نقش شیعه (خواجه نصیرالدین و ملاصدرا) در طبقه‌بندی علوم سیاسی

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 

نقش شیعه (خواجه نصیرالدین و ملاصدرا) در طبقه‌بندی علوم سیاسی

دکتر علی شیرخانی/ هادی ترکی makarem news

Chekideh: طبقه‌بندی دانش سیاسی نزد اندیشمندان شیعه را می‌توان سعادت محوری در دنیا و رضای خدا درنظر داشت. این امر نزد هر اندیشمندی با توجه به شرایط، متفاوت است و به نوع نگاه اندیشمندان و تعامل آنان با قدرت بازمی‌گردد؛ یعنی اندیشمند می‌تواند وضع موجود را بپذیرد و به‌مرور، ساختارها را تغییر دهد. نگاه و عملکرد خواجه نصیر به سیاست این‌گونه بود. از دیگرسو می‌تواند با نگاه آرمانی و فکر فلسفی نقدکننده وضع موجود باشد که ملاصدرا چنین می‌اندیشید....
Keywords: علوم انسانی,علوم سیاسی,سیاست,خاجه نصیر,ملاصدرا,ابن سینا,ابن رشد,غزالی,فارابی,الکندی,حکمت عملی,حکمت نظری,ریاضی,علم سعادت

نقش شیعه (خواجه نصیرالدین و ملاصدرا) در طبقه‌بندی علوم سیاسی

دکتر علی شیرخانی؛ دانشیار دانشگاه آزاد اسلامی واحد قم (rooz1357@gmail.com). هادی ترکی؛ کارشناسی ارشد علوم سیاسی (haditorki1366@yahoo.con).


مقدمه

دانش‌ سیاسی از جمله واژگان پرکاربرد در محافل علمی است، اما تعریف معینی از آن وجود ندارد. در تعریف آن می‌توان گفت: دانش ‌سیاسی، مجموعه‌ای از گزاره‌های سیاسی است که در کنار هم قرار می‌گیرند و مفهومی را تداعی می‌کنند که مرتبط با حوزه قدرت است و برای راهبری و تأثیرگذاری در جامعه موردتوجه اندیشمندان سیاسی است. بنابراین، وقتی لفظ دانش‌ سیاسی به‌کار می‌رود، درواقع منظور دانشی است که در ارتباط با سیاست و حوزه قدرت مفهوم پیدا می‌کند. در طول تاریخ، این دانش گسترش پیدا کرده و در شکل‌گیری دانش‌های جدید دخیل بوده است. باید گفت؛ خاستگاه دانش سیاسی، همراه با فن سیاست‌گذاری در هر جامعه‌ای شکل‌گرفته است.

در صدر اسلام نیز رواج دانش سیاسی را میان مسلمانان شاهدیم. تبلیغات برای گسترش اسلام به‌وسیله پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم)، مانند فرستادن نمایندگان به دیگر سرزمین‌ها نیز به‌نوعی دانش سیاسی آن زمان قلمداد می‌شود؛ چرا‌که اصول، کلام، فقه و دیگر دانش‌ها در تبلیغ دین بسیار کارآمد بوده و حتی پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) گسترش یافته است. به‌‌نظر می‌رسد، دانش سیاسی نزد شیعه، بیشتر شکل آرمانی به خود گرفته و در تقسیم‌بندی‌ها نیز موثر بوده است. بنابراین طبقه‌بندی‌ها در دوران‌های، گوناگون متفاوت بوده است. برخی دانش سیاسی را ابزاری و غیرابزاری می‌دانند و برخی دانش سیاسی را به غایی‌بودن و غیرغایی‌بودن تقسیم کرده‌اند؛ گروهی نیز عملی و غیرعملی‌بودن را اساس طبقه‌بندی دانش سیاسی در جامعه قرار داده‌اند و برخی به نوع، نحوه و میزان ارتباط دانش‌های سیاسی با حوزه قدرت توجه دارند. در این‌میان، می‌توان دانش‌ها و تقسیم‌بندی آنها را در نوع، نحوه و میزان، با توجه به حوزه قدرت بررسی کرد؛ در این‌صورت، اندیشمندان دانش‌های سیاسی، به جرگه‌های گوناگونی تقسیم می‌شوند؛ برخی قائل به تثبیت و حفظ و برخی خواهان تغییر وضع موجودند. در این‌میان، در گروه اول یعنی تثبیت وضع موجود، برخی بر ثبات بدون تغییر و بعضی بر تغییر وضع، به‌صورت آرام اعتقاد دارند. حال این‌که در گروه دوم، برخی خواهان تغییر سریع هستند و برخی به تغییر مداوم و بدون روحیه انقلابی و تغییر تدریجی اعتقاد دارند. قرآن کریم می‌فرماید: «إِنَّ اللهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ».(1) بر‌اساس این آیه، نقش اراده و روش تفکر یک قوم بسیار مهم است و در این میان، نقش عالمان فکری و دست‌اندرکاران، اهمیت بیشتری دارد. بنابراین، اگر اندیشمندی مانند خواجه در حوزه قدرت دخیل باشد، تا حدودی وضع موجود را می‌پذیرید، اما خواهان تغییر است. از سوی دیگر ملاصدرا که از حوزه قدرت کناره‌گیری می‌کند، بیشتر بر تغییر تأکید دارد که نقش فرد در آن بسیار مهم خواهد بود.

پرسش اصلی مقاله این است که معیار طبقه‌بندی دانش سیاسی نزد شیعه چیست و فایده تقسیم‌بندی دانش سیاسی چه می‌تواند باشد؟ در پاسخ می‌توان گفت، دانش سیاسی، جزو محوری‌ترین بحث‌ها نزد بیشتر دانشمندان شیعه است که درپی رسیدن به سعادت انسانی و وضع مطلوب‌اند و وضع موجود را یک وضع ایده‌آل نمی‌دانند، و به بهترشدن آن امید دارند. معیارهای طبقه‌بندی دانش سیاسی نزد علمای شیعی (عالم به‌معنای عام) به موارد بسیاری از جمله موقعیت اجتماعی متفکران، حکومت حاکم وقت، مشروعیت و عملکرد حاکم، نظام سیاسی و نحوه نگرش افراد بستگی دارد که روش‌های طبقه‌بندی را نیز متفاوت خواهد کرد. هم‌چنین بررسی طبقه‌بندی دانش سیاسی، نکات مفیدی از جمله روش‌سازی جایگاه مباحث سیاسی، رویکرد اندیشمندان شیعه به سیاست، مشخص‌شدن ماهیت سیاست نزد متفکران شیعه و سرانجام تعیین قلمرو مباحث سیاسی با دیگر دانش‌های اسلامی را در‌بردارد. لذا باید گفت که دانش سیاسی، ارتباط مستقیمی با حوزه قدرت دارد. هم‌چنین نقش ساختارهای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی در نگرش افراد نسبت به تقسیم‌بندی دانش سیاسی مهم است. از سوی دیگر، سعادت جامعه نزد متفکران شیعی نقش محوری دارد و آنان وضعیت مطلوبی را دنبال می‌کنند که هم آرمانی است و هم امکان دسترسی به‌آن وجود دارد. بنابراین، به نقد وضع موجود می‌‌پردازند که این ریشه در باورهای شیعیان در طول تاریخ داشته است. در این مقاله، با توجه به جایگاه خواجه نصیر و ملاصدرا و تأثیرگذاری بالایی که این دو اندیشمند در جهان اسلام و تشیع داشته‌اند، به طبقه‌بندی دانش سیاسی پرداخته می‌شود.

الف) مفاهیم

1. چیستی دانش سیاسی

نبود معناشناسی دقیق واژگان، همواره مشکلاتی را در زمینه علمی ایجاد می‌کند. دانش سیاسی نیز از جمله واژگانی است که در الفاظ بسیار به‌کار می‌رود، اما تعریف دقیقی از آن وجود ندارد و چه‌بسا علم و دانش یکی پنداشته می‌شوند یا به‌جای همدیگر به‌کار می‌روند. بنابراین، باید بین علم و دانش تفاوت قائل شد. فرهنگ وبستر، «knowledge» را یک حقیقت یا وضعیتی از دانستن بعضی چیزها در ارتباط باهم معنا کرده است. به‌عبارتی، دانستنی که تداعی مفهوم را به‌وجود می‌آورد و بیشتر جزو مباحث ماورایی است.(2) هم‌چنین در فرهنگ‌نامه آریانپور، «knowledge» به دانستن، معرفت و اطلاع ترجمه شده است،(3) اما فرهنگ وبستر «science» را به نوعی سیستماتیک و حالت علمی یا دانشی متمایزکننده از جهالت یا سوء‌تفاهم توجه می‌کند؛ یعنی دانش سیستماتیکی که قابل‌مطالعه باشد و مانند فیزیک با حقایق پدیده‌های طبیعی مرتبط است.(4) می‌توان گفت دانش را کلی و علم را یک کلی جزءنگرتر و با دقت بیشتر می‌دانند. درواقع علم درپی کشف دقیق بر محور داده‌های اثباتی (البته نه صرفاً به‌معنای پوزیتیویسمی آن) است که در علوم انسانی کمتر به‌کار می‌رود. در علوم انسانی شاید بتوان مباحث را با دقت بررسی کرد، اما این علوم نسبت به علوم فیزیکی و طبیعی، دقت پیش‌بینی کمتری دارد. از‌‌آن‌جا‌که علوم انسانی با انسان در ارتباط است و به‌نوعی درپی شناخت انسان دربرخورد با پدیده‌ها فهم آنهاست، در این علم شناخت، فهم انسان و تجربه فردی و اجتماعی او بسیار مهم خواهد بود. لذا در دانش به‌طور اعم و دانش سیاسی به‌طور اخص، دانسته‌های افراد در اجتماع و سیاست باهم ارتباط دارند. ازآن‌جا‌که دانش سیاسی با انسان، اجتماع و قدرت سروکار دارد، دانشی کلی و اخلاق‌محور به‌شمارمی‌رود و صرفا بعُد جسمانی انسان‌را در‌برنمی‌گیرد. هم‌چنین راهکار برای انسان‌ها در نحوه ارتباط با یکدیگر است. بنابراین دانش سیاسی، بیش‌از آن‌که به علمی‌بودن یا علمی‌نبودن سیاست اشاره داشته باشد، مترادف معرفت سیاسی است.(5) هم‌چنین دانش سیاسی، افزون بر‌‌این‌که از مفاهیم انتزاعی صرف بهره می‌گیرد، از تجربه و کشف و شهود نیز استفاده می‌کند. چنان‌که بشیریه نوشته است، علم سیاست در نهایت درباره عمل‌سیاسی است و رفتار سیاسی افراد، جماعات و دولت‌ها را بررسی می‌کند. بنابراین آن‌را رشته‌ای از دانش می‌دانند که، از حوزه عمل سیاسی مستقل است(6) اصولاً دانش، یکی از منابع فرعی کسب قدرت سیاسی است.(7) بنابراین، علم سیاست، مرکز و شالوده دائمی و واحدی ندارد و هم‌چون بسیاری از دانش‌های دیگر، دانشی چندمرکزی به‌شمارمی‌رود و دانش سیاسی به‌عنوان دانش قدرت، دولت، رفتار سیاسی، تصمیم‌گیری سیاسی و اداره امور عمومی تعریف شده است.(8) پس با توجه به این‌که شکل و نهادهای حکومت از‌پیش‌تعیین شده نیستند، همواره به تناسب زمان، مکان و شرایط، امکان بازسازی و ترمیم آنها وجود دارد.(9) بنابراین، نمی‌توان معیار خاصی برای طبقه‌بندی دانش سیاسی برشمرد. باید گفت دانش‌ سیاسی، به مباحث و علومی گفته می‌شود که در حوزه قدرت با انسان ارتباط دارد و با توجه به شرایط زمانی و مکانی، حوزه دانشی آن افزایش یا کاهش می‌یابد؛ پس دانش سیاسی شیعی، مجموعه‌ای از دانش‌هایی است که با سیاست، حوزه قدرت، روابط اجتماعی و نیز زندگی دنیوی و اخروی مرتبط و با سنت شیعه گره خورده است. این دانش می‌تواند بسیاری از دانش‌ها از جمله فلسفه سیاسی، فقه سیاسی، کلام‌سیاسی، تاریخ و جغرافیا را نیز در برگیرد.(10)

2. اهمیت دانش سیاسی

دانشمندان مسلمان از آغاز پیدایش فرهنگ و تمدن‌اسلامی، به اهمیت طبقه‌بندی علوم و دانش سیاسی پی‌بردند. آنان هم‌چنین به ایجاد نظام سلسله‌مراتبی دانش‌ها توجه داشتند. طبقه‌بندی علم از قرن سوم با کندی آغاز شد و طبقه‌بندی ارسطویی، پایه و اساس کار قرار گرفت،(11) اما دانشمندان مسلمان نیز در تقسیم‌بندی علم و دانش سیاسی ابتکاراتی داشته‌اند. باید گفت طبقه‌بندی دانش‌ها در تمدن اسلامی، برآمده از نظامات هستی‌شناختی، معرفت‌شناختی و اخلاقی دانش‌ها بوده است که البته امری سلیقه‌ای نیست.(12) این طبقه‌بندی مبتنی بر سلسله مراتبی است که با گذشت قرن‌ها، قالب و زمینه دستگاه تعلیم‌وتربیت را در‌میان مسلمانان فراهم آورده(13) و روش‌شناسی را ایجاد کرده است. روش‌شناسی، شاخه‌ای از فلسفه علم است که میزان اعتبار و نامعتبر بودن قضایای یک علم را تعیین می‌کند. براین‌اساس، طبقه‌بندی علوم نیز از علایق روش‌شناسی بیگانه نیست و به‌نحوی آنها را در آیینه خویش منعکس می‌کند.(14) همان‌گونه که گفته شد افزون بر سنت، ساختار جامعه و نوع نگرش فرد نیز در طبقه‌بندی دانش سیاسی مؤثر است؛ مثلاً در قرن چهارم، بیشتر علما، علوم را به‌ دو دسته دانش‌های عربی و دانش‌های نخستین یا دانش‌های غیرعربی تقسیم کرده‌اند. زبان، فقه، کلام و ادبیات در دسته اول و فلسفه، طبیعیات و ریاضیات در دسته دوم جای گرفتند؛ حتی گروه دیگری از علما بودند که تنها به تقسیم علوم از نظر مذهبی پرداختند و به دیگر علوم وقعی ننهادند که از آن جمله می‌توان غزالی را نام برد.(15) در طبقه‌بندی‌های پیشرفته، بینش علمی و فلسفی زمان هر اندیشمند اهمیت بسیار دارد. این موضوع، ما را نسبت به فهم، اعتقاد و اندیشه واضعان آن یاری می‌رساند. هم‌چنین بیان‌کننده حرفه و علاقه‌ای است که این افراد به موضوع یا موضوعات خاصی داشته‌اند.(16)

3. معیار طبقه‌بندی دانش سیاسی

معیارهای طبقه‌بندی دانش سیاسی در قرن‌ها و دوره‌های گوناگون، متفاوت بوده است؛ به‌گونه‌ای‌که ساختار، شرایط، رابطه قدرت و دانش سیاسی، بحران و دغدغه اندیشمندان هر دوره و نیز گسترش و نحوه گسترش دانش، بر معیار طبقه‌بندی دانش سیاسی اثرگذار بوده‌اند. بنابراین، برخی تقسیم‌بندی‌ها بر مبنای غایت و برخی بر ابزاری و غیرابزاری‌بودن تأکید داشته‌اند.(17) بعضی طبقه‌بندی‌ها نیز براساس موضوع، روش و غایت انجام شده است.(18) پس هر متفکری برحسب پیش‌فرض‌ها و اهمیتی که به دانش خاصی می‌داده، یک طبقه‌بندی ارائه کرده است. برای مثال، کسی که علوم عقلی یا شرعی را پراهمیت می‌داند، دانش‌ها را نیز برهمین‌اساس تقسیم‌بندی می‌کند.

بنابر روایتی، رسول اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) علوم را بر‌اساس روش و غایت به سه‌دسته تقسیم کرده و فرموده است: «دانش بر سه‌گونه است: آیه‌ای محکم و استوار، قانونی عادلانه یا سنتی پایدار و غیر از اینها تنها فضلیت است».(19)

امام علی(علیه السلام) نیز در روایتی، علوم را براساس موضوع طبقه‌بندی کرده و فرموده است: «دانش‌ها چهار گونه‌اند: دانش فقه برای دین، دانش پزشکی برای تن، دانش نحو برای زبان و دانش ستاره‌شناسی برای شناخت زمان».(20)

اروین روزنتال، اولین‌بار در سال 1958م دانش سیاسی اسلام را به فلسفه‌سیاسی، شریعت‌نامه‌نویسی و اندرزنامه‌نویسی تقسیم کرده است.(21) اندرزنامه‌نویسان یا سیاست‌نامه‌نویسان، عموماً به بحث در قدرت سیاسی و شیوه‌های نگهداری آن پرداخته‌اند.(22) می‌توان گفت علمای سیاسی، معمولاً نقش اندرز‌گویان را برای پادشاهان ایفا می‌کردند و مفهوم آنها از سیاست، مفهومی تجویزی بود؛ به‌عبارت دیگر، مرادشان از سیاست این بود که چگونه می‌توان دولت را استوار نگه داشت.(23)

محمدرضا حکیمی، دانش سیاسی را به چهار گروه فلسفه ‌سیاسی‌فلسفی، فلسفه ‌سیاسی کلامی، فلسفه‌ سیاسی فقهی و فلسفه‌ سیاسی اجتماعی طبقه‌بندی کرده است که همه آنها با عنوان فلسفه سیاسی آغاز می‌شوند.(24)

برخی نیز معتقدند که طبقه‌بندی در فلسفه اسلامی رایج نبوده است و این طبقه‌بندی‌ها در دوارن معاصر به‌ویژه با متفکران غربی پس‌از رنسانس، نظیر دکارت رایج شد. فیلسوفان مسلمان علوم اسلامی را بیشتر بر‌اساس غایت و موضوع طبقه‌بندی کرده‌اند. مشهورترین طبقه‌بندی که از یونان باستان تاکنون رایج بوده، طبقه‌بندی با ملاک «غایی» است که براساس آن، دانش‌ها به عملی و نظری، معرفتی و مهارتی، دستوری و توصیفی، آلی و اصلی تقسیم شده‌اند.(25) هم‌چنین برخی اندیشمندان اسلامی، بر‌اساس مبانی و مفروضات‌شان، طبقه‌بندی‌های جدیدی از دانش‌های عصر خویش ارائه داده‌اند که ناشی از پذیرش اقتدار بوده است. در چنین نگرشی، دانش فقه به‌مثابه فقه شریعت و دانش مبین آن یعنی بنیادی شرعی و مدنی برای سیاست تلقی می‌شود.(26) البته به‌طور دقیق نمی‌توان طبقه‌بندی خاص و کاملی را برای دانش سیاسی در نظر گرفت؛ به‌ویژه وقتی بپذیریم که تاریخ (زمان‌مندی) در گسترش و تولید این دانش‌ها نقش داشته، و از سنت تأثیر پذیرفته و به نوعی خود نیز سنت‌ساز است. بنابراین، شرایط ساختاری، بهره‌گیری از گذشته، زبان فهم هر مقطع زمانی، نقش و تأثیری که مردم در شکل‌دهی به سنت‌ها (عرف) داشته‌اند و نحوه ارتباط هر اندیشمند با حوزه قدرت، در طبقه‌بندی دانش ‌سیاسی مهم است و نباید آنها را نادیده گرفت.

در اینجا با توجه به تأثیری که دو اندیشمند شیعه یعنی خواجه نصیرالدین‌ طوسی و ملاصدرای شیرازی در جهان اسلام داشته‌اند، به طبقه‌بندی دانش سیاسی از نظر این‌دو اندیشمند می‌پردازیم.

ب) دانش سیاسی نزد خواجه نصیرالدین طوسی

همان‌گونه که گفتیم، طبقه‌بندی علوم در‌میان مسلمانان از قرن سوم هجری با الکندی آغاز و با فارابی در احصاء‌العلوم شکوفا و با ابن‌سینا، غزالی و ابن‌رشد فربه شد. البته در این‌میان، نقش خواجه ‌نصیرالدین طوسی نیز بسیار مهم است. خواجه در کتاب تجریدالاعتقاد ذیل مبحث نبوت و امامت، نکاتی را بیان کرده که مبین نگرش سیاسی وی است. وی در مقدمه اخلاق ناصری و رسالة اقسام‌الحکمة، طبقه‌بندی علوم و مسائل سیاسی را مطرح می‌کند.

برای فهم طبقه‌بندی علوم به‌صورت عام و طبقه‌بندی دانش سیاسی به‌صورت خاص نزد خواجه، ابتدا باید به‌بررسی مفهوم هستی‌شناسی و انسان‌شناسی از نگاه ایشان پرداخت. از نظر خواجه، موجودات دو قسم‌اند:

یکی آن‌چه وجود آن موقوف بر حرکات ارادی اشخاص بشری نباشد و دوم آن‌چه وجود آن منوط به تصرف و تدبیر این جماعت (انسان) بود. پس علم به موجودات نیز دو قسم بود: یکی علم به قسم اول و آن‌را حکمت نظری می‌نامد و دیگری علم به قسم دوم که آن‌را حکمت عملی خوانند و حکمت نظری منقسم شود به دو قسم: یکی علم به‌آن‌چه مخالطت ماده شرط وجود او نبود و دیگری علم به‌آن‌چه تا مخالطت ماده نبود، موجود نتواند بود و این قسم آخر باز به دو قسم، تقسیم شود: یکی آن‌چه اعتبار مخالطت ماده شرط نبود در تعقل و تصور آن و دوم آن‌چه به اعتبار مخالطت ماده معلوم شود. پس‌ازاین‌روی حکمت‌نظری به سه قسم شود: اول علم مابعدالطبیعیه خوانند و دوم، علم ریاضی و سیم (سوم) علم طبیعت و هر یکی از این علوم مشتمل شود بر چند جزو که بعضی از آن به‌مثابت اصول و بعضی به‌منزلت فروع.(27)

باید گفت تقسیم‌بندی خواجه نصیر از حکمت و اقسام آن، تفاوت چندانی با دیگر عالمان سلف خود از جمله فارابی ندارد و سیاست‌مدن نیز قسمی از حکمت عملی به‌شمار می‌آید. وی مانند دیگر فلاسفه، حکمت را به عملی و نظری و هر‌کدام را به سه قسمت تقسیم کرده است. آن‌چه وی بر آن تأکید می‌کند آن‌است‌که دانش‌های مذکور (که علوم اوایل نامیده می‌شوند) فرا‌‌زمانی‌اند و در مقابل علوم دینی قرار می‌گیرند. قسم اخیر که زمان‌مند است، خود به آداب و نوامیس تقسیم می‌شود.(28) خواجه حتی وجه تقسیم نوامیس الهی به سه‌قسم را، دقیقاً از روی وجه تقسیم حکمت عملی به سه شاخه‌اش الگوبرداری کرده است. طبق نظر وی، نوامیس الهی، در سه صنف قرار می‌گیرد: «یکی آن‌چه راجع‌به هر نفسی بود به انفراد مانند عبادات؛ دوم آن‌چه راجع به اهل منزل بود به‌مشارکت مانند مناکحات و دیگر معاملات و سوم آن‌چه راجع به اهل شهرها و اقلیت‌ها بود مانند حدود و سیاسات که این نوع را علم فقه خوانند».(29)

1. حکمت عملی

— آداب و رسوم (رای اجتماعی)

— نوامیس الهی (رای پیغمبر یا امام) عبادات و احکام؛ مناکحات و معاملات؛ حدود و سیاسات.

خواجه هم‌چنین، حکمت عملی را گونه‌ای دیگر نیز تقسیم کرده است:

حکمت عملی و آن دانستن مصالح حرکات ارادی و افعال صناعی نوع انسانی بود، بر وجهی که مؤدی باشد به نظام احوال معاش و معاد و مقتضی رسیدن به تعالی و آن هم منقسم شود به دو قسم: یکی آن‌چه راجع بود با هر نفسی به انفراد و دیگر آن‌چه راجع بود با جماعتی در مشارکت و قسم دوم نیز به دو قسم شود: یکی آن‌چه راجع بود با جماعتی که میان ایشان مشارکت بود در خانه و منزل و دوم آن‌چه راجع بود با جماعتی که میان ایشان مشارکت بود در شهر و ولایت بل اقلیم و مملکت. پس حکمت عملی نیز سه قسم بود: اول را تهذیب اخلاق خوانند و دوم را تدبیر منزل و سیم را سیاست مدن.(30) تعیین مصلحت‌های انسانی و منافع عمومی آدمی به‌عهده دو مصدر عقل و شرع است.(31)

1.انواع حکمت (حرکات ارادی و افعال صناعی)

— معاش

- فرد

- جماعت: مشارکت در منزل؛ مشارکت در مملکت.

— معاد

البته خواجه در رساله اقسام‌الحکمة که یک رساله در حوزه حکمت و به نوعی یک دائرةالمعارف فلسفی به‌شمارمی‌رود، تقسیم زیر را ارائه می‌دهد:

انواع حکمت

— نظری

- طبیعی:

اصول: اصول عامه، اجسام بیعی، سمائی، عالم کون و فساد و...

فروع: احکام، نجوم، علم فراست، علم تعبیر، علم طلسمات، علم نیرنجات و کیمیا.

- ریاضی:

اصول: علم عدد، هندسه، هیئت و موسیقی.

فروع: جمع و تفریق، جبر و مقابله، علم مساحت، علم جرّ ثقیل، علم ریجان و تقویم.

- الهی.

اصول: امور عامه، مبادی علوم، اثبات علت نخستین و وحدانیت خدا.

فروع: کیفیت وحی و علم معاد.

— عملی: علم اخلاق؛ علم منزل؛ علم سیاست.

خواجه نصیر با تفکیک مبادی زندگی انسانی، وظایف و کارکردهای فقه (شرع) و خود انسان آن‌را مشخص کرده است:

مبادی مصالح اعمال و محاسن افعال نوع بشر که مقتضی نظام امور و احوال ایشان بود در اصل یا طبع باشد یا وضع اما آن‌چه مبدا آن طبع بود، آن است که تفاصیل آن مقتضای عقول اهل بصارت و تجارب ارباب کیاست بود و به اختلاف ادوار و تقلب سیر و آثار مختلف و متبدل نشود و آن اقسام حکمت عملی است که یادکرده آمد و اما آن‌چه مبداء آن وضع بود، اگر سبب وضع اتفاق رأی جماعتی بود، آن‌را آداب و رسوم خوانند و اگر سبب اقتضای رای بزرگی بود، مانند پیغمبری یا امامی، آن‌را نوامیس ‌الهی گویند.(32)

بنابراین، فقه به وضع قوانین فردی و اجتماعی و حکمت، نوعی انسان‌شناسی و جامعه‌شناسی فلسفه است که به تبیین مصالح و منافع آدمی می‌پردازد. خواجه بر نکته دیگری اصرار دارد و آن ابدیت و جاودانگی و عدم تحول و تغییر حکمت عملی و تغییر و عدم جاودانگی احکام فقهی است. از‌این‌رو، سیاست فقهی در زمان‌های مختلف و متجدد است. ولی سیاست مدن، ثابت و همیشگی است. «چون مبداء این جنس اعمال (فقه) مجرد طبع نباشد و وضع است به تقلب احوال و تغلب رجال و تطاول روزگار و تفاوت ادوار و تبدل ملل و دول در بدل افتد».(33)

بنابراین، خواجه جایگاه سیاست را در حکمت عملی، فقه، ماثورات و نصوص و کلام می‌بیند. سیاسات، بخشی از علم نوامیس (فقه) است. این بخش از سیاسات را غیر از سیاست مدن (به‌عنوان قسمی از حکمت عملی) می‌دانند؛ زیرا سیاسات به تقلب احوال دگرگون می‌شوند و سیاست مدن، زمان‌مند نیست. قسم اول را می‌توان فقه مدنی و قسم دوم را فلسفه مدنی نامید. خواجه این نوع علوم که محدود به زمان و مکان و گردش روزگارند را از اقسام حکمت خارج می‌کند:

فقه (بخشی از علم نوامیس است، البته غیر از سیاست مدن و زمان‌مند است) که شامل فقه مدنی و فلسفه مدنی می‌شود و چون مبدأ این جنس اعمال مجرد طبع نباشد، وضع امت به تقلب احوال و تغلب رجال و تطاول روزگار و تفاوت ادوار و تبدل ملل و دول در بدل افتد و این باب از روی تفصیل خارج افتد از اقسام حکمت، چه نظر حکیم مقصود است بر متتبع قضایای متول و تفحص از کلیات امور که زوال و انتقال بدان متطرق نشود و به اندراس ملل و انصرام دول مندرس و مبتدل نگردد.(34)

این اقسام در حکمت جایی ندارد؛ زیرا حکمت، تغییرناپذیر است. پس آن‌قسم از مباحث و دانش‌های سیاسی که شکل غیرزمانی و غیرمکانی پیدا کنند، کلیت خواهند یافت و وارد حکمت خواهند شد. به‌همین سبب، او چنین بیان می‌کند که این‌قسم به‌صورت اجمال داخل مسائل حکمت عملی می‌باشد.(35) هم‌چنین به‌نظر خواجه، تنها تفاوت این باب با اقسام حکمت عملی در این است که اینها وضعی‌اند و بقیه طبعی و اصلی (مأخود از سرشت)، اما به‌دلیل شباهت بسیار زیاد این دو دسته، باید آنها را اجمالاً در زمره حکمت عملی دانست. پذیرش این رویه، جدای از انگیزه خواجه، رویکردی جدید در تقسیم‌بندی حکمت عملی است؛ یعنی تقسیم فلسفه عملی به اخلاق، اقتصاد و سیاست یا به اصطلاح خواجه، تهذیب اخلاق یا علم اخلاق، تدبیر منازل یا علم منازل و سیاست مدن یا علم سیاست.

خواجه بنابر معیاری، دیگر علوم را بر حسب تحصیل سعادات تقسیم می‌کند که جالب‌توجه است. علم سعادات نفسانی (شامل علم تهذیب اخلاق، منطق، ریاضی، علم طبیعی و علم الهی)، علم سعادات بدنی (شامل علم طب و نجوم) و علم سعادات مدنی (مانند علم شریعت از جمله فقه، کلام، اخبار و تنزیل و علوم ظاهر مثل ادب، بلاغت، نحو، نویسندگی، حساب، مساحت و نظایر آن).(36)

2. علم سعادت

یکم. سعادت نفسانی: علم تهذیب اخلاق، علم منطق، علم ریاضی، علم طبیعی، علم الهی.

دوم. سعادت بدنی: علم الهی، علم طب.

سوم. سعادت مدنی: نحو؛ فقه، کتابت، کلام، اخبار، تنزیل، تأویل، ادب، بلاغت، حساب.

خواجه با ذکر مبانی فلاسفه پیشین، در تشریح فلسفه سیاسی خویش، لزوم بعثت انبیا را برای تحقق عدالت‌اجتماعی و اعتدال مدنی ضروری و سیاست را ابزاری برای رسیدن به سعادت اخروی می‌داند. وی سیاست را دارای سه منشأ غریزه، عقل و شرع معرفی می‌کند.(37)

از آن‌جایی‌که سیاست ابزاری برای رسیدن به سعادت است، به قانون‌گذاری نیاز دارد که عرف (توافق بشری و ساختار جامعه) در آن مؤثر است؛ یعنی نقش توافقات بشری و ساختارهای جامعه در غیاب انبیا و امامان پراهمیت خواهد بود. خواجه می‌گوید: «دانش‌های بشری به‌لحاظ مبادی مصالح اعمال و محاسن افعال نوع بشر یا از طبع بر‌می‌خیزد یا از وضع که علوم حکمی برخاسته از طبع هست که خود به دو دسته تقسیم می‌شود: دانش‌های مرجع قانون‌گذاری و تشریع آنها که توافق بشری است و آن دانش را آداب و رسوم می‌نامد، اما دسته دیگری از دانش‌های قراردادی را پیامبران و امامان(علیهم السلام) وضع می‌کنند و علم نوامیس الهی خوانده می‌شوند».(38) بنابراین، با توجه به این‌که خداوند آخرین نبی خود را برای هدایت بشریت فرستاده، خواجه برای سعادت بشر، بحث امامت را پیش می‌کشد و در کتاب قواعدالعقاید، مسئله امامت را مطرح و تلاش می‌کند که دیدگاه‌های مختلف اسلامی درباره مسئله امامت و رهبری جامعه اسلامی را طبقه‌بندی کند. بنابراین با تمرکز بر مسئله امامت و رهبری در جامعه اسلامی، ابتدا متکلمان آن‌را به دو دسته قائلان به ضرورت امامت و قائلان به عدم‌ضرورت آن تقسیم کرده است. وی قائلان به عدم‌ضرورت را همان خوارج می‌داند و قائلان به ضرورت امامت را به دو گروه عقلی و نقلی تقسیم می‌کند.(39) بنابراین، برای تحقق عدالت اجتماعی در جامعه و اعتدال مدنی، بر این اصل تأکید دارد.

اگر بخواهیم دانش سیاسی را براساس نظر خواجه طبقه‌بندی کنیم، می‌توان گفت که وجود همه علوم برای خدمت به مردم جامعه به‌منظور سعادت آنها ضروری است که در این میان، نقش راهبری جامعه را نباید نادیده گرفت. خواجه را می‌توان در شمار فیلسوفی فقیه برشمرد که می‌کوشد راهکاری را در غیاب انبیا و امامان ارائه دهد که از اخلاق فردی آغاز می‌شود و به تدبیر منزل و در آخر نیز به سیاست مدن می‌رسد. باید گفت خواجه، هم به جنبه علمی و هم جنبه عملی دانش سیاسی در اجتماع توجه دارد.

ج) دانش سیاسی از منظر ملاصدرا

صدرالدین محمد‌بن ابراهیم قوام شیرازی معروف به مُلاصَدرا و صدرالمتألهین، اندیشمند دیگری است که تأثیر زیادی بر علمای شیعی داشته است. وی تقسیم‌بندی‌های گوناگونی در‌ زمینه علوم و دانش سیاسی دارد. ایشان تمام علوم و معارف را در شبکه و منظومه‌ای خاص (دینی و الهی) می‌بیند که بر‌این‌اساس، علوم اخروی و الهی و حکمت نظری را بر علوم دنیوی و حکمت عملی مقدم می‌داند. ایشان در کتاب اکسیر‌العارفین، به‌نوعی از منظر حکمت اشراق، دانش‌ها را به دو دسته دنیوی و اخروی تقسیم می‌کند. علوم دنیوی سه‌نوع است: علم اقوال، علم اعمال و علم احوال یا افکار. وی سیاست را زیرمجموعه علم اعمال قرار می‌دهد و برای شناخت علوم اخروی معتقد است که نمی‌توان با عقل عادی به آنها رسید. بنابراین باید از وحی و تهذیب نفس برای رسیدن به آنها کمک گرفت؛ مواردی هم‌چون فرشته‌شناسی، شناخت جواهر غیرمادی، شناخت لوح محفوظ، شناخت قلم اعلی، شناخت مرگ و رستاخیز و دیگر‌ اموری که به زندگی اخروی مربوط می‌شوند. در علوم اخروی جای می‌گیرند. هم‌چنین در کتاب کسر اصنام‌الجاهلیة علوم را قسیم احوال و کردارها قرار داده است. در کتاب المظاهرالالهیة که جزو بهترین کارهای ملاصدرا شمرده می‌شود و براساس بررسی‌های مصحح آن، از آخرین تألیفات وی به‌شمار می‌آید، پیش‌فرض این است که غایت و هدف حکمت و قرآن کریم، آموختن راه سفر و سیر تکاملی به‌سوی آخرت و وصول به خداوند ذی‌الکمال است. بر‌همین‌اساس، به‌نظر ملاصدرا، این سفر شش مرحله دارد که سه مرحله اول اصلی و سه مرحله دیگر فرعی‌اند:

خداشناسی به‌منزله هدف‌شناسی (معرفة‌الحق‌الاوّل)؛

شناخت مراحل و منازل سفر به‌منزله راه‌شناسی (معرفة‌الصراط‌المستقیم)؛

معادشناسی به‌منزله شناخت مقصد نهایی و پایان‌سفر (معرفة‌المعاد)؛

رهبرشناسی (معرفة‌المبعوثین من عندالله لدعوة الخلق و نجاة‌النفوس و هم قوّاد سفر الآخرة و رؤساء القوافل)؛

باطل‌شناسی و نقد و هدایت آنها (حکایت اقوال‌الجاحدین و کشف فضائحهم و تسفیة عقولهم فی ضلالتهم والمقصود فیه‌التحذیر عن طریق الباطل)؛

تنظیم امور دنیا به‌گونه‌ای که انسان‌را به خدا برساند (تعلیم عمارة‌المنازل و المراحل الی‌الله و العبودیة و کیفیّة اخذ‌الزاد و الراحلة لسفر‌الآخرة و الاستعداد بریاضة‌المرکب و علف الدابة).

مرحله ششم که در حوزه حکمت عملی قرار می‌گیرد، خود بر سه قسم است:

خودسازی و تربیت افراد (اخلاق)؛

سازماندهی خانواده به‌منزله هسته اصلی جامعه (تدبیر منزل)؛

اداره جامعه مدنی و سیاسی و نهادهای اجتماعی آن (فقه، حقوق و قوانین و مقررات دینی یا غیردینی در این بخش قرار می‌گیرند و فلاسفه به‌آن علم سیاست می‌گویند).(40)

ملاصدرا هم‌چنین در مقدمه اسفار، علوم را به حکمت نظری و عملی تقسیم می‌کند. حکمت عملی شامل: اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مدن و حکمت نظری شامل: منطق، ریاضیات، طبیعیات و الهیات است. هرچند در کتاب اکسیر‌العارفین طبقه‌بندی دیگری نیز ارائه کرده است که برخی آن‌را کامل‌تر قلمداد کرده‌اند.(41)

بنابراین، ایشان مانند خواجه نصیر، حکمت را دو نوع عملی و نظری می‌داند؛ با این‌تفاوت که نقش اخلاق نزد ملاصدرا بسیار پررنگ است و سیاست را کاملاً بر شریعت و توحید مبتنی می‌داند که آن‌را با نام سیاست متعالیه می‌شناسیم. سیاست‌ متعالیه، درپی سعادت حقیقی انسان است و این سیاست با اخلاق متعالیه که همان اخلاق الهی و تخلّق به اخلاق الله است، هم‌‌خوانی دارد. البته سیاست برای رسیدن به سعادت در خدمت اخلاق است.

1. انواع حکمت

یکم. عملی: اخلاق، تدبیر منزل، سیاست مدن.

دوم. نظری: منطق، ریاضیات، طبیعیات، الهیات.

برای شناخت بهتر نظریه ملاصدرا، باید به چند اصل توجه کرد: انسان مدنی بالطبع است؛ دنیا مقدمه آخرت است؛ تحصیل و اصلاح دنیا ضرورت عقلی است؛ انسان خلیفة‌الله روی زمین است و در آخر این‌که ادای حق خلیفة‌اللهی و اصلاح حیات اجتماعی برای این سفر روحانی، جز با سیاست و ریاست امکان‌پذیر نیست.(42) بنابراین، در بررسی طبقه‌بندی دانش سیاسی نزد ملاصدرا باید به ‌انسان‌شناسی و روش‌شناسی ایشان نیز توجه کافی داشت؛ زیرا انسان را مدنی بالطبع می‌داند و حیاتش منظم نمی‌شود مگر به تمدن و تعاون و اجتماع.(43) هم‌چنین وی تنها یک راه را برای رسیدن به علم و معرفت می‌شناسد که در کتاب شواهد‌الربوبیة به‌آن می‌پردازد. البته در داخل این راه، سُبل‌های متعددی وجود دارد.(44)

ملاصدرا می‌گوید: «انسان ملتهم از سه عالم است. از جهت مبادی ادراکات سه‌گانه که تعقل، تخیل و احساس است».(45) از نظر ایشان، لازمه ریاست بر مردم، داشتن این ادراکات سه‌گانه باهم است. هم‌چنین وی، میان علوم انبیا و جمهور علما و حکما تفاوت قائل است؛ به این‌ترتیب که علوم انبیا از داخل قلب (که با عالم ملکوت مربوط است) می‌آید؛ یعنی علم انبیا از درون به‌برون می‌آید(46) که پس‌از بیان این مطلب، باید به بررسی رابطه دین و سیاست پرداخت. صدرالمتألهین رابطه دین و سیاست را بر اصل کلی رابطه دین و دنیا و رابطه دنیا و آخرت مبتنی کرده است. وی معتقد است که دنیا برای دین و آخرت جنبه ابزاری دارد و برای تحقق دین و رسیدن به سعادت اخروی، چاره‌ای جز عبور از دنیا نیست.(47) البته این سعادت بدون داشتن راهبری راه‌شناس به‌دست نمی‌آید. وی در کتاب شرح اصول کافی با اشاره به سفر اول و چهارم و ابعاد عرفانی و سیاسی آن می‌گوید:

انسان چون از طبیعت عنصری خلق شده، در سفر معنوی و سیر استکمالی خود به‌سوی خداوند از مرتبه پست به بالاترین مراتب و مقامات، پیوسته در ترقی است و مسافری که قصد دارد سفرش را به پایان برساند، تا منزل‌های نزدیک به محل عزیمت خود را طی نکند به منازل پایانی نمی‌رسد. پس هم‌چنین انسانی که به‌سوی پروردگارش ره می‌پیماید ناچار او را گذر به منزل بالاتر بعد از گذشتن پایین‌تر حاصل می‌شود. پس تا بنده صالح مطلقی نشود، ولیی از اولیای الهی نمی‌شود و تا ولی مطلق نشود رسولی از جانب خداوند و مبعوث به خلقش نمی‌شود. سپس تا رسول نگردد، صاحب شریعت و دین کامل و رئیس تمام خلایق و عهده‌دار سرکوبی دشمنان خدا یعنی کافران و ظالمان نمی‌گردد.(48)

بنابراین، براساس ضرورت عقلی، خداوند خلق را بدون تکمیل مراحل نفسانی رها نمی‌کند و برای رفع احتیاج انسان‌ها در امور معاش و معاد به لطف خویش «رئیس مطاع و امیر قاهر واجب‌الاتباع»(49) می‌فرستد تا مردم را هدایت کند.

ملاصدرا برای رهبر جامعه، دوازده شرط برمی‌شمارد که جای تأمل دارد و به‌نوعی نشان از ایده‌آل‌گرایی اوست؛ زیرا اعتقاد دارد سعادت جز با انتخاب مسیر درست به‌دست نمی‌آید. وی این دوازده مورد را چنین برمی‌شمارد:

آن‌که تام‌الاعضاء باشد؛

فهم و تصورش در آن‌چه می‌شنود نیکو باشد؛

حفظش نیکو باشد و آن‌چه را می‌فهمد و احساس می‌کند فراموش نکند؛

آن‌که ذکا و فطنتش قوی باشد؛

حسن‌العبارة باشد و تواند که از آن‌چه در خاطرش هست تعبیر نماید؛

محب علم و حکمت باشد؛

بالطبع حریص نباشد بر شهوات؛

کبیر‌النفس و محب کرامت باشد؛

درهم و دینار و سایر اعراض دنیویه در نظرش خوار و بی‌مقدار باشد؛

برحسب طبع محب عدل و اهل آن، و مبغض جور و ظلم و اهل آن باشد و درباره اهل خودش و غیراهل خودش انصاف مرعی دارد؛

در هرجاکه به عدل و حسن و جمیل دعوت کرده شود به آسانی انقیاد نماید؛

عزمش در آن‌چه وقوعش سزاوار باشد قوی باشد و جسور و نترس و قوی النفس باشد.(50)

ملاصدرا با همین روش بر مشروعیت الهی امام عصر(عجل الله تعالی فرجه) در زمان غیبت استدلال می‌کند، اما در مقام اثبات معتقد است که رئیس اول و امام باید اولاً مبسوط‌الید و مقبولیت اجتماعی داشته باشد و ثانیاً از ویژگی‌ها و خصال طبعی و اجرایی خاصی بهره‌ ببرد باشد. البته ایشان، وجود امام را لطف می‌داند و می‌گوید: «وجود امام لطف است، خواه تصرف بکند یا نکند... تصرف ظاهر او لطف دیگری است و عدم آن از جهت بندگان و بدی اختیار آنان است؛ به‌طوری‌که او را کوچک شمرده و یاریش را رها نمودند؛ لذا لطف او درباره خود را از‌ دست دادند».(51)

بنابراین، وی اختیار انسان را می‌پذیرد و دسترسی و تلاش برای سیاست را مبتنی بر کشش فطری انسان می‌داند که با اختیار افراد صورت می‌گیرد. این امر باعث اصلاح، حیات و درنهایت امر سعادت جامعه می‌شود. او در الشواهدالربوبیة می‌گوید: «السیاسة حرکة مبدئها من النفس الجزئیة، تابعة لحسن اختیار الاشخاص البشریة، لیجمعهم علی نظام مصلح لجماعتهم».(52)

بنابراین، از آن‌جایی‌که سیاست هم می‌تواند انتخابی و هم به‌نوعی اجباری (البته برای رسیدن به سعادت) باشد، سیاست را دو قسمت می‌داند: سیاست انسانی و سیاست الهی. ایشان سیاست الهی را مجموعه تدابیری که از سوی شارع مقدس برای اصلاح حیات اجتماعی انسان در نظر گرفته شده، می‌داند «لابد من شارع یعین لهم منهجاً لسیکونه لانتظام معیشتهم فی الدنیا».(53) و انبیاء و امامان شیعی را متولیان حقیقی این سیاست معرفی می‌کند. وی هم‌چنین این سیاست را لازمه دینداری می‌داند ایشان می‌گوید: «به ناچار می‌بایست که نبی در اموری که به احکام و سیاست دینی تعلق دارد کامل باشد».(54) ملاصدرا از این نوع سیاست به سیاست عادله، سیاست قاهر، سنت عدل و قانون عدالت تعبیر می‌کند و سیاست انسانی را همان تدابیر انتخابی انسان‌ها برای اصلاح جامعه (که در شرع نیامده) قلمداد می‌کند. البته تأکید دارد که سیاست انسانی نباید از سیاست الهی و شریعت منفک شود؛ زیرا این دو برای رسیدن به سعادت، لازم و ملزوم یکدیگرند.

2. انواع سیاست

یکم. سیاست الهی (از طرف شارع جهت اصلاح حیات اجتماعی که مختص انبیا و امامان است)

دوم. سیاست انسانی (که بر عقل انسان تأکید دارد که البته نباید از سیاست الهی و شریعت جدا شود)

باید گفت از نظر ملاصدرا، دین از سیاست جدا نیست، بلکه سیاستی که هدفش سعادت و خوشبختی نوع بشر باشد، به دین نیازمند است. هرچند که انسان اختیار دارد، اما در عین‌حال مجبور است که زندگی خوبی را برای خود انتخاب کند و ازآن‌جا‌که هدف، سعادت و خوشبختی دنیویی و کار سیاست، این دنیایی است، پس باید زندگی این دنیا و سیاست‌های به‌کار رفته را به‌گونه‌ای دید که دنیا مقدمه‌ای برای آخرت باشد. در نتیجه نمی‌توان آخرت را پذیرفت، اما در زندگی این‌دنیایی به سیاست به‌عنوان ابزار بی‌توجه بود. بنابراین، ملاصدرا می‌گوید: «السیاسة المجردة عن الشرع، کجسد لاروح فیه؛ سیاست بدون شریعت، همانند جسدی است که در آن روح وجود ندارد».(55) او برای بیان نقش ابزاری سیاست برای دین، آن را از چهار منظر مبدأ، غایت، فعل و انفعال، ارزیابی و با دین مقایسه می‌کند.(56) در نتیجه غایت سیاست، پیروی از شریعت است و غایت شریعت، الهی‌شدن، تهذیب ظاهر، تهذیب باطن و آراسته‌شدن به اوصاف الهی است. ازاین‌رو، سیاست، زمینه‌ساز و در خدمت شریعت و اخلاق و درپی احقاق حق، احیای فضایل و کمالات اخلاقی و انسانی است.(57)

نکته مهم دیگر این‌که ملاصدرا اجتماعات بشری را به موارد زیر تقسیم می‌کند:

— اجتماعات ناقص؛ که شامل خانواده، کوچه، محله و ده است.

— اجتماعات کامل؛ که در ‌حد مدیریت کلان جامعه و حکومت‌اند و آن در سه سطح است.

- حکومت مدینه: اهل‌آن برای رسیدن به غایت با یکدیگر همکاری می‌کنند. این حکومت، کوچک‌ترین سطح حکومت است که از مجموعه‌ دهات دارای انسجام و انتظام درونی به‌وجود آمده و معمولاً از یک ملت واحد شکل گرفته است.

- حکومت منطقه‌ای امت: حداقل از سه مدینه به‌وجود آمده و ممکن است بخش اعظم جهان را در برگیرد و صدها مدینه را تحت‌کنترل دولت مرکزی قرار داده باشد و همه شهروندان و مدینه‌های آن برای رسیدن به اهداف امت همکاری می‌کنند.

- حکومت‌های جهانی معموره زمین: حداقل از سه امت و حداکثر از هزاران امت مختلف و مدینه‌های گوناگونی تشکیل شده است که در همه گستره کره زمین، پراکنده‌اند و تحت‌پوشش یک دولت مرکزی جهانی رهبری می‌شوند. امت‌ها، شهرها و مردمان این جهان، متحد برای یک غایت و هدف مشترک، همکاری و مشارکت دارند.(58)

بنابراین، دستیابی به کمال نهایی و خیر برتر و سعادت، جز در سایه حکومت در یکی از اشکال سه‌گانه مدینه، امت و معموره، امکان‌پذیر نیست.(59)

صدرالمتألهین، هر سه نوع حکومت را با تقابل ارزشی بر مبنای فضیلت، به دو نوع حکومت‌ فاضله و غیرفاضله تقسیم و از حکومت غیرفاضله به حکومت جاهله و حکومت ناقصه یاد می‌کند.(60) البته باید گفت خیر برتر و کمال نهایی، تنها در سایه مدینه فاضله و امت فاضله (معموره فاضله) که مدینه‌های آن تنها برای دست‌یافتن به غایت و خیر حقیقی با‌هم همکاری دارند به‌دست می‌آید، نه از راه مدینه، امت، معموره ناقصه و جاهله‌ای که در راه رسیدن به شر همکاری می‌کنند.

3. انواع حکومت

یکم. فاضله (همکاری برای رسیدن به خیر حقیقی)

دوم. غیرفاضله (در راه رسیدن به شر تلاش دارند)

بنابراین، معاش دنیوی، وسیله سعادت و معاد اخروی است و سعادت تامین نمی‌شود مگر آن‌که بدن انسان سالم و نسل او دائم و نوعش محفوظ بماند و این در سایه حکومت و سیاست میسر است.(61) البته برای جلوگیری از هرج و مرج، فساد، فردگرایی و سلطه افراد، به حکومتی مقتدر و سیاستی عادلانه نیاز داریم.(62)

بنابراین، از نظر ملاصدرا نیز مانند خواجه، همه دانش‌های سیاسی برای تقویت حکومت پدید می‌آیند که ضرورت زندگی این‌دنیایی است؛ به‌گونه‌ای که در همه آنها سعادت بشر محوریت دارد. شکل‌گیری یا بازسازی مجدد دانش‌های گوناگون برای خوشبختی افراد جامعه، رضای خدا و حتی بهبود زندگی دنیوی است. البته باید نقش پررنگ اخلاق را در اندیشه ملاصدرا در نظر گرفت. همان‌گونه که در ابتدای بحث طبقه‌بندی دانش سیاسی ملاصدرا اشاره شد، ایشان طبقه‌بندی‌های گوناگونی دارد، اما باید گفت وی تمام علوم و معارف را در شبکه و منظومه‌ای خاص (دینی و الهی) می‌بیند که بر‌این‌اساس، علوم اخروی و الهی و حکمت نظری را بر علوم دنیوی و حکمت عملی مقدم می‌داند.‌

نتیجه‌گیری

گفتیم که دانش سیاسی با حوزه قدرت در ارتباط است. این‌دانش به‌صورت مدون از یونان باستان آغاز می‌شود و در حال حاضر نیز شاخه‌های آن گسترش یافته است. دانش سیاسی نزد اندیشمندان شیعه با عدالت و بهبود زندگی رابطه تنگاتنگ دارد. ایشان در نبود معصوم به‌نوعی کوشیده‌اند روش اصلاح‌گری را در حکومت‌ها داشته باشد. بنابراین، با پذیرش وضع موجود، خواهان تغییر نیز هستند و وضع مطلوب را حکومت امام معصوم می‌دانند. به‌عبارتی شیعه، نظریه‌ها، حکومت را می‌سازند. این امر نزد هر اندیشمندی به شرایط زمانه بستگی دارد از نگاه ملاصدرا، تأکید بیشتری بر ایده آلیسم دارد، حال آن‌که خواجه را می‌توان رئالیستی دانست که از آرمان‌های عقیدتی دست نمی‌کشد و با توجه به عقاید شیعه می‌کوشد جامعه را به حرکت وادارد. این امر در تقسیم‌بندی دانش نیز به‌چشم می‌خورد و بیشتر بر حکمت عملی تأکید دارد. درحالی‌که ملاصدرا علوم را به دنیوی و اخروی تقسیم می‌کند و هدف حکمت را آموختن راه سفر و سیر تکاملی به‌سوی آخرت می‌داند؛ هرچند ایشان نیز به امور دنیایی بی‌توجه نیستند، اما هم‌چنان بر آرمان‌های اعتقادی را مقدم می‌دانند. بنابراین، طبقه‌بندی دانش سیاسی نزد اندیشمندان شیعه را می‌توان سعادت محوری در دنیا و رضای خدا درنظر داشت. این امر نزد هر اندیشمندی با توجه به شرایط متفاوت است و به نوع نگاه اندیشمندان و تعامل آنان با قدرت بازمی‌گردد؛ یعنی اندیشمند می‌تواند وضع موجود را بپذیرد و به‌مرور، ساختارها را تغییر دهد. نگاه و عملکرد خواجه نصیر به سیاست این‌گونه بود. از دیگرسو می‌تواند با نگاه آرمانی و فکر فلسفی نقدکننده وضع موجود باشد که ملاصدرا چنین می‌اندیشید.

بنابراین می‌توان گفت، طبقه‌بندی دانش سیاسی را می‌توان طبق پذیرش و تغییر وضع موجود تقسیم‌بندی کرد. در این‌میان، اندیشمندان شیعه با توجه به اصول‌ تفکری خود بر تغییر بیشتر تأکید دارند و در مواردی که تغییر حاصل نشود، به سمت اصلاح‌گری گرایش پیدا می‌کنند. هم‌چنین غایت‌مندی، نزد این دو اندیشمند نقش بی‌بدیلی دارد. پس همه علوم برای خدمت به مردم به‌منظور رسیدن به سعادت درنظر گرفته شده است و این سعادت جز با توجه به سیاست که ارباب علوم است حاصل نمی‌شود. البته رهبری که خود جمیع خوبی‌ها و به دور از پلیدی‌هاست باید در این مسیر سکان هدایت را به‌دست گیرد. در طبقه‌بندی دانش سیاسی این دو اندیشمند، به‌مواردی هم‌چون سعادت بشر، سیاست (الهی)، تأکید بر حکمت عملی، توأمانی دین و سیاست، قراردادن فقه جزو سیاست، حصول سعادت در سه بعُد نفسانی، بدنی و سعادت مدنی توجه شده است.(63)

Source:
1. قرآن کریم، ترجمه: ناصر مکارم شیرازی، انتشارات امام علی‌بن ابی‌طالب(علیه السلام)، قم، 1389ش.
2. آریان‌پور کاشانی، عباس، فرهنگ دانشگاهی انگلیسی فارسی، انتشارات امیر کبیر، چ سوم، 1387ش.
3. آندرووینست، نظریه‌های دولت، ترجمه: حسین بشیریه، نشر نی، تهران، 1371ش.
4. بشیریه، حسین، آموزش دانش سیاسی، نشرنگاه معاصر، چ هشتم، تهران، 1386ش.
5. بهروزی‌لک، غلامرضا، روش‌شناسی کلام سیاسی، به‌کوشش: داود فیرحی، نشر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چ دوم، قم، 1387ش.
6. پزشکی، محمد، روش‌شناسی سیاسی در حکمت مشاء، به‌کوشش: داود فیرحی، انتشارات پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، قم، 1387ش.
7. چالرز، مریام، فرهنگ‌نامه وبستر، ویراست یازدهم، چ دوم، تهران، 1386ش.
8. حقیقت، سیدصادق، طبقه‌بندی دانش سیاسی در جهان اسلام، به کوشش: داود فیرحی، انتشارات پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، قم، 1387.
9. فلسفه سیاسی شیعی و مناسبات دنیای جدید، قم، http://fararu.com، 1393ش.
10. حکیمی، محمدرضا، دانش مسلمین، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1378ش.
11. حلبی، علی‌اصغر، تاریخ اندیشه‌های سیاسی در اسلام و ایران، مرکز چاپ و انتشارات دانشگاه پیام نور، تهران، 1385ش.
12. خواجه نصیرالدین طوسی، اخلاق ناصری، تصحیح و تنقیح: مجتبی مینوی و علیرضا حیدری، انتشارات خوارزمی، چ پنجم، تهران، 1373ش.
13. تجرید الإعتقاد، تحقیق: حسینی جلالی محمدجواد، نشر مکتب الاعلام الاسلامی، تهران.
14. رجایی، فرهنگ، معرکه جهان‌بینی‌ها در خردورزی سیاسی و هویت ما ایرانیان»، نشر احیای کتاب، تهران، 1373ش.
15. سجادی، سیدمحمد‌صادق، طبقه‌بندی علوم در تمدن اسلامی، نشر امیرکبیر، تهران، 1375ش.
16. موسوی، سیدمحمد؛ ابطحی، سید مصطفی، اندیشه‌های سیاسی در اسلام و ایران، چ سوم، نشر دانشگاه پیام نور، تهران، 1393ش.
17. شیرازی، محمد‌بن ابراهیم، اسرار الآیات، تصحیح و تقدیم: محمد خواجوی، انجمن اسلامی حکمت و فلسفه ایران، تهران، 1360ش.
18. الشواهدالربوبیة، به اهتمام: جلال‌الدین آشتیانی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، 1360ش.
19. المبدأ و المعاد، تصحیح و تقدیم: سید جلال‌الدین آشتیانی، انتشارات انجمن شاهنشاهی فلسفه ایران، تهران، 1354ش.
20. تفسیر سوره‌های اعلی و زلزال، ترجمه: رضا رجب‌زاده، کانون انتشارات محراب، تهران، 1362ش.
21. مبدا و معاد، ترجمه: احمدبن‌محمد الحسینی‌اردکانی، به‌کوشش: عبدالله نورانی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۶۲ش.
22.  الواردات القلبیة فی مفرقة الربوبیة، تحقیق، تصحیح و ترجمه: احمد شفیعی‌ها، انجمن فلسفه ایران، 1358ش.
23. شرح اصول کافی، ترجمه: محمد خواجوی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران، 1367ش.
24. طباطبایی، سید‌جواد، درآمدی فلسفی بر تاریخ اندیشه سیاسی در ایران، دفتر نشر و فرهنگ اسلامی، تهران، 1368ش.
25. عزتی، ابوالفضل، سیاست در اسلام، نشر هدی، تهران، 1361ش.
26. فارابی، ابونصر، احصاء‌العلوم، مقدمه و شرح: دکتر علی بوملحم، مکتبه الهلال، چ اول، بیروت، ۱۹۹۶ش.
27. فراتی، عبدالوهاب، دانش سیاسی در حوزه علمیه قم، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، قم، 1390ش.
28. فؤاد باشا، احمد، ابستمولوجیا العلم و منهجیته فی التراث‌الاسلامی فی: نصر محمد عارف، قضایا المنهجیة فی العلوم الاسلامیة و الاجتماعیة، المعهد العالمی للفکر‌الاسلامی، القاهرة، 1417ق.
29. فیرحی، داود، فقه و سیاست در ایران معاصر، نشر نی، تهران، 1390ش.
30.  قدرت، دانش و مشروعیت در اسلام (دوره میانه)، نشر نی، تهران، 1378ش.
31. کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، دارالکتب الاسلامیة، تصحیح: غفاری، علی‌اکبر، بی‌نو، تهران، 1407ق.
32. لک‌زایی، نجف، روش‌شناسی دانش سیاسی در تمدن اسلامی، به‌کوشش: داود فیرحی، نشر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چ دوم، قم، 1387ش.
33. مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، دار احیاء التراث العربی، بیروت.
34. مهاجرنیا، محسن، روش‌شناسی دانش سیاسی در تمدن اسلامی به‌کوشش: داود فیرحی، انتشارات پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، قم، 1387ش.
35. میراحمدی، منصور، روش‌شناسی فقه سیاسی اهل‌سنت، به‌کوشش: داود فیرحی، انتشارات پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، قم، 1387ش.
36. نصر، سیدحسین، علم و تمدن در اسلام، ترجمه: احمد آرام، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1391ش.
37. نصر، محمد عارف، فی مصادر التراث‌السیاسی‌الاسلامی، دراسة فی اشکالیة‌التعلیم قبل الإستقراء و التأصیل، سلسلة المنهجیة الاسلامیة، الولایات المتحدة الامریکیة، 1993م.
مجلات
38. بیگلری، احمد؛ برزگر، ابراهیم، «ابن‌رشد و دانش سیاسی»، فصلنامه سیاست متعالیه، دوره 3، شماره 11، زمستان، 1394ش.
39. پزشکی، محمد، «تحلیلی فلسفی از طبقه‌بندی علوم در تمدن‌اسلامی»، فصلنامه سپهر سیاست، سال اول، پیش شماره دوم، زمستان، 1391ش.
40. ثقفی، سیدمحمد، «تقسیم‌بندی علوم (1)»، مجله مکتب اسلام، شماره 4، 1388ش.
41. حقیقت، سیدصادق، «طبقه‌بندی دانش سیاسی در جهان اسلام با تأکید بر دوره میانه»، فصلنامه علوم‌سیاسی، شماره 28، 1383ش.
42. دهقانی سیمکانی، رحیم، «ترابط اخلاق و سیاست متعالیه در تفکر ملاصدرا»، معرفت اخلاقی، سال سوم، شماره 9، 1390ش.
43. صدرا، علیرضا، «روش‌شناسی فارابی در علم مدنی»، مجله علوم سیاسی، شماره 22، 1382ش.
44. صدرا، علیرضا، روش‌شناسی حکمت متعالیه و تأثیر آن بر دانش سیاسی، مجله پگاه حوزه، شماره 231، 1387ش.
45. غلامی، رضا، «معنا، مبنا و پیشینه طبقه‌بندی علوم در تمدن اسلامی و ایده‌ای برای دست‌یابی به طبقه‌بندی جدید علوم سیاسی»، فصلنامه تحقیقات بنیادین علوم انسانی، سال دوم شماره ۲، شماره پیاپی ۳، تابستان، 1395ش.
46. فدایی عراقی، غلامرضا، «طرحی نو در طبقه‌بندی علوم»، مجله علمی پژوهشی دانشکده ادبیات دانشگاه ‌تهران، تهران، شماره 158-159، تابستان، 1380ش.
47. فیرحی، داود، «سنت و تجدد دو الگوی معرفت‌شناسی در تحلیل دانش سیاسی مسلمانان»، نشریه نقد و نظر، شماره 19و 20، 1378ش.
48. فیرحی، داود، «سنت و تجدد: دو الگوی معرفت‌شناختی در تحلیل دانش‌ سیاسی مسلمانان»، مجله نقد و نظر، 1378ش.
49. لک‌زایی، نجف، «درآمدی بر طبقه‌بندی‌های اندیشه سیاسی اسلامی»، فصلنامه حکومت اسلامی، شماره 16، 1388ش.
50. لک‌زایی، نجف، «طبقه‌بندی علوم از دیدگاه صدرالمتالهین و امام خمینی(ره)»، خردنامه صدرا، شماره 57، 1388ش.
51. مهاجرنیا، محسن، «سیری در اندیشه سیاسی ملاصدرا»، فصلنامه قبسات، شماره 11و10، 1377ش.
منبع انگلیسی
52. Erwinl. j. Rosenthal, Political Thought in Medieval Islam, Cambridge University Press: UK, 1986.
Peinevesht:

(1). رعد: 11.

(2). مریام، فرهنگ وبستر، ص691.

(3). آریانپور کاشانی، فرهنگ دانشگاهی انگلیسی فارسی، ص1203.

(4). مریام، فرهنگ وبستر، ص1112.

(5). فراتی، دانش سیاسی در حوزه علمیه قم، ص62.

(6). بشیریه، آموزش دانش سیاسی، ص21.

(7). همان، ص22.

(8). همان، ص20.

(9). فیرحی، فقه و سیاست در ایران معاصر، ص12.

(10). حقیقت، طبقه‌بندی دانش سیاسی در جهان اسلام، ص103.

(11). سجادی، طبقه‌بندی علوم در تمدن اسلامی، ص429.

(12). پزشکی، «تحلیلی فلسفی از طبقه‌بندی علوم در تمدن اسلامی»، فصلنامه سپهر سیاست، پیش‌شماره دوم، ص9.

(13). نصر، فی مصادر التراث‌السیاسی‌الاسلامی، ص45.

(14). فؤاد باشا، «ابستمولوجیا‌ العلم و منهجیته فی التراث‌الاسلامی»، قضایا‌المنهجیة فی العلوم‌الاسلامیة والاجتماعیة، ص23.

(15). سجادی، طبقه‌بندی علوم در تمدن اسلامی، ص430.

(16). فدایی عراقی، «طرحی نو در طبقه‌بندی علوم»، مجله دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، ش 158و159، ص308-287.

(17). ثقفی، «تقسیم‌بندی علوم (1)»، مجله مکتب اسلام، ش 4، ص3.

(18). موسوی و ابطحی، اندیشه‌های سیاسی در اسلام و ایران، ص2.

(19). کلینی، الکافی، ج1، ص32، ح1.

(20). مجلسی، بحارالانوار، ج1، ص218، ح42.

(21). Rosenthal, political thought in medieval Islam ,p1-10.

(22). طباطبایی، درآمدی فلسفی بر تاریخ اندیشه سیاسی در ایران، ص20.

(23). وینسنت، نظریه‌های دولت، ص6.

(24). حکیمی، دانش مسلمین، ص266و277.

(25). مهاجرنیا، روش‌شناسی دانش سیاسی در تمدن اسلامی، ص221.

(26). بیگلری و برزگر، «ابن‌رشد و دانش سیاسی»، فصلنامه سیاست متعالیه، ص27.

(27). طوسی، اخلاق‌ناصری، ص38.

(28). حقیقت، «طبقه‌بندی دانش سیاسی در جهان اسلام با تأکید بر دوره میانه»، فصلنامه علوم سیاسی، شماره 28، ص113.

(29). طوسی، اخلاق ناصری، ص40و41.

(30). همان، ص40.

(31). همان، ص41.

(32). همان.

(33). همان.

(34). همان، ص41.

(35). همان.

(36). همان، ص154.

(37). طوسی، اخلاق ناصری، ص30.

(38). پزشکی، روش‌شناسی سیاسی در حکم مشاء، ص172.

(39). بهروزی‌لک، روش‌شناسی کلام سیاسی، ص131و132.

(40). لک‌زایی، طبقه‌بندی علوم از دیدگاه صدرالمتأ‌لهین و امام خمینی6، ص4252.

(41). غلامی، «معنا، مبنا و پیشینه طبقه‌بندی علوم در تمدن اسلامی و ایده‌ای برای دست‌یابی به طبقه‌بندی جدید علوم سیاسی»، فصلنامه تحقیقات بنیادین علوم انسانی، ش 2، ص72.

(42). مهاجرنیا، روش‌شناسی دانش سیاسی در تمدن اسلامی، ص234.

(43). شیرازی، المبداء والمعاد، ص557.

(44). همان، الشواهدالربوبیة، ص451.

(45). همان، المبداء والمعاد، ص574.

(46). صدرا، «روش‌شناسی حکمت متعالیه و تأثیر آن بر دانش سیاسی»، مجله پگاه حوزه، ش231، ص15.

(47). شیرازی، اسرارالآیات، ص115.

(48). همان، شرح اصول کافی، ج2، ص420.

(49). همان، الواردات‌القلبیة، ص111-113.

(50). همان، مبدا و معاد، ص493و494.

(51). همان، شرح اصول کافی، ج2، ص468.

(52). همان، الشواهد الربوبیة، ص365.

(53). همان، ص360.

(54). شیرازی، تفسیر سوره‌های اعلی و زلزال، ص113.

(55). همان، الشواهد‌الربوبیة، ص364.

(56). مهاجرنیا، روش‌شناسی دانش سیاسی در تمدن اسلامی، ص116.

(57). دهقانی سیمکانی، «ترابط اخلاق و سیاست متعالیه در تفکر ملاصدرا»، مجله معرفت اخلاقی، ش9، ص100.

(58). مهاجرنیا، روش‌شناسی دانش سیاسی در تمدن اسلامی، ص239و240.

(59). شیرازی، المبدا و المعاد، ص560.

(60). همان، ص490و491.

(61). شیرازی، الشواهد‌الربوبیة، ص362.

(62). همان، ص363.

(63). برگرفته از کتاب: نقش شیعه در گسترش علوم انسانی(مدیریت، سیاست، اقتصاد، جامعه‌شناسی، حقوق)، جمعی از فضلا با اشراف مرجع عالی‌قدر حضرت آیت‌‌الله العظمی مکارم شیرازی دامت برکاته، به کوشش محمدتقی سبحانی – محمدعلی رضایی اصفهانی، انتشارات امام علی‌بن‌ابی‌طالب(ع)، قم، 1399 هـ ش، ص 555.
TarikheEnteshar: « 1402/07/16 »
CommentList
*TextComment
*PaymentSecurityCode http://makarem.ir
CountBazdid : 177