مبارزه شروع مى شود

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
قرآن و آخرین پیامبر
دعوت صریح به مبارزهاز کجا که نیاوردند؟

از بحث گذشته دو نکته قابل استفاده شد:

1 ـ قرآن با لحن قاطعى مخالفان خود را به مبارزه دعوت کرده، با صراحت کامل به آنها میگوید: «اگر معتقدید این «آیات» ساخته مغز بشر است، شما هم بشرید، مغز دارید، فکر دارید، نوابغ و دانشمندان دارید، گویندگان و سخن سرایان و نکته سنجان در میان شما فراوانند، اگر در این ادعا صادق هستید شما هم آیاتى همانند این آیات بیاورید».

طرز بیان قرآن در این «دعوت به مبارزه» توأم با انواع تعبیرات تحریک آمیز است.

2 ـ این مبارزه موضوع ساده اى نبود چون:

از طرفى ناگزیر بودند در آن شرکت کنند، زیرا قدم نگذاردن در این میدان با شکست آنها مساوى بود، بنابراین چاره اى جز این نداشتند که در این مبارزه شرکت کنند.

از طرف دیگر این مبارزه تنها یک مبارزه «ادبى» یا «مذهبى» نبود، یک مبارزه «سیاسى»، «اقتصادى» و «اجتماعى» نیز محسوب مى شد که همه چیز حتى «موجودیت» آنها در گرو این مبارزه بود، و بعبارت دیگر یک مبارزه حیاتى بود که مسیر و سرنوشت زندگى و مرگ آنها را روشن مى ساخت، چرا؟

براى آنکه زمامداران و پیشوایان آن میحط بر ملتى حکومت میکردند که بت و بت خانه در تمام شئون زندگى آنها نفوذ عمیق داشت و مسلماً کسانیکه بر آنها حکومت داشتند روى هیچ حسابى نمى توانستند در برابر حملاتى که اساس بت و بت خانه را واژگون کند آرام بنشینند.

آنها بر ملتى حکومت میکردند که نادان و بیسواد بودند، و میبایست در این نادانى بمانند، تا در برابر بزرگان قبائل تا سر حد پرستش خضوع کنند، و آنها را همچون بتهاى سنگى و چوبى بپرستند!

آنها بر ملتى حکومت مى کردند که به تمام معنى پراکنده بودند و اگر متّحد مى شدند مسلماً آنها نمى توانستند آن همه خون ایشان را بمکند و با آنان همچون بردگان رفتار نمایند.

در مقابل، اسلام دین آزادى بود، امتیازات موهوم و ساختگى شیوخ و زمامداران ستمگر را در هم مى کوبید، و به ثروتمندان مغرورى که خیال میکردند ثروت آنها نشانه عظمت واقعى و قرب آنها در پیشگاه خداست، میفهمانید که شخصیت تنها در سایه تقوى و ارزشهاى انسانى است.(1)

«قرآن» با هر گونه معبودى جز خداوند یگانه و آفریننده جهان هستى، مبارزه مى کرد و پرستش و عبودیت را فقط براى خدا مى دانست.

«قرآن» آنهمه خدایان ساختگى، و آن خدایان بشرى (شیوخ و اشراف زورمند و ستمگر) را از آن تخت ابهت خیالى پائین میکشید.

«قرآن» دعوت به علم و دانش میکرد، چشم و گوشها را باز مینمود، دلها را بهم پیوند مى داد و با بردگى و اسارت بشر میجنگید، و حتى نقشه وسیعى براى آزادى بردگان طرح کرده بود.

بدیهى است این برنامه اساس زندگى مخالفان را در هم مى ریخت، لذا آنها ناگزیر بودند تا آخرین نفس با این آئین جدید مبارزه کنند. آنها بارها انجمنهائى تشکیل دادند، سخنرانیهاى پر جوش و تحریک آمیزى کردند، سخن سرایان و گویندگان خود را به مبارزه با قرآن تشویق نمودند، و قول همه گونه مساعدت به آنها دادند.

از بزرگان و ریش سفیدان دنیا دیده و باهوشى مانند «ولید بن مغیره مخزومى» نظر خواستند، حتى براى تحقیق و تفحص بیشتر او را نزد پیامبر اسلام (ص) فرستادند تا آخرین نظر خود را درباره چگونگى این آیات عجیب که نفوذ خارق العاده اش آنها را به وحشت انداخته بود اعلام دارد که بعداً سرگذشت او را مشروحاً خواهیم دانست، ولى از هیچ یک از اینها نتیجه نگرفتند.

تنها جواب آنها براى اسکات توده مردمیکه هر زمان به آنها فشار مى آوردند و میخواستند پاسخ این گفتار پیامبر اسلام (ص) را بدهند که به آنها میگفت: «اگر راست مى گوئید این آیات از طرف خدا نیست مانند آنرا بیاورید» این بود:

«این آیات سحر است، و محمد (ص) ساحر چیره دستى است که میخواهد با سحر خود آئین نیاکان شما را به خطر اندازد، از او دورى کنید، از او فاصله بگیرید...،»!

اما روشن است اینگونه سخنان جز تخلیه کردن سنگرها و عقب نشینى، مفهومى نداشت! و اگر هم اثرى جز این داشت موقتى و محدود بود.

و بعداً خواهیم دانست، همین انتخاب تعبیر «سحر» چه اندازه پر معنى است و چگونه حکایت از نفوذ خارق العاده آیات قرآن در اعمال دلها مى کند.

***


1. قابل توجه اینکه ثروتمندان «مکه» هنگامیکه شنیدند «محمّد یتیم»! خود را پیامبر بزرگ خدا معرفى مى کند از روى تعجب گفتند:
لَولا نُزِّلَ هذا القُرآن عَلى رَجُل مِنَ القَرْیَتَینِ عَظْیم
چرا این قرآن بر یکى از شخصیتهاى مکه و طائف (یکى از ثروتمندان و شیوخ قبائل) نازل نشده است؟!...

 

 

دعوت صریح به مبارزهاز کجا که نیاوردند؟
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma