مصادیقي از «زهد» پیامبر اکرم(ص)

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 

مصادیقي از «زهد» پیامبر اکرم(ص)

Question امام علی(ع) در خطبه 160 «نهج البلاغه» به كداميك از مصادیق «زهد» پیامبر اکرم(ص) اشاره می فرماید؟
AnswerSmall:

امام در خطبه 160 «نهج البلاغه»، درباره «زهد» پیامبر اکرم(ص) مي فرمايد: «پيامبر اكرم[كه درود خدا بر او و خاندانش باد] روى زمين [بدون فرش] مى نشست و غذا مى خورد و با تواضع، همچون بردگان مى نشست، با دست خود پارگى کفش خويش را مى دوخت و با دست خود لباسش را وصله مى زد. بر درازگوش برهنه سوار مى شد و [حتى] كسى را پشت سر خود سوار مى كرد. پرده اى بر در اتاق خود ديد كه در آن تصويرهايى بود، همسرش را صدا زد و فرمود: آن را از نظرم پنهان كن كه هر زمان چشمم به آن مى افتد به ياد دنيا و زر و زيور آن مى افتم».

AnswerLarge:

امام علي(علیه السلام) در خطبه 160 «نهج البلاغه» مصداق هايى از زهد پیامبر اکرم(صلى الله عليه و آله) را بيان مى فرمايد و زهد و تواضع ایشان را در خلال اعمال روزانه اش نشان مى دهد. ایشان به هفت موضوع اشاره مى كند كه نشانى آشكار از زهد و فروتنى آن پيشواى بزرگ است، مى فرمايد: (پيامبر اكرم [كه درود خدا بر او و خاندانش باد] روى زمين [بدون فرش] مى نشست و غذا مى خورد و با تواضع، همچون بردگان مى نشست، با دست خود پارگى کفش خويش را مى دوخت و با دست خود لباسش را وصله مى زد. بر درازگوش برهنه سوار مى شد و [حتى] كسى را پشت سر خود سوار مى كرد.(1) پرده اى بر در اتاق خود ديد كه در آن تصويرهايى بود. همسرش را صدا زد و فرمود: آن را از نظرم پنهان كن كه هر زمان چشمم به آن مى افتد به ياد دنيا و زر و زيور آن مى افتم)؛ «وَ لَقَدْ كَانَ(صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) يَأْكُلُ عَلَى الْأَرْضِ، وَ يَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ، وَ يَخْصِفُ(2) بِيَدِهِ نَعْلَهُ، وَ يَرْقَعُ(3) بِيَدِهِ ثَوْبَهُ، وَ يَرْكَبُ الْحِمَارَ الْعَارِيَ وَ يُرْدِفُ(4) خَلْفَهُ، وَ يَكُونُ السِّتْرُ عَلَى بَابِ بَيْتِهِ فَتَكُونُ فِيهِ التَّصَاوِيرُ فَيَقُولُ: يَا فُلَانَةُ لِإِحْدَى أَزْوَاجِهِ غَيِّبِيهِ عَنِّي، فَإِنِّي إِذَا نَظَرْتُ إِلَيْهِ ذَكَرْتُ الدُّنْيَا وَ زَخَارِفَهَا».
جمله «يَأْكُلُ عَلَى الْأَرْضِ»؛ (روى زمين مى نشست و غذا مى خورد) اشاره به اين است كه در آن زمان افراد نيازمند فرشى نداشتند كه بر آن بنشينند، به ناچار روى زمين مى نشستند؛ پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نيز همانند آنها زندگى مى كرد.
جمله «يَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ»؛ (همچون غلامان مى نشست) اشاره به نشستن متواضعانه آن حضرت است؛ نه همچون متكبّران كه يك پا را بر روى ديگرى مى اندازند و به حال غرور مى نشينند. پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) غالباً دو زانو مى نشست كه طرز نشستن غلامان است؛ زيرا هم متواضعانه تر و هم آمادگى بيشترى براى برخاستن و اطاعت در آن است. در حديثى نقل شده: «زن بدزبانى از كنار پيامبر(ص) گذشت؛ در حالى كه پيامبر(ص) همچون غلامان نشسته بود. گفت: اى محمّد، تو همچون بندگان مى نشينى؟ پيامبر(ص) فرمود: «وَ أَىُّ عَبْدٍ أَعْبَدُ مِنِّي»؛ (كدام بنده از من بنده تر است)».(5)
جمله «وَ يَكُونُ السِّتْرُ...» اشاره به داستانى است كه از عايشه نقل شده كه: «پرده اى پر نقش و نگار و داراى عكس موجوداتِ ذى روح تهيه كرده بود و بر در اتاق آويخته بود. پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) از ديدن آن ناراحت شد؛ چرا كه جنبه زينتى داشت و فرمود: ديدن آن، مرا به ياد دنيا و زرق و برق آن مى اندازد. دستور داد آن را فوراً برداشتند».(6)
سپس امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن مى فرمايد: (به اين ترتيب پيامبر(ص) با قلب خود [و تمام وجودش] از زر و زيور دنيا روى گردان بود و ياد آن را در وجود خود ميراند و دوست مى داشت زر و زيور آن همواره از چشمش پنهان باشد مبادا از آن لباس فاخرى براى خود تهيّه كند و دنيا را قرارگاه خويش پندارد و اميد اقامت در آن را داشته باشد)؛ «فَأَعْرَضَ عَنِ الدُّنْيَا بِقَلْبِهِ، وَ أَمَاتَ ذِكْرَهَا مِنْ نَفْسِهِ، وَ أَحَبَّ أَنْ تَغِيبَ زِينَتُهَا عَنْ عَيْنِهِ، لِكَيْلَا يَتَّخِذَ مِنْهَا رِيَاشاً(7)، وَ لَا يَعْتَقِدَهَا قَرَاراً، وَ لَا يَرْجُوَ فِيهَا مُقَاماً». اشاره به اينكه در قلب انسان، دو محبّت با هم نمى گنجد. هرگاه مفتون و فريفته دنيا شود، محبّت خدا و نعمت هاى جهانِ ديگر از قلب او بيرون مى رود و تا محبّتِ زر و زيورِ اين جهان را از دل بيرون نكند، جايى براى محبّت خدا نيست؛ همچنين اگر دلبسته دنيا و زرق و برق آن شد، آن را قرارگاه هميشگى خود مى پندارد و جايى براى عشق به خدا و آخرت باقى نمى ماند. اين معنا درباره همه انسان ها صادق است و زندگى پيامبر(صلى الله عليه و آله) نمونه بارزى از آن محسوب مى شود. در حديثى كه مرحوم كلينى در كتاب «كافى» از پيامبر اكرم(ص) نقل كرده، چنين مى خوانيم كه فرمود: «مَا لِي وَ لِلدُّنْيَا إِنَّمَا مَثَلِي وَ مَثَلُهَا كَمَثَلِ الرَّاكِبِ رُفِعَتْ لَهُ شَجَرَةٌ فِي يَوْمٍ صَائِفٍ فَقَالَ تَحْتَهَا ثُمَّ رَاحَ وَ تَرَكَهَا»(8)؛ (مرا با دنيا چكار؟ مَثَل من در برابر دنيا همچون شخص سوارى است كه در يك روزِ داغِ تابستان در بيابانى به درختى مى رسد كمى در زير درخت، استراحت مى كند سپس آن را ترك مى گويد).
آن گاه امام(عليه السلام) در يك نتيجه گيرى روشن مى فرمايد: ([چون دنيا چنين بود پيامبر محبّتِ] آن را از جان خود بيرون و از قلب خود دور ساخت و از ديدگانش پنهان نمود [آرى،] چنين است [حال] آن كسى كه چيزى را مبغوض مى دارد و نگاه كردن و يادآورى آن را نيز مبغوض مى شمرد)؛ «فَأَخْرَجَهَا مِنَ النَّفْسِ، وَ أَشْخَصَهَا(9) عَنِ الْقَلْبِ، وَ غَيَّبَهَا عَنِ الْبَصَرِ وَ كَذَلِكَ مَنْ أَبْغَضَ شَيْئاً أَبْغَضَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَيْهِ وَ أَنْ يُذْكَرَ عِنْدَهُ».(10)

Peinevesht:

(1). از مطالعه تاريخ چنين استفاده مى شود كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) اين كار را بارها تكرار فرمود، گاه اسامه را پشت سر خود مى نشاند؛ گاه فضل بن عباس و گاه افراد ديگرى از دوستانش را؛ تا آنجا كه بعضى از مورّخان، عدد آنها را تا 33 نفر شماره كرده اند. (بهج ‏الصباغة في ‏شرح ‏نهج ‏البلاغة، شوشتري، محمد تقى، موسسه ‏انتشارات ‏اميركبير، تهران، 1376 شمسی، چاپ: اول‏، ج 2، ص 437) و از نكات جالب اينكه در حديثى آمده است: هنگامى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) از سفر باز مى گشت، كودكان مدينه به استقبالش مى شتافتند. پيامبر(ص) دستور مى داد آنها را بلند كنند. بعضى را پشت سر و بعضى را پيش روى خود سوار مى كرد و به اصحاب و يارانش نيز سفارش مى كرد كه آنها را سوار كنند و بعد از آن، كودكان افتخار مى كردند كه بر مركب پيامبر(ص) سوار شدند. (المحجة البيضاء في تهذيب الإحياء، فيض كاشانى، ملا محسن، تصحيح / تعليق: غفارى، على اكبر، مؤسسه انتشارات اسلامى جامعه مدرسين، قم، 1417 قمری، چاپ: چهارم، ج 3، ص 366).

(2). «يخصف» از ماده «خصف» (بر وزن وصف) به معناى وصله كردن و پارگى را دوختن است. اين واژه در اصل معناى ضميمه كردن چيزى به چيزى است و به همين مناسبت به دوختن كفش و لباس اطلاق شده است.

(3). «يرقع» از ماده «رقع» (بر وزن رفع) به معناى وصله كردن است.

(4). «يردف» از ماده «ردف» (بر وزن حرف) به معناى قرار گرفتن پشت سر چيزى است؛ لذا به كسى كه پشت سر ديگرى بر مركب سوار مى شود «رديف» مى گويند.

(5). الكافي، كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق‏، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر و آخوندى، محمد، دار الكتب الإسلامية، تهران، ‏ ‏1407 قمری، چاپ: چهارم، ج ‏6، ص 271، (باب الأكل متكئا).

(6). تاريخ بغداد، خطيب بغدادى، احمد بن على‏، محقق / مصحح: مصطفى، عبد القادر عطا، دار الكتب العلمية، بيروت‏، 1417 قمری، چاپ: اول‏، ج 2، ص 292؛ ولى در اين حديث به جاى «ستر»؛ (پرده) «نمرقه»؛ (به معناى بالش) نقل شده است.

(7). «رياش» جمع «ريش» در اصل به معناى پرهاى پرندگان است و از آنجا كه پرهاى آنها لباس طبيعى زيبايى است و گاه به رنگ هاى مختلف است اين واژه به هر گونه لباس زينتى و نيز به هر گونه زينت اطلاق مى شود و در جمله بالا هر دو معنا را محتمل است.

(8). الكافي، همان، ج ‏2، ص 134، (باب ذم الدنيا و الزهد فيها) توجه داشته باشيد كه جمله «قال تحتها» از قيلوله به معناى استراحت يا خواب نيمروز است.

(9). «اشخصها» از ماده «شخوص» (بر وزن خلوص) در اصل به معناى خيره شدنِ چشم به يك نقطه است كه معمولا نشانه وحشت است؛ سپس به خارج ساختن ناگهانى كسى از مكانى اطلاق شده است.

(10). گردآوری از: پيام امام اميرالمؤمنين(عليه السلام)‏، مكارم شيرازى، ناصر، تهيه و تنظيم: جمعى از فضلاء، دار الكتب الاسلاميه‏، تهران‏، 1386 شمسی‏، چاپ: اول‏، ج 6، ص 248.

TarikheEnteshar: « 1397/11/18 »
CommentList
*TextComment
*PaymentSecurityCode http://makarem.ir
CountBazdid : 2783