3ـ چهره اى از تقیّه سازنده در قرآن

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تقیّه، سپرى براى مبارزه عمیق تر
2ـ تقیّه در همه مکتب هاى پیشرو4ـ تقیّه مؤمنان راستین:چهره دیگرى از تقیّه

چون هدف اصلى از این بحث این است که با روح تعلیمات اسلام در زمینه «تقیّه» آشنا شویم لازم است پیش از طرح این مسأله به شکل یک بحث اجتماعى; نمونه هایى از متون اصلى اسلام را در این باره بررسى کنیم که فهم صحیح یک مطلب جوابگوى همه ایرادات خواهد بود.

در ضمن با این بینش اسلامى مى توانیم وضع چگونگى جوامع امروز مسلمانان و موضع گیرى هاى آنها را در این قسمت دریابیم.

در قرآن مجید در چند مورد به مسأله «تقیّه» (گاهى با همین نام و عنوان، و گاهى با عناوین دیگر) اشاره شده است:

1ـ در سوره غافر آیه 28، به بعد سخن از مرد مجاهد و فداکار و وفادارى به میان آمده که در دستگاه فرعون موقعیت حساسى داشته; و ایمان محکم خود را نسبت به موسى و آیین او، کتمان مى کرده است تا بتواند در لحظات حساس به یارانش کمک کند:

(قَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إِیمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلا أَنْ یَقُولَ رَبِّى اللهُ وَقَدْ جَاءَکُمْ بِالْبَیِّنَاتِ مِنْ رَّبِّکُمْ وَإِنْ یَکُ کَاذِباً فَعَلَیْهِ کَذِبُهُ وَإِنْ یَکُ صَادِقاً یُصِبْکُمْ بَعْضُ الَّذِى یَعِدُکُمْ إِنَّ اللهَ لاَ یَهْدِى مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّابٌ; و مرد مؤمنى از آل فرعون که ایمان خود را پنهان مى داشت، گفت : آیا مى خواهید مردى را بکشید به خاطر این که مى گوید پروردگار من الله است در حالى که دلایل روشنى از سوى پروردگارتان براى شما آورده است؟ اگر دروغگو باشد دروغش دامن خودش را خواهد گرفت و اگر راستگو باشد لااقل بعضى از عذاب هایى را که وعده مى دهد به شما خواهد رسید خداوند کسى را که اسرافکار و بسیار دروغگوست هدایت نمى کند).

این آیه منطق حساب شده و مستدل و نافذ مؤمن آل فرعون را به هنگامى که فرعون تصمیم بر قتل موسى گرفته بود با جمله «ذرونى اقتل موسى ولیدع ربه» بگذارید موسى را به قتل برسانم و او هر چه مى خواهد خداى خود را صدا بزند «کسانى» را که از قتل او بیمناک بودند عقب زد، بازگو مى کند.

او با اتکاى به سوابق روشنى که در دربار فرعون و محیط مصر داشت و به عقل و درایت او ایمان داشتند ثابت کرد که این تصمیم در یک صورت بیهوده و در یک صورت خطرناک و وحشتناک است او گفت:

موسى دعوت به سوى «الله» مى کند و دلایل قابل مطالعه اى هم با خود آورده، از دو حال خارج نیست یا دروغگو است که به زودى رسوا خواهد شد و نیاز به کشتن ندارد زیرا قتل او احتمالا از او در افکار عمومى یک قهرمان افسانه اى خواهد ساخت و گروهى را براى همیشه به دنبالش خواهد کشید، چه بهتر که زنده بماند و مردم او را بشناسند و خودشان از اطرافش متفرق شوند.

یا این که واقعاً راست مى گوید و از سوى خدا آمده. در این صورت اگر قسمتى از تهدیدات او هم جامه عمل بپوشد و گوشه اى از بلاهایى که از آن خبر مى دهد، تحقق یابد، حساب همه ما صاف است، بنابراین کشتن او به هیچ وجه عاقلانه نیست. و به دنبال آن یک سلسله نصیحت هاى دیگر نیز به آنها کرد.

به این ترتیب رعب و وحشت و فرعون و اطرافیانش را افزود و آنها را از دست زدن به این کار، منصرف ساخت.

قرآن در این آیات «کتمان عقیده» مؤمن آل فرعون را به عنوان یک کار مثبت ذکر کرده چرا که در مسیر سازنده یعنى نجات یک رهبر بزرگ انقلابى از خطرى که او را شدیداً تهدید مى کرد، قرار گرفته بود و مى دانیم تقیّه نیز چیزى جز کتمان عقیده نیست.

آیا کسى مى تواند انکار کند که عمل این مرد مجاهد در این لحظه حساس یک نوع فداکارى و جهاد در راه یک هدف مقدّس بوده است.

و آیا کسى مى تواند انکار کند که اگر او از روش تقیّه به صورت یک تاکتیک استفاده نمى کرد نمى توانست رسالت خود را ایفا کند، و به احتمال قوى جان موسى به خطر مى افتاد؟

 

2ـ در سرگذشت «ابراهیم» قهرمان بت شکن مى خوانیم:

(فَقَالَ إِنِّى سَقِیمٌ * فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِینَ * فَرَاغَ إِلَى آلِهَتِهِمْ فَقَالَ أَلاَ تَأْکُلُونَ * مَا لَکُمْ لاَ تَنطِقُونَ * فَرَاغَ عَلَیْهِمْ ضَرْباً بِالْیَمِینِ; و گفت من بیمارم (و با شما به مراسم جشن نمى آیم * آنها از او روى برتافته و به او پشت کردند و به سرعت دور شدند * او وارد بتخانه شد مخفیانه نگاهى به معبودانشان کرد و از روى تمسخر گفت چرا از این غذاها نمى خورید * چرا سخن نمى گویید * سپس به سوى آنها رفت و ضربه اى محکم با دست راست بر پیکر آنها فرود آورد و جز بت بزرگ همه را در هم شکست).(1)

از مجموع این آیات و تفاسیر آنها به خوبى به دست مى آید که ابراهیم(علیه السلام) نقشه وسیع و دقیقى براى نابودى بت ها طرح کرده بود و براى پیاده کردن این نقشه در انتظار فرصت مناسبى بود، تا این که روز جشن بت ها فرا رسید و برنامه چنان بود که نخست جمعیّت به خارج شهر مى رفتند و به شادى و نیایش مى پرداختند و پس از بازگشت به شهر یک سر به بتخانه مى آمدند. و از غذاهاى به اصطلاح متبرّکى که اطراف بت ها چیده بودند تناول مى کردند.

ابراهیم(علیه السلام) هم مقدمه این جشن را که خالى شدن شهر از سکنه بود; مناسب اجراى طرح خود دید و هم ذى المقدمه آن را که بازگشت به بتخانه بود مناسب درس لازم براى بیدارى افکار مردم احساس کرد; ولى او کاملا عقیده باطنى خود را در این باره مکتوم مى داشت و در برابر دعوت از او براى شرکت در این مراسم اظهار کسالت کرد (فَقَالَ إِنِّى سَقِیمٌ). یعنى من بیمارم با این که بیمارى جسمى نداشت اما او براى کتمان هدف بزرگ خود به اصطلاح (توریه) کرد زیرا منظورش ناراحتى و کسالت روحى از گمراهى مردم بود اما مردم چیز دیگرى از گفتار او فهمیدند.

سرانجام با استفاده از این فرصت طلایى قدم به بتخانه گذارد نخست بتها را تحقیر کرد که اى بینواها! چرا از این همه غذاهاى رنگین بندگانتان نمى خورید، و سرانجام به کمک بازوى توانا و تبر پر قدرتش آنها را در هم کوبید و متلاشى ساخت.

در هم کوبیدنى که مقدمه جلسه محاکمه پر شورى بود که به بیدارى بسیارى از مردم بت پرست انجامید. همان بیدارى که مى توانست مقدمات آزادى مردم بابل را از چنگال جباران زمان فراهم سازد.

 

3ـ مورد جالب دیگر که از سرگذشت هاى اقوام پیشین که منطبق بر موازین تقیّه تاکتیکى بوده، قرآن ذکر مى کند داستان آمدن رسولان مسیح(علیه السلام) به میان مردم انطاکیه است که در سوره یس به آن اشاره شده است:

(إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَیْهِمْ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِث).(2)

در این ماجرا دو نفر از فرستادگان مسیح(علیه السلام) پس از یک مبارزه صریح و آشکار با اصول بت پرستى در انطاکیه به زندان حاکم شهر که طرفدار اکثریت بت پرستان اهل شهر بود; افتادند و کارى از پیش نبردند اما نفر سوّم که به کمک آنها شتافت ناچار مسیر مبارزه را تغییر داد.

نخست عقیده باطنى خود را مکتوم داشت تا بتواند با هوش و تدبیر و فصاحت و بلاغتى که داشت در دستگاه حاکم نفوذ کند سپس در یک فرصت مناسب ـ که داستانش مفصل است ـ هم براى نجات یاران خود از زندان استفاده کند و هم براى ایجاد یک انقلاب فکرى و اجتماعى و اخلاقى در میان مردم شهر، قیام نماید.

و اتفاقاً به هر دو نتیجه نیز رسید که قرآن از آن تعبیر به «عززنا بثالث» یعنى به وسیله نفر سوّم آن دو را یارى کردیم و عزت و قوت بخشیدم، مى آورد.

آیا این که ابراهیم(علیه السلام) هدف عالى خود را کتمان کرد مى توان حمل بر محافظه کارى و ضعف و ترس نمود؟

یا به عکس این کتمان مقدمه لازمى براى رسیدن به هدف بزرگ تر و وسیع تر بود؟

آیا اگر نفر سوّم از رسولان مسیح(علیه السلام) پس از شکست دوستانش باز تجربه تلخ آنها را تکرار مى کرد و از همان روش استفاده مى نمود و خود نیز به عنوان سوّمین نفر راهى زندان مى شد و شاید سرانجام جسد بیجان هر سه را از زندان بیرون مى آوردند کار درستى بود؟ یا این که لازم بود روش تازه اى انتخاب کند و دست به ابتکار جدیدى بزند و با استفاده صحیح از روش تقیّه، هم به هدف خود برسد و هم دوستان را از زندان رهایى بخشد.

البتّه آیات قرآن در زمینه تقیّه منحصر به آنچه در بالا آوردیم نیست و آنچه گفتیم قسمتى از آیاتى است که به خوبى «هدف» و «فلسفه» تقیّه و «مفهوم» صحیح آن را مى تواند، مشخص سازد.


1 . سوره صافات، 89 تا 93.

2 . سوره یس، آیه 14.

2ـ تقیّه در همه مکتب هاى پیشرو4ـ تقیّه مؤمنان راستین:چهره دیگرى از تقیّه
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma