اوصاف اهل بیت(ع) در خطبه 239 نهج البلاغه

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 

اوصاف اهل بیت(ع) در خطبه 239 نهج البلاغه

Question امام علی(علیه السلام) در خطبه 239 نهج البلاغه، اهل بیت(علیهم السلام) را با چه اوصافی معرفی فرموده اند؟
AnswerSmall:

امام علی(ع) در اين خطبه كوتاه، فضایل اهل بيت(ع) را اینگونه برشمرده اند: «آنها مايه حيات علم و مرگ نادانى هستند؛ حلم آنها شما را از علمشان آگاه مى سازد و ظاهرشان از باطنشان و سكوتشان از منطق حكيمانه آنها؛ هرگز با حق مخالفت نمى كنند و در آن اختلاف ندارند؛ آنها ستون هاى دين هستند و پناهگاههاى مردم؛ به وسيله آنان حق به جايگاه مناسب رسيد و باطل از جايگاهش كنار رفت؛ آنها دين را درك كردند، دركى همراه با عمل، چرا كه راويان علم فراوانند و عمل كنندگان آن كم ...».

AnswerLarge:

امام(عليه السلام) دوازده فضيلت در اين خطبه 239 نهج البلاغه، براى اهل بيت برشمرده كه عظمت مقام آنها را به خوبى ثابت مى كند و مخاطبان خويش را به پيروى از آنان وامى دارد. اوصافى كه مجموعه فضائل انسانى را در بردارد و شرايط رهبرى را در خود گنجانيده است. در اوّلين و دومين وصف مى فرمايد: (آنها [آل محمد] مايه حيات علم و دانش و مرگ جهل و نادانى هستند)؛ «هُمْ عَيْشُ الْعِلْمِ، وَ مَوْتُ الْجَهْلِ». امام(عليه السلام) در اين تعبير علم و جهل را به صورت دو موجود زنده تشبيه كرده است كه آل محمّد حيات به علم مى بخشند و جهل را مى ميرانند و يا به تعبيرى ديگر روح علم اند و سبب مرگ جهل.
اين همان چيزى است كه در حديث معروف پيغمبر اكرم آمده است كه مى فرمايد: «أهْلُ بَيْتي كَالنُّجُومِ بِأَيُّهُم إقْتَدَيْتُمْ إهْتَدَيْتُمْ»(1)؛ (اهل بيت من همچون ستارگان آسمانند [که در شبهاى تاريك راهنماى مسافران صحرا و دريا هستند] به هر كدام اقتدا كنيد هدايت مى يابيد). در حديث ديگرى از ابن عباس آمده است كه پيغمبر اكرم فرمود: «النُّجُومُ أمانٌ لاَِهْلِ الاَْرْضِ مِنَ الْغَرْقِ وَ أهْلُ بَيْتي أمانٌ لاُِمَّتي مِنَ الاِْخْتِلافِ فَإذا خالَفَتْها قَبيلَةٌ مِنَ الْعَرَبِ اخْتَلَفُوا فَصاروا حِزبَ إِبْليس»(2)؛ (ستارگان امان براى اهل زمين هستند از غرق شدن [در دريا در شبهاى تاريك، زيرا به كمك آنها راه خود را پيدا مى كنند] و اهل بيت من امان امت من از اختلافاتند، هرگاه قبيله اى از عرب با آنها مخالفت كند اختلاف در ميان مردم ظاهر مى شود و حزب شيطان خواهند شد).
سپس در ادامه سخن امام به سه وصف ديگر اشاره كرده مى فرمايد: (حلم آنها شما را از علمشان آگاه مى سازد و ظاهرشان از باطنشان و سكوتشان از منطق حكيمانه آنها شما را مطلع مى كند)؛ «يُخْبِرُكُمْ حِلْمُهُمْ عَنْ عِلْمِهِمْ، وَ ظَاهِرُهُمْ عَنْ بَاطِنِهِمْ، وَ صَمْتُهُمْ عَنْ حِكَمِ مَنْطِقِهِمْ». جمله «يُخْبِرُكُمْ حِلْمُهُمْ عَنْ عِلْمِهِمْ» نشان مى دهد كه ميان اين دو صفت «حلم» و «علم» رابطه نزديكى برقرار است، زيرا افراد جاهل بردبار نيستند و در برابر حوادث مختلف و سؤالاتى كه از آنها مى شود به زودى خشمگين و ناراحت مى شوند؛ ولى عالمان عميق در برابر اين گونه موضوعات خونسرد و بردبارند. و همچنين رابطه ميان ظاهر و باطن را كه در غالب موارد كه حسن ظاهر و رفتار و كردار دليل بر حسن باطن است و نيز رابطه سكوت را با منطق حكيمانه روشن مى سازد و تجربه نشان داده آنها كه كمتر سخن مى گويند گزيده تر و حساب شده تر حرف مى زنند، چنان كه در حديث آمده است: «قالَ رَسُولُ اللهِ: إذا رَأَيْتُمُ الْمُؤمِنَ صَمُوتاً فَادْنُوا مِنْهُ فَإنّهُ يُلْقِى الْحِكْمَةَ»(3)؛ (هنگامى كه فرد با ايمان را خاموش و كم حرف ببينيد به او نزديك شويد كه سخنان حكمت آميز مى گويد).
آنگاه در ششمين و هفتمين اوصاف آنها مى فرمايد: (هرگز با حق مخالفت نمى كنند و در آن اختلاف ندارند)؛ «لاَ يُخَالِفُونَ الْحَقَّ وَ لاَ يَخْتَلِفُونَ فِيهِ». دليل آن هم روشن است. آنها از يك سو داراى مقام عصمت و از سوى ديگر احاطه كامل به احكام خدا و وحى الهى و سنّت پيامبر دارند و كسى كه چنين باشد نه گامى بر خلاف حق بر مى دارد و نه اختلافى در آن پيدا مى كند. حديث معروف نبوى كه مى فرمايد: «عَلِىٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَهُ وَ عَلى لِسانِهِ وَ الْحَقُّ يَدُورُ حَيْثُ ما دارَ عَلِىٌّ»؛ (على با حق و حق با اوست و بر زبان او جارى مى شود و هرگونه على بگردد حق با او مى گردد). در تعبير ديگرى از همان حضرت مى خوانيم: «عَلِىٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْقُرآنِ، وَ الْحَقُّ وَ الْقُرآنُ مَعَ عَلىٍّ وَ لَنْ يَفْتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَىَّ الْحَوْضَ»(4)؛ (على همراه حق و همراه قرآن است و حق و قرآن همراه على است و هرگز اين دو از يكدگر جدا نمى شوند). مى دانيم امامان معصوم از فرزندان على(عليه السلام) نيز وارثان علم او بودند و به همين دليل هرگز با حق مخالفت نمى كردند.
در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: «كِتابَ اللهِ فِيهِ نَبَأُ ما قَبْلِكُمْ وَ خَبَرُ ما بَعْدِكُمْ وَ فَصْلُ ما بَيْنَكُمْ وَ نَحْنُ نَعْلَمُهُ»(5)؛ (در كتاب خدا اخبار پيشينيان و خبرهاى آينده و آنچه سبب مى شود كه اختلاف را ميان شما حل كند، وجود دارد و ما همه آنها را مى دانيم). با اين حال چگونه ممكن است آنها در حق اختلاف كنند، اختلاف نشانه جهل است و كسانى كه به همه اين امور آگاه اند ممكن نيست اختلافى داشته باشند.
آنگاه به سراغ هشتمين و نهمين اوصاف آنها مى رود و مى فرمايد: (آنها اركان اسلام اند [و ستون هاى دين] و پناهگاههاى مردم)؛ «وَ هُمْ دَعَائِمُ الاِْسْلاَمِ، وَ وَلاَئِجُ(6) الاِْعْتِصَامِ». به اين ترتيب دين همانند خانه يا خيمه اى است كه ستون آن آل محمّدند و همان گونه كه اگر ستون خانه و خيمه برداشته شود، همه چيز فرو مى ريزد، اگر آل محمّد را از اسلام كنار بزنيم و اسلام را بدون آنها قرائت كنيم، اصول و فروع آن فرو خواهد ريخت.
در ادامه سخن به بيان سه وصف ديگر [اوصاف دهم تا دوازدهم] پرداخته مى فرمايد: (به وسيله آنان [آل محمّد] حق به اصل و جايگاه مناسب رسيد و باطل از جايگاهش كنار رفت و زبان باطل از بن كنده شد)؛ «بِهِمْ عَادَ الْحَقُّ إِلَى نِصَابِهِ(7)، وَ انْزَاحَ(8) الْبَاطِلُ عَنْ مُقَامِهِ، وَ انْقَطَعَ لِسَانُهُ عَنْ مَنْبِتِهِ». اين تعبير اشاره به انحرافاتى است كه بعد از رسول الله مخصوصا در عصر خليفه سوم روى داد؛ بيت المال اسلام بازيچه دست گروهى دنيا پرست شد و بنى اميّه كه بازماندگان دشمن شماره يك اسلام؛ يعنى ابوسفيان بودند، مقامات مهم را در حكومت اسلامى در اختيار گرفتند و هركارى از دستشان ساخته بود كردند و نتيجه آن شورشى بود كه بر ضد خليفه بر پا شد و منجر به كشته شدن خليفه و دستياران او(9) در برابر چشم مهاجران و انصار شد بى آنكه از وى دفاع كنند.
ولى هنگامى كه امام اميرمؤمنان على(عليه السلام) زمام حكومت را به دست گرفت حق به جايگاه اصلى اش بازگشت و طرفداران باطل كنار زده شدند و ديگر كسى قدرت نداشت كه از وضعيت سابق دفاع كند و حقوق توده هاى مستضعف مسلمين را در كام دنيا پرستان جاه طلب و زياده خواه بريزد. نه تنها اميرمؤمنان، بلكه همه امامان اهل بيت(عليهم السلام) به حكم داشتن مقام عصمت كه با دلايل مختلف از جمله حديث ثقلين، قابل اثبات است هرگاه قدرت حكومت را به دست مى گرفتند به يقين همين امور رخ مى داد.
در پايان با بيان آخرين وصف مى فرمايد: (آنها دين را درك كردند؛ دركى توأم با نگهدارى كامل و عمل، نه تنها با شنيدن و روايت كردن، چرا كه راويان علم فراوانند و عمل كنندگان آن كم)؛ «عَقَلُوا الدِّينَ عَقْلَ وِعَايَة(10) وَ رِعَايَة، لاَ عَقْلَ سَمَاع وَ رِوَايَة. فَإِنَّ رُوَاةَ الْعِلْمِ كَثِيرٌ، وَ رُعَاتَهُ(11) قَلِيلٌ».
به يقين آگاهى از دين؛ مانند آگاهى از هر امر ديگر مراتبى دارد: مرحله اوّل شنيدن و نقل الفاظ است مرحله دوم فهم معنا و درك محتواست و مرحله سوم ايمان و يقين عميقى است كه در همه وجود انسان نفوذ كند و او را به عمل وا دارد. اهل بيت پيامبر در اوج مرحله سوم قرار داشتند و به همين دليل رسول خدا به همه امت تأكيد فرمود كه بعد از رحلت او در كنار قرآن دست به دامن اهل بيت زنند تا از ضلالت و گمراهى در امان باشند.(12)

Peinevesht:

(1). اين حديث در منابع شيعه و اهل سنّت آمده؛ از جمله ذهبى در ميزان الاعتدال في نقد الرجال، الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد، تحقيق: معوض، الشيخ علي محمد، عبدالموجود، الشيخ عادل أحمد، دار الكتب العلمية، بيروت، 1995م، ج 1، ص 214؛ لسان الميزان، العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل، تحقيق: دائرة المعرف النظامية هند، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، بيروت، 1406 ق / 1986 م، الطبعة الثالثة، ج 1، ص 136.

(2). المستدرك على الصحيحين، أبو عبدالله الحاكم النيسابوري، محمد بن عبدالله، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، دار الكتب العلمية، بيروت، 1411 ق/ 1990 م، الطبعة الأولى، ج 3، ص 162.

(3). بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى‏، محقق / مصحح: جمعى از محققان‏، دار إحياء التراث العربي‏، بيروت‏، 1403 ق‏، چاپ دوم، ج ‏1، ص 154، باب 4 علامات العقل و جنوده.

(4). مرحوم علاّمه امينى اين دو حديث را با عبارات متفاوت؛ امّا قريب المعنى از منابع مختلف اهل سنّت مانند: المناقب الخوارزمي‏، خوارزمى‏، موفق بن احمد‏، جامعه مدرسين‏، قم،‏ 1411 ق‏، چاپ دوم‏، ص 177، الفصل الثاني في بيان قتال أهل الجمل و هم الناكثون؛ فرائد السمطين في فضائل المرتضى و البتول و السبطين و الأئمة من ذريتهم عليهم السلام‏، شافعى، ابراهيم بن سعد الدين، مؤسسة المحمود، بيروت‏، ‏1400 ق، چاپ اوّل، ج ‏1، ص 177، قوله: رحم الله عليا اللهم أدر الحق حيثما دار. و قوله: الحق مع علي حيث دار. و قوله: علي مع الحق و القرآن، و الحق و القرآن مع علي؛ ربيع‏ الابرار و نصوص الاخبار، زمخشرى، ابو القاسم محمود بن عمر، شريف رضى، قم، 1410 ق، چاپ اول، ج 1، ص 133؛ الإمامة و السياسة المعروف بتاريخ الخلفاء، ابن قتيبة الدينوري، أبو محمد عبد الله بن مسلم، تحقيق: شيري، علي، دارالأضواء، بيروت، 1410ق/1990م، الطبعه الأولى، ج ‏1، ص 98، التحام الحرب؛ الغدير فى الكتاب و السنه و الادب، امينى، عبد الحسين، مركز الغدير للدراسات الاسلاميه، قم، 1416 ق، چاپ اول، ج ‏3، ص 253، 6 - منهاج السنة نقل كرده است.

(5). الكافي، كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق‏، محقق / مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، دار الكتب الإسلامية، تهران، ‏ ‏1407 ق، چاپ چهارم، ج ‏1، ص 61، باب الرد إلى الكتاب و السنة و أنه ليس شي‏ء من الحلال و الحرام و جميع ما يحتاج الناس إليه إلا و قد جاء فيه كتاب أو سنة، ح 9.

(6). «ولائج» جمع «وليجه» از ريشه «ولوج» به معناى دخول است و به كسى گفته مى شود كه محرم اسرار يا گرداننده كارهاى انسان باشد (ولى از خانواده او نباشد) به طور كلى به هر كسى كه از خارج وارد قومى شود و محرم اسرار او شود به او وليجه مى گويند و با واژه «بطانه» قريب المعنى است.

(7). «نصاب» در اصل به معناى محل بازگشت و جايگاه مناسب و ريشه و ابتداى هر چيزى است. سپس به اندازه و مقدار در باب زكات و مانند آن اطلاق شده است.

(8). «انزاح» از ريشه «زوح» بر وزن «زوج» در اصل به معناى كوچ كردن از مكان است. سپس در مورد هر چيزى كه از جايگاهش كنار برود اطلاق شده است.

(9). تاريخ الأمم و الملوك (تاریخ طبری)، الطبري، أبو جعفر محمد بن جرير، تحقيق ابراهيم، محمد أبو الفضل، دار التراث، بيروت، 1387 ق /1967 م، طبعه الثانية، ج ‏4، ص 365، ذكر الخبر عن قتل عثمان رضى الله عنه.

(10). اين واژه در منابع لغت به اين صورت ديده نشد و صحيح آن «وعاء» است كه به معناى ظرف براى چيزى است و به نظر مى رسد كه نسخه اصلى وعاء بوده كه هماهنگ با سماع در جمله بعد است.

(11). «رعات» جمع «راعى» به معناى مراعات كننده است.

(12). پيام امام امير المومنين(عليه السلام)‏، مكارم شيرازى، ناصر، تهيه و تنظيم: جمعى از فضلاء، دار الكتب الاسلاميه‏، تهران‏، 1386 ش، چاپ اول‏، ج 8، ص 587.

TarikheEnteshar: « 1397/09/25 »
CommentList
*TextComment
*PaymentSecurityCode http://makarem.ir
CountBazdid : 5546