«وحدت» تنها راه نجات ملل شرقی

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 

«وحدت» تنها راه نجات ملل شرقی

Question چه چیزی می تواند ملت های شرقی را در برابر هجوم سنگین استعمار غرب مقاوم و از خطرات حفظ نماید؟
AnswerSmall:

تنها راه نجات کشورهای شرقی از زیر نفوذ استعمار غرب وحدت می باشد؛ که بتوانند خودشان برای خود تصمیم بگیرند و مشکلات خود را رفع کنند و به رشد اقتصادی و تکنولولژی برسند. این وحدت دارای امتیازاتی می باشد زیرا منابع و ذخایر و جمعیت این کشورها از بقیه جهان بیشتر است و هر دولتی به تنهایی نمی تواند مشکلات خود را رفع کند بلکه باید یک وحدت بزرگ بین کشورهای شرقی باشد تا بتوانند خود را از نفوذ کشورهای غربی نجات دهند.

AnswerLarge:

حتّى غربي ها هم امروز به اين نكته معترفند كه كشور هاى شرقى بيدار شده اند و مى ‏كوشند زنجير هاى اسارت را از دست و پاى خود بردارند، و بگفته «تيتو» در يكى از سخنراني هایش: «شرق بيدار شده و در برابر تجاوز ها مقاومت نشان مى ‏دهد».
آثار اين بيدارى را در ميان امواج جنبش هاى آزادى بخش‏ كه در تمامى «مستعمرات» و «شبه مستعمرات» به حركت در آمده، و به صورت جنگ ها و انقلاب هاى محلى خود نمايى مى ‏كند، به خوبى مى ‏توان مشاهده نمود.
تكيه روى «ناسيوناليسم»، و انتخاب «شعارهاى ملى» به عنان بهترين شعارهاى سياسى و اجتماعى در سراسر شرق نشانه ديگرى از اين بيدارى است و بد بينى و سوء ظن فوق العاده نسبت به سياست هاى بيگانه واكنش روحى غير قابل انكارى است كه شرق در برابر تجاوزها و ستم هايى كه چندين قرن تحمّل نموده نشان مى ‏دهد.
امّا موضوع مهم اين است كه: شرق على رغم آمادگى روحى براى پيش گرفتن يك راه مستقل، فراهم بودن زمينه ‏هاى فكرى براى شكستن زنجير هاى اسارت و خاتمه دادن به زندگى انگلى و وابسته به غرب، هنوز طرح صحيحى براى اين كار نريخته است، بلكه گاهى از طرح ‏هايى پيروى مى ‏كند كه او را در جهت خلاف مقصود پيش مى ‏برد.
بدون شك يكى از نخستين گام ها كه ملل شرق براى تحقّق بخشيدن به افكار استقلال طلبانه و اصلاحى و دفاعى خود بايد بردارند مسأله يكپارچگى و وحدت شرق است كه با نهايت تأسف هنوز اهميّت فوق العاده و ضرورت آن به درستى روشن نشده است. براى درك اين واقعيت و پى بردن به اهميّت مسأله وحدت [اگر چه نسبى و در پاره اى از قسمت ها باشد] بايد نخست نظرى به وضع كلى جهان امروز بياندازيم و سپس موقف خود را در اين ميان مورد بررسى قرار دهيم:
مورخ و فيلسوف معروف اروپايى «آرنولد- توئين بى» در مصاحبه جالب و عالمانه ‏اى كه با مجله «رآليته» چاپ فرانسه كرده، نكته ‏اى را درباره سرنوشت اروپا فاش ساخته كه با مقايسه آن، وضع شرق نيز روشن مى‏ گردد. او مى‏ گويد:
«من فكر مى ‏كنم اگر واقعاً كشورهاى اروپايى متحد نشوند سرنوشتى شبيه آمريكاى لاتين [كه امروز به صورت كشور هايى عقب مانده و پراكنده در آمده ‏اند] در انتظار آنهاست، زيرا آنچه در آمريكاى لاتين اتّفاق افتاد فقط نتيجه اقدامات سرمايه داران‏ آمريكايى نبود، خلأ اقتصادى اين كشورهاى جدا و نامتحد بود كه موجب هجوم سرمايه ‏هاى آمريكايى گرديد، و اگر مؤسسات ما نتوانند واقعاً اروپايى بمانند بيم آن است كه ما جزئى از امپراطورى استعمارى آمريكا شويم».(1)
همان طور كه مشاهده مى ‏كنيد «توئين بى» معتقد است كه اگر كشور هاى اروپايى از جمله فرانسه و انگلستان كه هر كدام روزى وسيعترين مستعمرات را دارا بودند، از يك وحدت قابل ملاحظه برخوردار نباشند قدرت مقاومت در برابر دولت هاى نيرومندترى مانند آمريكا را نخواهند داشت، و در آينده سرنوشتى همچون سرنوشت كشور هاى استعمار زده و عقب افتاده آمريكاى لاتين پيدا خواهند نمود، و كشور هاى اروپايى كه هر كدام خود پيشواى استعمار بودند، از نظر اقتصادى مستعمره كشور هاى نيرومندترى خواهند شد.
با اين حال چگونه مى ‏توان انتظار داشت كه كشورهاى استعمار زده شرقى با ضعف بنيه اقتصادى كه امروز وارث آن‏ هستند بدون يكپارچگى و وحدت، در برابر غول هاى سياست و اقتصاد جهان، عرض اندام كنند؟
كشور هاى شرقى اگر بخواهند بدون برخوردارى از يك نوع وحدت، هر كدام به تنهايى در چهار ديوارى كشور خودشان تنها با قدرت اقتصادى محدود شان، از طريق دامن زدن به ناسيوناليسم ‏هاى محلى، خود را از چنگال اسارت قدرت هاى بزرگ آزاد كنند، گرفتار اشتباه بزرگى شده‏ اند. اين امرى محال است، حتى براى كشور هاى پيشرفته صنعتى مانند كشور هاى اروپايى، و به همين دليل مشاهده مى‏ كنيم كه آنها براى حفظ موجوديّت خود گرايش به وحدت را آغاز كرده ‏اند و نخستين قدم آن تشكيل بازار مشترك و ايجاد يك واحد اقتصادى عظيم و نيرومند از شش كشور اروپايى است.
گر چه ايجاد يك وحدت كامل امروز در ميان ممالك شرقى ممكن نيست، ولى با امكاناتى كه براى ايجاد يك وحدت نسبى وجود دارد بسيارى از مشكلات بر طرف خواهد شد، زيرا با اين كه كشور هاى شرقى در وضع فعلى قادر به رقابت اقتصادى و تكنولوژى با دولت هاى بزرگ نيستند ولى‏ امتيازاتى دارند كه دست آنها را در مبارزات خود قوى و نيرومند مى‏ سازد. زيرا اوّلًا: مجموع اين كشور ها، وسيعترين سرزمين هاى جهان را در اختيار دارند. ثانياً: مجموع جمعيت و ذخاير انسانى آنها بيش از هر كشور بزرگ جهان است. ثالثاً: منابع حياتى موجود در مجموع اين كشور ها بيش از هر كشور بزرگ ديگر است. رابعاً: ريشه تمدّن ها و فرهنگ هاى كهن كه جنبش هاى فكرى امروز از آن مايه مى‏ گيرد در هيچ نقطه جهان به اندازه شرق نيست.
اشتباه ديگرى كه ممكن است براى بعضى از متفكّران شرق پيش آيد اين است كه تضاد و رقابت دولت هاى بزرگ فرصت بسيار مساعدى به دولت هاى كوچك شرق مى ‏دهد كه هر كدام با استفاده صحيح از اين رقابت مى ‏توانند موجوديت خود را حفظ كنند، و موانع ترقّى خود را از پيش بردارند.
ولى گويا دولت هاى بزرگ بهتر از ما اين حقيقت را دريافته ‏اند كه ممكن است تضاد ها و رقابت هاى آنان به نفع دولت هاى كوچك تمام شود، و لذا مدّتى است به اين فكر افتاده اند كه به جاى رقابت هاى پردرد سر، امتيازات بى ‏سرو صدايى به يكديگر بدهند و با هم كنار آيند، و بر سر مناطق نفوذ خود با هم مصالحه عادلانه‏ اى كنند. آثار اين طرز تفكّر، در سيماى كشور هاى مختلف دنيا [به خصوص شرق] به خوبى نمايان است!
بنابراين راهى جز اين نيست كه مقياس هاى كوچك سياسى و اقتصادى و فرهنگى و نظامى در شرق، به مقياس هاى بزرگتر و وسيعترى كه قادر به مقاومت در برابر فشار غول هاى عظيم بين ‏المللى باشد تبديل گردد، و ممالك شرقى با همكارى و همبستگى هرچه بيشتر در زمينه ‏هاى مختلف، پايه يك نوع وحدت را در ميان خود بريزند و بالاخره همه در برابر غرب متّحد گردند.
آرى نخستين گام را بايد از اين جا برداشت، به همين دليل بايد به جاى ناسيوناليسم‏ هاى محلى كه مليّت و وطن دوستى را تنها در مرز هاى يك كشور كوچك يا يك نژاد مخصوص جستجو مى ‏كند، ناسيوناليسم شرق جانشين گردد و مردم شرق‏ سراسر مشرق زمين را وطن خود بدانند، و از آن دفاع كنند و در حمايت آن از هيچ نوع كوشش و فداكارى مضايقه ننمايند.
هيچ بعيد نيست كه سياست هاى غربى در برانگيختن ناسيوناليست هاى محلى و جنبش هاى نژادى كه باعث تجريه و از هم پاشيدگى شرق مى‏ گردد سهيم باشند و به آن دامن بزنند.
بايد اين حقايق را دريافت و موضوع يكپارچگى شرق را در سر لوحه همه فعاليت هاى آزادى خواهانه قرار داد، و حتى در مدارس نيز به كودكان و جوانان اين حقايق را آموخت. گر چه تاكنون قدم هايى در اين زمينه برداشته شده و كنفرانس هايى مانند كنفراس «باندونك» كه داراى اصالت شرقى خاصّى بود تشكيل گرديد، و آثار عميقى داشت، ولى بايد توجّه داشت كه در برابر آن هدف كلى بسيار كم و ناچيز مى ‏باشد.(2)

TarikheEnteshar: « 1396/06/18 »
CommentList
*TextComment
*PaymentSecurityCode http://makarem.ir
CountBazdid : 2888