لزوم تأسی به پیامبر اکرم(ص)

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 

لزوم تأسی به پیامبر اکرم(ص)

Question امام علي(ع) چه دلیلی بر لزوم اقتداء و تأسی به پیامبر اکرم(ص) ذکر می نماید؟
AnswerSmall:

امام علي(ع) درباره لزوم پیروی از پیامبر اکرم(ص)، می فرماید: «رسول خدا(ص) و نزديكانش در دنيا گرسنه بودند، و با اينكه او [نزد خدا] مقامي بس عظيم داشت، زينت هاى دنيا از او دريغ داشته شد، بنابراين هر كس بايد با عقل خويش بنگرد كه آيا خدا با اين كار، پيامبرش را گرامى داشت يا به او اهانت كرد؟ اگر كسى بگويد: خداوند با اين كار به او اهانت نموده، دروغ گفته؛ دروغى بزرگ و اگر بگويد: او را گرامى داشته پس بايد بداند كه ديگران را گرامى نداشته است؛ چرا كه دنيا را براى آنها گسترده و از مقرّب ترين افراد به خودش دريغ داشته است، بنابراين بايد به پيامبر خود تأسى جست».

AnswerLarge:

امام علي(عليه السلام) در فرازی از خطبه 160 «نهج البلاغه» همان مطلب مهمّى را كه در نكوهش دنيا و دنياپرستان بيان فرموده، از طريق ديگر و با تأكيد بيشتر تعقيب مى كند. نخست به صورت يك استدلال منطقى مى فرمايد: (در زندگى رسول خدا [كه درود خدا بر او و خاندانش باد] امورى است كه تو را به بديها و عيوب دنيا راهنمايى مى كند؛ چرا كه او و نزديكانش در دنيا گرسنه بودند، و با اينكه او [در پيشگاه خدا] مقام و منزلتى بس عظيم داشت، زينت هاى دنيا از او دريغ داشته شد)؛ «وَ لَقَدْ كَانَ فِي رَسُولِ اللهِ[صَلَّى اللّهِ عَلَيْهِ وَ آلِهِ] مَا يَدُلُّكُ عَلَى مَسَاوِئِ الدُّنْيَا وَ عُيُوبِهَا: إِذْ جَاعَ فِيهَا مَعَ خَاصَّتِهِ(1)، وَ زُوِيَتْ(2) عَنْهُ زَخَارِفُهَا مَعَ عَظِيمِ زُلْفَتِهِ(3)».
سپس با اين مقدمه به اين استدلال منطقى مى پردازد و مى فرمايد: (بنابراين هر كس بايد با عقل خويش بنگرد كه آيا خدا با اين كار، پيامبرش را گرامى داشت يا به او اهانت كرد؟ اگر كسى بگويد: خداوند با اين كار [گرفتن زخارف دنيا از آن حضرت] به او اهانت نموده [سوگند به خداى بزرگ] كه دروغ گفته است؛ دروغى بزرگ و اگر بگويد: او را گرامى داشته پس بايد بداند كه ديگران را [كه غرق زينت هاى دنيايند] گرامى نداشته است؛ چرا كه دنيا را براى آنها گسترده و از مقرّب ترين افراد به خودش دريغ داشته است)؛ «فَلْيَنْظُرْ نَاظِرٌ بِعَقْلِهِ: أَكْرَمَ‏ اللهُ مُحَمَّداً بِذَلِكَ أَمْ أَهَانَهُ فَإِنْ قَالَ: أَهَانَهُ فَقَدْ كَذَبَ وَ اللهِ الْعَظِيمِ بِالْإِفْكِ الْعَظِيمِ، وَ إِنْ قَالَ: أَكْرَمَهُ، فَلْيَعْلَمْ أَنَّ اللهَ قَدْ أَهَانَ غَيْرَهُ حَيْثُ بَسَطَ الدُّنْيَا لَهُ، وَ زَوَاهَا عَنْ أَقْرَبِ النَّاسِ مِنْهُ».
فراموش نكنيم كه در گذشته گروهى از ثروتمندان بودند كه ثروت خود را دليل بر عنايت و توجّه خاص الهى مى شمردند و در نتيجه فقرا و نيازمندان را راندگان درگاه الهى مى پنداشتند و همين تفكّر، سبب مى شد كه ديگران را به جمع آورى ثروت [از هر طريق ممكن] تشويق كنند. به همين دليل مى گفتند: (اگر خدا مى خواست كسى را به نبوّت مبعوث كند بايد يكى از ثروتمندانِ بزرگِ اين دو شهر [مكّه و طائف] را براى اين كار بر مى گزيد)؛ «وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى‏ رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظيم‏ٍ».(4) سپس به پاسخ از آنها پرداخته و مى فرمايد: (اگر نه اين بود كه مواهب مادّى سبب مى شد كه همه مردم، راه انحراف را در پيش گيرند ما براى كافران خانه هايى قرار مى داديم با سقف هايى از نقره و پلكان هايى كه از آن بالا بروند... و انواع زينت ها كه از آن بهره گيرند؛ ولى تمام اينها متاع حيات دنياست [و در پيشگاه خدا ارزشى ندارد] و سراى آخرت نزد پروردگارت براى پرهيزكاران است)؛ «وَ لَوْ لا أَنْ يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ يَكْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَيْها يَظْهَرُون‏َ * وَ لِبُيُوتِهِمْ أَبْواباً وَ سُرُراً عَلَيْها يَتَّكِؤُن‏ * وَ زُخْرُفاً وَ إِنْ كُلُّ ذلِكَ لَمَّا مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُتَّقين‏َ».(5)
امام(عليه السلام) در اينجا با يك برهانِ قاطع اين تفكّرات غلط را از ذهن ها مى زدايد. به يقين، خداوند بيشترين عنايت را به رسولش داشت؛ در حالى كه از زرق و برق دنيا محروم بود، هيچ كس نمى تواند بگويد: خدا به پيامبرِ بزرگش اهانت كرد؛ بنابراين نتيجه مى گيريم كه امكانات مادّى و زر و زيورهاى آن، هرگز دليل بر شخصيت كسى نيست.
به همين دليل، به دنبال اين سخن، چنين نتيجه گيرى مى كند: (بنابراين [كسى كه مى خواهد سعادتمند شود] بايد به پيامبر خود تأسى جويد، گام در جاى گام هايش نهد و از هر درى كه او داخل شده وارد شود و الَّا از هلاكت [و گمراهى] ايمن نخواهد بود)؛ «فَتَأَسَّى(6) مُتَأَسٍّ بِنَبِيِّهِ، وَ اقْتَصَّ أَثَرَهُ، وَ وَلَجَ مَوْلِجَهُ، وَ إِلَّا فَلَا يَأْمَنِ الْهَلَكَةَ».
و در تكميل آن مى افزايد: (زيرا خداوند، محمّد [كه درود خدا بر او و خاندانش باد] را نشانه قيامت و بشارت دهنده بهشت و بيم دهنده كيفر قرار داده است. [و اين پيامبر با اين مقام و عظمت] با شكم گرسنه از اين جهان رحلت كرد و با سلامت [روح و ايمان] به سراى ديگر وارد شد. او تا آن زمان كه از جهان رخت بر بست و دعوت حق را اجابت نمود سنگى روى سنگ ننهاد [و خانه محكمى براى خود نساخت])؛ «فَإِنَّ اللهَ جَعَلَ مُحَمَّداً[صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ] عَلَماً لِلسَّاعَةِ، وَ مُبَشِّراً بِالْجَنَّةِ، وَ مُنْذِراً بِالْعُقُوبَةِ خَرَجَ مِنَ الدُّنْيَا خَمِيصاً، وَ وَرَدَ الْآخِرَةَ سَلِيماً لَمْ يَضَعْ حَجَراً عَلَى حَجَرٍ حَتَّى مَضَى‏ لِسَبِيلِهِ، وَ أَجَابَ دَاعِيَ رَبِّهِ». اشاره به اينكه آن پيامبرى كه اين همه عظمت داشت كه نشانه قيامت و بشير و نذير الهى شمرده مى شد، چنان زندگانى ساده و زاهدانه اى داشت كه با شكم سير از دنيا نرفت و خانه مستحكمى براى خود نساخت (البتّه پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله) حجره هايى براى همسرانش در كنار مسجد ساخته بود كه از گل و شاخه هاى درخت نخل بود و تعبير به «لَمْ يَضَعْ حَجَراً عَلَى حَجَرٍ» اشاره به خانه هاى مستحكم ثروتمندان است كه آن را با سنگ هاى محكم مى ساختند). آنگاه چنين نتيجه مى گيرد: (چه منّت بزرگى خدا بر ما نهاده كه چنين پيشوا و رهبرى به ما عنايت كرده، تا راه او را بپوييم و قدم در جاى قدم هاى او نهيم)؛ «فَمَا أَعْظَمَ مِنَّةَ اللهِ عِنْدَنَا حِينَ أَنْعَمَ عَلَيْنَا بِهِ سَلَفاً نَتَّبِعُهُ، وَ قَائِداً نَطَأُ عَقِبَهُ‏!».
آرى، يكى از نعمت هاى بزرگ خداوند بر انسان ها، وجود پيشوايان بزرگ و آگاه است كه تمام حركات و سكنات زندگى آنها آموزنده است و هيچ قوم و ملّتى همچون مسلمينِ جهان از اين موهبت عظيم بهره مند نشده اند؛ گرچه پيشوايان بزرگى داشتند؛ ولى پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) پيشواى همه پيشوايانِ راستين است و چه كفرانِ نعمتى از اين بالاتر كه با وجود چنين رهبرى در گمراهى بمانيم و از زندگى او درسى نياموزيم!(7)

Peinevesht:

(1). «خاصّة» به معناى نزديكان انسان است؛ ولى بعضى از شارحان نهج البلاغه، «خاصه» را كه اسم فاعل است به معناى مصدرى تفسير كرده اند كه مفهومش اين است: با خصوصيتى كه او در پيشگاه خدا داشت در دنيا گرسنه بود؛ ولى اين تفسير بعيد به نظر مى رسد.

(2). «زويت» از ماده «زىّ» (بر وزن حىّ) به معناى دور كردن چيزى است.

(3). «زلفة» به معناى مقام و موقعيت است.

(4). سوره زخرف، آيه 31.

(5). همان سوره، آيات 33 و 35.

(6). «فتأسى» در غالب نسخه هاى نهج البلاغه، «تأسى» به صورت مزبور (فعل ماضى) ذكر شده است؛ ولى از آن معناى امر استفاده مى شود به قرينه جمله «و الّا فلا يأمن الهلكة» اما در تعداد كمى از نسخ به صورت «فليتأس» نقل شده كه فعل امر است.

(7). گردآوری از: پيام امام اميرالمؤمنين(عليه السلام)‏، مكارم شيرازى، ناصر، تهيه و تنظيم: جمعى از فضلاء، دار الكتب الاسلاميه‏، تهران‏، 1386 شمسی‏، چاپ: اول‏، ج 6، ص 254.

TarikheEnteshar: « 1397/11/21 »
CommentList
*TextComment
*PaymentSecurityCode http://makarem.ir
CountBazdid : 2865