تقوا عَن اَنَسِ بنِ مالِکٍ قالَ: سَمِعتُ
رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه وآله وسلم يَقولُ: اَيُّهَا النّاسُ، اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ
وَآسْعَوْا فى مَرضاتِهِ وَ أَيقِنوا مِنَ الدُّنيا بِالفَناءِ وَ مِنَ الآخِرَةِ
بِالبَقاءِ وَاعْمَلُوا لِما بَعدَ الْمَوتِ فَكَأنَّكُم بِالدُّنيا لَم تَكُن وَ
بِالآخِرَةِ لَم تَزَل. اَيُّهَا النّاسُ، اِنَّ مَن فِى الدُّنيا ضَيفٌ وَ ما فى
اَيديهِم عارِيَةٌ وَ اِنَّ الضَّيفَ مُرتَحِلٌ وَالعارِيَةَ مَردودَةٌ. اَلا وَ
اِنَّ الدُّنيا عَرَضٌ حاضِرٌ يَأكُلُ مِنهُ البَرُّ وَالفاجِرُ وَالآخِرَةُ وَعدٌ
صادِقٌ، يَحكُمُ فيها مَلِکٌ عادِلٌ قادِرٌ فَرَحِمَ اللّهُ امرَءاً نَظَرَ
لِنَفسِهِ وَ مَهَّدَ لِرَمسِهِ ما دامَ رَسَنُهُ مُرخِياً وَ حَبلُهُ عَلى
غارِبِهِ مُلقِياً قَبلَ اَن يَنفَدَ اَجَلُهُ وَ يَنقَطِعَ عَمَلُهُ.
از انس بن
مالك روايت شده است كه گفت شنيدم رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: اى مردم، تقواى الهى را چنانكه
حقّش هست پيشه خود سازيد ودر كسب خشنودى خداوند بكوشيد. مطمئن باشيد كه دنيا
ناپايدار است وآخرت پايدار ولذا براى آخرت كار كنيد گويى كه اصلا در دنيا نبودهايد
وپيوسته در آخرت بودهايد. اى مردم، تمام مردم دنيا ميهمانند وآنچه دارند امانت است
واين ميهمان مىرود وامانت نيز به صاحبش برمىگردد. بدانيد دنيا متاعى نقد است كه
خوب وبد از آن بهره مىبرند وآخرت وعده (ونسيه) صادق ودرست وثابت است كه در آن
حاكمى قدرتمند وعادل حكم مىرانَد. پس خدا رحمت كند مردى را كه به نفْسش بنگرد
ومادام كه مهلت دارد واختيارش در دست خود اوست براى قبرش توشه مهيّا كند پيش از
آنكه اجلش فرا رسد وكارى از دستش برنيايد.
بحارالانوار، ج 77، ص 177
نور
هدايتالبتّه احتمال دارد كه اين حديث از قبيل اجمال وتفصيل باشد، چون در ابتداى
آن فرمان به تقوا ورعايت حق آن داده است وبعد امورى را شرح مىدهد. در تفسير تقوا
سخن بسيار است، ولى با جملهاى كوتاه اين مسأله مفصّل را مىتوان بيان كرد وآن اين
است كه تقوا همان بازدارنده باطنى و سدّى درونى است كه مانع مىشود انسان گناه كند.
البتّه تقوا درجاتى دارد: گاهى در سرحدّ عدالت است وگاه مافوق عدالت تا اينكه به
درجه عصمت مىرسد، چون مقام عصمت هم مرحله عالى تقواست. پس آن احساس مسؤوليّت درونى
انسان وآن حالت وقايه (خود نگهدارى)، تقواست.
امّا حقّ تقوا اين است كه در مرحله
عالى تقوا باشيد، نه در مرحله پست. مثل اينكه انسان در مقابل سيلاب سدّى ببندد،
گاهى سد كوچك وضعيف است وگاه محكم وبلند. هرچه سدّ تقوا بلندتر ومحكمتر باشد ميزان
آسيب كمتر است. شهوات وهوىها همچون سيلابند وتقوا همچون سد. اگر انسان سيلاب را
مهار كرد تبديل به نيرويى سازنده وعظيم مىشود همان نيرويى كه در مرتاضها يا در
علماى بزرگ وسالكان إلى اللّه هست.
سپس حضرت چند دستور مىدهد :
1. «در كسب
خشنودى خدا تلاش كنيد». رضايت بر سه نوع است :
مرضات اللّه، مرضات النّاس، مرضات
النّفس.
انسان باتقوا رضايت خدا را بر همه مقدّم مىدارد، مردم هم بايد به دنبال
آن راضى بشوند اگر راضى شدند چه بهتر وگرنه خودشان مىدانند. يا اينكه نفس ما راضى
شد كه شد والا فلا. اگر ما به اين مرحله رسيديم مرحله عالى تقواست. مثلاً حادثهاى
پيش مىآيد اوّل رضايت خدا، بعد رضايت خلق خدا، بعد رضايت خود انسان. اگر چنين شد
آدم درستى هستيم، امّا اگر خواستيم ببينيم كه انعكاس خارجى آن چيست، آيا با منافع
ما مىسازد؟ وضمناً ببينيم خدا چه مىگويد؛ يعنى نظر خدا را در ضمن يا بعد از رضايت
مردم وخود ببينيم. اين شرك در عمل است، وگرنه توحيد خالص غير از اينهاست وبراى
رسيدن به توحيد خالص در هر پيشامدى بايد ديد كه اوّل نظر خدا چيست بعد به نظر مردم
يا خودش توجّه كند.
در احاديث آمده است كه مَن اَصلَحَ فِيما بَينَهُ وَبَينَ
اللّهِ اَصلَحَ اللّهُ فِيما بَينَهُ وَبَينَ النّاسِ: «اگر انسان ميان خود وخدايش
را اصلاح كند، خداوند ميان او ومردم را اصلاح مىكند».[1] اگر واقعاً در صدد جلب
رضاى خدا باشيم خداوند به مانند
دعاى ابراهيم در حقّ همسر وفرزندش، هاجر
واسماعيل، فرمود: «
(فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَالنَّاسِ تَهْوِى إِلَيْهِمْ
وَارْزُقْهُمْ مِنَالثَّمَرَاتِ)؛ تو دلهاى گروهى از مردم را متوجّه آنها ساز واز
ثمرات به آنها روزى ده!»[2] قلوب مردم را متوجّه ما مىكند. البتّه قرآن
مجيد باصراحت مىگويد كسانى كه از متّقيناند.
قرآن مىفرمايد: «
(إِنَّ
الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَـنُ
وُدًّا)؛ به يقين كسانى كه ايمان آورده وكارهاى شايسته كردهاند، بهزودى خداوند
رحمان محبّتى براى آنان (در دلها) قرار مىدهد».[3] امّا اوّل بايد حسابمان را
با خدا صاف
كنيم آن وقت حساب با بقيّه صاف مىشود.
2. «يقين داشته باشيد كه
دنيا نابودشدنى وآخرت دائم است». البتّه اينكه چه مرحلهاى از يقين اراده شده، آيا
مراد يقين در مرحله عمل است يا در مرحله تفكّر؟ از نظر انديشه من يقين دارم كه دنيا
فانى است امّا در مرحله عمل، عمل من مانند كسى است كه يقين به بقاى دنيا وفناى آخرت
دارد. اگر يقين به فناى دنيا دارى پس چرا اينقدر كه براى دنيا كار مىكنى براى
آخرت كار نمىكنى؟ سخن از زهد مىگويد، امّا رفتارش همچون رفتار طالبان دنياست:
يَقولُ فِى الدُّنيا قَولَ الزّاهِدينَ وَيَعمَلُ فيها عَمَلَ الرّاغِبينَ: «در
دنيا همانند پارسايان سخن مىگويد امّا همچون دلبستگان وشيفتگان دنيا عمل
مىكند».[4]
«اَيُّها النّاسُ اِنَّ مَن فِىالدُّنيا ضَيفٌ» در احاديث
اسلامى درباره وضع دنيا تعبيرات مختلفى آمده است ودر اين فقره از حديث همه انسانها
را مخاطب مىسازد وبيان مىكند كه مومن وغيرمومن يكسانند وتفاوتى بين آنان نيست :
«اى مردم، اهل دنيا ميهمانند وهر آنچه دارند عاريه است وسرانجام بايد آن را به
صاحبش بازگردانند».
نكته: اين تشبيه بسيار گوياست. فرض كنيد ما را به منزلى با
فرشهاى ابريشمبافت ومجلّل وبسيار قيمتى وسفرهاى رنگين با ظرفهاى جواهرنشان دعوت
كنند. وقتى احساس كنيم تمام اينها موقّتى وعاريهاى است هيچ دلبستگى براى ما ايجاد
نمىكند. اگر همين احساس نسبت به دنيا باشد قطعاً كسى به دنيا دل نمىبندد. مگر
مىشود انسان براى يك ميهمانى، هزار جنايت بكند وهمه چيز را زير پا بگذارد. برخى
دائمآ غصّه مىخورند كه چرا فلان كار را نكردم. اگر فلان خانه را خريده بودم حالا
قيمتش چند برابر مىشد. اين غصّهها وشادىهاى دنيوى براى آن است كه خود را ميهمان
نمىداند. غصّه اموالش را مىخورد كه نكند دزد آن را ببرد يا از بين
برود.
اشكال: برخى روشنفكرمآبها ومخالفان اسلام مىگويند اين تعليمات مخدّر است
وسبب مىشود كه مردم تنبل شوند وجامعه اسلامى جامعهاى عقبمانده بماند. يا اصلاً
اين روايات ساخته وپرداخته سرمايهداران است كه مىخواهند مردم را به اين چيزها
بىاعتنا كنند تا خودشان به چپاول بپردازند.
جواب: اسلام دستور به تلاش مىدهد
واز تنبلى وسربار بودن جامعه بازمىدارد. در عبارتى آمده است: مَلعونٌ مَن اَلقى
كَلَّهُ عَلَىالنّاسِ : «از رحمت خدا به دور است كسى كه سربار ديگران باشد».[5]
جوان خوشقامتى نزد پيامبر صلی الله علیه وآله وسلم آمد، حضرت پرسيد اين جوان چكاره است؟ گفتند:
بيكار است. حضرت فرمود: «سَقَطَ مِن عَيني؛ از چشمم افتاد».
اسلام چنين تعاليمى
دارد وحتّى رسول بزرگوار بر دست كارگر بوسه مىزند. رواياتى كه دنيا را مذمّت
مىكند براى اين است كه تعادل ايجاد كند: اِنِّى لااُوصيكُم بِدارِ الدُّنيا
فَإنَّكُم بِها مُستَوثِقونَ: «من زندگى دنيا را به شما توصيه نمىكنم چرا كه خود
محكم به آن چسبيدهايد، ولى سفارش مىكنم كه خود را مهيّاى زندگى آخرت سازيد». براى
دنيا سفارش نشده، امّا براى آخرت سفارش شده است تا تعادلى برقرار شود چرا كه تمام
بدبختىهاى اهل دنيا به سبب دنياپرستى است.
در پايان حديث مقايسهاى بين دنيا
وآخرت كرده مىفرمايد: دنيا عَرَض وعاريتى است. البتّه نه به معناى عَرَض فلسفى در
مقابل جوهر. ديگر از صفات دنيا اين است كه خوب وبد از آن بهره مىبرند از آن جهت كه
دار امتحان است. امّا در مقابل آن آخرت وعده است، آنهم وعدهاى صادق. دنيا نقد است
وزايلشدنى، آخرت نسيه است ولى صادق وثابت. در آنجا حاكم ملكى است كه هم عادل است
وهم قادر وكسى نمىتواند از حكومتش فرار كند: لا يُمكِنُ الفِرارُ مِن حُكومَتِکَ.
بنابراين ما در مقابل سه چيز قرار گرفتهايم :
عرض زايل، وعده صادق، حكومتى كه
از آن راه گريزى نيست آنهم حكومتى كه قرآن فرموده است: «
(وَإِنْ كَانَ مِثْقَالَ
حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنَا بِهَا وَ كَفَى بِنَا حَاسِبِينَ)؛ واگر بهاندازه
سنگينى دانه خردلى (كار نيك وبد) باشد، ما آن را حاضر مىكنيم وكافى است كه ما
حسابگر باشيم».[6]
و در جاى ديگر مىفرمايد: «
(فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ
ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ * وَ مَنْ يَعْمَل مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ)؛ پس هر
كه هموزن ذرّهاى كار خير كند آن را مىبيند ـ وهر كه هموزن ذرّهاى كار بد كند آن
را مىبيند».[7]
هيچ چيز از ديده خدا مخفى نمىماند وخداوند به حساب همه
مىپردازد.
دنيايى كه همه در آن مشتركند، امّا آخرتى كه قرآن به آن اشاره فرموده
: «
(وَامْتَازُوا الْيَوْمَ اَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ)؛ وبه گروهى ديگر گفته مىشود:
جدا شويد امروز اى گناهكاران!»[8]
صفها جدا مىشود. چون چنين است پس
خدا رحمت كند كسى را كه از حالا عاقبت خودش را پيشبينى كند. «رَمس» اشاره به قبر
است. وقتى قبر صاف باشد عرب به آن «رَمس» مىگويد. خودش را براى آن جايگاه آماده
كند مادام كه به شما مهلت دادهاند وريسمان رهاست مانند حيوان كه وقتى در چراگاه
است ريسمانش رهاست تا بچرد. به انسان چنين مهلتى دادهاند تا مرگش فرا
برسد.
مسأله مهمّى كه در ذيل اين روايت به آن اشاره شده اين است كه اين دار دنيا
با همه اشكالاتى كه دارد يك حُسن بزرگ دارد وآخرت هم با تمام خوبىها كه دارد يك
اشكال دارد. حسن دنيا اين است كه پرونده اعمال باز مىماند وشخص مىتواند بدىها
وكمبود حسنات را جبران كند، امّا در آخرت پرونده بسته مىشود. اميرمؤمنان على علیه السلام
مىفرمايد: لا عَن قَبيحٍ يَستَطيعونَ انتِقالاً وَ لا فى حَسَنٍ يَستَطيعونَ
ازدِيادًا : «(در قيامت) نه مىتوانند از زشتىها وگناهان بازگردند ونه مىتوانند
بر نيكىها وحسنات خود بيفزايند».[9]
گاهى در دنيا قطره اشكى مىريزد،
آه واستغفارى از عمق وجودش برمىكشد كه درياى آتشى را كه از گناه برافروخته، خاموش
مىكند.
معاد از جمله مسائلى است كه قرآن روى آن بسيار تكيه كرده، چرا كه عوامل
تربيت انسان دو چيز است :
توجّه به مبدأ ومراقبت دائم، توجّه به حساب
ومعاد.
در هر مملكتى اگر اين دو عامل درست شود مملكت هم درست خواهد شد. هر قدر
ايمان به اين دو در ما ضعيفتر باشد از نظر عملى آلودهتريم. دعا كنيد كه شب وروز
به ياد اين دو باشيم، زيرا در نمازهاى روزانه حدّاقل ده مرتبه (مَالِکِ يَوْمِ
الدِّينِ) مىگوييم. نيمى از سوره حمد ستايش ووصف خداست ونيم ديگر وصف معاد. با
همين سوره انسان ساخته مىشود، سورهاى كه در نيمه دوم (اِهْدِنَا الصِّرَاطَ
الْمُسْتَقِيمَ) دارد. بعد از ايمان به مبدأ ومعاد، هدايت به صراط مستقيم است. هرچه
بيشتر در اين سوره دقّت كنيم مىفهميم كه چرا اين سوره براى نماز انتخاب شده وچرا
بايد حتماً در نماز خواند، زيرا عصاره مبدأ ومعاد وتربيت است. كارى نكنيم كه در
نماز هم فكر ما دنيا باشد. عبادتى كه در آن فكر وحضور قلب نباشد پوست تهى از مغز
است.
براى تحصيل خشوع وحضور قلب در نماز وساير عبادات، امور ذيل توصيه شده است
:
الف) به دست آوردن معرفتى كه دنيا را در نظر انسان كوچك وخدا را در نظر انسان
بزرگ كند، تا هيچ كار دنيوى نتواند هنگام راز ونياز با معبود نظر او را به خود جلب
واز خدا منصرف سازد.
ب) توجّه به كارهاى پراكنده، معمولاً مانع تمركز حواس است
وهرقدر انسان توفيق پيدا كند كه مشغلههاى مشوّش وپراكنده را كم كند به حضور قلب در
عبادات خود كمك كرده است.
ج) انتخاب محل ومكان نماز وساير عبادات نيز در اين امر
اثر بسزايى دارد؛ به همين دليل، نماز خواندن در برابر چيزهايى كه ذهن انسان را به
خود مشغول مىدارد مكروه است.
د) پرهيز از گناه نيز عامل موثّرى است، زيرا گناه
قلب را از خدا دور مىسازد واز حضور قلب مىكاهد.
ه ) آشنايى به معناى نماز
وفلسفه افعال واَذكار آن.
و) انجام دادن مستحبّات نماز وآداب مخصوص آن.
ز) از
همه اينها گذشته، اين كار ـ مانند هر كار ديگر ـ نياز به مراقبت وتمرين واستمرار
وپيگيرى دارد. در اين صورت انسان چنان قدرت نفْس پيدا مىكند كه مىتواند هنگام
نماز، دريچههاى فكرش را بر غير معبود مطلقآ ببندد.[10]
[1] . كافى، ج 8، ص 307، ح 477.
[2] . سوره ابراهيم، آيه 37.
[3] . سوره مريم، آيه 96.
[4] . تحف العقول، ص 157.
[5] . بحارالانوار، ج 77، ص 140، ح 20.
[6] . سوره انبياء، آيه 47.
[7] . سوره زلزله، آيات 7 و8.
[8] . سوره يس، آيه 59.
[9] . نهجالبلاغه، خطبه 188.
[10] . رجوع شود به: تفسير نمونه، ذيل آيه 11 سوره مؤمنون.