داستان اصحاب فیل

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
برگزیده تفسیر نمونه جلد 5
محتوا وفضیلت سوره با ابرهه گو کز پى تعجیل نیاید!

مفسران ومورخان این داستان را به صورتهاى مختلفى نقل کرده اند، وما آن را طبق روایات معروف که از «سیره ابن هشام» و«بلوغ الارب» و«بحارالانوار» و«مجمع البیان» خلاصه کرده ایم مى آوریم:

«ذونواس پادشان یمن، مسیحیان نجران را که در نزدیکى آن سرزمین مى زیستند تحت شکنجه شدید قرار داد، تا از آئین مسیحیت بازگردند ـ قرآن این ماجرا را به عنوان اَصْحابُ الاُْخْدُود در سوره «بروج» آورده، وما آن را در تفسیر همان سوره مشروحاً بیان کردیم.

بعد از این جنابت بزرگ مردى به نام «دوس» از میان آنها جان سالم به دربرد، وخود را به «قیصر روم» که بر آیین مسیح بود رسانید، وماجرا را براى اوشرح داد.

«قیصر» نامه اى به «نجاشى» سلطان «حبشه» نوشت تا انتقام نصاراى نجران را از «ذونواس» بگیرد، ونامه را با همان شخص براى «نجاشى»فرستاد.

«نجاشى» سپاهى عظیم بالغ بر هفتاد هزار نفر به فرماندهى شخصى به نام «اریاط» روانه یمن کرد «ابرهه» نیز یکى از فرماندهان این سپاه بود.

«ذونواس» شکست خورد، و«اریاط» حکمران یمن شد، بعد از مدتى، ابرهه بر ضد او قیام کرد واو را از بین برد وبر جاى او نشست.

خبر این ماجرا به نجاشى رسید، او تصمیم گرفت «ابرهه» را سرکوب کند، ابرهه براى نجات خود موهاى سر را تراشید، وبا مقدارى از خاک یمن به نشانه تسلیم کامل نزد نجاشى فرستاد واعلام وفادارى کرد.

نجاشى چون چنین دید او را بخشید ودر پست خود ابقا نمود.

در این هنگام «ابرهه» براى اثبات خوش خدمتى کلیساى بسیار زیبا ومهمى بنا کرد که مانند آن در آن زمان در کره زمین وجود نداشت، وبه دنبال آن تصمیم گرفت مردم جزیره عربستان را به جاى «کعبه» به سوى آن فراخواند، وتصمیم گرفت آنجا را کانون حج عرب سازد.

براى همین منظور مبلغان بسیارى به اطراف، ودر میان قبائل عرب وسرزمین حجاز فرستاد.

 

طبق بعضى از روایات گروهى آمدند ومخفیانه «کلیسا» را آتش زدند، وطبق نقل دیگرى بعضى آن را مخفیانه آلوده وملوث ساختند.

«ابرهه» سخت خشمگین شد، وتصمیم گرفت خانه «کعبه» را بکلى ویران سازد، تا هم انتقام گرفته باشد، وهم عرب را متوجه معبد جدید کند،با لشکر عظیمى که بعضى از سوارانش از «فیل» استفاده مى کردند عازم مکّه شد.

هنگامى که نزدیک مکّه رسید کسانى را فرستاد تا شتران واموال اهل مکه را به غارت آورند، ودر این میان دویست شتر از «عبدالمطلب» غارت شد.

«ابرهه» کسى را به داخل مکّه فرستاد.

فرستاده «ابرهه» وارد مکّه شد واز رئیس وشریف «مکه» جستجو کرد، همه«عبدالمطلب» را به او نشان دادند، ماجرا را نزد «عبدالمطلب» بازگوکرد; فرستاده ابرهه به عبدالمطلب گفت: باید با من نزد او بیایى، هنگامى که عبدالمطلب وارد بر ابرهه شد، او سخت تحت تأثیر قرارگرفت تا آنجا که براى احترام او از جا برخاست وروى زمین نشست، سپس به مترجمش گفت: از او بپرس حاجت تو چیست؟

عبدالمطلب گفت: حاجتم این است که دویست شتر را از من به غارت برده اند دستور دهید اموالم را بازگردانند.

ابرهه به مترجمش گفت: به او بگو: هنگامى که تو را دیدم عظمتى از تو در دلم جاى گرفت، اما این سخن را که گفتى در نظرم کوچک شدى تو درباره دویست شترت سخن مى گوئى، اما درباره «کعبه» که دین تو واجداد توست ومن براى ویرانیش آمده ام مطلقاً سخنى نمى گوئى؟!

عبدالمطلب گفت: «من صاحب شترانم، واین خانه صاحبى دارد که از آن دفاع مى کند» ـ این سخن، ابرهه را تکان داد ودر فکر فرو رفت.

«عبدالمطلب» به مکّه آمد، وبه مردم اطلاع داد که به کوههاى اطراف پناهنده شوند، وخودش با جمعى کنار خانه کعبه آمد تا دعا کند ویارى طلبد. دست در حلقه خانه کعبه کرد واشعار معروفش را خواند، از جمله:

 

«خداوندا! هرکس از خانه خود دفاع مى کند تو خانه ات را حفظ کن!»

«هرگز مبادا روزى که صلیب آنها وقدرتشان بر نیروهاى تو غلبه کنند!»

سپس عبدالمطلب به یکى از دره هاى اطراف مکه آمد ودر آنجا با جمعى از قریش پناه گرفت، وبه یکى از فرزندانش دستور داد بالاى کوه ابوقبیس برود ببیند چه خبر مى شود.

فرزندش بسرعت نزد پدر آمده وگفت: پدر! ابرى سیاه از ناحیه دریا (دریاى احمر) به چشم مى خورد که به سوى سرزمین ما مى آید، عبدالمطلب خرسند شد صدا زد: «اى جمعیت قریش! به منزلهاى خود بازگردید که نصرت الهى به سراغ شما آمد» این از یکسو.

از سوى دیگر ابرهه سوار بر فیل معروفش که «محمود» نام داشت با لشگر انبوهش براى درهم کوبیدن کعبه از کوههاى اطراف سرازیر مکّه شد، ولى هرچه بر فیل خود فشار مى آورد پیش نمى رفت، اما هنگامى که سر او را به سوى یمن باز مى گرداندند بسرعت حرکت مى کرد، ابرهه از این ماجرا سخت متعجب شد ودر حیرت فرو رفت.

در این هنگام پرندگانى از سوى دریا فرا رسیدند، همانند پرستوهاوهر یک از آنها سه عدد سنگریزه با خود همراه داشت، یکى به منقارودو تا در پنجه ها، تقریباً به اندازه نخود، این سنگریزه ها را بر سر لشکریان ابرهه فروریختند، وبه هرکدام از آنها اصابت مى کرد هلاک مى شد، وبعضى گفته اند: سنگریزه ها به هر جاى بدن آنها مى افتاد سوراخ مى کرد واز طرف مقابل خارج مى شد.

خود «ابرهه» نیز مورد اصابت سنگ واقع شد ومجروح گشت، واو را به صنعاء (پایتخت) یمن بازگرداندند ودر آنجا چشم از دنیا پوشید.

بعضى گفته اند: اولین بار که بیمارى حصبه وآبله در سرزمین عرب دیده شد آن سال بود.

ودر همین سال مطابق مشهور پیغمبراکرم(صلى الله علیه وآله)تولد یافت، وجهان به نور وجودش روشن شد، ولذا جمعى معتقدند که میان این دو رابطه اى وجود داشته.

 

به هر حال اهمیت این حادثه بزرگ بقدرى بود که آن سال را «عامُ الْفیل» (سال فیل) نامیدند ومبدأ تاریخ عرب شناخته شد.

 

محتوا وفضیلت سوره با ابرهه گو کز پى تعجیل نیاید!
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma