وفساد چيزى را كه مى‌خواهد انجام دهد تعيين وآن‌گاه بر طبق آن عمل مى‌كند. ولى با وجود اين بسيار مى‌شود كه بين عمل واعتقاد او تضاد رخ مى‌دهد. خلاصه بايد ديد سرچشمه آن در كجاست؟نمونه‌اش دو جمله‌اى است كه پيامبراكرم 9 مطابق اين حديث فرمود: شگفتا از كسى كه قيامت را قبول دارد امّا تمام تلاش خود را براى دنيا مى‌كند. وشگفتا از كسى كه مى‌داند خشنودى خدا با اطاعت از او به دست مى‌آيد امّا گناه مى‌كند.
چنين تضادى از نظر روانى سرچشمه‌هاى مختلفى دارد :
1. ضعف ايمان: عقيده سست است. وقتى اين‌گونه باشد با شك آميخته مى‌شود واين سستى وشك حاكى از عدم باور قلبى است وچنين چيزى در عمل نيز اثر مى‌گذارد، چون عمل آيينه تمام‌نماى درون آدمى است. وقتى شما مى‌دانيد آتش سوزنده است محال است دستتان را نزديك آن ببريد. اگر به همين اندازه به كلام الهى اعتقاد داشتيد محال بود بين عقيده وعملتان تضاد باشد. «(إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ اليَتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا يَْأكُلُونَ فِى بُطُونِهِمْ نَارًا وَ سَيَصْلَوْنَ سَعِيرًا)؛ كسانى كه اموال يتيمان را به ستم مى‌خورند، (در حقيقت) تنها آتش مى‌خورند، وبه‌زودى در شعله‌هاى آتش (دوزخ) مى‌سوزند».[4]
بنابراين براى رهايى از اين مصيبت وفاجعه بايد عقيده را محكم كرد.
2. قدرت شهوات: در ظاهر ايمان خوبى دارد، امّا شهوت به‌اندازه‌اى قوى است كه بر ايمان غالب مى‌شود. براى جلوگيرى از اين آلودگى چاره‌اى جز مهار شهوات از طريق رياضت نفس، مطالعه حال بزرگان وعلما ومطالعه آيات وروايات نداريم.3. غفلت: ايمان دارد وشهوات قوى هم ندارد، مثل انسانى كه از روى غفلت وارد آتش مى‌شود يا بر اثر غفلت آب داغ بر روى دستش مى‌ريزد. در نتيجه غفلت يكى از عواملى است كه باعث اين‌گونه تضادها مى‌شود. چنان گرفتار زيبايى ظاهرى دنياست كه از هر چيز ديگرى غفلت دارد. راه مقابله با غفلت دوام تفكّر است. هر روز انسان لحظاتى را براى فكر كردن بگذارد، مخصوصاً هنگام خواب. لحظاتى بينديشد كه امروز من چه كردم؟ كجا هستم؟ چرا آمده‌ام؟ آمدنم بهر چه بود؟ مقصود از آفرينش من چه بود؟ آيا به هدف آفرينش نزديك شده‌ام؟ اين دوام تفكّر باعث پاره شدن پرده‌هاى غفلت مى‌شود.
روزها فكر من اين است وهمه‌شب سخنم كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم
از كجا آمده‌ام، آمدنم بهر چه بود؟ به كجا مى‌روم؟ آخر ننُمايى وطنم
مانده‌ام سخت عجب كز چه سبب ساخت مرا يا چه بوده‌ست مراد وى ازين ساختنم؟
جان كه از عالَم عِلوى است، يقين مى‌دانم رختِ خود باز برآنم كه همان‌جا فكنم
مرغ باغ ملكوتم نِيَم از عالَم خاك دوسه روزى قفسى ساخته‌اند از بدنم
اى خوش آن روز كه پرواز كنم تا برِ دوست به هواى سرِ كويش پروبالى بزنم
به هرحال اينكه مى‌بينيم بعضى بر ضدّ عقيده خود عمل مى‌كنند، به‌سبب همين عوامل است. مثلاً برخى ضرر موادّ مخدّر را مى‌دانند، ولى مى‌گويند چه كنيم نمى‌توانيم جلوى خودمان را بگيريم، اختيار از دستمان بيرون رفته است.
با توجّه به اين مطالب، از يك طرف بايد پايه‌هاى ايمان را تقويت كرد كه اين چند راه دارد: مطالعه بيشتر وعمل خوب وصالح، عمل صالح ايمان انسان را راسخ ومحكم ونور هدايت را در دل انسان بيشتر مى‌كند، مهار شهوات وديگر دوام تفكّر.
[1] . نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 131.
[2] . نهج‌البلاغه، خطبه 188.
[3] . نهج‌البلاغه، خطبه 149.
[4] . سوره نساء، آيه 10.
پرخورى وچشم‌چرانىچهار دستور اسلامى
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma