گروه چهارم:

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
رمى جمرات در گذشته و حال
گروه سوم:گروه پنجم:

کسانى که هیچ یک از تعبیرات فوق را ندارند و آنها نیز چند گروهند:

 

الف) کسانى که گفته اند که «روى جمره نایست» یا اگر کسى یک طرف جمره بایستد و طرف دیگر را بزند کافى است (یا کافى نیست).

این گونه تعبیرها نشان مى دهد که جمره همان قطعه زمین دایره مانند است که مى توان روى یک طرف آن ایستاد و سنگ را به طرف دیگر پرتاب کرد و الا ایستادن روى یک طرف ستون و رمى کردن طرف دیگر چنانکه در گذشته نیز گفتیم، معنى ندارد از جمله کسانى که این تعبیر را دارند:

24- مرحوم یحیى بن سعید حلّى در کتاب «الجامع للشرائع» مى فرماید:

«و اجعل الجمار على یمینک و لا تقف على الجمرة!»(1).

«جمرات را در طرف راست خود قرار بده و روى جمره نایست».

مگر ممکن است روى جمره ایستاد که از آن نهى مى کند؟ آرى اگر جمره محلّ اجتماع سنگریزه ها باشد چنین کارى ممکن است، زیرا وسعت آن حدود سه متر در سه متر مى باشد و ممکن است کسى روى یک طرف آن بایستد.

25- محیى الدین نَوَوى، از فقهاى عامّه، در کتاب «روضة الطالبین» مى گوید:

«و لا یشترط کون الرامی خارج الجمرة، فلو وقف فی الطرف و رمى الى الطرف الآخر جاز»(2).

«شرط نیست که رمى کننده بیرون از جمره بایستد، بلکه اگر در یک طرف جمره بایستد و طرف دیگر را رمى کند کافى است».

جالب این است بعضى که در برابر این گونه تعبیرات پاسخى ندارند، گفته اند که در آن زمان عدّه اى بوده اند که از ستونها بالا مى رفته اند و یک طرف ستون مى ایستاده اند و طرف دیگر را مى زدند!!.

بدیهى است که هیچ محققى به طور جدى این احتمال را نمى دهد که مردم بالاى ستونها بروند و از همان جا ستونها را رمى کنند، این کار به طنز و شوخى شبیه تر است چنانکه در سفرنامه «رفعت پاشا» به زودى خواهد آمد که بعضى به شوخى این کار خطرناک را انجام مى دادند.

26- عبد الکریم رافعى در کتاب «فتح العزیز» نیز مى گوید:

«و لا یشترط کون الرامی خارج الجمرة بل لو وقف فی طرف منها و رمى إلى طرف جاز»(3).

«لازم نیست کسى که سنگ مى زند در خارج جمره بایستد بلکه اگر در یک طرف بایستد و طرف دیگر را رمى کند، جایز است».

27- محیى الدین نووى در «المجموع» آورده است:

«قال اصحابنا: و لا یشترط وقوف الرامى خارج المرمى بل لو وقف فی طرفه ورمى إلى طرفه الآخر أو وسطه أجزأه لوجود الرمی و اللّه أعلم»(4).

«اصحاب ما گفته اند: شرط نیست رمى کننده خارج از محلّ رمى بایستد، بلکه اگر در یک طرف بایستد و طرف دیگر یا وسط آن را رمى کند کافى است چون رمى حاصل شده است و اللّه اعلم».

 

ب) کسانى که تعبیر به «ارض» (زمین) ندارند ولى تعبیر به «فى الجمرة» یا «على الجمرة» کرده اند که نشان مى دهد جمره همان قطعه زمین است که اگر سنگ ها را «در آن» یا «بر آن» بیندازند کافى است; روشن است که اگر واجب باشد سنگها را به ستونها بزنند تعبیر به «فى» و «على» مناسب نیست.

از جمله کسانى که این تعبیر را دارند:

28- علامه حلّى در «تذکره» مى فرماید:

«و امّا الرمى فان امکن الصبى من وضع الحصى فى کفّه و رمیها «فى الجمرة» من یده فعل و ان عجز الصبى من ذلک احضره الجمار و رمى الولى عنه»(5).

«اما رمى (کودکان)، هرگاه کودک بتواند سنگریزه را در دست بگذارد و از دست خود در جمره بیندازد این کار را انجام مى دهد و اگر نمى تواند ولىِّ او، وى را نزد جمرات مى برد و از سوى او رمى مى کند».

29- شیخ صدوق نیز در «من لا یحضر» مى فرماید:

«و یجوز ان تکبر مع کل حصاة ترمیها تکبیرة فان سقطت منک حصاة «فی الجمرة» او فی طریقک فخذ مکانها من تحت رجلیک و لا تأخذ من حصى الجمار الذی قد رمى بها»(6).

«جایز است با هر سنگى که مى زنى تکبیر بگویى، و هرگاه یک سنگ (بدون اختیار) در جمره بیفتد یا در راه بیفتد به جاى آن، سنگ دیگرى از زیر پاى خود بردارد و از سنگهاى جمرات که با آن رمى شده بر ندارد».

درست است که مرحوم صدوق مى گوید سنگى که از دست در جمره افتاده کافى نیست ولى این به خاطر عدم نیّت و اختیار است مهم این است که تعبیر به افتادن در جمره مى کند که دلیل بر این است که جمره همان زمین و محلّ اجتماع سنگریزه هاست.

30- محقّق سبزوارى در کتاب «ذخیره» مى فرماید:

«و لو وقعت على حصاة فطفرت الثانیة فوقعت «فى المرمى» یجزى کما قطع به المصنف و مثله لو رمى إلى غیر المرمى فوقعت «فى المرمى»(7).

«هرگاه آن سنگى را که رمى مى کند به سنگ دیگر بپرد - بخورد - و آن سنگ در محلّ رمى بیفتد، کافى است، همان گونه که مصنّف (منظور علاّمه حلّى است) به آن قطع پیدا کرده، همچنین اگر به غیر محلّ رمى، پرتاب کند و در محلّ رمى بیفتد، کافى است».

31- عبد الکریم رافعى از فقهاى اهل سنّت (متوفّاى 623 قمرى) مى گوید:

«و لو انصدمت الحصاة المرمیّة بالارض خارج الجمرة أو بمحلّ فى الطریق او عنق بعیر او ثوب انسان ثم ارتدّت و وقعت «فی المرمى» اعتدّ بها لحصولها فی المرمى بفعله من غیر معاونة أحد»(8).

«هرگاه سنگى را که پرتاب کرده به زمین خارج جمره یا به محلّى در راه یا گردن شتر یا لباس انسان بخورد و برگردد و در جمره بیفتد به آن قناعت مى کند چون به وسیله فعل او در جمره افتاده، بى آن که از کسى کمک بگیرد».

32- قبلاً از «محمد بن شربینى» چنین نقل کردیم:

«و یشترط ایضا قصد الجمرة بالرمى فلو رمى الى غیرها کأن رمى فى الهواء فوقع «فى المرمى» لم یکف»(9).

«شرط دیگر این است که که نیّت رمى داشته باشد، پس اگر ریگى را به غیر آن، مثلاً به هوا پرتاب کند و در محلّ رمى بیفتد کافى نیست».

و جالب این است که او در کتاب خود بعد از این عبارت در ذیل کلامش تصریح مى کند که اگر سنگ را به ستون بزند و در محلّ رمى بیفتد کافى نیست چون نیّت محلّ رمى را نکرده است.

33- «امام سحنون» به «سعید التنوخى» در کتاب «المدونة الکبرى» مى گوید، فتواى امام مالک را از امام عبد الرحمان بن القاسم در زمینه رمى جمار پرسیدم و گفتم:

«فان رمى حصاة فوقعت قرب الجمرة؟ قال: ان وقعت فی موضع حصى الجمرة و أن لم تبلغ الرأس أجزأه قلت: أتحفظه عن مالک؟ قال: هذا قوله»(10).

«هرگاه سنگریزه اى بیندازد و نزدیک جمره واقع شود، کافى است؟ گفت: اگر در محلّ سنگریزه هاى جمره بیفتد کافى است، هرچند به بالاى آن نرسد، گفتم: آیا این سخن را از «مالک» به خاطر دارى؟ گفت: آرى این قول اوست».

تعبیر به «و ان لم تبلغ الرأس» نشان مى دهد که سنگهاى روى هم انباشته به صورت مخروطى بوده که بعضى نوک آن را نشانه مى گرفتند، در اینجا «سحنون» مى گوید: انداختن سنگ بر نوک این مخروط لازم نیست، اگر به اطراف آن هم بیندازند کافى است (این سخن را به خاطر داشته باشید که تعبیرات مشابه را نیز تفسیر مى کند).

34- عبد اللّه بن قدامة در «المغنى» آورده است:

«و ان وقعت على موضع صلب فی غیر المرمى ثم تدحرجت على المرمى أو على ثوب انسان ثم طارت فوقعت «فی المرمى» اجزأته لانّ حصوله بفعله»(11).

«هرگاه سنگ بر محلّ محکمى در غیر محلّ رمى بیفتد سپس غلتیده بر محلّ رمى بیفتد و یا بر لباس انسانى بیفتد و بپرد و در محلّ رمى قرار گیرد کافى است، زیرا این عمل با فعل او انجام شده است».

قابل توجّه این که در این عبارت، هم تعبیر به «فی المرمى» شده و هم «على المرمى» که هر دو یک معنى مى دهد.

35- و نیز عبد اللّه بن قدامة در «المغنى» مى گوید:

«و لا یجزئه الرمى الاّ أن یقع الحصى فى المرمى فان وقع دونه لم یجزئه»(12).

«در رمى کفایت نمى کند مگر این که سنگریزه در محلّ رمى بیفتد اگر در غیر آن واقع شود کافى نیست».

به یقین اگر منظور ستون باشد باید گفته شود: «مگر به ستونها اصابت کند» و نمى توان گفت: «در ستونها واقع شود».

36- محیى الدین نَوَوى در «المجموع» مى گوید:

«اذا رمى الحصاة السابعة ثم رمى صیدا قبل وقوع الحصاة «فى الجمرة» قال: الدارمى قال ابن المرزبان یلزمه الجزاء لانه رماه قبل التحلل فانه لا یحصل التحلل الا بوقوع الحصاة فى الجمرة»(13).

«هنگامى که سنگ هفتم را پرتاب مى کند به گفته «دارمى» «ابن برزبان» گفته است، اگر پیش از افتادن سنگ در جمره صیدى کند، کفاره دارد، زیرا قبل از خروج از احرام صید کرده، چرا که که حلّیت فقط با افتادن سنگ در جمره است».

37- بهوتى متوفّاى 1051 در «کشّاف القناع» آورده است:

«و یشترط علمه بحصولها اى السبع حصیات «فی المرمى» فی جمرة العقبة (و فی سائر الجمرات ) لان الاصل بقاء الرمی فی ذمته»(14).

«و شرط است علم به قرار گرفتن هفت سنگریزه «در محلّ رمى» در جمره عقبه و در سایر جمرات، چون اصل، اشتغال ذمّه است تا علم به برائت حاصل شود».

38- در کتاب «الفقه على المذاهب الأربعة» این گونه آمده است:

«الحنابلة قالوا: و لو رمى حصاة و وقعت خارج المرمى ثمّ تدحرجت حتّى سقطت فیه أجزأته و کذا إن رماها فوقعت على ثوب انسان فسقطت فی المرمى»(15).

«هرگاه سنگریزه اى پرتاب کند و در خارج محلّ رمى بیفتد، سپس بغلتد و به داخل محلّ رمى سقوط کند، کافى است. همچنین اگر رمى کند و بر لباس انسانى بیفتد و از آنجا در محلّ رمى سقوط کند، آن هم کافى است».

در این عبارت مسأله «غلتیدن سنگ» یک بار و «سقوط در محلّ رمى» دوباره تکرار شده است و هر دو گواه بر مدّعاست.

39- در کتاب «الموسوعة الفقهیة» چاپ کویت در باب رمى جمار آمده است:

«و یشترط حصول الجمار فی المرمى عند جمهور الفقهاء (المالکیّة و الشافعیّة و الحنابلة) و إن لم یبق فیه و لا یشترط ذلک عند الحنفیّة، فلو وقع على ظهر رجل او جمل او وقعت بنفسها بقرب الجمرة أجزا و إلا لم یجزى»(16).

«نزد غالب فقهاء (مالکیّه، شافعیّه و حنابله) لازم است سنگریزه ها در محلّ رمى قرار گیرد هرچند در آن باقى نماند و حنفى ها این معنى را لازم نمى دانند، پس اگر بر پشت انسان یا شترى واقع شود سپس نزدیک جمره بیفتد کافى است و الاّ کفایت نمى کند».

40- مرحوم علاّمه در «قواعد» مى فرماید:

«لو وقعت على شىء و انحدرت على الجمرة صحّ»(17).

«هرگاه سنگ ریزه ها بر چیزى واقع شود و در جمره فرو افتد صحیح است».

تعبیر به «اِنْحَدَرَتْ عَلى الجَمَرة» نشان مى دهد که جمره همان قطعه زمینى است که سنگ به آن مى اندازند».

البته واضح است که سخن از تمام جمرات است نه خصوص جمره عقبه.

41- ابن فهد حلّى در «محرّر» مى گوید:

«لَو وقَعَت على شىء ثُمَّ انحدرت مِنه اِلَى الجَمَرة اَجزأت ایضاً»(18).

«هرگاه سنگریزه بر چیزى بیفتد سپس از آن به سوى جمره سرازیر شود، آن هم کافى است».

این نیز در تمام جمرات است.

42- در کتاب «شرائع الاسلام» (از محقق حلّى) مى خوانیم:

«فالواجب فیه النیّة و العدد... و اصابة الجمرة بها بما یفعله فلو وقعت على شىء و انحدرت على الجمرة جاز...»(19).

«واجب است در رمى نیّت کند و عدد (هفت) نیز شرط است و باید به وسیله او به جمره اصابت کند و اگر روى چیزى واقع شود و از آن سرازیر گردد و به وسیله آن به جمره برسد، کافى است».

43- مرحوم شهید ثانى در «مسالک الافهام» در باب جمرات مى گوید:

«فلو وقعت على شىء و انحدرت على الجمرة جاز»(20).

«هرگاه سنگریزه بر چیزى بیفتد و به سوى جمره سرازیر شود، کافى است».

44- محقّق ثانى در «جامع المقاصد» نیز همین تعبیر را دارد و مى فرماید:

«لو وقعت على شىء و انحدرت على الجمرة صح و لو تمّمتها حرکة غیره لم یجز»(21).

«هرگاه سنگریزه بر چیزى بیفتد و در جمره سرازیر بشود صحیح است اما اگر با حرکت دیگرى به جمره برسد کافى نیست».

45- مرحوم صاحب ریاض نیز شبیه همین را دارد و مى فرماید:

«لو وقعت على شىء و انحدرت على الجمرة فانّها تجزى»(22).

«اگر سنگریزه روى شیئى واقع شود و بسوى جمره سرازیر شود کافى است».

و در ادامه سخن منظور از شىء را بدن انسان یا شتر ذکر مى کند

همه این تعبیرات شاهد مقصود ماست.

ج) کسانى که گفته اند اگر سنگ را به جمره بیاندازد به طورى که وارد جمره بشود و سپس از آن خارج شود مانعى ندارد یعنى ماندن سنگ در محلّ جمره شرط نیست، و روشن است که اگر مراد رمى ستون بود، فرض این مسأله اصلاً معنى نداشت، از جمله افراد این گروه:

46- زکریا بن محمد الانصارى (متوفّاى 926 قمرى) در کتاب «فتح الوهّاب» در بیان شروط رمى مى گوید:

«و تحقق إصابته بالحجر و إن لم یبق فیه کأن تدحرج و خرج منه فلو شک فی إصابته لم یحسب»(23).

«یکى از شرایط، اصابت سنگریزه (به جمره) است هرچند در جمره نماند، مثل این که سنگریزه بغلتد و از جمره خارج شود و هرگاه شک در اصابت کند، کافى نیست».

47- امام احمد المرتضى در «شرح الأزهار» مى گوید:

«لا یشترط بقاء الحصى فی المرمى فلو وقعت فیه ثم تدحرجت عنه لم یضر»(24).

«شرط نیست که سنگریزه در محلّ رمى بماند، هرگاه در آن قرار بگیرد و سپس بغلتد و از آن خارج شود ضررى ندارد».

48- محیى الدین نَوَوى نیز در «المجموع» چنین آورده است:

«قال اصحابنا: و لا یشترط بقاء الحجر فی المرمى فلو رماه فوقع فى المرمى ثم تدحرج منه و خرج عنه أجزأه لأنّه وجد الرمى الى المرمى و حصوله فیه»(25).

«اصحاب ما گفته اند: شرط نیست سنگریزه در محلّ رمى بماند پس اگر رمى کند و در محلّ رمى بیفتد و سپس بغلتد و از آن خارج شود کفایت مى کند، زیرا رمى در مرمى قرار گرفته است».

 

—–


1. الجامع للشرائع، ص 210.

2. روضة الطالبین، ج 2، ص 392.

3. فتح العزیز، ج 7، ص 398.

4. المجموع، ج 8، ص 174.

5. تذکرة الفقهاء، ج 7، ص 30.

6. من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 548.

7. ذخیرة المعاد، ج 3، ص 662.

8. فتح العزیز، ج 7، ص 399.

9. مغنى المحتاج، ج 1، ص 507.

10. المدونة الکبرى، ج 1، ص 422.

11. المغنى، ج 3، ص 450.

12. المغنى، ج 3، ص 450.

13. المجموع، ج 7، ص 320.

14. کشّاف القناع، ج 2، ص 581.

15. الفقه على المذاهب الاربعة، ج 1، ص 667.

16. الموسوعة الفقهیة، طبع کویت، ج 15، ص 279.

17. قواعد الأحکام، ج 1، ص 439.

18. سلسلة الینابیع الفقهیة، ج 30، ص 528.

19. شرائع الاسلام، ج 1، ص 192.

20. مسالک الأفهام، ج 2، ص 292.

21. جامع المقاصد، ج 3، ص 235.

22. ریاض المسائل، ج 6، ص 412.

23. فتح الوهاب، ج 1، ص 256.

24. شرح الأزهار، ج 2، ص 122.

25. المجموع، ج 8، ص 173.

 

گروه سوم:گروه پنجم:
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma