جدال و مراء از شيطان است

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 

جدال و مراء از شيطان است

به کوشش حجت الاسلام احمد حيدری makarem news

Chekideh: مردى به امام‏ حسين‏ عليه السلام عرض كرد بنشين تا در مسائل دينى با يكديگر مناظره و بحث كنيم! امام در پاسخ او فرمود: «يَا هَذَا! أَنَا بَصِيرٌ بِدِينِي، مَكْشُوفٌ عَلَيَّ هُدَايَ، فَإِنْ كُنْتَ جَاهِلًا بِدِينِكَ، فَاذْهَبْ فَاطْلُبْهُ! مَا لِي وَ لِلْمُمَارَاةِ؟! وَ إِنَّ الشَّيْطَانَ لَيُوَسْوِسُ لِلرَّجُلِ وَ يُنَاجِيهِ وَ يَقُولُ: نَاظِرِ النَّاسَ، لِئَلَّايَظُنُّوا بِكَ الْعَجْزَ وَ الْجَهْل!؛ اى مرد! من نسبت به دينم آگاهم و هدايتم براى من روشن است. تو اگر نسبت به دينت جاهل هستى، برو تحقيق كن. مرا با مراء چكار؟! و همانا شيطان پيوسته انسان را وسوسه مى ‏كند و در گوش او مى‏ گويد: با مردم مناظره و بحث كن، تا گمان نكنند تو جاهل و ناتوان هستى!».
Keywords: امام صادق,مناظره,شيطان,لجاجت,حسد,عداوت,عقل,كبر,غرور,جدال,بهشت,گناه,تعصب,دشنام,قلب,اصلاح,سكوت,شناخت,شرک,بحث,انصاف,کفر,خصومت,مجادله,درک,حقيقت ايمان,انديشيدن,انتقام جوئى,مخاصمه,دنيا پرستى,مراء,اظهار فضل,تحقیر,جدال احسن,دشمنی,زندیق,جدل,مواعظ الحسين,مکارم شيرازی,امام‏ حسين‏,مُمَارَاة,الْجَهْل,بحث منطقى,برترى جويى,جدال به حق,جدال به باطل,مِراء,پرخاش,مَريه,مُمَارَاةُ الْأَحْمَقِ,مُجَالَسَةُ الْمَوْتَى,غَنِيٍّ مُتْرَفٍ,ستيزه جويى,دام شيطان,خودنمائى,صاحِبُ الْجَهْلِ,صاحِبُ الْمِراءِ,مُوذٍ مُمارٍ,دَعِ الْمُمَارَاةَ,مُنَاظَرَةَ النَّاسِ,طيّار,إِنْصَافُ النَّاسِ,ترک المراء

مواعظ الحسين عليه السلام در آثار آيت الله العظمی مکارم شيرازی

به کوشش حجت الاسلام احمد حيدری


جدال و مراء از شيطان است

مردى به امام‏ حسين‏ عليه السلام عرض كرد بنشين تا در مسائل دينى با يكديگر مناظره و بحث كنيم!  امام در پاسخ او فرمود: «يَا هَذَا! أَنَا بَصِيرٌ بِدِينِي، مَكْشُوفٌ عَلَيَّ هُدَايَ، فَإِنْ كُنْتَ جَاهِلًا بِدِينِكَ، فَاذْهَبْ فَاطْلُبْهُ! مَا لِي وَ لِلْمُمَارَاةِ؟! وَ إِنَّ الشَّيْطَانَ لَيُوَسْوِسُ لِلرَّجُلِ وَ يُنَاجِيهِ وَ يَقُولُ: نَاظِرِ النَّاسَ، لِئَلَّايَظُنُّوا بِكَ الْعَجْزَ وَ الْجَهْل!؛[1] اى مرد! من نسبت به دينم آگاهم و هدايتم براى من روشن است. تو اگر نسبت به دينت جاهل هستى، برو تحقيق كن. مرا با مراء چكار؟! و همانا شيطان پيوسته انسان را وسوسه مى ‏كند و در گوش او مى‏ گويد: با مردم مناظره و بحث كن، تا گمان نكنند تو جاهل و ناتوان هستى!».[2]


بحث منطقى و جدال و مراء

بهترين راه براى تبيين حقايق و رسيدن به نظرات صحيح و سالم، بحث منطقى و خالى از هر گونه تعصب و لجاجت است زيرا هنگامى كه افكار به يكديگر ضميمه شوند و جرقه‏ هاى استعداد و نبوغ به هم پيوندد نورى ساطع مى ‏شود كه همه چيز را روشن مى ‏سازد.

ولى اگر فضاى بحث را تعصب ها و لجاجت ها و خودخواهى‏ ها و خشونت ها و در يك كلمه جدال و مراء فرا گيرد، چنان ظلمانى و تيره و تار مى ‏شود كه گاه بديهى ‏ترين حقايق، پنهان و مكتوم مى ‏ماند و هر قدر بحث ها ادامه يابد، پرده ‏هاى بيشترى بر چهره واقعيت ها مى ‏افتد.

به همين دليل در اسلام جدال و مراء، يا به تعبير ديگر بحث هاى تعصب آلودى كه براى برترى جويى برطرف مقابل و نه براى تبيين حق صورت مى ‏گيرد، شديداً نكوهش شده و از آن بعنوان يكى از گناهان كبيره ياد شده؛ چراكه بزرگترين سد راه حق و رسيدن به واقعيت ها است.[3]


فرق ميان جدال و مراء

واژه جدل و جدال به طورى كه راغب در مفردات مى ‏گويد از «جَدَلْتُ الْحَبْلَ؛ طناب را محكم تابيدم»، گرفته شده؛ گويى كسى كه سخنان ستيزه جويانه مى‏ گويد مى ‏خواهد طرف مقابل را با زور از افكار و عقائدش دور سازد.

بعضى نيز گفته ‏اند جدال در اصل به معنى كشتى گرفتن و تلاش بر زمين زدن ديگرى است، و از آنجا كه مشاجرات لفظى شباهت به آن دارد، اين واژه در آن مورد نيز به كار رفته است.

البته جدال بر دو گونه است، «جدال به حق» و «جدال به باطل» كه اولى ممدوح و دومى مذموم است، از اين رو در قرآن مجيد در يكجا مى ‏فرمايد: «وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ؛[4] به آنها به طريقى كه نيكوتر است استدلال و مناظره كن».

در اينجا پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله مأمور به جدال به حق شده، و آن را در كنار حكمت و موعظه حسنه قرار داده است. اما «جدال به باطل» همان است كه افراد لجوج و متعصب گرفتار آن مى ‏شوند، و روشن ‏ترينِ دلايل حق را با ستيزه جويى انكار مى‏ كنند.

و اما «مِراء» - بروزن حجاب - به معنى گفتگو كردن در چيزى است كه در آن مريه (شك و ترديد) وجود دارد. راغب در كتاب مفردات مى‏ گويد: در اصل از «مَرَيْتُ النَّاقَةَ» يعنى پستان شتر را براى دوشيدن به دست گرفتم، گرفته شده است. سپس به گفتگو پيرامون چيزى كه مورد شك و ترديد است، اطلاق شده. [شايد به تناسب اينكه انسان ترديد دارد آيا در پستان شتر چيزى براى دوشيدن وجود دارد يا نه؟].

بعضى تعبير دقيق ‏ترى درباره ريشه اصلى اين لغت دارند و مى ‏گويند: «مَرَيْتُ النَّاقَةَ» در جايى گفته مى ‏شود كه شير موجود در پستان شتر دوشيده شده، سپس به اميد اين كه بقايايى كه در پستان باقى مانده است خارج شود، آن را بدوشند؛ كه اين عمل با شك و ترديد انجام مى‏ شود، همانگونه كه بحث ‏هاى توأم با مراء چنين است.

ولى اين واژه بعداً به هر نوع بحث و گفتگو درباره هر مطلبى كه محل ترديد است، خواه بحث و گفتگوى مثبت و حق جويانه، و خواه لجاجت ‏آميز و پرخاشگرانه باشد، اطلاق گرديده است.

از مواردى كه «مراء» در معنى مثبت به كار رفته آيه شريفه 22 سوره كهف است كه به پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله دستور مى ‏دهد، اگر مى ‏خواهد درباره اصحاب كهف با مخالفان صحبت كند، آشكارا به گفتگو بنشيند: «فَلا تُمارِ فِيهِمْ إِلاَّ مِراءً ظاهِراً».[5] و موارد منفى آن فراوان است.

اين نكته نيز لازم به يادآورى است كه واژه «مَريه» - بر وزن جزيه و قريه - به معنى ترديد در تصميم‏گيرى است، و بعضى به معنى شك توأم با قرائن تهمت گرفته ‏اند.[6]


آثار و پيامدهاى جدال و مراء

تاكيد هاى فراوان كه در آيات قرآن و روايات متواتر اسلامى در مذمت جدال و مراء و جر و بحث هاى پرخاشگرانه و بى ‏منطق وارد شده، به خاطر آن است كه:

1. نخستين اثر منفى اين كار و اخلاق سوء، پرده افكندن بر چهره حقايق است و بدترين حجاب را ميان انسان و درك حقايق ايجاد مى ‏كند. به‏ گونه ‏اى كه گاه حتى‏ واضح‏ ترين بديهيات را درك نمى ‏كند و به انكار امورى مى ‏پردازد. يا از مطالبى دفاع مى‏ كند كه راستى مضحك است و اين نيست مگر به خاطر اينكه انسان وقتى گرم مرا و جدال مى‏ شود، همه چيز را غير از آنچه خودش مى ‏گويد انكار مى ‏كند.

اينكه در بعضى از روايات آمده «خصومت و جدال و مراء قلب را بيمار مى ‏كند»، ممكن است اشاره به معنى فوق باشد؛ زيرا قلب به معنى عقل است و بيمارى آن به معنى عدم درك حقايق.

در حديثی از رسول خدا صلى الله عليه و آله آمده است: «أَرْبَعٌ يُمِتْنَ الْقَلْبَ: الذَّنْبُ عَلَى الذَّنْبِ، وَ كَثْرَةُ مُنَاقَشَةِ النِّسَاءِ يَعْنِي مُحَادَثَتَهُنَّ، وَ مُمَارَاةُ الْأَحْمَقِ، تَقُولُ وَ يَقُولُ وَ لَايَرْجِعُ إِلَى خَيْرٍ أَبَداً، وَ مُجَالَسَةُ الْمَوْتَى. فَقِيلَ لَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ (ص)! وَ مَا الْمَوْتَى؟ قَالَ: كُلُّ غَنِيٍّ مُتْرَفٍ؛[7] چهار چيز است كه قلب را مى‏ ميراند: گناهان پى در پى و گفتگوى زياد با زنان [ناآگاه]، و جر و بحث با احمق، تو چيزى مى‏گوئى و او چيز ديگر و به نتيجه خوبى نمى ‏رسيد، و همنشينى با مردگان. بعضى [تعجب كردند و] عرض كردند منظور شما از مردگان چيست اى رسول خدا؟ فرمود: هر ثروتمند غافل و مغرور و مست ثروت».

همچنين اگر در حديث اميرمؤمنان على عليه السلام آمده كه: «مَنْ طَلَبَ الدِّينَ بِالْجَدَلِ تَزَنْدَقَ‏؛[8] هر كس دين را با جدال و ستيزه جويى طلب كند كار او به كفر مى‏ كشد». و در در حديث ديگرى می فرمايد: «الْجَدَلُ فِي الدِّينِ يُفْسِدُ الْيَقِينَ؛[9] جدال در دين، سبب فساد ايمان و يقين مى ‏شود»، همه اينها اشاره لطيفى است به آنچه در بالا گفته شد.

2. ديگر از آثار منفى اين اخلاق رذيله، ايجاد عداوت و دشمنى در ميان دوستان و فراموشى ياد خدا و كشيده شدن به انواع دروغ ها است. دليل آن هم روشن است؛ زيرا كسى كه مى‏ خواهد با جدال و مراء بر دوستان خود غلبه كند و برترى بجويد، آنها را بر ضد خود تحريك مى‏ كند و غالباً گفتار آنها به تحقير و دشنام يكديگر مى ‏كشد و اينها بدترين اسباب نفاق و جدائى است. حتى گاهى براى توجيه سخنان خود به انواع دروغ ها متوسل مى‏ شوند كه اين خود بلاى بزرگ ديگرى است و مجموع اينها سبب مى‏ شود كه انسان از خدا دور گردد و در دام شيطان گرفتار شود و انسان را به هلاكت معنوى بيافكند.

به همين دليل رسول خدا صلّی الله عليه و آله می فرمايد: «لَايَسْتَكْمِلُ عَبْدٌ حَقِيقَةَ الْإِيمَانِ، حَتَّى يَدَعَ الْمِرَاءَ، وَ إِنْ كَانَ مُحِقّاً؛[10] انسان حقيقت ايمان را به كمال نمى ‏رساند، مگر زمانى كه مراء را ترك گويد، هر چند حق با او باشد». زيرا سخنان ستيزه جويانه در مسائل حق نيز سبب انواع خصومت ها و عداوت ها است و گاه انسان را به انواع گناهان ديگر مانند تحقير مؤمن و اهانت از طريق سخن يا اشارات دست و چشم و ابرو و دروغ و كذب و تكبر و برترى جوئى آلوده مى‏ كند.

3. اضافه بر همه اينها جدال و مراء ابُهَت و شخصيت انسان را در هم مى ‏شكند و زبان جاهلان را به روى انسان باز مى ‏كند؛ اگر با افرادى نادان مجادله كند، سبب هتك و توهين او مى‏ شوند و اگر با دانشمندان ستيزه جوئى كند او را مغلوب و حقير مى ‏سازند.

در مجموع همانطور كه در روايات سابق خوانديم، جدال و مراء يكى از چهار چيزى است كه قلب را مى‏ ميراند و روح انسان را بيمار مى‏ سازد.

چه بهتر كه انسان بحث هاى خود را با ديگران با محبّت و دوستى و تواضع و مهربانى و به صورت جستجوى حق برگزار كند، كه هم از علم و دانش آنها بهره گيرد و هم آنها از علم و دانش او بهره‏مند شوند و با كمك يكديگر بتوانند مطالب پيچيده را بشكافند و به واقعيت ها برسند و اين همان جدال بر حق است.


انگيزه‏ هاى جدال و مراء

با توجه به رابطه نزديكى كه در ميان صفات رذيله وجود دارد و غالب آنها با يكديگر مرتبطند و علت و معلول يكديگر محسوب مى ‏شوند، اين خلق و خوى نكوهيده يعنى جدال و مراء و پرخاشگرى بى ‏منطق نيز از صفات زشت ديگر سرچشمه مى‏ گيرد.

1. از عوامل مهم جدال و مراء «كبر و غرور» است كه به انسان اجازه نمى ‏دهد به آسانى در برابر حق تسليم شود و او را وادار مى‏ كند كه براى حفظ برترى جويى خود حق را از طريق جدال و مراء انكار نمايد.

در حديثى از امام صادق عليه السلام از پدران بزرگوارش عليهم السلام نقل شده است كه فرمود: «إِنَّ مِنَ التَّوَاضُعِ: أَنْ يَرْضَى الرَّجُلُ بِالْمَجْلِسِ دُونَ الْمَجْلِسِ، وَ أَنْ يُسَلِّم‏ عَلَى مَنْ يَلْقَى، وَ أَنْ يَتْرُكَ الْمِرَاءَ وَ إِنْ كَانَ مُحِقّاً، وَ لَايُحِبَّ أَنْ يُحْمَدَ عَلَى التَّقْوَى».[11] در اين حديث امام چهار چيز را نشانه تواضع دانسته: نشستن در هر جاى مجلس كه ميسّر باشد و سلام كردن بر هر كسى كه ملاقات مى‏ كند و ترك مراء هر چند حق با او باشد و عدم خشنودى از ستايش ستايشگران در برابر تقوا.

2. خودنمائى و اظهار فضل و رياكارى يكى ديگر از انگيزه‏ هاى جدال و مراء و جرّوبحث هاى پرخاشگرانه است كه بسيار متداول و معمول است؛ به ويژه در مجلسى‏ كه گروهى از عوام حضور داشته باشند و بخواهد فضيلت خويش را به آنان نشان دهد، يا بخواهد در برابر ارباب فضل جايى براى خود بگشايد.

در حديثى كه ابتدای بحث از امام حسين عليه السلام نقل كرديم، اين جمله ديده مى ‏شد كه فرمود: «وَ إِنَّ الشَّيْطَانَ لَيُوَسْوِسُ لِلرَّجُلِ وَ يُنَاجِيهِ وَ يَقُولُ نَاظِرِ النَّاسَ فِي الدِّينِ كَيْلَا يَظُنُّوا بِكَ الْعَجْزَ وَ الْجَهْلَ؛[12] شيطان پيوسته انسان را وسوسه مى ‏كند و در گوش او مى‏ خواند و مى‏ گويد: با مردم در امر دين مناظره كن تا گمان نكنند تو عاجز و نادانى».

امام صادق عليه السلام در حديثى طالبان علم را به سه گروه تقسيم مى ‏كند: گروهى كه براى جدال و مراء طالب علمند، و گروهى براى فخرفروشى بر مردم، و گروه ديگرى براى فهميدن و انديشيدن. سپس در توصيف گروه اول مى‏ فرمايد: «فَصاحِبُ الْجَهْلِ وَ الْمِراءِ مُوذٍ مُمارٍ مُتَعَرِّضٍ لِلْمَقالِ فى‏ انْدِيَةِ الرِّجالِ؛ آن كس كه علم را براى جدال و مراء مى‏ طلبد، سخنانش آزاردهنده و پرخاشگرانه است، در مجالسى كه شخصيتها حضور دارند سخن مى‏ گويد». در پايان حديث امام عليه السلام به او نفرين مى ‏كند و مى ‏گويد: «فَدَقَ اللَّهُ مِنْ هذا خَيْشُوُمَهُ؛ خداوند بينى او را به جهت مراء بر خاك بمالد».[13]

3. ديگر از انگيزه ‏هاى جدال و گفتگوهاى پرخاشگرانه جهل و نادانى نسبت به مقام خويشتن و ديگران است. چراكه خود را بزرگترين و عالم ترين مى ‏پندارد و ديگران را جاهل و نادان. امام صادق عليه السلام در حديثى بعد از آنكه مراء را يك بيمارى دردناك مى‏ شمرد و آن را از خوهاى شيطانى معرفى مى‏ كند، مى ‏فرمايد: «فَلَايُمَارِي فِي أَيِّ حَالٍ كَانَ، إِلَّا مَنْ‏ كَانَ‏ جَاهِلًا بِنَفْسِهِ‏ وَ بِغَيْرِهِ‏؛[14] هيچكس در هيچ حالى مراء نمى ‏كند مگر آنكه نسبت به موقعيت خود و ديگران جاهل است».

4 و 5. انتقام جوئى و حسد دو انگيزه ديگر از انگيزه ‏هاى جدال و مراء است؛ براى اينكه آبروى طرف مقابل را ببرد و از او انتقام بگيرد و حسادت خود را اعمال نمايد و از قدر و مقام او درنظرها بكاهد، متوسل به جر و بحث هاى توام با توهين و تحقير مى ‏شود تا از اين طريق آبى بر آتش كينه و حسد كه در دل او نهفته است بپاشد.

6. تعصب و لجاجت نيز از عوامل مهم جدال و مراء است؛ چرا كه اشخاص متعصب و لجوج حاضر نيستند به آسانى دست از عقائد فاسد خود بردارند. لذا روى آن مى ‏ايستند و پيوسته جرّ و بحث مى‏ كنند، آسمان و ريسمان را به هم مى ‏بافند و به هر شاخه ی خشکيده ای چنگ می زند تا اعتقاد فاسد خود را بر كرسى بنشانند.

7. دنيا پرستى كه عامل اصلى همه گناهان يا اكثر گناهان است، نيز يكى از عوامل مهم جدال و مراء محسوب مى‏ شود. كسانى كه داراى اين صفت رذيله ‏اند مى ‏خواهند از اين طريق مقامى در جامعه براى خود كسب كنند و به وسيله آن به نوائى برسند و دنياى آنها آباد گردد.

كوتاه سخن اينكه عوامل منفى فراوانى دست به دست هم مى‏ دهد و انسان را به جرّ و بحث هاى دور از ادب و انسانيت و انصاف مى ‏كشاند و او را وادار مى ‏كند كه با لجاجت و سرسختى در برابر حق بايستد و در برابر باطل دفاع كند.


اقسام مراء و جدال‏

جدال و مراء را عمدتاً مى ‏توان به دو بخش تقسيم كرد، جدال و مراء مثبت يعنى بحث‏ هاى منطقى و گفتگو براى تبيين مسايل و توضيح حقايق و آگاهى از نقطه‏ نظرهاى يكديگر و رسيدن به واقعيات از اين طريق.

و مراء و جدال منفى، يعنى بحث‏ هاى پرخاشگرانه و ستيزه جويانه ‏اى كه هدف صحيحى را دنبال نمى ‏كند، و در مسير روشن شدن حقايق نيست؛ بلكه هدف از آن‏ اعمال خصومت يا تعصب و لجاج و برترى جويى و خودنمايى و اظهار فضل در برابر ديگران است.

اين تقسيم بندى در آيات قرآن نيز منعكس است، آنجا كه مى‏ فرمايد: «وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْكِتابِ إِلاَّ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ؛[15] با اهل كتاب (يهود و انصارى) جز به طريقى كه نيكوتر است مجادله نكنيد».

و در جاى ديگر مى ‏فرمايد: «وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ؛[16] و با روشى نيكوتر با آنها مجادله و مناظره كن».

و در جاى ديگر در نكوهش جمعى از كافران مى‏ فرمايد: «يُجادِلُونَكَ فِي الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَيَّنَ‏؛[17] با اين كه حق براى آنها روشن شده باز با تو مجادله مى ‏كنند».

و در مورد مراء مثبت در داستان‏ «اصحاب كهف» و تعداد آنها مى‏ فرمايد: «فَلا تُمارِ فِيهِمْ إِلاَّ مِراءً ظاهِراً؛[18] پس درباره تعداد آنها جز مبارزه منطقى توأم با استدلال نداشته باش».

و در مورد مراء منفى مى ‏فرمايد: «أَلا إِنَّ الَّذِينَ يُمارُونَ فِي السَّاعَةِ لَفِي ضَلالٍ بَعِيدٍ؛[19] آگاه باشيد آنها كه در قيامت ترديد مى‏ كنند و با لجاج و عناد به محاجّه مى‏ پردازند در گمراهى عميقى هستند».

و تقسيمات ديگرى نيز بر حسب افرادى كه در طرف مقابل قرار دارند و مسايلى كه در آن جدال و مراء مى ‏شود دارند.

از جمله طرف مناظره انسان بايد انسان فهميده و عاقلى باشد كه بتوان از طريق مناظره منطقى بر علوم او دست يافت، همانگونه كه در وصيت اميرمؤمنان على عليه السلام آمده است: «دَعِ الْمُمَارَاةَ وَ مُجَارَاةَ مَنْ لَا عَقْلَ لَهُ وَ لَا عِلْم‏؛[20] گفتگو و مناظره را با كسى كه نه عقل دارد و نه علم رها كن».

و شخص مناظره كننده بايد انسان آگاهى باشد، چرا كه اگر افراد ناآگاه به عنوان دفاع از حق به ميدان بيايند و بر اثر ضعف معلومات شكست بخورند، آيين حق ضايع مى‏ شود.

لذا در حديثى مى‏ خوانيم كه محمد بن عبدالله معروف به طيّار به امام صادق عليه السلام عرض كرد: «بَلَغَنِي أَنَّكَ كَرِهْتَ‏ مُنَاظَرَةَ النَّاسِ؛ به من گفته ‏اند كه شما از مناظره [شيعيان] با مخالفان كراهت داريد»؟ امام فرمود: «أَمَّا كَلَامُ مِثْلِكَ فَلَايُكْرَهُ، مَنْ إِذَا طَارَ يُحْسِنُ أَنْ يَقَعَ وَ إِنْ وَقَعَ يُحْسِنُ أَنْ يَطِيرَ، فَمَنْ كَانَ هَكَذَا لَانَكْرَهُهُ؛[21] از گفتگوهاى شخصى مانند تو كراهت نداريم، كسى كه هنگامى كه به پرواز در مى ‏آيد مى ‏تواند در جاى خود به خوبى بنشيند و هنگامى كه مى ‏نشيند مى ‏تواند به پرواز در آيد (با مهارت وارد بحث مى‏ شود و با مهارت از آن خارج مى ‏گردد)، ما از گفتگو و مناظره چنين كسى ناراحت نيستيم».

انتخاب لقب طيّار براى اين صحابى معروف امام صادق عليه السلام نيز اشاره به همين معنى است زيرا كه در مباحثه و جدل، بسيار قوى و نيرومند بود و با قدرت و مهارت مى‏ توانست از حق دفاع كند.

اينجاست كه به تمام كسانى كه اطلاع كافى از مسائل دين ندارند، و نمى ‏توانند با قدرت از آن دفاع كنند، هشدار مى‏ دهيم كه وارد بحث و مناظره با مخالفان نشوند؛ چرا كه شكست مى‏ خورند و شكست آنان موجب سرافكندگى و ضعف مبانى مذهب در نظر ديگران است.

از آنجا كه افراط و تفريط غالباً در امور مختلف در ميان افراد نادان وجود دارد، كسانى هستند كه ناآگاهانه راه افراط را مى ‏پويند و مى ‏گويند چون جدال و مراء در اسلام شديداً تحريم شده، اصلًا با كسى نبايد بحث كرد، هر چند بحثى مستدل و روشنگر و در مسير حق باشد، سكوت را بايد بر هر گونه بحث و استدلال يا به گفته بعضى قيل و قال ترجيح داد.

اين هم به يقين يك انحراف بزرگ است؛ چرا كه تبيين حقايق جز در سايه منطق و استدلال ميسر نيست، و بستن اين راه به روى مردم به معنى محروم ساختن گروه عظيمى از وصول به حقايق و واقعيت‏ ها است.


طرق درمان اين رذيله اخلاقى‏

هرگاه حالت پرخاشگرى و جرّ و بحث بى ‏حاصل، و به تعبير روايات جدال غير احسن در درون وجود انسان ريشه بدواند، و به صورت خلق و خوى او در آيد، دين و ايمان و تقواى چنين انسانى در مخاطره قرار مى ‏گيرد، و لازم است براى نجات از خطرات ناشى از اين صفت رذيله دست به كار شود و آن را درمان كند، و خود را از شرّ آن رهايى بخشد.

1. نخستين راه درمان كه شايد جزء مقدمات يا يك عامل تسكين دهنده محسوب شود، تا به درمان عمقى بپردازد، اختيار سكوت است؛ در هر جا كه احتمال مى ‏دهد جدال به باطل باشد. و هرگاه اين سكوت را مدتى ادامه داد، و به اصطلاح دندان بر جگر بگذارد و مشكلاتش را تحمل كند، زمينه بسيار مساعدى براى درمان نهايى فراهم مى ‏شود.

البتّه سكوت درمان بسيارى از رذايل اخلاقى مثل حسد، كينه توزى، سخن ‏چينى، رياكارى، ناشكرى، تهمت، دروغ، برترى جويى است. بسيارى از رذايل اخلاقى است كه از طريق سخن اعمال مى ‏شود و سكوت مى ‏تواند به عنوان يك راه پيشگيرى در تمام اين موارد به كار گرفته شود. به همين دليل در روايات اسلامى مدح و ستايش زيادى نسبت به سكوت شده است.

2. راه ديگر براى ريشه كن كردن اين رذيله اخلاقى دقت و بررسى آثار مرگبار و عواقب شوم اين صفت است؛ آثاری مانند محجوب ماندن از درك حقايق و گرفتارى در چنگال اوهام و تعصب ها و ايجاد عداوت و دشمنى در ميان دوستان و دور ماندن از حقيقت ايمان و گرفتارى در چنگال خشم و غضب الهى شكسته شدن ابهت انسانى در نزد خاص و عام و مانند آن.

به يقين انديشيدن در پيامدهاى سوء، تأثير عميقى در باز داشتن انسان دارد؛ چگونه ممكن است كسى بداند فلان غذا سمّى و كشنده است و در عين حال از آن بخورد؛ كسى غذاى سمّى تناول مى ‏كند كه از آثار و پيامدهاى آن بى ‏خبر است.

3. اصلاح ريشه‏ ها و برطرف ساختن انگيزه‏ها يكى از طرق درمان است. هنگامى كه مى‏ گوئيم انگيزه جدال و مراء و تكبر، برترى جويى، خودنمائى، حسد، انتقام جوئى، دنياپرستى، تعصب و لجاجت است، به يقين اگر بتوانيم اين صفات رذيله را از خود درو سازيم، صفت جدال و مراء از ما ريشه كن مى‏ شود. ولى با وجود آن صفات در درون جان از بين بردن اين صفت رذيله بسيار مشكل است.

4. دورى از افراد لجوج و متعصب و پرهيز از گفتگو با اين‏گونه افراد كه خواه ناخواه انسان را به مراء و جدال مى‏ كشاند يكى ديگر از راههاى درمان است. در ضمن خطبه ای از اميرمؤمنان على عليه السلام مى ‏خوانيم: «مَنْ جَالَسَ الْجَاهِلَ فَلْيَسْتَعِدَّ لِقِيلٍ وَ قَالٍ؛[22] كسى كه با آدم جاهل [و متعصب] همنشين شود بايد آماده قيل و قال و جدال و مراء باشد».

5. به يقين قبل از همه اين امور، اراده و تصميم قاطع بر ترك مراء و جدال داشتن و پرهيز از اين رذيله اخلاقى لازم است و آن‏كس كه واقعاً مصمّم بر ترك باشد سرانجام پيروز مى ‏شود.


انصاف در سخن‏

نقطه مقابل مراء و جدال انصاف در بحث است. يعنى انسان به سخنان ديگران آنگونه بنگرد كه به سخنان خويش مى ‏نگرد و از آن همان‏گونه دفاع كند كه از سخن خويش دفاع مى‏ كند. به تعبير ديگر طالب حق باشد و آن را در نزد هر كس و هر جا بيابد پذيرا شود، هر چند گوينده حق يك فرد عادى و او عالمى بزرگ و پرآوازه باشد. حتى اگر كودكى يا كافر و ظالمى سخن حقى بگويد آن را بپذيرد.

البته انصاف كه در روايات اسلامى از آن ستايش فراوان شده به معنى يكسان ‏نگريستن به منافع خويش و ديگران است، ولى يكى از شاخه‏ هاى آن انصاف در سخن مى ‏باشد. در حديث معروفى مى‏ خوانيم كه امام صادق عليه السلام فرمود: «سَيِّدُ الْأَعْمَالِ‏ ثَلَاثَةٌ: إِنْصَافُ النَّاسِ مِنْ نَفْسِكَ حَتَّى لَا تَرْضَى بِشَيْ‏ءٍ إِلَّا رَضِيتَ لَهُمْ مِثْلَهُ، وَ مُوَاسَاتُكَ الْأَخَ‏ فِي الْمَالِ، وَ ذِكْرُ اللَّهِ عَلَى كُلِّ حَالٍ؛[23] برترين اعمال سه چيز است: رعايت انصاف در حق مردم نسبت به خويشتن تا آنجا كه چيزى را براى خود نخواهى مگر اينكه همانندش را براى آنها بخواهى و مواسات با برادر دينى در مال (شريک کردن او در مال) و ذكر خدا در هر حال».

جالب اينكه در بعضى از روايات مى‏ بينيم كه امام صادق عليه السلام هنگامى كه چهار خانه بهشتى را در برابر چهار عمل تضمين مى ‏كند، ترك مراء را سومين عمل و انصاف دادن در برابر مردم را چهارمين عمل مى ‏شمرد[24] كه ممكن است اشاره ‏اى به انصاف در سخن بوده باشد.[25]

Source:
اخلاق در قرآن‏
Peinevesht:

[1] . «رُوِيَ أَنَّ رَجُلًا قَالَ لِلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (ع): اجْلِسْ حَتَّى نَتَنَاظَرَ فِي الدِّينِ، فَقَالَ: يَا هَذَا! أَنَا بَصِيرٌ بِدِينِي، مَكْشُوفٌ عَلَيَّ هُدَايَ، فَإِنْ كُنْتَ جَاهِلًا بِدِينِكَ، فَاذْهَبْ فَاطْلُبْهُ! مَا لِي وَ لِلْمُمَارَاةِ؟! وَ إِنَّ الشَّيْطَانَ لَيُوَسْوِسُ لِلرَّجُلِ وَ يُنَاجِيهِ وَ يَقُولُ: نَاظِرِ النَّاسَ لِئَلَّايَظُنُّوا بِكَ الْعَجْزَ وَ الْجَهْل‏». (مصباح الشريعة و مفتاح الحقيقة، منسوب به امام صادق (ع)، ترجمه: علّامه مصطفوى‏، حسن، ناشر: انجمن اسلامى حكمت و فلسفه ايران، ‏تهران‏، 1360هـ ش‏، چاپ اول‏، ص199).

[2] . اخلاق در قرآن‏، آيت الله العظمى ناصر مكارم شيرازى، تهيه و تنظيم: جمعى از فضلاء، مدرسه الامام على بن ابى طالب(ع)، قم، 1377هـ ش‏‏، چاپ اول،‏ ج‏3، ص283.

[3] . همان، ص267.

[4] . سوه نحل، آيه 125.

[5] . سوره كهف، آيه 22.

[6] . اخلاق در قرآن، همان، ص278-279.

[7] . الخصال‏، ابن بابويه، محمد بن على‏، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، ناشر: جامعه مدرسين‏، قم، 1362هـ ش، چاپ اول،‏ ج‏1، ص228، «باب الأربعة»، ح65.

[8] . اعتقادات الإماميه، ابن بابويه، محمد بن على، ‏ناشر: كنگره شيخ مفيد، قم‏، 1414هـ ق، ‏چاپ دوم‏، ص43، «باب الاعتقاد في التناهي عن الجدل و المراء في اللّه عزّ و جلّ و في دينه‏».

[9] . غرر الحكم و درر الكلم‏، تميمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، محقق / مصحح: رجائى، سيد مهدى‏، دارالكتاب الإسلامي‏، قم، 1410هـ ق‏، چاپ دوم‏، ص 63.

[10] . بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، دار إحياء التراث العربی، بيروت، 1403هـ ق، چاپ دوم، ج‏2، ص138، «باب ما جاء في تجويز المجادلة و المخاصمة في الدين و النهي عن المراء»، ح53.

[11] . همان، ص131، ح20.

[12] . همان، ص135، ح32.

[13] . «طَلَبَةُ الْعِلْمِ ثَلَاثَةٌ، فَاعْرِفْهُمْ بِأَعْيَانِهِمْ وَ صِفَاتِهِمْ: صِنْفٌ يَطْلُبُهُ لِلْجَهْلِ وَ الْمِرَاءِ، وَ صِنْفٌ يَطْلُبُهُ لِلِاسْتِطَالَةِ وَ الْخَتْلِ، وَ صِنْفٌ يَطْلُبُهُ لِلْفِقْهِ وَ الْعَقْلِ. فَصَاحِبُ الْجَهْلِ وَ الْمِرَاءِ مُوذٍ مُمَارٍ مُتَعَرِّضٌ لِلْمَقَالِ فِي أَنْدِيَةِ الرِّجَالِ بِتَذَاكُرِ الْعِلْمِ وَ صِفَةِ الْحِلْمِ، قَدْ تَسَرْبَلَ بِالْخُشُوعِ، وَ تَخَلَّى مِنَ الْوَرَعِ، فَدَقَّ اللَّهُ مِنْ هَذَا خَيْشُومَهُ وَ قَطَعَ مِنْهُ حَيْزُومَهُ؛ وَ صَاحِبُ الِاسْتِطَالَةِ وَ الْخَتْلِ ذُو خِبٍّ وَ مَلَقٍ يَسْتَطِيلُ عَلَى مِثْلِهِ مِنْ أَشْبَاهِهِ، وَ يَتَوَاضَعُ لِلْأَغْنِيَاءِ مِنْ دُونِهِ، فَهُوَ لِحَلْوَائِهِمْ هَاضِمٌ وَ لِدِينِهِ حَاطِمٌ، فَأَعْمَى اللَّهُ عَلَى هَذَا خُبْرَهُ، وَ قَطَعَ مِنْ آثَارِ الْعُلَمَاءِ أَثَرَهُ؛ وَ صَاحِبُ الْفِقْهِ وَ الْعَقْلِ ذُو كَآبَةٍ وَ حَزَنٍ وَ سَهَرٍ، قَدْ تَحَنَّكَ فِي بُرْنُسِهِ، وَ قَامَ اللَّيْلَ فِي حِنْدِسِهِ، يَعْمَلُ وَ يَخْشَى وَجِلًا دَاعِياً مُشْفِقاً، مُقْبِلًا عَلَى شَأْنِهِ، عَارِفاً بِأَهْلِ زَمَانِهِ، مُسْتَوْحِشاً مِنْ أَوْثَقِ إِخْوَانِهِ، فَشَدَّ اللَّهُ مِنْ هَذَا أَرْكَانَهُ، وَ أَعْطَاهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَمَانَهُ». (الکافی، كلينى، محمد بن يعقوب‏، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر - آخوندى، محمد، دار الكتب الإسلامية، تهران، ‏1407هـ ق، چاپ چهارم، ج‏1، ص49، «باب النوادر»، ح5).

[14] . «الْمِرَاءُ دَاءٌ رَدِيٌّ، وَ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ خَصْلَةٌ شَرٌّ مِنْهُ، وَ هُوَ خُلُقُ إِبْلِيسَ وَ نِسْبَتُهُ، فَلَايُمَارِي فِي أَيِّ حَالٍ كَانَ، إِلَّا مَنْ‏ كَانَ‏ جَاهِلًا بِنَفْسِهِ‏ وَ بِغَيْرِهِ‏ مَحْرُوماً مِنْ حَقَائِقِ الدِّينِ». (بحار الأنوار، همان، ص134، ح31).

[15] . سوره عنكبوت، آيه 46.

[16] . سوره نحل ، آيه 125.

[17] . سوره انفال، آيه 6.

[18] . سوره کهف، آيه 22.

[19] . سوره شوری، آيه 18.

[20] . الأمالي، شيخ مفيد، محمد بن محمد، محقق / مصحح: استاد ولى، حسين - غفارى على اكبر، ناشر: كنگره شيخ مفيد، قم، 1413هـ ق، ‏چاپ اول‏، ص220-223، المجلس السادس و العشرون‏، ح1 (مَا أَوْصَى بِهِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِب‏).

[21] . عَنِ الطَّيَّارِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع): بَلَغَنِي أَنَّكَ كَرِهْتَ‏ مُنَاظَرَةَ النَّاسِ؟ فَقَالَ: أَمَّا كَلَامُ مِثْلِكَ، فَلَا يُكْرَهُ، مَنْ إِذَا طَارَ يُحْسِنُ أَنْ يَقَعَ وَ إِنْ وَقَعَ يُحْسِنُ أَنْ يَطِيرَ، فَمَنْ كَانَ هَكَذَا، لَانَكْرَهُهُ». (بحار الأنوار، همان، ص136، ح39).

[22]. الکافی، همان، ج‏8، ص18-30، ح4، «خُطْبَةٌ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (ع) وَ هِيَ خُطْبَةُ الْوَسِيلَة».

[23] . همان، ج2، ص144، «بَابُ الْإِنْصَافِ وَ الْعَدْل‏»، ح3.

[24] . «مَنْ يَضْمَنُ لِي أَرْبَعَةً بِأَرْبَعَةِ أَبْيَاتٍ فِي الْجَنَّةِ؟ أَنْفِقْ وَ لَاتَخَفْ فَقْراً، وَ أَفْشِ السَّلَامَ فِي الْعَالَمِ، وَ اتْرُكِ الْمِرَاءَ وَ إِنْ كُنْتَ مُحِقّاً، وَ أَنْصِفِ النَّاسَ مِنْ نَفْسِكَ». (همان، ح2).

[25] . اخلاق در قرآن، ج‏3، ص284-294.

TarikheEnteshar: « 1402/08/19 »
CommentList
*TextComment
*PaymentSecurityCode http://makarem.ir
CountBazdid : 775