مدارا ، کليد گشايش در بن بست ها

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 

مدارا ، کليد گشايش در بن بست ها

به کوشش حجت الاسلام احمد حيدری makarem news

Chekideh: امام حسين عليه السّلام می فرمايد: «هرکس از اِعمال نظر خود ناتوان شود و چاره ها به كارش نيايد، نرمی و مدارا کليد گشايش اوست؛ مَنْ أَحْجَمَ عَنِ الرَّأْيِ وَ عَيِيَتْ بِهِ الْحِيَلُ كَانَ الرِّفْقُ مِفْتَاحَهُ». ايمان فقط به انجام نماز و روزه و حجّ و زكات و مانند آن نيست؛ بلكه اين امور تنها بخشى از ايمان را تشكيل مى‏ دهد، و مدارات با مردم بخش ديگرى از آن است. در اهمّيّت مدارا همين بس كه بسيارى از جنگ و جدالها بر اثر ترك آن آغاز شده، همانگونه كه روايت ذيل به اين مطلب اشاره مى‏ كند: «إِنَّ بَدْوَ الْقِتَالِ اللِّطَامُ؛ سرچشمه جنگ ها [گاهى] يك سيلى است».
Keywords: امر به معروف,جنگ,تواضع,جدال,ايمان,سعه صدر,مردم,حاكميّت,امام حسين,امير المومنين,نظر,رفق,مدارا,واجبات,مدارات,فروتنى,گشايش,شدت,نرمش,نهی از منکر,سیاست,تدبیر,رأی,قاطعیت,عصبانیت,نرم خویی,ملایمت,مواعظ الحسين,مکارم شيرازی,خُذِ الْعَفْوَ,اظهر نظر,اعمال نظر,عباد الرّحمن,بزرگوارى,أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِينَ‏,مَرُّوا كِراماً,بَابُ الْمُدَارَاةِ,بَابُ الرِّفْقِ,مدارا با مردم,مُدَارَاةُ النَّاسِ,أَعْقَلُ النَّاسِ,خوش ‏رويى,مُبَشِّراً وَنَذيراً,رِفق,الرفق,اَشَدُّ المُعاقِبين

مواعظ الحسين عليه السلام در آثار آيت الله العظمی مکارم شيرازی

به کوشش حجت الاسلام احمد حيدری


مدارا ، کليد گشايش در بن بست ها

امام حسين عليه السّلام می فرمايد: «هرکس از اِعمال نظر خود ناتوان شود و چاره ها به كارش نيايد، نرمی و مدارا کليد گشايش اوست؛ مَنْ أَحْجَمَ عَنِ الرَّأْيِ وَ عَيِيَتْ بِهِ الْحِيَلُ كَانَ الرِّفْقُ مِفْتَاحَهُ».[1]

ايمان فقط به انجام نماز و روزه و حجّ و زكات و مانند آن نيست؛ بلكه اين امور تنها بخشى از ايمان را تشكيل مى‏ دهد، و مدارات با مردم بخش ديگرى از آن است. در اهمّيّت مدارا همين بس كه بسيارى از جنگ و جدالها بر اثر ترك آن آغاز شده، همانگونه كه روايت ذيل به اين مطلب اشاره مى‏ كند: «إِنَّ بَدْوَ الْقِتَالِ اللِّطَامُ؛[2] سرچشمه جنگ ها [گاهى] يك سيلى است».[3]

مدارا كردن با مردم‏ در آيات قرآن‏

1. از صفات مهمّی كه در قرآن به عنوان ويژگى عباد الرّحمن (بندگان ویژه خدا) و اولياء اللّه مطرح شده، «مدارا نمودن با مردم» است. خداوند متعال در توصيفی از عباد الرّحمن مى ‏فرمايد: «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً؛[4] و هنگامى كه جاهلان آنها را مخاطب سازند [و سخنان نابخردانه گويند] به آنها سلام مى ‏گويند [و با بى ‏اعتنايى و بزرگوارى مى‏ گذرند]».

2. در آيه شريفه 199 سوره اعراف نيز مى ‏خوانيم: «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِينَ‏؛[به هر حال] با آنها مدارا كن و عذرشان را بپذير، و به نيكى ‏ها دعوت نما، و از جاهلان روى بگردان [و با آنها ستيزه مكن]».  

چند مطلب در اين آيه شريفه قابل توجّه است:

الف: مخاطب اين آيه شريفه، شخص پيامبر اسلام است. يعنى مدارا و گذشت و پذيرش خطاهاى ديگران، مسأله‏ اى است كه در درجه اوّل پيشوايان جامعه بايد به آن عمل كنند، و بر آن مداومت داشته باشند، تا مردم به تبعيّت از آنها عامل به اين آيات باشند.

ب: در تفسير كلمه «عفو» چهار معنى ذكر شده است:

اوّل: عرب به «چيز اضافى» عفو مى ‏گويد. كلمه عفو در آيه 219 سوره بقره به همين معنى است؛ هنگامى كه از پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيده شد: «وَ يَسْئَلُونَكَ ما ذا يُنْفِقُونَ؛ چه چيز انفاق كنيم؟»، خداوند به پيامبر فرمودند: «قُلِ الْعَفْوَ؛ بگو: از مازاد نيازمندى خود [انفاق كنيد]».

دوم: معنى ديگر عفو «حدّ وسط» است. «خُذِ الْعَفْوَ» يعنى در هر كارى حدّ وسط آن را بگير، و از افراط و تفريط اجتناب كن. كه جاهل يا دچار افراط مى ‏شود، و يا سر از تفريط در مى‏ آورد.[5]

سوم: معنى ديگر عفو «پذيرش عذر» ديگران است. اگر كسى كار خطا و اشتباهى كرد، و از شما پوزش طلبيد، عذرش را بپذيريد، و او را مورد عفو و بخشش قرار دهيد؛ مخصوصاً اگر همسر يا يكى از فرزندان شما باشد.

چهارم: «سخت‏ گيرى نكردن» چهارمين تفسيرى است كه براى عفو گفته ‏اند.

بعيد نيست هر چهار معنى مورد نظر خداوند در آيه شريفه فوق باشد. يعنى اى پيامبر ما! اموال اضافه بر نيازت را در راه خدا انفاق كن، و از افراط و تفريط خوددارى ورز، و عذر خطاكاران را بپذير، و نسبت به ديگران سخت گير نباش!

ج: در بر خورد با جاهلان، و به هنگامى كه با سخنان زشت و ناپسند به استقبالت آمدند، و به تو اهانت كردند، با آنها گلاويز نشو، بلكه چنان از كنار اين برخورد ناپسند بگذر كه گويا سخنى با تو نگفته ‏اند.

د: از امام صادق عليه السلام پرسيدند: جامع ‏ترين آيات اخلاقى قرآن ‏مجيد كدام آيه است؟

حضرت فرمودند: آيه 199 سوره اعراف. چرا كه مشتمل بر عفّت و حكمت و شجاعت است و اين امور، اصول سه گانه اخلاق محسوب مى ‏شود.

3. سوّمين آيه‏ اى كه پيرامون مدارا، سخن مى ‏گويد، آيه 72 همين سوره فرقان است. در اين آيه شريفه مى‏ خوانيم: «وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً».

عبادالرّحمن هنگامى كه با سخنان لغو، انسان هاى لغو، مجالس لغو، فيلم هاى لغو، نشريات لغو، و خلاصه هر آنچه لغو است، مواجه مى‏ شوند، بزرگوارانه ازكنار آن عبور مى ‏كنند، و درگير آن نمى‏ شوند.

خلاصه اينكه، يكى از صفات و ويژگى ‏هاى عباد الرّحمن تحمّل و حوصله و صبر، در برابر انسانهاى جاهل و نادان است؛ يعنى عصبانى نمى ‏شوند، و با آنها گلاويز و درگير نمى ‏گردند؛ بلكه تا حدّ امكان با مدارا و نرمى با آنها رفتار مى‏ كنند.[6]

مُدارا در كلام معصومين‏

در احاديث فراوانى به مدارا كردن با مردم توصيه و بر آن تأكيد شده است. مرحوم كلينى در كتاب شريف كافى بابى تحت عنوان «بَابُ الْمُدَارَاةِ» و بعد از آن بابی با عنوان «بَابُ الرِّفْقِ» مطرح كرده كه در ذيل آنها روايات متعددى آورده است.

1. رسول خدا صلى الله عليه و آله در حدیثی چنین می فرماید: «ثَلَاثٌ مَنْ لَمْ يَكُنَّ فِيهِ لَمْ يَتِمَّ لَهُ عَمَلٌ وَرَعٌ يَحْجُزُهُ عَنْ مَعَاصِي اللَّهِ وَ خُلُقٌ يُدَارِي بِهِ النَّاسَ وَ حِلْمٌ يَرُدُّ بِهِ جَهْلَ الْجَاهِلِ؛[7] سه چيز است كه در هركس نباشد هيچ كارى از كارهاى او سامان نمى ‏پذيرد: ورع و تقوايى كه او را از معصيت خدا بازدارد و اخلاقى كه او را به مدارا كردن با مردم وادارد و حلم و بردبارى ‏اى كه جهل جاهلان را با آن از خود دور سازد».

2. در حديث ديگرى از آن حضرت اين مسأله با تأكيد بيشترى عنوان شده است، مى ‏فرمايد: «أَمَرَنِي رَبِّي بِمُدَارَاةِ النَّاسِ كَمَا أَمَرَنِي بِأَدَاءِ الْفَرَائِضِ‏؛[8] پروردگارم مرا به مدارا كردن با مردم دستور داده همانگونه كه دستور به فرائض و واجبات داده است».

3. و در حديث سومى باز هم تأكيد بيشترى در اين زمينه شده، مى ‏فرمايد: «مُدَارَاةُ النَّاسِ نِصْفُ الْإِيمَانِ وَ الرِّفْقُ بِهِمْ نِصْفُ الْعَيْشِ؛[9] مدارا كردن با مردم نصف ايمان است و نرمش با آنها نصف زندگى است».

4. امام صادق عليه السلام مى ‏فرمايد: «إِنَّ قَوْماً مِنَ النَّاسِ قَلَّتْ مُدَارَاتُهُمْ لِلنَّاسِ، فَأُنِفُوا مِنْ قُرَيْشٍ وَ ايْمُ اللَّهِ مَا كَانَ بِأَحْسَابِهِمْ بَأْسٌ، وَ إِنَّ قَوْماً مِنْ غَيْرِ قُرَيْشٍ حَسُنَت‏ مُدَارَاتُهُمْ فَأُلْحِقُوا بِالْبَيْتِ الرَّفِيعِ؛[10] گروهى از مردم مدارا كردنشان نسبت به ديگران كم و ضعيف بود و لذا از قبيله قريش نفى و طرد شدند و به خدا سوگند ازنظر حسب و نسب مشكلى نداشتند [مشكلشان عدم مدارا بود] و گروهى از غير قريش مدارا كردنشان خوب بود و ملحق به اين بيت رفيع شدند».

در اينجا تأكيد مى ‏كنيم كه منظور از مدارا با مردم اين نيست كه هم‏ رنگ آنها در خلاف ‏كارى ‏ها و معاصى و آلودگى شويم. به يقين كسى كه پايبند به موازين شرع باشد، چنين فكرى به خود راه نمى ‏دهد؛ بلكه منظور هماهنگى و مدارا در امور مباح و چيزهايى است كه مورد علاقه آنها و مشروع مى ‏باشد.[11]

6. بر خلاف آنچه امروزه مرسوم شده كه مردم با كمترين برخوردى عصبانى مى‏ شوند و در مواجهه با ديگران تحمّل و سعه صدر ندارند، اسلام تأكيد مى‏ كند كه مسلمان عاقل بايد اهل مداراى با مردم باشد و هر چه قدرت مدارايش بيشتر باشد، عقل او بيشتر خواهد بود. لذا در روايتى از پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله مى‏ خوانيم: «أَعْقَلُ النَّاسِ أَشَدُّهُمْ مُدَارَاةً لِلنَّاسِ؛‏[12] عاقل ترين مردم كسى است كه بيش از همه با مردم مدارا كند».

7. در روايت ديگرى از حضرت رسول صلى الله عليه و آله چنين مى ‏خوانيم: «إِنَّا أُمِرْنَا مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ بِمُدَارَاةِ النَّاسِ‏ كَمَا أُمِرْنَا بِإِقَامَةِ الْفَرَائِضِ؛‏[13] ما پيامبران الهى همانگونه كه مأمور انجام واجبات هستيم، موظّف به مداراى با عموم مردم نيز مى ‏باشيم».

هم رديف قرار دادن «مدارات» با «واجبات» نشانگر اهمّيّت مساله مدارات است؛ زيرا كار پيامبران، امامان، علما، مربّيان، معلّمان و تمام كسانى كه در حوزه تعليم و تربيت فعّاليّت مى ‏كنند، بدون مداراى با مخاطبانشان پيشرفتى نخواهد داشت.

مدارا اصل اوّل در مناسبات حاكميّت و مردم

امير المومنين عليه السلام در يکی از نامه های خود خطاب به بعضى از فرماندارانش می فرمايد:

«أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّكَ مِمَّنْ أَسْتَظْهِرُ بِهِ عَلَى إِقَامَةِ الدِّينِ، وَأَقْمَعُ بِهِ نَخْوَةَ الْأَثِيمِ، وَأَسُدُّ بِهِ لَهَاةَ الثَّغْرِ الْمَخُوفِ. فَاسْتَعِنْ بِاللَّهِ عَلَى مَا أَهَمَّكَ، وَاخْلِطِ الشِّدَّةَ بِضِغْثٍ مِنَ اللِّينِ، وَارْفُقْ مَا كَانَ الرِّفْقُ أَرْفَقَ، وَاعْتَزِمْ بِالشِّدَّةِ حِينَ لَاتُغْنِي عَنْكَ إِلَّا الشِّدَّةُ، وَاخْفِضْ لِلرَّعِيَّةِ جَنَاحَكَ، وَابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَكَ، وَأَلِنْ لَهُمْ جَانِبَكَ، وَآسِ بَيْنَهُمْ فِي اللَّحْظَةِ وَالنَّظْرَةِ وَالْإِشَارَةِ وَالتَّحِيَّةِ، حَتَّى لَايَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِي حَيْفِكَ، وَلَا يَيْأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِكَ، وَالسَّلَامُ؛[14] اما بعد [از حمد و ثناى الهى] به يقين تو از كسانى هستى كه من براى برپا داشتن دين از آنها كمك مى ‏گيرم و سركشى و تكبر گنهكاران را به‏ وسيله آنان درهم مى‏ شكنم و گلوگاه ‏هاى خطرناك را به كمك آنها حفظ مى ‏كنم. بنابراين از خداوند در امورى كه براى تو مهم است يارى بجوى. سخت‏ گيرى و شدت عمل را با نرمش در آميز. مادام كه مدارا كردن بهتر است مدارا كن؛ اما در آنجا كه جز شدت عمل تو را بى ‏نياز نمى‏ كند تصميم به شدت بگير. پر و بالت را براى مردم بگستران [و تواضع كن] و با چهره گشاده با آنان رو به ‏رو شو و در برابر آنان نرم ‏خو و ملايم باش و مساوات را در ميان آنها حتى در مشاهده و نگاه‏ كردن با گوشه چشم و اشاره كردن و تحيت و تعارفات رعايت كن، تا زورمندان در نقض عدالت به نفع خودشان طمع نورزند و ضعيفان از عدالت تو مأيوس نشوند. والسلام».

اين نامه با توجه به اوصاف مخاطب آن، به احتمال قوی دستور العملى به جناب مالک اشتر است. از جمله كسانى كه مخاطب در اين نامه را مالك اشتر ذكر كرده ‏اند، مرحوم شيخ مفيد در امالى‏ صفحه 79 و طبرى مورخ معروف در تاريخ خود جلد 5، صفحه 95 در حوادث سال 38 است.[15]

اين نامه از سه بخش تشكيل شده است:

1. امام عليه السلام در بخش اوّل به مقام والا و شخصيّت برجسته كارگزارِ خود اشاره مى‏ كند تا او را براى پذيرش اين مأموريت مهم آماده كند.

2. در بخش دوم به فروتنى در برابر رعيّت و خوش ‏رويى و ملايمت با مردم و مدارا و سعه صدر توصيه مى ‏كند.

3. در بخش سوم عدالت و مساوات در ميان مردم را حتى در اشاره و نگاه و تحيّت و تعارفات معمولى به او گوشزد مى ‏فرمايد مبادا زورمندان، طمع در تبعيض كنند و ضعيفان از عدالت مأيوس شوند.

به هر حال امام عليه السلام در اين نامه، دستورات مهمى را به مالك در زمينه رفتار با مردم مى ‏دهد:

نخست مى ‏فرمايد: «از خداوند در امورى كه براى تو مهم است يارى بجوى».

اشاره به اينكه خميرمايه همه موفقيّت ‏ها تكيه بر ذات پاك خدا و يارى جستن از اوست.

در دستور دوم مى‏ فرمايد: «سخت ‏گيرى و شدت عمل را با نرمش در آميز».

اشاره به اينكه كشوردارى و اصولا هيچ برنامه اجتماعى و شخصى را نمى ‏توان با شدت عمل و عُنف به سامان رسانيد؛ بلكه بايد نرمش و شدت با هم آميخته شود. كه اگر تنها برنامه ‏هاى شديد و سخت ‏گيرانه باشد، موجب تنفر و گاه كينه و عداوت مى ‏گردد و كار به جايى نمى‏ رسد. و اگر تمام نرمش و ملايمت باشد، بسيارى از افراد كار خود را جدّى نمى ‏گيرند و موجب سستى و فشَل مى‏ شود.

اين همان چيزى است كه در برنامه انبيا تحت عنوان‏ «مُبَشِّراً وَنَذيراً» آمده است و خداوند عالم در عين اينكه در جاى عفو و رحمت، «اَرحَمُ الرّاحِمين‏» است، به هنگام مجازات «اَشَدُّ المُعاقِبين» است.

در دستور سوّم براى اينكه معلوم شود اصل رِفق است يا شدّت، مى‏ فرمايد: «مادام كه مدارا كردن بهتر است، مدارا كن؛ اما در آنجا كه جز شدت عمل تو را بى ‏نياز نمى ‏كند تصميم به شدّت بگير».

به اين ترتيب اصل و اساس در مناسبات ميان حاكميّت و مردم، بلكه در تمام مديريت ‏ها رفق و مداراست؛ ولى اگر كسانى از مدارا كردن مدير خواستند سوء استفاده كنند، جز برخورد شديد، چيز ديگرى كارساز نيست.

در روايتى معتبر مى ‏خوانيم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «إِنَ‏ الرِّفْقَ‏ لَمْ‏ يُوضَعْ‏ عَلَى‏ شَيْ‏ءٍ إِلَّا زَانَهُ‏ وَ لَا نُزِعَ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلَّا شَانَهُ؛[16] رفق و مدارا بر هيچ‏ چيز گذارده نمى‏ شود مگر اينكه آن را زينت مى ‏بخشد و از چيزى برگرفته نمى ‏شود مگر اينكه آن را زشت و بدنما مى‏ كند».

امروز هم مشاهده مى ‏كنيم كه بهترين راه براى مبارزه با مفاسد اجتماعى و امر به معروف و نهى از منكر استفاده از برخوردهاى محبّت‏ آميز و منطق توأم با ادب و مداراست كه اكثريت افراد از اين طريق رام مى ‏شوند؛ ولى گروه اندكى هستند كه جز با شدت عمل دست از اعمال خلاف بر نمى ‏دارند.

در چهارمين، پنجمين و ششمين دستور مى ‏فرمايد: «پر و بالت را براى مردم بگستران [و تواضع كن] و با چهره گشاده با آنان روبه‏ رو شو و در برابر آنان نرم‏ خو و ملايم باش».

اين تعبيرات در واقع برگرفته از آيات شريفه قرآن است؛ در يك جا خطاب به پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله مى ‏فرمايد: «وَاخْفِضْ جَناحَكَ لِلْمُؤْمِنينَ؛ و پر و بال [عطوفت] خود را براى مؤمنين فرود آر».[17]

و در جاى ديگر مى ‏فرمايد: «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُم؛[18] به سبب رحمت الهى، در برابر مؤمنان، نرم و مهربان شدى». [19]

Source:
1. پيام امام امير المومنين عليه السلام
2. والاترين بندگان
Peinevesht:

[1] . أعلام الدين في صفات المؤمنين، ديلمى، حسن بن محمد، محقق / مصحح: مؤسسة آل البيت عليهم السلام‏، انتشارات: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، قم، 1408 هـ ق، چاپ اول، ص298.

[2] . بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، دار إحياء التراث العربی، بيروت، 1403هـ ق، چاپ دوم، ج‏93، ص291، «باب آداب الصائم»‏، ح13.

[3] .  والاترين بندگان‏، آيت الله العظمى ناصر مكارم شيرازى، تهيه و تنظيم: بانو ج فرازمند، انتشارات نسل جوان‏، قم‏، 1383هـ ش‏، چاپ اول‏، ص88.

[4] . سوره فرقان، آيه63.

[5] . همانگونه كه حضرت على عليه السلام در حکمت 70 از كلمات قصار نهج البلاغه فرمودند: «لَاتَرَى الْجَاهِلَ إِلَّا مُفْرِطاً أَوْ مُفَرِّطاً؛ نادان يا افراط مى‏ كند، يا به تفريط روى مى ‏آورد». (نهج البلاغة، شريف الرضى، محمد بن حسين، تحقيق و تصحيح: صبحی صالح، انتشارات هجرت، قم، 1414هـ ق، چاپ اوّل، ص479).  

[6] . والاترين بندگان، همان، ص83-87.

[7] . الکافی، كلينى، محمد بن يعقوب‏، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر - آخوندى، محمد، دار الكتب الإسلامية، تهران، ‏1407هـ ق، چاپ چهارم، ج2، ص116، «بَابُ الْمُدَارَاةِ»، ح1.

[8] . همان، ص117، ح4.

[9] . همان، ح5.

[10] . همان، ح6.

[11] . پيام امام امير المومنين عليه السلام، آيت الله العظمی ناصر مكارم شيرازى‏، تهيه و تنظيم: جمعى از فضلاء، دار الكتب الاسلاميه، تهران‏، 1386هـ ش‏، چاپ اول‏، ج‏15، ص276-278.

[12] . أمالی صدوق، ابن بابويه، محمد بن على، كتابچى، تهران، 1376هـ ش، چاپ ششم، ص21، «المجلس السادس»‏، ح4.

[13] . الأمالی، طوسی، محمد بن الحسن، دار الثقافة، قم، 1414هـ ق‏، چاپ اول، ص521، «المجلس الثامن عشر»، ح57.

[14] . نهج البلاغة، همان، ص420، نامه46.

[15] . الأمالي، مفيد، محمد بن محمد، محقق / مصحح: استاد ولى، حسين - غفارى على اكبر، ناشر: كنگره شيخ مفيد، قم، 1413هـ ق، ‏چاپ اول‏، ص220-223، ص79، المجلس التاسع‏، ح4؛ تاريخ الأمم و الملوك، طبری، أبو جعفر محمد بن جرير الطبري، تحقيق: محمد أبو الفضل ابراهيم، دار التراث، بيروت، 1387هـ ق / 1967م، چاپ دوم، ج‏5، ص95.

[16] . الكافی، همان، ص119، «بَابُ الرِّفْق»‏، ح6.

[17] . سوره حجر، آيه88.

[18] . سوره آل عمران، آيه159.

[19] . پيام امام امير المومنين عليه السلام، همان، ج‏10، ص247-254.

TarikheEnteshar: « 1402/09/02 »
CommentList
*TextComment
*PaymentSecurityCode http://makarem.ir
CountBazdid : 958