9ـ افشاگران فداکار

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تقیّه، سپرى براى مبارزه عمیق تر
8 ـ تقیّه تحبیبى یک شاهکار دیگر10 ـ موضع تقیّه در یک مکتب انقلابى

چرا گروهى سد تقیّه را شکستند و تا سر حد مرگ پیش رفتند در حالى که گروهى دیگر ظاهراً ساکت و خاموش بودند؟

آنها که در تاریخ مجاهدان اسلام مخصوصاً در سال هاى حکومت خفقان بار «معاویه»، پس از آن که ابرمرد بزرگ تاریخ بشر على(علیه السلام) چهره در نقاب خاک کشید مطالعه دارند، با یک سؤال پیچیده روبه رو مى شوند و آن این که:

در میان یاران راستین پیامبر(صلى الله علیه وآله) و دوستان باوفاى على(علیه السلام) به دو چهره کاملا متفاوت برخورد مى کنیم.

گروهى سرسختانه در برابر دستگاه هاى جباران زمان خود بپا خواستند نه به نصیحت ناصحان کوته بین که «سعادت» را تنها در «سلامت» مى دیدند و سلامتى را به هر قیمت پذیرا بودند. گوش دادند; و نه از نعره هاى وحشتناک جلادان خلافت ترسیدند، بلکه فریاد زدند، خروشیدند جوشیدند و قیام کردند و همه نقاب هاى عوام فریبانه ظالمان را کنار زدند و سرانجام پروانهوار خود را به شعله عشق آتش حق سوختند و خاکستر شدند.

در این تابلو طلایى نام «حجر بن عدى»ها، «میثم تمار»ها، «عبدالله بن عفیف»ها را و مانند آنها را مى بینیم.

در حالى که گروهى دیگر از چهره هاى شناخته شده و ثابت قدم یاران على(علیه السلام)نامشان در این لوحه نیست، و معلوم مى شود آنها چنین جوش و خروشى نداشته اند.

آیا مى توان گفت گروه اوّل دست به قیامى حساب نشده، و انقلابى زودرس و عجولانه زدند، و بى جهت جان خود را به خطر انداختند و کارى شبیه «انتحار» انجام دادند؟!

حاشا که چنین بگوییم; چه این که بینش عمیق; و آگاهى وسیع; و دامان پاک آنها این گونه لکه ها را نمى پذیرد.

آنها که در صفوف نخستین شاگردان مکتب على(علیه السلام) بودند حتماً به برنامه هاى خود آشنا بودند.

حتى در موارد متعددى مى خوانیم که خود على(علیه السلام) آنها را از جزئیات جانبازیشان با لحنى کاملا موافق; آگاه ساخته بود، و مشتاقانه در انتظار تحقق وعده هاى مولا و پیشواى خود بودند.

و آیا مى توان گفت گروه دیگر که ظاهراً خاموش بودند و ساکت، و این مسیر را نپیمودند افرادى وظیفه نشناس و ترسو و بى تفاوت و ناآگاه بودند؟

این سخنى است که تاریخ آن را تحمل نمى کند.

پس چگونه این تضاد را برطرف سازیم؟

نه تنها در یاران على(علیه السلام) در میان یاران پیامبر(صلى الله علیه وآله) نیز به همین چهره هاى متفاوت برخورد مى کنیم چهره هایى همانند «ابوذر» و «عمار یاسر» که پرچم اعتراض را برافراشتند و افکار توده مسلمانان را بر ضد منحرفان شوراندند. اما گروه دیگرى ظاهراً ساکت بودند، و یا مانند سلمان در متن حکومت قرار گرفتند حتى به استاندارى «مدائن» رسیدند.

گروهى از یاران امامان دیگر; بر اثر سرسختى فوق العاده در زندان هارون جان سپردند و شربت شهادت را با افتخار نوشیدند اما کسانى همانند «على بن یقطین» چنان در دستگاه حکومت نفوذ کردند که به مقام وزارت هارون رسیدند.

اگر آن دوران، دوران «افشاگرى» بود على بن یقطین ها چه مى گفتند؟ و اگر دوران (تقیّه) بود انقلابیون چه مى گفتند؟

* * *

براى حل این تضاد و پاسخ گفتن به این سؤال مهم تاریخى بعضى از فقهاى ما راهى را پیموده اند، و ما راه دیگرى را انتخاب کرده ایم که در عین حال قابل جمع نیز مى باشند، و هر دو را از نظر شما خوانندگان گرامى مى گذارانیم:

آنها مى گویند: گاه مى شود که افشاگرى و شکستن سد تقیّه اى و قربانى دادن در راه آن «وجوب عینى» دارد; ولى گاهى شکل یک «مستحب» به خود مى گیرد.

در صورت دوم نه افشاگر، کار خلافى کرده، و نه آنها که در نقطه مقابل قرار گرفته اند; هر چند افشاگران به خاطر فداکارى هایى که در راه رسیدن به این هدف مقدّس و شکستن سد تقیّه به خرج داده اند، افتخار بزرگ و سعادت غیر قابل انکارى کسب کرده اند، به همین دلیل گروه ها «میثم ها» و «حجرها» و «رشید هجرى ها» همواره در انظار مسلمین و پیشوایان اسلام مقام ویژه اى داشته اند، و همه جا از آنها با احترام فوق العاده اى یاد مى شود.

این درست به آن مى ماند که افرادى براى حمایت از محرومان یک جامعه، اقدام به «ایثار» کنند، یعنى از حقوق مسلم خود به نفع آنان صرف نظر نمایند و تن به محرومیت در دهند.

شک نیست این فداکارى و قبول محرومیت (جز در موارد استثنایى) واجب نیست، زیرا عدالت واجب است نه «ایثار».

اما بدون شک یک کار انسانى و پر ارج محسوب مى شود و نشان مى دهد که فاعل آن داراى عالى ترین عواطف مردمى و انسانى است که شعاعش چنان وجود او را روشن ساخته که از منافع خویش مى گذرد و تن به محرومیت مى دهد تا انسان هاى دیگر راحت باشند.

شکستن سد تقیّه در پاره اى از شرایط و ظروف درست همین گونه است، و آن در جایى است که به مرز وجوب حتمى نرسیده است.

* * *

اما راه دوّم:

اشخاص و موقعیت ها و محیط ها با هم متفاوتند. در محیط پر خفقانى همچون محیط حکومت معاویه که تبلیغات دروغین دستگاهش که به وسیله جیره خواران و مزدوران و پاره اى از دانشمندان دین فروش که زمانى هم در صف صحابه پیامبر(صلى الله علیه وآله)قرار داشته اند چنان اوج گرفته که مردم به کلى از حقایق اسلام و آنچه حکومت جبار با آنها مى کند بى خبر مانده اند. و مکتب انسان ساز على(علیه السلام) با تمام نقاط درخشانش چنان سانسور شده و زیر پرده هاى سکوت و خفقان قرار گرفته که براى عقب راندن این ابرهاى ضخیم و تیره و تار قربانیانى لازم است که مرگشان طوفان هاى عظیمى به پا کند، در این گونه موارد ـ و لو به عنوان واجب کفایى ـ افشاگرانى لازمند که تا سر حد مرگ و قربانى شدن این راه پیش بروند.

ولى آیا «شهادت» همه کس طوفان زا و موج افکن است، آیا از دست رفتن کسى مى تواند لرزه بر افکار خفته بیفکند؟... مسلماً نه.

حجر بن عدى ها ; میثم تمارها; و در موارد مشابه ابوذرها و عماریاسرها مى بایست در این میدان ها گام بگذارند و دست به افشاگرى زنند، و دیدیم که تنها مرگشان چه طوفان هایى بپا کرد.

درباره «حجر بن عدى» و ده نفر (یا شش نفر) از یارانش مى خوانیم بعد از آن که مهر سکوت را در عصر معاویه شکستند و همه جا را با طنین رعدآساى گفتار خود پر کردند و به روشنگرى پرداختند، و به وسیله دژخیمان اموى گرفتار و در سرزمین نزدیک شام به نام «عذرا» (یا مرج عذرا) شربت شهادت نوشیدند، بى آن که حاضر شوند جان خود را با گفتن یک جمله در مورد جدایى از مکتب على(علیه السلام) نگهدارند، مرگشان طوفانى از خشم و اعتراض در سراسر حجاز و عراق برانگیخت طوفانى که معاویه هرگز انتظارش را نداشت.

امام حسین(علیه السلام) در نامه اى که در آن اعمال زشت معاویه را مى شمرد به او نوشت:

«اَلَسْتَ قاتَلَ حُجْرِ بْنَ عَدِّى اَخَا کِنْدَةَ; وَ الْمُصَلِّینَ الْعَابِدِینَ الَّذِینَ کَانُوا یُنْکِرُونَ الظُّلْمَ، وَ یَسْتَعْظِمُونَ الْبَدْعَ; وَ لاَ یَخافُونَ; فِى اللهِ لَوْمَةَ لاَئِم; آیا تو آن کسى نیستى که حجر بن عدى بزرگ قبیله کنده را با گروهى از نمازگزاران و عبادت کنندگانى که با ظلم و ستمگرى مبارزه مى کردند و از بدعت ها و تخلف از فرمان هاى الهى بیزار بودند; و در این راه از ملامت کنندگان (محافظه کار و ترسو) بیم نداشتند، به قتل رساندى»؟!(1)

حتى در کتاب «اعلام الورى» مى خوانیم:

که «عایشه» نیز در این مورد بانگ اعتراض برداشت و به هنگامى که معاویه به مدینه سفر کرد و براى دیدارش به منزل او آمد شدیداً از او انتقاد کرد و او را به خاطر کشتن «حجر» و یارانش مورد ملامت قرار داد و گفت:

از پیامبر(صلى الله علیه وآله) شنیدم که مى فرمود:

«سَیُقْتَلُ بِعَذْرَاءُ اُنَاسٌ یَغْضِبُ اللهُ لَهُمْ وَ اَهْلُ السَّماء!; در سرزمین عذرا گروهى به قتل مى رسند که قتل آنها خدا و فرشتگان آسمان را به خشم مى آورد».(2)

و همین طوفان ها بود که بنیان بنى امیّه را متزلزل ساخت، و این بود دلیل قیام آنها.

* * *

 

و اما آنها که در درون حکومت هاى فاسد نفوذ کردند و به پست هاى حساس رسیدند; حسابشان جداست، آنها نه به خاطر پول و ثروت، و نه به خاطر مقام و موقعیت بلکه به عنوان یک «تاکتیک حساب شده» زیر نظر پیشوایان بزرگ اسلام به این کارها دست زدند، و علاوه بر این که پناهگاهى براى ستمدیدگان بودند و عملا قسمتى از مظالم این دستگاه هاى جبار را خنثى مى کردند، در تسریع نابودى آنها سهم مؤثرى داشتند، و تنها به خاطر همین اهداف مقدّس بود که به چنان همکارى تن در مى دادند.

ولى اشتباه نشود راه سوء استفاده در این زمینه آن چنان وسیع است که هر کس باید خود را در این گونه موارد متهم کند مبادا گرفتار وسوسه هاى دروغین گردد و به گمان خدمت به خلق خدا و پیشبرد هدف هاى انقلابى در خدمت ظالمان و صاحبان «زر و زور» درآید، و به گمان خدمت به «امام حسین(علیه السلام)» در صف پیروان «زید» قرار گیرد.

 


1 . کتاب رجال ممقانى ترجمه حجر بن عدى .

2 . رجال ممقانى، ترجمه حجر بن عدى.

8 ـ تقیّه تحبیبى یک شاهکار دیگر10 ـ موضع تقیّه در یک مکتب انقلابى
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma