3 - مقدّمه - 29/6/78

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 

3 - مقدّمه - 29/6/78

فلسفه سوّم: نکاح سبب سلامت جسم و روح انسان است و به تعبیر دیگر کسانى که ازدواج را ترک کنند، گرفتار بیماریهاى مختلف روانى و جسمانى مى شوند، چون خداوند طبیعت انسان را به گونه اى آفریده است که باید ازدواج کند و هر جا از این طبیعت کناره گیرى شده و غریزه آن سرکوب شود، مشکلات جسمى و روانى به دنبال خواهد داشت، و هیچ غریزه اى هم مثل غریزه جنسى قوى نیست. یکى از اشکالات ما به مسیحیّت این است که آنها ازدواج را براى روحانیون مسیحى جایز نمى دانند (کاتولیک ها ازدواج را براى روحانیت مسیحى حرام مى دانند و پروتستانها جایز مى دانند).

پس هر کارى بر خلاف طبیعت انسان صورت بگیرد قطعاً یک عکس العمل منفى خواهد داشت، چون خداوند انسان را این گونه آفریده است که دو جنس مختلف یکدیگر را کامل کنند، از قرآن مى توان این معنى را استفاده کرد:

«و من آیاته أن خلق لکم من أنفسکم أزواجاً لتسکنوا إلیها»،(1) جمله «لتسکنوا إلیها» یعنى به وسیله همسر آرامش پیدا کنید، که هم آرامش روحى و جسمى (آرامش فردى) است و هم آرامش اجتماعى.

مفهوم آیه این است که اگر ترک ازدواج کند، آن آرامش را نخواهد داشت (اشاره به کسالتها و بیماریهاى مختلف).

آیه دیگر مى فرماید:

«هو الّذی خلقکم من نفس واحدة و جعل منها زوجها لیسکن الیها».(2)

براى «منها» دو تفسیر بیان شده است:

1- از باقیمانده طینت آدم و گل او حوّا آفریده شد (من فضل طینت آدم).

2- از نوع و جنس انسان همسرانى آفرید.

فلسفه چهارم: نکاح سبب سلامت جامعه انسانى است و اگر نکاح برچیده شود ناراحتى هاى اجتماعى فراوانى جامعه را فرا مى گیرد چون شخص عَزَب مسئولیت اجتماعى نمى پذیرد و اگر جنایتى و کارى کرد مى تواند جاى دیگرى برود، پس کسى که ازدواج کرده یک علقه و رابطه اى ایجاد کرده و ناچار است که مراقبت کند و کارى نکند که زن و بچه اش ناراحت شوند، لذا بسیارى از مؤسّسات در استخدام شرط مى کنند که شخص متأهّل باشد. پس ازدواج به عنوان یک وسیله پیش گیرى از تخلّفات اجتماعى و جنایات و سرقتها مؤثر است نه به عنوان علّت تامّه.

روایات متعدّدى در این زمینه وجود دارد:

*... روى أنّ رسول اللّه(صلى الله علیه وآله) قال: أکثر أهل النّار العزّاب.(3)

چرا اکثر أهل نار عزّاب هستند؟

چون عزب احساس مسئولیّتش کم است بنابراین مرتکب گناه و جنایت مى شود.

*... قال رسول اللّه(صلى الله علیه وآله): ما من شابٍّ تزوّج فی حداثة سنّه، إلاّ عجّ (ناله مى زند) شیطانه: یا ویله عصم منّى ثلثى دینه، فلیتّق اللّه العبد فی الثلث الباقى.(4)

سئوال: در بعضى از روایات تعبیر به «نصف دین» بود ولى در اینجا مى فرماید «دو ثلث دین» خود را حفظ مى کند آیا اینها با هم تعارض دارند؟

ممکن است که تعدّد تعبیر، به جهت اختلاف قوّه شهویّه افراد باشد، ولى قدر مسلّم یک قسمت عمده دین خود را با ازدواج حفظ مى کند و بیمه مى شود، و ممکن است که به جهت حداثت سنّ باشد، چون در این سن قدرت شهوت بیشتر است و با ازدواج دو سوّم دین خود را حفظ مى کند.

* جامع الاخبار: عن النّبى(صلى الله علیه وآله) أنّه قال: شرارکم عزّابکم، و العزّاب أخوان الشیاطین. و قال(صلى الله علیه وآله)خیار امّتى المتأهّلون، و شرار امّتى العزّاب.(5)

همه این تعابیر اشاره دارد که اگر ازدواج کند بسیارى از گناهان را انجام نمى دهد، از این روایات مى توان استفاده کرد که ازدواج سبب سلامت جامعه انسانى است.

فلسفه پنجم: نکاح سبب تقویت فعالیّتهاى اقتصادى و نشاط مالى است و روایاتى به این مضمون داریم:

*... فقال أبو عبداللّه(علیه السلام): هو حقّ ثمّ قال: الرّزق مع النّساء و العیال.(6)

*... قال رسول اللّه(صلى الله علیه وآله) لاحد من اصحابه و هو زید بن ثابت: تَزَوّج فانّ فى التزویج برکة... .(7)

*قال الصّدوق: و قال رسول اللّه(صلى الله علیه وآله): اتّخذوا الأهل فانّه ارزق لکم.(8)

آیه شریفه هم مى فرمود:

«إن یکونوا فقراء یغنهم اللّه من فضله...».(9)

تحلیل عقلى: انسان مادامى که فقط مسئولیت خودش را بر دوش دارد، با خود رودربایستى ندارد و ممکن است تلاش لازم را نکند در عین اینکه خداوند نیروى زیادى در وجود او نهاده است. در حالت عادى نیروى عادى شخص به کار مى افتد ولى در شداید است که استعدادهاى نهفته او بسیج مى شوند، پس وقتى ازدواج کرد تمام نیروهاى خود را به کار مى گیرد که مبدأ بازدهى اقتصادى فراوانى مى شود و به همین جهت بسیارى از انسانها قبل از ازدواج تنبل هستند، ولى وقتى مشکلات زندگى به دوش آنها افتاد، بیشتر فعالیّت مى کنند و صاحب مال و اموال مى شوند.

تحلیل معنوى: این که قرآن مى فرماید: «یغنهم الله من فضله» ممکن است دو تفسیر داشته باشد، یکى این که از راه اسباب خفیّه و من حیث لایحتسب به او فضل و احسان نماید و دیگر این که ممکن است خدا از طریق اسباب به انسان چیزى بدهد یعنى خداست که این نیروها را در درون انسان قرار داده و اوست که از طریق عالم اسباب، انسان را به دنبال کار مى فرستد پس مسبّب الأسباب خداست، و اگر از عالم اسباب هم چیزى عاید انسان شود منافات با «یغنهم اللّه من فضله» ندارد چرا که عالم هستى، فعل اللّه است.

الامر الثّالث: تقسیم نکاح به اقسام خمسه

آیا نکاح همیشه مستحب است و یا این که گاهى مکروه، مباح، حرام و واجب هم مى شود؟

بسیارى از بزرگان به این مسئله متعرضّ شده اند که نکاح به اقسام خمسه تقسیم مى شود از جمله: مرحوم صاحب حدائق، مرحوم شهید اوّل در قواعد، مرحوم شهید ثانى در مسالک، مرحوم صاحب عروه و علماى عامّه.

منظور از انقسام به احکامِ خمسه این است که طبیعت نکاح لو خُلّى و طبعه مستحب است (آیا مستحب است براى کسانى که اشتیاق دارند یا براى همه، در جاى خودش بحث خواهد شد) امّا عوارض و عناوین ثانویه اى پیدا مى شود که نکاح را از حکم اوّلیه (استحباب) بیرون مى برد، گاهى ممکن است نکاح واجب شود مثلاً کسى که مى داند و یا خوف خطر مى دهد که اگر ازدواج نکند به حرام مى افتد یا بیمارى جسمانى پیدا مى کند و جانش در خطر مى افتد، در اینجا ازدواج از باب عنوان ثانویّه (حفظ نفس) واجب مى شود، گاهى ممکن است که نکاح حرام شود مثلاً مستطیع است و باید حج بجاى آورد و ضرورتى هم براى نکاح ندارد در اینجا نکاح مقدّمه حرام است یا وقت جهاد است و اگر سرگرم ازدواج شود، از جهاد باز مى ماند و نکاح هم براى او ضرورى نیست در اینجا نیز نکاح حرام است (البتّه طبق این مبنا که مقدمه واجب را، واجب و مقدّمه حرام را، حرام بدانیم) و گاهى مقدمه مکروه است و گاهى هم خالى از موارد فوق (اباحه).

1. آیه 21، سوره روم.

2. آیه 189، سوره اعراف.

3. ح 7 باب 2، از ابواب مقدّمات نکاح.

4. مستدرک، ج 14، ح 2، باب 1 از ابواب مقدّمات نکاح.

5. مستدرک، ج 14، ح 7، باب 2 از ابواب مقدّمات نکاح.

6. ح 4، باب 11 از ابواب مقدّمات نکاح.

7. مستدرک، ج 14، ح 1، باب 6 از ابواب مقدّمات نکاح.

8. ح 5، باب 1 از ابواب مقدّمات نکاح.

9. آیه 32، سوره نور.

Peinevesht:
  
    
TarikheEnteshar: « 1279/01/01 »
CommentList
*TextComment
*PaymentSecurityCode http://makarem.ir
CountBazdid : 7760