نقش دعاهای عرفانی اهل‌بیت(علیهم السلام) در گسترش معارف عرفانی

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 

نقش دعاهای عرفانی اهل‌بیت(علیهم السلام) در گسترش معارف عرفانی

حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر محمدمهدی گرجیان؛ حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر جواد جعفریان makarem news

Chekideh: از میان تعالیم دینی، دعاهای مأثور از اهل‌بیت(ع) نقش بسیار ویژه و جدی در سیر انسان به‌سمت كمال حقیقی داشته و دارد. جاذبه‌های ادعیه گهربار ائمه معصومین(ع) توانسته است در كنار جنبه‌های فقاهتی و عقلی كه مرتبط با جسم و عقل انسان است، بُعد دیگری از ابعاد دین را آشكار كند كه مرتبط با قلب و روح اوست و بدین‌وسیله روح تشنه انسان‌های خداجو كه طالب اتصال و لقاء محبوب‌اند را سیراب سازد. این نقش، به‌ویژه در تشیع كه اهل‌بیت(ع) را تنها انسان‌های كامل می‌داند و كلام وحیانی‌شان برای آنها قطعیت و حجیت دارد، باعث رشد و توسعه عرفان در میان آن‌ها در قرون متمادی گردید. افزون‌بر آن، بسیاری از اهل‌معرفت را بر آن داشت كه شروح گوناگونی به‌ویژه در دوره اخیر بر كتب دعا به‌نگارش درآورند و این معارف را شرح و بسط دهند.
Keywords: اخلاق,عرفان,شهود,سلوک,سالک,توحید,امام خمینی,صحیفه سجادیه,دعای کمیل,علامه طباطبایی,جوادی آملی,ابوحمزه ثمالی,دعای سحر,مقام ذات,دعای مأثور,ائمه معصومین(ع),لقاء,انسان کامل,معرفت,دعا,سیروسلوک,اهل‌معرفت,علم سلوک,سلوك عرفانی,مناجات‌الراغبین,دعای ابوحمزه ثمالی,عرفان اسلامی,ادعیه شیعه,اقبال‌الاعمال,الهام,دعای سمات,معرفت شهودی,مناجات شعبانیه

نقش دعاهای عرفانی اهل‌بیت(علیهم السلام) در گسترش معارف عرفانی
(صحیفه سجادیه، دعای عرفه، كمیل، ابوحمزه و...)

حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر محمدمهدی گرجیان؛ استاد دانشگاه باقرالعلوم(علیه اسلام) و استاد حوزه و جامعة‌المصطفی‌العالمیة (mm.gorjian@yahoo.com).
حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر جواد جعفریان؛ دانش‌آموخته حوزه و دانشگاه و استادیار جامعة‌المصطفی العالمیة (ja.jafareyan@gmail.com).


مقدمه

عرفان به‌معنای معرفت همراه با شور باطنی و انگیزش درونی انسان برای وصول به ماوراء و حقیقت عالم، یكی از موضوعاتی است كه از دیرباز مورد توجه اندیشمندان جهان است. فراگیری این شور باطنی در انسان‌ها نشان از فطری‌بودن آن دارد و انبیاء(علیهم السلام)از باب «لِیسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ... وَثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُول»(1) به احیاء، تقویت، رشد، فعلیت‌بخشیدن و به‌سرانجام رساندن آن ملزم هستند. بنابراین، هیچ دین الهی خالی از مسائل سلوكی نیست و در واقع می‌توان عرفان را بعد معنوی و باطنی تمام ادیان به خصوص ادیان‌الهی دانست. در اسلام نیز مثل دیگرادیان، جنبه‌های سلوكی و عرفانی در تعالیم قرآنی و سیره نبوی و علوی(علیهم السلام)موج می‌زند و بسان بستری برای قرب به حق‌تعالی در كنار جنبه‌های دیگر دین نقش ایفاء می‌كند.

از میان تعالیم دینی، دعاهای مأثور از اهل‌بیت(علیهم السلام)نقش بسیار ویژه و جدی در سیر انسان به‌سمت كمال حقیقی داشته و دارد. جاذبه‌های ادعیه گهربار ائمه معصومین(علیهم السلام)توانسته است در كنار جنبه‌های فقاهتی و عقلی كه مرتبط با جسم و عقل انسان است، بُعد دیگری از ابعاد دین را آشكار كند كه مرتبط با قلب و روح اوست و بدین‌وسیله روح تشنه انسان‌های خداجو كه طالب اتصال و لقاء محبوب‌اند را سیراب سازد. این نقش، به‌ویژه در تشیع كه اهل‌بیت(علیهم السلام)را تنها انسان‌های كامل می‌داند و كلام وحیانی‌شان برای آنها قطعیت و حجیت دارد، باعث رشد و توسعه عرفان در میان آن‌ها در قرون متمادی گردید. افزون‌بر آن، بسیاری از اهل‌معرفت را بر آن داشت كه شروح گوناگونی به‌ویژه در دوره اخیر بر كتب دعا به‌نگارش درآورند و این معارف را شرح و بسط دهند.

عرفان اسلامی برگرفته از معصومین(علیهم السلام)كه خاستگاه اولیه آن از دل تعالیم دینی انبیاء است، با دو ویژگی از دیگر علوم خود مانند فقه، كلام و فلسفه تفكیک می‌شود. ویژگی اول آن این است که هدف عرفان، شناخت باطن عالم و وصول به آن است. بنابراین، از منظر عرفان، جهان هستی دارای دست‌كم دو ساحت ظاهر و باطن است كه شناخت باطن و رابطه آن با ظاهر عالم در حیطه علم عرفان به‌شمارمی‌رود. ویژگی دوم آن راه رسیدن به این مهم با تصفیه درون و سیر و سلوک باطنی در بستر شریعت و آموزه‌های وحیانی است. «وَالَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنا»(2) و «مَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ أَرْبَعِینَ یوْماً فَجَّرَ اللَّهُ ینَابِیعَ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِه».(3) سالک الی‌الله در سلوک و با طی مقامات و منازلی به باطن عالم راه پیدا می‌كند و حقیقت هستی را نه با چشم سر، بلكه با چشم قلب و با حقیقت ایمانش «وَلَكِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِیمَانِ»(4) می‌بیند.

نوشتار حاضر، بررسی نقش حقیقت دعا در گسترش معرفت عرفانی نیست، بلكه نگارنده به بررسی مفاد عرفانی ادعیه با نگاه تأویل عرفانی می‌پردازد(5) و از آن‌جاكه این موضوعات بسیار متنوع و هركدام نیازمند نوشتار مستقلی است، تنها به بعضی جنبه‌های این ادعیه كه زمینه‌ساز گسترش معارف عرفانی و مؤید تحقق عرفانی اصیل و بدون انحراف تشیع است، می‌پردازد. از آن‌جایی‌كه هم به‌لحاظ تاریخی و هم به‌لحاظ وقوع برای شخص، بعد عملی عرفان بر بعد معرفتی تقدم دارد، ابتدا به شاخص‌های ابعاد عملی اشاره می‌کنیم و سپس به ابعاد معرفتی می‌پردازیم.


الف) سیروسلوک در عرفان

مسئله سیروسلوک از مسائل ریشه‌ای در جریان عرفان است و یكی از وجوه امتیاز آن از علم اخلاق به‌شمار می‌رود.(6) می‌توان گفت آن‌چه درون شخص سالک رخ می‌دهد، نوعی حركت وجودی است و برخلاف علم اخلاق، نوعی حركت و تغییر و تحول درونی و آماده‌سازی قلب برای وصول به حق‌تعالی به‌شمار می‌رود.

اهل‌معرفت، به بركت بهره‌مندی از آیات و روایات و تفسیر و تحلیل آنها، عناصر و مؤلفه‌هایی را در بعد عملی عرفان، یعنی سیروسلوک آورده‌اند كه این عناصر در ادعیه مأثور به خصوص دعاهای امام سجاد(علیه اسلام)، صحیفه سجادیه، مناجات شعبانیه، دعای ابوحمزه ثمالی و دعاهای روزهای سال، دیده می‌شود.

برای دست‌یابی به این عناصر، می‌توان به تعریف اهل‌معرفت از عرفان عملی رجوع كرد. قیصری در تعریف بعد عملی عرفان می‌گوید: «شناخت راه سلوک و مجاهدت برای رهایی نفس از تنگناهای قیود جزئی و اتصال آن به مبدأ خویش (ذات حق تعالی) و اتصاف نفس به صفت اطلاق و كلیت است».(7) محقق فناری نیز می‌گوید:

علم سلوک علمی است كه وظیفه‌اش تعمیر و آبادانی باطن سالک با معاملات و دستورات قلبی و با تخلیه باطن از امور مهلک و جلاءدادن آن با منجیات و اموری است كه اسباب نجات او را فراهم می‌كند.(8) با بهره‌گیری از این تعاریف، می‌توان علم عرفان عملی را این‌گونه تعریف كرد: «مجموعه دستورها و قواعد معطوف به اعمال و احوال قلبی (ریاضت‌ها) در قالب منازل و مقامات كه تبعیت از آنها به حصول كمال نهایی انسان (توحید یا مقام فناء و مشاهده حق) می‌انجامد.(9)

سلوک عارف، سلوكی است كه در باطن او رخ می‌دهد و یک حركت وجودی درونی است و نظیر سلوک‌های مادی، نیازمند زاد و توشه سفر است؛ آغاز مسیر دارد، آداب سفر دارد، منازل و مقاماتی در طول مسیر برای سالک وجود دارد. چه‌بسا موانعی در مسیر حركت او به‌وجود آید. در نهایت، این سفر غایت و مقصدی دارد كه همانا مقام قرب و لقای پروردگار است؛ یعنی رسیدن به مقام منیع انسانیت كه همان توحید است. آن‌چه اهل‌معرفت از تعالیم دینی برداشت كردند این است كه شریعت، اصل چنین سلوكی را پذیرفته و لوازم چنین سلوكی را به خوبی تبیین كرده است و در مقاله حاضر، فراخور گنجایش به برخی موارد فوق اشاره می‌کنیم.


ب) سلوك عرفانی در ادعیه

مسئله سیروسلوک، یكی از مسائلی است كه به وضوح در آیات قرآن به‌چشم می‌خورد و فصل مفصلی نیز در میان ادعیه دارد. قرآن كریم می‌فرماید: «یا أَیهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى‏ رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقیهِ»؛(10) (هان اى انسان! تو در راه پروردگارت تلاش مى‏كنى و بالأخره او را دیدار خواهى كرد). علامه طباطبایی با ذكر معنای «كدح» از راغب و دیگران براین باور است كه در این كلمه معنای «سیر» وجود دارد. ایشان می‌فرمایند: «كدح تلاش نفس است در انجام كاری تا این كه آثار تلاش در نفس نمایان شود و بنابراین در این كلمه معنای سیر هم خوابیده، به‌دلیل این كه با كلمه الی متعدی شد».(11)

واژه‌های قرآنی «صراط»،(12) «سبل»،(13) «رجوع»(14) و «عود»(15) نیز اشاره به‌همین مطلب دارند كه انسان به سمت خداوند در حركت است و از آن‌جاكه سفر مادی به‌سمت خداوندِ نامتناهی معنا ندارد، بی‌شک این سفر یک سفر درونی و باطنی است.

این مطلب در روایات هم قابل‌پیگیری است. در ادعیه نیز شواهد زیادی بر آن وجود دارد. امام سجاد(علیه اسلام) در مناجاة‌المریدین عرضه ‌می‌دارد: «فَاسْلُكْ بِنَا سُبُلَ الْوُصُولِ إِلَیكَ وَسَیرْنَا فِی أَقْرَبِ الطُّرُقِ لِلْوُفُودِ عَلَیكَ، قَرِّبْ عَلَینَا الْبَعِید، وَسَهِّلْ عَلَینَا الْعَسِیرَ الشَّدِیدَ»؛ (خدایا ما را در راه‌هایی حركت بده كه به خودت واصل می‌شود، و در راه‌هایی كه نزدیك ترین راه برای ورود به حضرت تو رهسپار گردان، مسافت بعید ما را قریب گردان. دور را به ما نزدیک ساز).(16) در جای دیگر، برای تحقق چنین سیری تعبیر نردبان را می‌آورد و عرضه می‌دارد: «وَسُلَّماً نَعْرُجُ فِیهِ إِلَى مَحَلِّ السَّلَامَةِ»؛ (خداوندا نردبانی به من عطا كن كه به‌وسیله آن به محل سلامت بالا روم).(17) هم‌چنین در فقره دیگری از خداوند درخواست می‌كنند كه آن‌چه از مال دنیا در اختیار او قرار داده، به‌گونه‌ای باشد كه او را به جوارش برساند و اسباب وصل انسان به قرب خداوند شود».(18)

در مناجات‌الراغبین از مناجات‌های پانزده‌گانه منسوب به ایشان نیز آمده است: «إلهی إن كان قلّ زادی فی المسیر إلیك، فلقد حسن ظنّی بالتوكّل علیك»؛ (اگر توشه‌ام در سفر به‌سوی تو اندک است، در مقابل به اعتماد و توكلم بر تو خوش‌بین هستم).

هم‌چنین در دعای ابوحمزه ثمالی از دعاهای سحر امام سجاد(علیه اسلام)این‌گونه آمده است: «أَنَّ الرَّاحِلَ إِلَیكَ قَرِیبُ الْمَسَافَةِ»؛ (مسیر كوچ كننده به‌سوی تو نزدیک است). در دعای سیفی صغیر نیز آمده است: «وَسَهِّلْ لِی مَنَاهِجَ الْوُصْلَةِ وَالْوُصُولِ»؛ (خداوندا راه‌های رسیدن و وصول خود را برای ما آسان كن).

واژه لقاء نیز دربردارنده همین‌معنا است و به غایت سلوک، یعنی لقاء پروردگار اشاره دارد. تنها به یک شاهد از مناجات شعبانیه كه از امیرالمؤمنین(علیه اسلام) نقل شده و امامان بعدی هم به این دعا اهتمام داشتند، اكتفا می‌شود: «فَسُرَّنِی بِلِقَائِكَ یوْمَ تَقْضِی فِیهِ بَینَ عِبَادِك»؛ (بار خدایا مرا به ملاقات با خود مسرور كن، روزی كه در بین بندگانت حكم می‌رانی).(19)


ج) نقطه آغاز سلوک در ادعیه و عرفان اسلامی

یكی دیگر از عناصر سلوك، نقطه آغاز است. در برخی كتب اهل‌معرفت، نقطه آغاز سلوک را یقظه و برخی دیگر نقطه آغاز را توبه قرار داده‌اند.(20) با تفحص در آیات و روایات، نقاط آغاز دیگری نیز به‌چشم می‌خورد مانند اسفل‌السافلین،(21) عالم دنیا به‌معنای عالم ناسوت، عالم دنیا به‌معنای امور دنیایی، حیوانیت،(22) زندان،(23) منیّت و غرور، جهل و نادانی طبیعی(24) كه البته این موارد قابل‌جمع هستند.

در ادعیه نیز مواردی وجود دارد كه نقطه آغاز سلوک را نشان می‌دهند. در تعقیبات نماز عصر می‌خوانیم. «إِنِّی أَعُوذُ بِكَ... مِنْ قَلْبٍ لَا یخْشَعُ وَمِنْ نَفْسٍ لَا تَشْبَعُ»؛ (خداوندا به تو پناه می‌برم از قلبی كه خاشع نمی‌شود و از نفسی كه سیر نمی‌شود). قلب غیرخاشع و نفس طالب هوا و هوس می‌تواند آغازی باشد برای حركت؛ چراكه اگر كسی نقصی در وجود خود نیابد، هیچ‌گاه حركتی نخواهد كرد. همین حس كمبودها و نواقص است كه می‌تواند انگیزه برای حركت را در متحرک ایجاد كند.

در دعایی دیگر در اقبال‌الاعمال می‌خوانیم: «اللّهُمَّ انِّی اعُوذُ بِكَ مِنَ الشَّرِّ وَانْواعِ الْفَواحِشِ كُلِّها، ظاهِرِها وَباطِنِها وَغَفَلاتِها، وَجَمِیعِ ما یرِیدُنِی بِهِ الشَّیطانُ الرَّجِیمُ وَما یرِیدُنِی بِهِ السُّلْطانُ الْعَنِیدُ، مِمّا احَطْتَ بِعلْمِهِ، وَانْتَ الْقادِرُ عَلى‏ صَرْفِهِ عَنِّی».(25) نقطه آغاز حركت در جایی است كه انسان بفهمد در منجلاب فساد و گناه قرار گرفته است و از نیستان وجودش دور افتاده است. این حالت، همان حالت بیداری است كه در كلمات اهل‌عرفان وجود دارد. خواجه عبدالله انصاری، وجه دوم یقظه را مطالعه گناهكارى و آگاهی از خطرات آن و آستین بالا‌زدن برای تدارک و رهایی‌جستن از آن دانسته است.(26)

در دعای عرفه(27) نیز آمده است: «إِلَهِی أَمَرْتَ بِالرُّجُوعِ إِلَى الآثارِ فَأَرْجِعْنِی إِلَیكَ بِكِسْوَةِ الْأَنْوَارِ وَهِدَایةِ الاسْتِبْصَارِ حَتَّى أَرْجِعَ إِلَیكَ مِنْهَا كَمَا دَخَلْتُ إِلَیكَ مِنْهَا مَصُونَ السِّرِّ عَنِ النَّظَرِ إِلَیهَا»؛ (اى خدا تو امر كردى كه خلق براى شناسائیت رجوع به آثار كنند، اما مرا رجوع ده به تجلیات انوار و به رهنمایى مشاهده و استبصار، تا بى‌توجه به آثار، به شهود حضرتت نایل گردم كه چون به مقام معرفت وارد شوم سر درونم توجه به آثار نكند).(28)


د) سالک سفر

عنصر دیگر در سلوک، سالک است. تعبیرات قرآنی گاهی بازگشت را مختص به انسان می‌داند(29) و در مواردی زیادی(30) نظیر «ما مِنْ دَابَّةٍ إِلاَّ هُوَ آخِذٌ بِناصِیتِها إِنَّ رَبِّی عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقیمٍ»(31) مسیر بازگشت را درباره همه موجودات مطرح می‌كند؛ چراكه همه موجودات عالم، از حیات و شعور بهره‌ای دارند و با این تحلیل، همه دابّه و جنبنده محسوب می‌شوند. منتهی این سیر و صراط به تعبیر اهل‌معرفت صراط وجودی است. علامه طباطبایی در حاشیه آیه شریفه «یا أَیهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى‏ رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقیهِ»(32) می‌نویسد: «این طریق ضروری‌السلوك است و مؤمن و كافر و ملتفت و غافل همه در همین مسیر در حركتند». آیت‌الله جوادی می‌فرمایند: «این سفر همراه با رنج و سختی است و پایان این سیر لقای الهی است، ولی نوع ملاقات مؤمن با كافر فرق می‌كند».(33) در مقابل صراط وجودی، صراط سلوكی ارادی است كه در عرفان عملی مطرح می‌‌شود و حركت در این مسیر است كه به سعادت انسان و لقاء وجه رحمتی او می‌انجامد.(34)

سالک طریق سیر و سلوک به‌سوی خداوند، خود انسان است. منتهی از آن‌جایی‌كه از منظر عرفانی، انسان دارای مراتب مختلف است، در هر مقطعی بعدی از ابعاد وجودی انسان مسافر الی‌الله است. از منظر قرآنی، چهار رتبه برای نفس می‌توان لحاظ كرد: نفس اماره،(35) نفس لوامّه،(36) نفس ملهمه(37) و نفس مطمئنه.(38)

برخی اهل‌معرفت نیز با الهام از آیات و روایات مراتب انسان در سلوک را در سه مرحله نفس، روح و سرّ دانستند،(39) كه هریک از آنها بعدی از ابعاد وجودی انسان است. فناری در توضیح این سه مرتبه می‌گوید: نشئه نفس، حسی است و حكم آن در مرتبه اسلام است؛ نشئه روح، غیبی اضافی است و حكم آن مختص به باطن ایمان است و نشئه سرّ غیبی حقانی است و حكمش مختص به مقام احسان است.(40) برخی نیز این مراتب را به‌هفت مرتبه نفس، قلب، عقل، روح، سرّ، خفی و اخفی افزایش دادند.(41)

در دعاهای مأثور نیز اصل مراتب برای انسان پذیرفته شده است. این مراتب می‌تواند از منازل سلوكی سالک نیز استخراج شود، درخواست‌های داعی نیز به حسب این مراتب متفاوت است. در حاشیه دعای صباح می‌خوانیم: «إِلَهِی قَلْبِی مَحْجُوبٌ وَنَفْسِی مَعْیوبٌ وَعَقْلِی مَغْلُوبٌ وَهَوَائِی غَالِب». در این فقره شریفه از دعا، به مراحل قلب، نفس و عقل و هوا كه می‌توان آن را مرتبه خیال یا واهمه دانست اشاره شده و مشكل هریک بیان گردید. در مفاتیح‌الجنان مناجات پانزده‌گانه‌ای از امام سجاد(علیه اسلام) نقل شده كه اشاره به مراتب سلوكی انسان نیز دارند و می‌تواند حاكی از مراتب متفاوت حقیقت انسانی باشد. این مراتب عبارتند از: توابین، شاكین، خائفین، راجین، راغبین، شاكرین، مطیعین، مریدین، محبین، متوسلین، مفتقرین، عارفین، ذاكرین، معتصمین و زاهدین. دقت و تامل در مضامین این ادعیه ویژگی‌های هر مرتبه را روشن می‌سازد كه تفصیل آن محتاج نوشتاری مستقل است. آیةالله جوادی آملی ذیل اشاره به مناجات پانزده‌گانه معتقدند كه با بررسی‌های كارشناسانه، درجات سیروسلوک عرفانی را می‌توان از ادعیه و مناجات كاملاً استنباط كرد.(42)

هم‌چنین بخشی تكراری در دعای شب‌های دهه آخر ماه مبارک رمضان وجود دارد كه می‌توان از آن نیز مراحلی را استنباط كرد. «أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّی عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى أَهْلِ بَیتِهِ وَأَنْ تَجْعَلَ اسْمِی فِی هَذِهِ اللَّیلَةِ فِی السُّعَدَاءِ وَرُوحِی مَعَ الشُّهَدَاءِ وَإِحْسَانِی فِی عِلِّیین‏»(43) كه به سه مرحله اسم، روح و احسان اشاره شده است. در دعایی منسوب به حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) كه در تعقیبات نمازهای پنج‌گانه خوانده می‌شود، آمده است: «ثمّ إذا توفّیتَ نفسی وقبضتَ روحی فاجعلْ روحی فی الأرواح الرابحة واجعل نفسی فی الأنفس الصالحة واجعل جسدی فی الأجساد المطهرة» به سه مرتبه روح، نفس و جسد (بدن) اشاره شده است. یا در فرمایش دیگر معصوم «عَرَفَتْهُ الْقُلُوبُ بِضَمائِرِها وَالْأَفْكارُ بِخَواطِرِها، وَالنُّفُوسُ بِسَرائِرِها».(44) در این عبارت نیز به سه مرتبه قلب و فكر كه می‌تواند همان عقل باشد و نفس اشاره شده است که از همه این موارد در آموزه‌های عرفانی به‌وفور استفاده شده و می‌شود.


هـ) اسماء الهی و تأثیر آن در سفر سالک از نظر ادعیه و عرفان در آثار عرفانی

از دیگر عناصر و مؤلفه‌های سلوک، مواردی است كه در طول سفر وجود دارد؛ نظیر مقامات و منازل و منجیات و مهلكات در سفر كه در كتب اهل‌معرفت به آنها پرداخته شده است. به اقتضای بحث در این‌جا صرفاً به بحث از تأثیر اسماء در سلوک پرداخته می‌شود؛ زیرا در دعاها بر این تأثیر تأكید فراوانی شده است.

اهل‌عرفان در نگاه وجودشناسی به اسم، آن را ذات متعین به وصف خاص دانسته‌اند. قیصری پس از این‌كه برای حق تعالی به حسب «كُلَّ یوْمٍ‏ هُوَ فِی شَأْنٍ» شئونات و تجلیاتی در مراتب الهیه قائل است و صفات و اسماء او را به‌حسب همین شئون و مراتب تبیین می‌كند و می‌گوید: اسم، ذات به‌همراه صفت معین و اعتبار تجلی از تجلیات ذات است. مثلاً اسم رحمان، یعنی ذاتی كه دارای رحمت است. یا صفت قهار یعنی ذاتی كه دارای قهر است و این اسماء ملفوظه اسماء‌الاسماء هستند.(45)

به‌عبارت دیگر، مراد از اسماء حقیقت اسماء است نه صرفاً یک كلمه كه از امری خارجی حكایت كند. همین معنا در كلام امام‌خمینی نیز مورد تایید قرارگرفته است.(46) علامه طباطبایی در ذیل آیه «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها، ثُمَّ عَرَضَهُمْ» به‌دلیل ضمیر «هم» كه برای ذوی‌العقول به‌كار می‌رود، می‌گوید: منظور از اسماء حقیقت اسماء و مسمای آنهاست و آنها موجوداتی زنده و دارای ادراک بودند كه در پس پرده‌غیب قرار داشتند. علم حضرت آدم نیز علم به حقیقت آنها به نحو حضوری و شهودی است، نه به نحو حصولی. هم‌چنین علم حضرت آدم غیر از آن چیزی است كه ملائكه از او خبر دارند. آن‌چه حضرت آدم را شایسته خلافت كرد علم به حقیقت آنها به نحو شهودی است و به‌گونه‌ای كه ملائكه ظرفیت چنین علمی را در این سطح نداشتند.(47)

در ادعیه نیز این معنا آشکارا دیده می‌شود كه گویا اسماء دارای حقیقتی هستند كه رمزگشا و كلید اسرار خزائن الهی‌اند. شناخت انسان نسبت به حق‌تعالی منوط به تحقق اسماء‌ در جان انسان است و اگر اسماء و صفات الهی نبود، حق‌تعالی هیچ بروز و ظهوری نداشت. تمام عالم هستی، در واقع عینیت‌یافته اسماء است و از این جهت عالم مظهر و مجلای حق دانسته شده است.

در دعای سمات، حضرت ابتدا به اسم اعظم الهی اشاره می‌كند و خدا را به آن اسم قسم می‌دهد. این اسم از منظر دعا باعث بازشدن قفل‌های آسمان و زمین است و مشكلات و سختی‌ها با این اسم حل‌وفصل می شوند. سپس به اسم جلال حق‌تعالی اشاره می‌كنند و عظمت آن را می‌ستاید؛ به‌گونه‌ای كه اگر آن اسم تجلی كند، هیچ موجودی توان عرض‌اندام و سخن‌گفتن در برابر او را ندارد. خلقت آسمان و زمین كه در واقع كلمات‌الله هستند، به استناد «وَبِكَلِمَتِكَ الَّتِی خَلَقْتَ بِهَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ» بر اثر اسم كلام الهی است. هم‌چنین از مضمون عبارات دعای سمات هم این استفاده می‌شود كه تمام معجزات انبیاء(علیهم السلام)به‌جهت ظهور و تجلی اسماء الهی است.

از منظر اهل‌معرفت، اسماء الهی دو جهت دارند. جهت اول به لحاظ قوس نزول و «إنا لله» است كه هرچه از عوالم بالا بر مراتب پایین تنزل می‌كند، از دریچه اسماء و به جهت حكومت اسماء است. جهت دوم نیز به لحاظ قوس صعود، و «إنا إلیه راجعون» و تجربه‌های عرفانی سالک است كه در سیروسلوكش به سمت حق در جان او شكل می‌گیرد و در نهایت، مسیر سلوكی‌اش به اسماء جمالی و جلالی حق‌تعالی بر‌می‌گردد.

در قوس صعود كه بنابر نظر اكثر اهل‌معرفت از انسان آغاز می‌شود،(48) سالک می‌کوشد كه اسماء الهی را در خود پیاده كند و انسان كامل از این منظر كسی است كه جلوه اسمای الهی است. باید گفت تفاضل انبیاء بر یكدیگر نیز به‌همین مسئله بازمی‌گردد. البته رسیدن به این مقام در پرتو اذكار و تلقین اسماء الهی و درخواست این اسماء و صفات از خداوند است. تلقین اذكار كه همان اسماء و صفات حق‌تعالی هستند باعث طهارت باطن و زنده‌شدن قلب می‌شود. دعاهایی نظیر «اللَّهُمَّ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیكَ بِذِكْرِكَ»،(49) «أَسْأَلُكَ بِحَقِّكَ وَقُدْسِكَ وَأَعْظَمِ صِفَاتِكَ وَأَسْمَائِكَ أَنْ تَجْعَلَ أَوْقَاتِی مِنَ (فِی‏) اللَّیلِ وَالنَّهَارِ بِذِكْرِكَ مَعْمُورَةً»،(50) و «أَلْهِمْنِی وَلَها بِذِكْرِكَ إِلَى ذِكْرِكَ»،(51) و «(یا) مَوْلای بِذِكْرِكَ عَاشَ قَلْبِی»(52) همه تأثیر ذكر در سلوک را تأیید می‌کنند. از بهترین اذكار، خواندن خداوند با اسمائش است: «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَیّاً ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى».(53)

مؤید دیگر تأثیر اسماء سلوک این است كه در موارد كثیری مشاهده می‌شود كه حضرات معصومین(علیهم السلام)در ادعیه، موقع درخواست حاجت، خداوند را به اسمائش قسم می‌دهند. تقریباً این امر در دعاهای مشهور مانند دعای كمیل و دعای سمات مشهود است و تمام دعای جوشن كبیر به‌همین سبک است. تكرار این اسماء بهترین شیوه برای كسب طهارت و رسیدن به مقام لقاءالله به‌شمارمی‌رود.

فی‌الواقع اسماء الهی دریچه نظركردن به حق‌تعالی است كه در قلب سالک وجود دارد و آشكارشدن این اسم در وجود او به كمک و امداد از جانب همان اسم است. كسی كه بخواهد عظمت حق در او تجلی كند باید خداوند را با همین نام بخواند تا به‌مرور این اسم در جان او بنشیند و كسی كه به دنبال توبه‌كردن است باید با ذكر «یا تواب و یا غفار» انس بگیرد، تا جانش از آلودگی‌ها پاک شود. گفتنی است از مهم‌ترین مباحث عرفانی، بحث از اسماء و صفات است که با استفاده از کلمات نورانی ائمه معصومین(علیهم السلام)در ادعیه مأثوره مباحث‌ عرفانی خویش را سامان دادند، آن‌گونه که امثال قیصری این بحث را در فصل دوم از فصوص دوازده‌گانه مقدمه‌اش بر فصوص آورده است.(54)


و) توحید: غایت سلوک در ادعیه و عرفان اسلامی

از مهم‌ترین عناصر در مسئله سلوک، غایت سلوک است. هر سفری غایتی دارد. در عرفان این غایت براساس استعداد و توان سالک نه مسلوک الیه تعریف می‌‌شود؛ زیرا این مسیر هیچ‌گاه پایانی نخواهد داشت. اهل‌معرفت، پایان سلوک را رسیدن به مقام فناء و بقای بعد از آن دانستند.(55) براساس زبان قرآنی، غایت سلوک خداوند است كه به‌صورت‌های «الیه» و «الله» و «ربّ» و در مواردی هم به‌صورت جمع «الینا» ذكر شده است(56) و هریک از اینها به‌حسب مقام متفاوتند. در برخی موارد، رجوع الی‌الله همراه با بیان ملكیت خداوند نسبت به آسمان و زمین آمده است؛ «لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ». علامه طباطبایی در حاشیه آیه می‌‌فرمایند: «هیچ‌كس نمى ‏تواند كسی را از برگشتن به‌سوى خداى تعالى بازبدارد، و هیچ‌عاملى كه آن چیز را به‌سوى خدا برمى ‏گرداند، به جز اختصاص ملک به خدا نیست. به‌عبارت ساده‌تر: تنها عاملى كه امور را به‌سوى خدا برمى‏ گرداند، این است كه ملك عالم مختص به اوست، پس امر و فرمان و حكم‌رانى هم تنها از آن اوست».(57)

اهل‌معرفت غایت سلوک را مشاهده و لقاء حق‌تعالی می‌دانند و این شهود در واقع یک معرفت حق‌الیقینی و یكی‌شدن عالم و معلوم است. به‌سبب فهم دقیق بحث و پی‌گیری آن در ادعیه معصومین(علیهم السلام)، بحث حاضر به سه مطلب زیر تقسیم می‌شود: امكان معرفت شهودی، عدم امکان معرفت ذات حق‌تعالی و غایت‌بودن اسماء و صفات در سلوک.

مطلب اول: امكان معرفت شهودی

از جمله شاخصه‌های عرفان، پذیرش امكان معرفت شهودی است. در تعریف اصطلاحی مكاشفه و مشاهده كه برخی بین آن دو نیز تفاوت‌هایی قائل هستند، مكاشفه را ملاقات باطن عارف با باطن امر غیبی دانستند و این زمانی است كه حجاب‌ها برداشته می‌شود. بالاترین درجات مكاشفه را مشاهده گویند که هیچ‌صورتی در میان نیست.(58) بر این مبنا، معرفت شهودی در صورتی حاصل می‌شود که شخص كه با مجاهدت و ریاضت و طی مقامات و منازلی حجاب‌های بین خود و باطن عالم را كنار بگذارد تا بدون‌واسطه بتواند باطن را مشاهده كند. لازمه این سخن پذیرش وجود دست‌كم دو ساحت ظاهری و باطنی برای عالم است و این كه معرفت انسانی دارای مراتب و سطوح مختلف است. سطح اول آن، معرفت متعارف است و شخص با ظاهر عالم در ارتباط است و آن معرفت را می‌توان علم‌الیقینی نامید و سطح دوم، معرفت باطنی است كه در اثر كشف و شهود قلبی برای عارف رخ می‌دهد و شامل معرفت عین‌الیقینی و حق‌الیقینی است. در مقابل علم‌الیقین علمی حصولی و برهانی و مرتبط با قوه عاقله است.

همه لوازم چنین معرفتی در ادعیه معصومین(علیهم السلام)وجود دارد كه اینک به برخی آن‌ها اشاره می‌شود. در موارد متعددی در ادعیه، مسئله قلب و یقین قلبی مطرح شده است كه بی‌شک این معرفت غیر از یقین عقلی است؛ زیرا این یقین همراه با ایمان ذكر شده است كه امر قلبی است.

امام سجاد(علیه اسلام) در دعای ابوحمزه ثمالی، ابتدا قلب را جایگاه الهامات الهی می‌داند «لِمَا أُلْهِمَ قَلْبِی مِنَ الْمَعْرِفَةِ بِكَرَمِكَ» و سپس در فقرات بعدی، درخواست خروج حب‌دنیا از قلب را دارد: «سَیدِی أَخْرِجْ حُبَّ الدُّنْیا مِنْ قَلْبِی»؛ چرا كه جمع این دو امكان ندارد. پس از آن، درخواست حیات قلبی می‌كند: «یا مَوْلای بِذِكْرِكَ عَاشَ قَلْبِی»،(59) و سپس محبت و خشیت درخواست می‌كند «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ أَنْ تَمْلَأَ قَلْبِی حُبّا لَكَ وَخَشْیةً مِنْكَ»،(60) در پایان دعا نیزخواستار ایمان قلبی است: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ إِیمَانا تُبَاشِرُ بِهِ قَلْبِی وَیقِیناً»،(61) ایمان به خداوند كه بدون واسطه در قلب جای‌گیرد همان معرفت شهودی توحید است.

مشابه‌ همین عبارت به‌صورت مكرر در دعاهای شب‌های دهه آخر ماه مبارک رمضان آمده است: «أَسْأَلُكَ … وَأَنْ تَهَبَ لِى یَقِینًا تُبَاشِرُ بِهِ قَلْبِى، وَإیمَانًا یُذْهِبُ الشَّكَّ عَنِّى»،(62) در دعای بعد از نماز امام جواد(علیه اسلام) نیز آمده است: «واجعل النور فی بصری والیقین فی قلبی» این یقین غیر از یقین عقلی است؛ چراكه بحث از قلب و مباشرت و بی‌واسطگی است.

امام عارفان(علیه اسلام) نیز در مناجات شعبانیه نهایت وصول سالك الی‌الله را آویختگی انسان به خداوند و قرارگرفتن در معدن عظمت او دانسته است. «إِلَهِی هَبْ لِی كَمَالَ الانْقِطَاعِ إِلَیكَ وَأَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِیاءِ نَظَرِهَا إِلَیكَ حَتَّى تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَتَصِیرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِكَ إِلَهِی».(63) امام‌خمینی در حاشیه این عبارات شریفه می‌نویسد:

حجب نور چیست؟ آیا نظر به حق، مقصود گلابی‌هاى بهشت است؟ آیا معدن عظمت قصرهاى بهشتى است؟ آیا تعلّق ارواح به عزّ قدس، یعنى تعلّق به دامن حورالعین براى قضاى شهوت؟ آیا این «صعق و محو از جلال»، یعنى محو در جمال زن‌هاى بهشتى است؟ آیا این جذبه‏ها و غشوه‏ها كه براى رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) در نماز معراج دست مى ‏داده و آن انوار عظمت و بالاتر از آن را كه مشاهده مى‏ كرده در آن محفلى كه اعظم ملائكة‌اللّه كه جبرئیل امین(علیه اسلام) است محرم سرّ نبود و جرأت پیشرفت انمله‏ اى نداشت، جذبه براى یكى از زن‌هاى خیلى خوب بوده؟ یا انوارى مثل نور شمس و قمر و بالاتر از آن مى‏ دید؟(64)

حاصل آن‌كه معرفت شهودی از منظر ادعیه ماثور نه‌تنها ممكن، بلكه چنین معرفتی مورد درخواست اهل‌بیت(علیهم السلام)بوده است.

مطلب دوم: عدم امکان درک مقام ذات

غایت سلوک عرفانی وصول به حق‌تعالی است. البته از منظر اهل‌معرفت، حقیقت ذات و مقام ذات برای احدی قابل درک نیست. این مقام هیچ اسم و رسمی نمی‌پذیرد. افزون‌بر نفی اسم و رسم از مقام غیب‌الغیوبی ذات، آن مقام را مرحله‌ای حكم‌ناپذیر معرفی می‌كنند؛ یعنی هیچ حكم و محمولی را نمی‌پذیرد.(65) در این موطن، صفات و احكام و اسما و حتی حقایق اندماجیه، براساس اصل «الموصوف غیر‌الوصف»(66) از متن وجودی نفی می‌شوند. ازاین‌رو علامه طباطبایی معتقد است که مراد روایات از بیان نفی‌ صفات از ذات،(67)‌ تنها صفات محدثه و در مقام فعل نیست، بلكه اصل وصف كه مغایر با ذات است از مرتبه ذات نفی شده است.(68) حتی اگر وصف به نحو اطلاقی لحاظ شود باز تنها وجه و حیثیتی از ذات را نشان می‌دهد. بنابراین، اسماء و صفاتی كه برای حق‌تعالی مطرح است همگی به‌عنوان تجلیات و حجاب‌های نوری ذات احدیت به‌شمار می‌روند.(69) مقام ذات براساس فرمایش امیرمؤمنان(علیه اسلام) كه: «لا یدْرِكُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ، وَلا ینَالُهُ غَوْصُ الْفِطَنِ»(70) یک منطقه ممنوعه است و احدی حتی انبیاء و اولیاء(علیهم السلام)به آن مقام راه ندارد.

همین معنا همواره در ادعیه ذكر شده است. از فرمایشات امام سجاد(علیه اسلام) كه پس از نماز شب قرائت می‌كردند، این است:

«عَزَّ سُلْطَانُكَ عِزّاً لَا حَدَّ لَهُ بِأَوَّلِیةٍ وَلَا مُنْتَهَى لَهُ بِآخِرِیةٍ وَاسْتَعْلَى مُلْكُكَ عَلُوّاً سَقَطَتِ الْأَشْیاءُ دُونَ بُلُوغِ أَمَدِهِ وَلَا یبْلُغُ أَدْنَى مَا اسْتَأْثَرْتَ بِهِ مِنْ ذَلِكَ أَقْصَى نَعْتِ النَّاعِتِینَ ضَلَّتْ فِیكَ الصِّفَاتُ، وَتَفَسَّخَتْ دُونَكَ النُّعُوتُ وَحَارَتْ فِی كِبْرِیائِكَ لَطَائِفُ الْأَوْهَامِ كَذَلِكَ أَنْتَ اللَّهُ الْأَوَّلُ فِی أَوَّلِیتِكَ، وَعَلَى ذَلِكَ أَنْتَ دَائِمٌ لَا تَزُولُ»؛(71)

(سلطنت تو چنان غالب است كه حدّ و مرزى برای اولیت و آخریت تو نیست. پادشاهی تو چنان بلند است كه همه‌چیز پیش از رسیدن به پایان آن پادشاهی، فرو می‌مانند. بالاترین وصف، وصف‌كنندگان به پایین‌ترین رفعت و بزرگی كه به خود اختصاص دادی نمی‌رسند، اوصاف درباره تو گمراه شدند، صفت‌ها نزد تو از هم‌گسیخته و اندیشه‌های باریك در بزرگواریت سرگردان شدند. (اما) هم‌چنان تو در اولیت خود اول هستی و هم‌چنین تو همیشه جاودانی).

هم‌چنین فرمودند: «الَّذِی قَصُرَتْ عَنْ رُؤْیتِهِ أَبْصَارُ النَّاظِرِینَ، وَعَجَزَتْ عَنْ نَعْتِهِ أَوْهَامُ الْوَاصِفِینَ»؛ (ای كسی كه چشم بینندگان از رؤیت او كوتاه شده و اوهام وصف‌كنندگان از توصیف او عاجز شده است).(72) در دعای روز دوشنبه که از ایشان نقل شده، نیز آمده است: «كَلَّتِ الْأَلْسُنُ عَنْ غَایةِ صِفَتِهِ وَالْعُقُولُ عَنْ كُنْهِ مَعْرِفَتِهِ»؛ (زبان از بیان غایت صفت او گنگ شده است و عقول از كنه معرفت به او عاجز شده است).(73) هم‌چنین در دعای افتتاح آمده است: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لا یهْتَكُ حِجَابُهُ»؛ (سپاس خداوندی را كه حجاب او دریده نمی‌شود).(74)

مطلب سوم: غایت‌بودن اسماء و صفات در سلوک

باتوجه به دو مطلب فوق، روشن می‌شود غایت سلوک از نظر اهل‌معرفت، نه ذات حق‌تعالی بلكه اسماء و صفات اوست. بنابراین تمام مواردی كه غایت سلوک در آنها به صورت ضمیر غائب «الیه» آمده یا از كلمه الله استفاده شده، در هیچ‌کدام منظور، مقام ذات نیست. هرچند از جهتی اسماء و صفات همان ذات با تقید و تعین خاص‌اند.

اهل‌معرفت، اسماء الهی را به سه قسمت تقسیم كردند: اسماء‌الذات، اسماء‌الصفات و اسماء‌الافعال. در تفسیر مشهور از این تقسیم‌بندی، اسماء به‌جهت ظهور ذات در آنها اسم ذات و به‌جهت ظهور صفات در آنها اسماء الصفات و به‌جهت ظهور افعال در آنها اسماء افعال خوانده می‌شوند.(75) پیش از این بیان شد كه اسماء تجلیات و حجاب‌های نوری ذاتند. در قوس نزول به ترتیب ابتدا اسماء ذات، سپس اسماء صفات و در نهایت اسماء افعال تجلی می‌كنند، ولی در قوس صعود و در تجربیات سالكانه و عارفانه، ابتدا سالک حقیقت توحید افعالی را درک می‌كند، سپس توحید صفاتی و در نهایت به مرحله توحید ذاتی و فهم حقیقت وحدت دست پیدا می‌كند كه اهل‌معرفت از آنها تعبیر به تجلی فعلی، تجلی صفتی و تجلی ذاتی كردند.

در واقع، سالک الی‌الله در طول حركتش به سمت حق‌تعالی تارسیدن به مقام فناء ذاتی، اسماء و صفات الهی را در درون خود پیاده می‌كند و رشد و ارتقاء وجودی می‌یابد؛ تا جایی‌كه آینه كامل صفات حق‌تعالی می‌شود كه در ادعیه ما این حالت برای اولیاء و ائمه معصومین(علیهم السلام)تثبیت شده است.(76)

رسیدن به این مقامات منوط به درخواست اسماء و صفات از حق‌تعالی و تثبیت آنها در وجود سالک است. دو نمونه بسیار زیبا از چنین درخواست‌هایی در دعای سحر ماه مبارک رمضان(77) و دعای مباهله(78) است كه بسیار شبیه به یكدیگرند. در دعای سحر كه از منشئات امام باقر(علیه اسلام) است و مورد تأیید امام رضا(علیه اسلام)، سالک در 23 فقره درخواست صفات و اسماء او را می‌كند. این درخواست‌ها شامل درخواست جمال، جلال، عظمت، مشیت، رحمت، قدرت، علم، شرف، سلطنت، مقام بلند، احسان و جبروت حق است. برخی اسماء، اسماء ذاتند و برخی اسماء صفات و برخی اسماء افعال هستند.

بنابراین می‌توان گفت كه سه غایت برای سالک الی‌الله قابل تصویر است: غایت ابتدایی (غایت فعلی)، غایت وسطی (صفاتی) و غایت نهایی(ذاتی).

—- غایت ابتدایی (فعلی): رسیدن به مقام توحید افعالی است. به این معنی كه سالک ظهور افعال الهی را در جان خود مشاهده كند. همه افعال را فعل خداوند و او را تنها مؤثر در عالم بداند. در این بعد، گفت‌وگوی انسان با خدا محدود به افعال است. این سیر، از درخواست بخشش و توبه و رزق آغاز می‌شود؛ تا آن‌جاكه به مقامی می‌رسد كه هر فعلی را از حق‌تعالی می‌داند و ندای «لا مؤثر فی الوجود إلاّ الله» را در جان خود لمس می‌كند.

بخش قابل‌توجهی از ادعیه ما در صحیفه سجادیه، دعای كمیل و دعای ابوحمزه ثمالی است كه در آنها درخواست‌های دنیایی مطرح است و همه مربوط به‌همین سیر ابتدایی است تا به‌مرور شخص به درجات بالای آن برسد. این‌كه غفار فقط خداوند است، رازق فقط اوست و ما باید از او طلب رزق‌حلال كنیم، امنیت و سلامت در سفر و این‌كه فقط شافی خداوند است، همه این درخواست‌ها سالک را به سمت فهم‌دقیق توحید افعالی سوق می‌دهد، والاّ درخواست‌های مادی، صرفاً بهانه‌ای است برای رسیدن به این مقصود و این كه باب گفت‌وگوی انسان با خداوند باز شود.

در این‌جا، به یک نمونه از این نوع اشاره می‌شود. «اللَّهُمَّ أَعْطِنِی السَّعَةَ فِی الرِّزْقِ وَالْأَمْنَ فِی الْوَطَنِ وَقُرَّةَ الْعَینِ فِی الْأَهْلِ وَالْمَالِ وَالْوَلَدِ وَالْمُقَامَ فِی نِعَمِكَ عِنْدِی وَالصِّحَّةَ فِی الْجِسْمِ وَالْقُوَّةَ فِی الْبَدَنِ وَالسَّلامَةَ فِی الدِّینِ»؛ (خدایا مرا روزى وسیع عطاكن و نعمت امنیت بخش و اهل و مال و فرزندم را مایه روشنى‌چشم و شادى‌خاطر گردان و نعمت‌هایى كه مرا عطاكرده ‏اى پاینده ساز و تنم را سالم و نیرومند و دینم را محفوظ دار).(79)

—- غایت وسطی (صفاتی): از آن‌جایی‌كه صفات باطن افعال هستند و افعال از صفات تولید می‌شوند، بنابراین گام دوم سلوک كه حركتی باطنی است رسیدن به مقام صفات است. توحید صفاتی از منظر اهل‌معرفت این است كه شخص سالک، همه صفات را از حق‌تعالی بداند و همه عالم را پر از اسماء الهی ببیند و به شهود «وَبِأَسْمَائِكَ الَّتِی مَلَأَتْ أَرْكَانَ كُلِّ شَی‏ء»(80) می‌رسد. این مقام زمانی صورت می‌گیرد كه صفات عارف در صفات حق تعالی فانی شود.(81) به‌عبارت‌دیگر، در این مقام، خداوند خود را با صفاتش بر انسان آشكار می‌كند و نوع مناجات عارف نیز با پیش از آن متفاوت می‌شود. در این‌جا خواسته‌ها، خواسته‌های صفتی است نه افعالی. غایت سیر دوم این است كه سالک خود را متصف به صفات الهی می‌كند.

برخی فقرات دعای سحر نیز مرتبط با درخواست‌های صفاتی است. مانند درخواست بهاء و درخشندگی، علم، رحمت، جمال الهی كه استجابت این دعا به منزله ظهور آن صفت در عبد است، به‌گونه‌ای كه خود را واجد آن صفت نمی‌داند، بلكه آن را از حق‌تعالی می‌داند.

سپاس و ستایش و حمدی كه در ابتدای اكثر ادعیه وجود دارد نیز مفادش همین است كه همه صفاتی كه مستلزم حمد است از آن خداوند صادر می‌شود؛ چراكه حمد انحصاراً در اختیار خداوند است. «اَلْحَمْدُ لِلّهِ بِجَمیعِ مَحامِدِهِ کُلِّهَا عَلى جَمیعِ نِعَمِهِ کُلِّها»؛ (حمد و ستایش خداى را به همه ستودگی‌هایش بر همه نعمت‌هایش).

در این سیر، شخص سالک درخواست زیادتی محبت، با اولیاء‌بودن، اشتیاق به ذكر حق‌تعالی و رسیدن به شهود اسماء و محل قدس و ملحق‌شدن به اهل‌طاعت را دارد. او می‌خواهد جزو اهل‌ولایت باشد:

«إِلَهِی أَقِمْنِی فِی أَهْلِ وَلایتِكَ مُقَامَ مَنْ رَجَا الزِّیادَةَ مِنْ مَحَبَّتِكَ إِلَهِی وَأَلْهِمْنِی وَلَها بِذِكْرِكَ إِلَى ذِكْرِكَ وَهِمَّتِی فِی رَوْحِ نَجَاحِ أَسْمَائِكَ وَمَحَلِّ قُدْسِكَ إِلَهِی بِكَ عَلَیكَ إِلا أَلْحَقْتَنِی بِمَحَلِّ أَهْلِ طَاعَتِكَ وَالْمَثْوَى الصَّالِحِ مِنْ مَرْضَاتِك»؛ (خدایا جاى‌ده مرا در میان دوست‌دارانت، جاى آن دسته از ایشانی كه امید افزایش دوستی‌ات را دارند، خدایا در دلم شیدائى و شیفتگى ذكر خود را بینداز و همتم را در پیروزی وصول به اسمائت و محل قدست قرار بده. خدایا به‌حق خودت بر خودت سوگند كه مرا به‌محل فرمانبردارانت و جایگاه شایسته ‏اى از مقام خوشنودی‌ات برسانى).

—- غایت نهایی (ذاتی): صفات از دل ذات برخاسته‌اند. بنابراین مرحله آخر سلوک رسیدن به مرحله توحید ذاتی و تجلی ذاتی است، اما همان‌گونه كه بیان شد، مقام ذات به ماهو بر هیچ‌كس حتی انبیاء تجلی نمی‌كند. بنابراین، منظور اهل‌معرفت از تجلی ذاتی، تجلی اسماء ذاتی است. وقتی خداوند با اسماء ذاتی مثل اسم فرد، احد و عظیم و این نوع اسماء كه ظهور ذات در آنها غلبه دارد تجلی كند، نوعی فناء ذاتی برای سالک رخ می‌دهد كه دیگر خودی نمی‌بیند و تنها شهودش حق‌سبحانه است.

شاهد بر این معنا در ادعیه، برخی فقرات دعای سحر است. برای نمونه، اسم عظیم را در ادعیه پی‌خواهیم گرفت.

از جمله اسماء در این دعا، اسم عظیم است كه اهل‌معرفت آن را از اسماءذات دانسته‌اند.(82) در دعای سحر آمده است: «اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ عَظَمَتِكَ بِاعْظَمِها، وَكُلُّ عَظَمَتِكَ عَظیمَةٌ»؛ (بارالها از عظیم‏ترین عظمتت درخواست دارم و همه عظمت تو عظیم است). امام‌خمینی در شرح این بخش از دعا می‌نویسند: «روزی كه نور عظمت حق تجلی كند همه موجودات در تابش نور عظمت او مستهلک شود و آن روز روز رجوع تام و روز احدیت و مالكیت مطلقه (فناء ذاتی) است».(83)

در دعای كمیل نیز آمده «بِعَظَمَتِكَ الَّتِی مَلَأَتْ كُلَّ شَی‏ء».(84) اسم عظیم حق‌تعالی تمام اشیاء را پركرده است و هیچ موجودی هویتی از خود ندارد. تجلی عظمت خدا باعث خضوع و خشوع و جاری‌شدن اشك‌های سوزان می‌شود: «وَاغْرِسِ اللَّهُمَّ بِعَظَمَتِكَ فِی شِرْبِ جَنَانِی ینَابِیعَ الْخُشُوعِ وَأَجْرِ اللَّهُمَّ لِهَیبَتِكَ مِنْ آمَاقِی زَفَرَاتِ الدُّمُوعِ»؛ (خداوندا! به عظمتت سوگند در دلم جویبار خشوع و فروتنی را بجوشان و به هیبتت از گوشه چشمان اشک‌های سوزان جاری كن).(85)

مشابه مضمون دعای سحر، در دعای مباهله نیز آمده است و موقع‌خواندن دعا چنان عظمت و هیبتی در وجود پیامبر اكرم و پنج‌تن آل‌عبا(علیهم السلام)ایجاد می‌شود كه مباهله‌كنندگان نجرانی به وحشت آمده و اباحارثه از منتخبان آنها می‌گوید: «چهره‌هایى مى‌بینم که اگر از خدا بخواهند که کوه‌ها را از جاى بکند، حتماً خواهد کند».(86)

دعای پایانی مناجات شعبانیه نیز پس از درخواست كمال انقطاع، رسیدن به معدن عظمت و مقام عزت و نفودناپذیری اوست.


نتیجه‌گیری

ادعیه معصومین(علیهم السلام)نه‌تنها بیگانه از عرفان اصیل اسلامی نیست، بلكه حقیقت عرفان از ضرورت آن و تاكید بر روش آن تا تمام مراحلی كه اهل‌معرفت در فضای عرفان مطرح كردند را در خود دارد و به‌جرأت می‌توان گفت آن‌چه اهل‌عرفان در فضای سلوكی و معرفتی دارند، ریشه در تعالیم دینی به‌خصوص ادعیه دارد. مؤلفه‌های اصلی عرفان از بحث ضرورت سلوک، تأكید بر سلوک، وجود سالک، تأثیر اسماء در سلوک سالک و بحث از غایت‌مندی حركت سالک از جمله مواردی است كه در این مقاله مطرح شده و در حد گنجایش مقاله نشان داده شد كه ارتباط وثیقی بین مضامین ادعیه و عناصر و مؤلفه‌های عرفان وجود دارد.(87)

Source:
1. قرآن کریم، ترجمه: ناصر مکارم شیرازی، انتشارات امام علی‌بن‌ابی‌طالب(ع)، قم، 1389ش.
2. شریف رضی، نهج‌البلاغه، ترجمه: دشتی، محمد، انتشارات مشهور، قم، 1379ش.
3. صحیفه سجادیه، علی‌بن الحسین، تهران، کارآفرینان فرهنگ و هنر، چاپ دوم.
4. ابن‌بابویه، محمدبن علی، التوحید، تحقیق: هاشم حسینی، جامعه مدرسین، قم، 1398ق.
5. ابن‌طاووس، علی‌بن موسی، الإقبال بالأعمال‌الحسنة، مصحح: جواد قیومی اصفهانی، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1376ش.
6. ابن‌فهد حلی، عدة‌الداعی و نجاح‌الساعی‏، دارالكتاب اسلامی، قم، 1407ق.
7. انصاری، خواجه عبدالله، صد میدان، در (مجموعه رسائل فارسى خواجه عبدالله انصارى، مصحح: محمد سرور مولائى‏، انتشارات توس، تهران، 1377ش.
8. آملی، سیدحیدربن علی، المقدمات من كتاب نص‌النصوص‏، تصحیح: هانری كربن، انتشارات توس، چ دوم، تهران، 1367ش.
9. جامی، عبدالرحمن، نقدالنصوص فی شرح نقش‌الفصوص، مصحح: سیدجلال‌الدین آشتیانی، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، تهران، 1370ش.
10. جوادی آملی، عبدالله، مراحل اخلاق در قرآن، (جلد یازدهم تفسیر موضوعی قرآن)، محقق: علی اسلامی، اسراء، قم، 1386ش.
11. ادب فنای مقربّان، اسراء، قم، 1381ش.
12. سیرت و صورت انسان، (جلد چهاردهم تفسیر موضوعی قرآن) تنظیم و ویرایش غلام‌علی امین‌دین، اسراء، قم، 1378ش.
13. امام‌خمینی، سیدروح‌الله، شرح دعاء‌السحر، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام‌خمینی(ره)، قم، 1416ق.
14. آداب‏الصلاة، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى(ره)، تهران، 1378ش.
15. رضائی تهرانی، علی، سیر و سلوک، طرحی نو در عرفان عملی شیعی، مؤسسه امام‌خمینی(ره)، قم،1392ش.
16. طباطبایى، سیدمحمدحسین، الرسایل التوحیدیة، النعمان، بیروت، 1999م.
17. المیزان فی تفسیر القرآن، انتشارات جامعه مدرسین، قم، 1417ق.
18. طبرسی، فضل‌بن حسن، مجمع‌البیان فی تفسیرالقرآن، انتشارات ناصرخسرو، تهران، 1372ش.
19. فرغانی، سعیدالدین، منتهی‌المدارك، مصحح: عاصم ابراهیم كیالى، دارالكتب العلمیة، بیروت، 1428ق.
20. فناری، محمدبن حمزه، مصباح‌الانس بین المعقول و المشهود، مصحح: محمد خواجوی، انتشارات مولی، تهران، 1374ش.
21. قمشه‌ای، محمدرضا، مجموعه آثار حكهیم صهبا، تصحیح: حامد ناجی اصفهانی، كانون پژوهش، اصفهان، 1378ش.
22. قونوی، صدرالدین محمدبن اسحاق، رسالةالنصوص، تعلیقات: میرزا هاشم اشکوری، اهتمام: سیدجلال‌الدین آشتیانی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، 1362ش.
23. قیصری،‌ داودبن محمود، رسالة‌التوحید والنبوة والولایة در «رسائل قیصرى» تصحیح: سیدجلال‌الدین آشتیانی، انجمن اسلامی حکمت و فلسفه ایران، تهران، ۱۳۶۰ش.
24. شرح فصوص‌الحكم، مصحح: سیدجلال‌الدین آشتیانى‏، شركت انتشارات علمى و فرهنگى‏، تهران، 1375ش.
25. كاشانی، عبدالرزاق، شرح منازل السائرین، محسن بیدارفر، انتشارات بیدار، قم، 1385ش.
26. كلینی، محمدبن یعقوب، الكافی، دارالحدیث، قم، 1429ق.
27. مطهری، مرتضی، آشنایی با عرفان اسلامی.
28. نجم‌الدین رازی، مرصادالعباد، تصحیح: محمدامین ریاحی، انتشارات علمی فرهنگی، تهران، 1379ش.
29. یزدان‌پناه، یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، نگارش: عطاء انزلی، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام‌خمینی(ره)، قم، 1393ش.
i.مجله
30. گرجیان، محمدمهدی؛ جعفریان، جواد، «تحلیل روش شناختی تفسیر عرفانی از منظر صدرالدین قونوی»، نشریه پژوهشنامه عرفان، 1397، شماره 18.
Peinevesht:

(1). سید رضی، نهج‌البلاغه، ص34.

(2). العنكبوت: 69.

(3). ابن‌فهد حلی، عدة‌الداعی و نجاح‌الساعی‏، ص232‏.

(4). ابن‌بابویه، التوحید، ص108.

(5). در نگاه تأویل عرفانی، تعالیم دینی اعم از قرآن و روایات، دارای معانی ظاهری و باطنی هستند و بدون پذیرش هرگونه نسبیت‌گرایی، هریک از معانی در سطح خود مورد قبول و پذیرش‌اند. برای توضیح بیشتر رك: مقاله: «تحلیل روش‌شناختی تفسیر عرفانی از منظر صدرالدین قونوی»، نشریه پژوهش‌نامه عرفان، 1397، شماره 18.

(6). مطهری، آشنایی با عرفان اسلامی، ص20.

(7). قیصری، رسالةالتوحید والنبوة والولایة در «رسائل قیصرى»، ص6، «فحده .. و طریق السلوك والمجاهدة لتخلیص النفس عن مضائق القیوده الجزئیة واتصالها الی مبدئها واتصافها بنعت الاطلاق والكلیة».

(8). فناری، مصباح‌الانس، ص27، «إن تعلقت بتعمیر الباطن بالمعاملات القلبیة بتخلیته عن المهلكات وتحلیته بالمنجیات فعلم التصوف والسلوك».

(9). یزدان‌پناه، مبانی و اصول عرفان نظری، ص72.

(10). الانشقاق: 20.

(11). طباطبایی، المیزان، ج20، ص242.

(12). ﴿وَهذا صِراطُ رَبِّكَ مُسْتَقیماً﴾. الانعام: 126؛ ﴿فَقَدْ هُدِی إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقیمٍ﴾. آل‌عمران: 101؛ ﴿وَیهْدیهِمْ إِلَیهِ صِراطاً مُسْتَقیماً﴾ النساء: 175؛ ﴿وَأَنَّ هذا صِراطی‏ مُسْتَقیماً فَاتَّبِعُوهُ﴾ الانعام: 153.

(13). ﴿یهْدی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ﴾ المائده: 17؛ ﴿وَقَدْ هَدانا سُبُلَنا﴾ ابراهیم: 12: ﴿وَالَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنا﴾ العنكبوت: 69.

(14). ﴿قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیهِ راجِعُونَ﴾ البقره: 156؛ ﴿كُلٌّ إِلَینا راجِعُونَ﴾ الأنبیاء: 93؛ ﴿أَنَّهُمْ إِلى‏ رَبِّهِمْ راجِعُونَ﴾ المؤمنون: 60.

(15). ﴿إِنَّهُ یبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یعیدُهُ﴾ یونس: 4.

(16). قمی، مفاتیح‌الجنان، دعاء‌المریدین، ص123.

(17). امام سجاد(ع)، صحیفه سجادیه، ص178.

(18). همان، ص138.

(19). قمی، مفاتیح‌الجنان، ص157.

(20). انصاری در صد میدان، منازل را از توبه آغاز كرده است، ولی در منازل‌السائرین از یقظه؛ رك: کاشانی شرح منازل‌السائرین (كاشانی)، ص148؛ و صد میدان، در (مجموعه رسائل فارسى خواجه عبدالله انصارى)، ج‏1، ص258.

(21). التین: 6.

(22). ﴿اولئك كالانعام بل هم أضلّ سبیلاً﴾ الفرقان: 44.

(23). «الدنیا سجن المؤمن وجُنّة الكافر».

(24). رك: رضائی تهرانی، سیروسلوک، طرحی نو در عرفان عملی شیعی، ص377-387.

(25). سیدبن طاووس، الاقبال بالأعمال، ج1، ص107.

(26). كاشانی، شرح منازل‌السائرین، ص151.

(27). نگارنده در این‌جا نگاه حضرت امام‌خمینی و آیت‌الله جوادی را در خصوص فقرات پایانی دعای عرفه دارد و این بخش را ملحق به دعا می‌داند.

(28). قمی، مفاتیح‌الجنان، دعای عرفه، ص272.

(29). ﴿وَمَنْ تَزَكَّى فَإِنَّما یتَزَكَّى لِنَفْسِهِ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ﴾ فاطر: 18؛ ﴿لا إِلهَ إِلَّا هُوَ إِلَیهِ الْمَصِیرُ﴾ غافر: 3.

(30). یونس: 34؛ الروم: 11.

(31). هود: 56.

(32). الانشقاق: 20.

(33). جوادی آملی، سیرت و صورت انسان، ص148.

(34). جهت تفاوت بین صراط مستقیم وجودی و سلوكی بنگر: آملی، المقدمات من كتاب نص‌النصوص‏، ص119، 400؛ جامی، نقدالنصوص فی شرح نقش‌الفصوص، ص187.

(35). یوسف: 53: ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی﴾.

(36). القیامة: 2: ﴿وَلا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَة﴾.

(37). الشمس: 7-8: ﴿وَنَفْسٍ وَما سَوَّاها، فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَتَقْواها﴾.

(38). الفجر: 27-28: ﴿یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعی‏ إِلى‏ رَبِّكِ راضِیةً مَرْضِیةً﴾.

(39). فرغانی، منتهی‌المدارک، ج1، ص126.

(40). فناری، مصباح‌الانس بین المعقول والمشهود، ص62.

(41). قمشه‌ای، مجموعه آثار حكهیم صهبا، ص210.

(42). جوادی آملی، مراحل اخلاق در قرآن، ص150.

(43). كلینی، الكافی، ج7، ص632.

(44). سیدبن طاووس، الإقبال ‏بالأعمال، ج1، ص289.

(45). قیصری، شرح فصوص‌الحكم، ص44.

(46). امام‌خمینی، شرح دعاء‌السحر، ص73؛ جوادی آملی، ادب فنای مقربّان، ج3، ص141.

(47). طباطبایی، المیزان فی تفسیرالقرآن، ج‏1، ص116.

(48). در این‌كه پایان قوس نزول و آغاز قوس صعود در كجاست، اختلافی وجود دارد.

(49). قمی، مفاتیح‌الجنان، دعای كمیل، ص63.

(50). همان، ص66.

(51). همان، مناجات شعبانیه، ص158.

(52). قمی، مفاتیح‌الجنان، ابوحمزه ثمالی، ص194.

(53). الاسراء: 110.

(54). قیصری، مقدمه بر فصوص ابن‌عربی، فصل دوم از مقدمه.

(55). این پایان به حسب سفر دوم سالک است كه سفر فی‌الحق است و سالک در عین این كه مسافر این سفر است چه‌بسا سفر سوم و چهارمی نیز هم‌زمان داشته باشد. در عین حال سفر دوم به جهت نامتناهی‌بودن حق‌تعالی، بی‌انتهاست. (بنگرید: یزدان‌پناه، مبانی و اصول عرفان نظری، ص288، 628.

(56). ﴿لا إِلهَ إِلَّا هُوَ إِلَیهِ الْمَصِیرُ﴾ غافر: 3؛ «إِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ» فاطر: 18؛ ﴿إِنَّ إِلى‏ رَبِّكَ الرُّجْعى﴾ العلق: 8، كلمه رجعى مانند كلمه رجوع به‌معناى برگشتن است.

(57). طباطبایی، تفسیر المیزان، ج19، ص147.

(58). کاشانی، شرح منازل‌السائرین، ص701، 703.

(59). قمی، مفاتیح‌الجنان، ص194.

(60). همان، ص197.

(61). همان دعای ابوحمزه، ص198.

(62). همان، ص228.

(63). همان، ص158.

(64). خمینی، آداب‏الصلاة، ص167.

(65). قونوی، رسالةالنصوص، ص6؛ امام‌خمینی، شرح دعاء السحر، ص71.

(66). ابن‌بابویه، التوحید، ص۱۴۳، ح7.

(67). سیدرضی، نهج‌البلاغه، خطبة ۱، ص۳۹.

(68). طباطبایى، الرسایل‌التوحیدیة، ص16.

(69). امام‌خمینی، شرح دعاء‌السحر، ص69.

(70). سیدرضی، نهج‌البلاغه، ص39.

(71). امام سجاد(ع)، الصحیفة‌السجادیة، ص148.

(72). همان، ص28.

(73). قمی، مفاتیح‌الجنان، ص24.

(74). همان، ص179.

(75). قیصری، شرح فصوص‌الحكم، ص45.

(76). رجوع شود به زیارت جامعه كبیره.

(77). سیدبن طاووس، الإقبال بالأعمال الحسنة، ج1، ص175.

(78). همان، ج2، ص357.

(79). قمی، مفاتیح‌الجنان، دعای ابوحمزه ثمالی، ص196.

(80). همان، دعای كمیل، ص63.

(81). یزدان‌پناه، مبانی و اصول عرفان نظری، ص412.

(82). قیصری، شرح فصوص‌الحكم، ص45. خمینی، شرح دعاء‌السحر، «والعظیم من الأسماء الذاتیة باعتبار علوّه وكبریائه».

(83). امام‌خمینی، شرح دعاء السحر.

(84). قمی، مفاتیح‌الجنان، دعای كمیل، ص63.

(85). همان، دعای صباح، ص60.

(86). طبرسی، مجمع‌البیان فی تفسیرالقرآن، ج۲، ص۷۶۳-۷۶۲.
(87). برگرفته از کتاب: نقش شیعه در گسترش دانش اخلاق، تربیت و عرفان، ج معی از فضلا با اشراف مرجع عالی‌قدر حضرت آیت‌‌الله العظمی مکارم شیرازی دامت برکاته، به کوشش محمدتقی سبحانی – محمدعلی رضایی اصفهانی، انتشارات امام علی‌بن‌ابی‌طالب(ع)، قم، 1399 هـ ش، ص 281.
TarikheEnteshar: « 1402/01/08 »
CommentList
*TextComment
*PaymentSecurityCode http://makarem.ir
CountBazdid : 3917