نقش شیعه در پیدایش، گسترش و تحول مطالعات سیاسی در تمدن اسلامی

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 

نقش شیعه در پیدایش، گسترش و تحول مطالعات سیاسی در تمدن اسلامی

حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر سیدعلی میرموسوی makarem news

Chekideh: براساس شواهد تاریخی دین اسلام، نه‌تنها به سیاست بی‌توجه نبوده، بلکه اصولی را در ارتباط با زندگی سیاسی بیان کرده که همواره الهام‌بخش مسلمانان بوده است. پرداختن اسلام به سیاست، برخاسته از رسالت کلی این دین در تحقق و گسترش مدنیتی بود که در کنار معنویت، اهداف جاویدان و روح تعالیم آن‌را تشکیل می‌دادند. اندیشمندان مسلمان نیز در پرتو این آموزه‌ها و تعالیم به‌ اندیشیدن و مطالعه درباره سیاست پرداختند و وجهی از اندیشه و دانش سیاسی را تحقق بخشیدند که یکی از ابعاد مهم فرهنگ و تمدن اسلامی را تشکیل داد. اندیشه و دانش سیاسی شکل‌گرفته در تمدن اسلامی با تجربه ویژه آن از دولت و حکومت پیوندی نزدیک داشت و برداشت‌های گوناگون مذاهب و فرقه‌ها از آموزه‌های اسلام، نوعی تکثر پدید آورد. بنابراین، هم‌چنان‌که منازعات سیاسی نقشی مهم در شکل‌گیری این مذاهب و فرقه‌های اسلامی داشت، آنها نیز در گسترش و تحول مطالعات سیاسی سهیم بودند....
Keywords: خلافت,سلطنت,امام خمینی,سیاست,علوم انسانی,تمدن اسلامی,مشروطیت,فقه سیاسی,فلسفه سیاسی,کلام سیاسی,علوم سیاسی,گفتمان سیاسی,اندرزنامه

نقش شیعه در پیدایش، گسترش و تحول مطالعات سیاسی در تمدن اسلامی

حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر سیدعلی میرموسوی؛ دانشیار علوم سیاسی و عضو هیئت علمی دانشگاه مفید در قم (mirmoosavi@gmail.com).


مقدمه

براساس شواهد تاریخی دین اسلام، نه‌تنها به سیاست بی‌توجه نبوده، بلکه اصولی را در ارتباط با زندگی سیاسی بیان کرده که همواره الهام‌بخش مسلمانان بوده است. پرداختن اسلام به سیاست، برخاسته از رسالت کلی این دین در تحقق و گسترش مدنیتی بود که در کنار معنویت، اهداف جاویدان و روح تعالیم آن‌را تشکیل می‌دادند. اندیشمندان مسلمان نیز در پرتو این آموزه‌ها و تعالیم به‌ اندیشیدن و مطالعه درباره سیاست پرداختند و وجهی از اندیشه و دانش سیاسی را تحقق بخشیدند که یکی از ابعاد مهم فرهنگ و تمدن اسلامی را تشکیل داد. اندیشه و دانش سیاسی شکل‌گرفته در تمدن اسلامی با تجربه ویژه آن از دولت و حکومت پیوندی نزدیک داشت و برداشت‌های گوناگون مذاهب و فرقه‌ها از آموزه‌های اسلام، نوعی تکثر پدید آورد. بنابراین، هم‌چنان‌که منازعات سیاسی نقشی مهم در شکل‌گیری این مذاهب و فرقه‌های اسلامی داشت، آنها نیز در گسترش و تحول مطالعات سیاسی سهیم بودند.

تشیع نیز به‌عنوان یکی از مهم‌ترین مذاهب اسلامی، سهم مهمی در تکوین، پردازش و تدوین مطالعات سیاسی داشته است. مقاله حاضر، در‌پی بررسی نقش عالمان شیعه در پیدایش، گسترش و تحول مطالعات سیاسی و تأسیس مکاتب سیاسی است. هر‌چند واژه عالمان همه دانشمندان شناخته‌شده در حوزه‌های گوناگون دانش را در‌برمی‌گیرد، ولی قید شیعه دایره آنان‌ را به كسانی محدود می‌كند كه نزد شیعه به این‌عنوان شناخته شده‌اند. شیعه نیز اگرچه شامل فرقه‌های گوناگون می‌شود، در این‌جا بیشتر، تأکید بر شیعه امامیه است. با توجه به جایگاه برتر فقه و كلام در میان دانش‌های دینی مسلمانان به‌طور عام و شیعه به‌طور خاص، دانش و تخصص در این حوزه از ویژگی‌های عالمان شناخته شده شیعی به‌شمار می‌رود. ازاین‌رو در نوشتار بر آنان بیشتر توجه شده است.

به‌طور‌کلی نقش و اثر‌گذاری در یک حوزه مطالعاتی به شیوه‌های گوناگونی امکان‌پذیر است. در این زمینه می‌توان به این موارد اشاره کرد: تأسیس یک رشته علمی؛ پدیدآوردن و یا افزودن یک شاخه به آن حوزه مطالعاتی؛ تدوین آثار و تقویت ادبیات موجود در یک حوزه؛ طرح مسئله یا موضوع‌های جدید؛ تربیت عالمان و دانشمندان برجسته؛ نظریه‌پردازی در یک حوزه؛ نگرش انتقادی به نظریه‌های موجود. بنابر‌این، نقش و تأثیر عالمان شیعی می‌تواند در چارچوب این موارد بررسی و تحلیل شود.

شکل‌گیری دانش و نقش اندیشمندان در آن، با رویکردهای گوناگون و به شکل‌هایی متفاوت قابل تحلیل و بررسی است. رویکرد گفتمانی که بر بنیان مباحث معرفتی و زبان‌شناسانه پسامدرن استوار است، امکانات خاصی در این زمینه دارد. مراد از گفتمان، مجموعه‌ای گسترده از دال‌ها است که حول یک دال مرکزی سامان یافته‌اند و اشیاء و اندیشه‌ها در قالب آن معنى مى‌یابند.(1) از دیدگاه گفتمانی، دانش در ارتباطی همبسته با روابط قدرت شکل می‌گیرد و به آن مشروعیت می‌بخشد. هیچ رابطه قدرتى بدون تشكیل حوزه‌اى از دانش متصور نیست و هیچ دانشى هم نیست كه متضمن روابط قدرت نباشد.(2) ازاین‌دیدگاه صورت‌بندی‌های گفتمانی، نقشی بااهمیت در شکل‌گیری ایده، اندیشه و دانش دارند. صورت‌بندى‌هاى گفتمانى امورى پایدار نیستند، بلكه فرآورده‌هاى تاریخى و در حال تغییر به‌شمارمی‌رود. بنابراین، بررسی و تحلیل نقش عالمان شیعی در شکل‌گیری دانش سیاسی در تمدن اسلامی در چارچوب تحلیل گفتمان‌هایی امکان‌پذیر است که در مراحل مختلف حضور و غلبه داشته‌اند.

مطالعات سیاسی هرگونه تأمل و اندیشیدن درباره سیاست را در‌برمی‌گیرد، از‌این‌رو، قلمرویی بسیار گسترده دارد. با توجه به تقسیم‌بندی تاریخی به دوران قدیم و جدید، می‌توان گفت که فقه سیاسی، فلسفه سیاسی، کلام سیاسی، عرفان سیاسی، تاریخ سیاسی و سیاست‌نامه‌نویسی حوزه‌های اصلی مطالعات سیاسی در دوران قدیم هستند که نقش عالمان شیعه در آن نیازمند پژوهش است. نگاهی تجربی و علمی به سیاست و نیز مکاتب یا ایدئولوژی‌های سیاسی، زاییده دوران جدید هستند و نقش عالمان شیعه در این دورآن‌را می‌توان از دیدگاه تأثیر آنها بر این مکاتب بررسی کرد. بررسی نقش و تأثیر آنان در این حوزه، پیش‌از هرچیز، نیازمند شناخت سرشت این شاخه از مطالعات در تمدن اسلامی است. در سایه این شناخت می‌توان ابعاد موضوع را به‌طور دقیق مشخص و دامنه تأثیر را تعیین و بررسی کرد.

براین‌اساس، مقاله حاضر در چند قسمت سامان می‌یابد: نخست، با تأمل درباره سرشت مطالعات سیاسی در تمدن اسلامی، نگاهی گذرا به سیر شکل‌گیری و تحول آن خواهیم داشت. در ادامه با مروری بر گفتمان‌های سیاسی حاکم بر فرهنگ و تمدن اسلامی، جایگاه و نقش عالمان شیعه را در آنها بررسی می‌کنیم. سپس به بررسی نقش عالمان شیعه در شکل‌گیری و گسترش دانش سیاسی در حوزه‌های مختلف می‌پردازیم.

الف) زایش و تحول دانش سیاسی در تمدن اسلامی

چنان‌که اشاره شد، اندیشمندان و دانشمندان شیعه همواره به‌طور مستقل یا حاشیه‌ای به سیاست پرداخته‌اند. این توجه آثاری ارزشمند در این حوزه پدید آورده است که به گسترش مطالعات سیاسی در عرصه‌های گوناگون آن یاری رسانده‌اند. بررسی نقش و تأثیر آنان در این حوزه پیش از هر چیز نیازمند شناخت سرشت این شاخه از مطالعات در تمدن اسلامی است. در سایه این شناخت می‌توان ابعاد موضوع را به‌طور دقیق مشخص و قلمرو و دامنه تأثیر را تعیین و بررسی کرد.

در اندیشه اسلامی با اصالت‌یافتن زندگی این جهانی و تلقی آن به‌عنوان مقدمه‌ای برای رستگاری و سعادت اخروی، ضرورت حکومت برای سامان‌بخشی و نظم‌دهی به امور آن مورد پذیرش قرار گرفته است. براین‌اساس، سیاست به‌عنوان بخشی از فعالیت‌های انسانی و حوزه‌ای مهم از زندگی اجتماعی شناسایی و به‌آن پرداخته شده است. بعثت پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم)، رخدادی بزرگ و مهم در جهان بود که تحولی شگرف و گسترده در ساختار قدرت و صورت‌بندی زندگی اجتماعی مردم عرب پدید آورد. آیین اسلام با شالوده‌شکنی ساختار گذشته، طرحی جدید برای زندگی در انداخت و پیروان خویش را به فراگرفتن دانش در همه حوزه‌ها فراخواند. مسلمانان نیز در پرتو تعالیم و آموزه‌های وحیانی و با بهره‌بردن از یافته‌های بشری به تأمل درباره ابعاد گوناگونی زندگی پرداختند و نهالی از دانش فرونهادند که به‌زودی بارور و در گذر زمان به درختی تنومند و استوار بدل شد که سیاست یکی از شاخه‌های اصلی آن بود.

بنیاد دانش سیاسی اسلامی بر برداشتی از نصوص دینی استوار بود که در موقعیت‌های تاریخی و در سایه تجربه دولت در جوامع‌اسلامی شکل ‌گرفت. ماجرای جانشینی پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) و جدال بر سر شایسته‌ترین فرد برای زمام‌داری، نخستین و با اهمیت‌ترین تجربه‌ای بود که شکافی ژرف در برداشت و جامعه اسلامی را به دو بخش تقسیم کرد و جماعتی که بعدها به اهل‌سنت شناخته شدند را در برابر شیعه قرار داد. از‌سوی‌دیگر، موقعیت حاشیه‌ای جزیرة‌العرب، در همسایگی با دولت‌های بزرگ ایران و روم، منبعی ارزشمند و میراثی غنی برای بهره‌مندی در تأمل‌های سیاسی در اختیار مسلمانان می‌نهاد. استفاده از این مرده‌ریگ، با فتوحات میسر نشد و بیش‌از یک قرن گذشت تا فرصت برگرداندن آن به‌ زبان‌ عربی فراهم شود و در بنای مطالعات و دانش سیاسی اسلامی به‌کار آید. با این‌وجود، در طلیعه شکل‌گیری تمدن اسلامی، امام علی(علیه السلام)، در دوران زرین، اما کوتاه خلافتش، بلوغ خرد سیاسی را در گفتار و نوشتار‌های سیاسی‌اش به نمایش گذارد و فصلی درخشان در آیین اخلاقی حکمرانی برجای نهاد که آغازی برای تدوین اندیشه و شکوفایی مطالعات سیاسی در دوره اسلامی قلمداد می‌شود.

هرچند استبداد اموی در این روند وقفه انداخت و دوره‌ای از ایستایی و خمودی در کار مطالعات سیاسی را به‌وجود آورد، فرصتی برای شیعه فراهم شد تا با جنبشی اعتراضی، نظام سیاسی حاکم را به چالش بکشد و در تدوین نظریه و الگویی آرمانی برای امامت بکوشد. مقاومت و قیام امام حسین(علیه السلام) در برابر سلطنت یزید که به شهادت او و یاران وفادارش انجامید، خلافت اموی را با بحران مشروعیت روبه‌رو کرد و نوید‌بخش رهایی در عرصه سیاسی شد.(3) خوارج، مرجئه، قدریه و معتزله نیز با بهره‌بردن از فضای اعتراضی پدید آمده، به نقد ایدئولوژی جبرگرایانه و نژادپرستانه اموی پرداختند و بنیان فکری این نظام را متزلزل ساختند.(4) فرجام این اعتراض نیز انقلابی ضد نظام اموی بود که پرچم اصلی آن در‌دست شیعه قرار داشت و درنهایت نیز به روی کار آمدن عباسیان انجامید که تبار اعتقادی آنان به فرقه کیسانیه از شیعه می‌رسید.

عباسیان پس‌از رسیدن به قدرت به مرزبندی با علویان پرداختند، ولی با توجه به نقش و سهم ایرانیان در روی کار آمدن ایشان، زمینه را برای بازسازی و احیای اندیشه سیاسی - ایرانی فراهم آوردند. عبداللّه‌بن مقفّع که از اعیان و اصیل‌زادگان فارس بود، به دبیری خاندان عباسی رسید و گرچه بر سر آن جان داد، ولی در زندگی کوتاه خود موفق شد تا برخی آثار مهم سیاسی در ارتباط با آیین شهریاری و آداب ملک‌داری را از فارسی به عربی برگرداند.(5) معتزله نیز به‌دلیل دیدگاه انتقادی به ایدئولوژی اموی، منزلت و اعتبار یافتند و در سایه این اعتبار به رشد مباحث عقلی کمک کردند. درنتیجه، ترجمه آثار یونانی به عربی که پیش‌تر آغاز شده بود، رونق یافت و زمینه برای شکل‌گیری فلسفه اسلامی فراهم و فلسفه سیاسی در دامان آن پرورش یافت.(6) هم‌چنین در این دوران، مذاهب فقهی چهارگانه اهل‌سنت شکل گرفتند و نیز فقه سیاسی پا به عرصه وجود گذاشت. مذهب شیعه با سه فرقه اصلی امامیه، زیدیه و اسماعیلیه، بنیان‌های اعتقادی و فقهی خود را صورت‌بندی کرد. اهل‌سنت نیز در پرتو کوشش اشعری، توانستند مبانی مشترک اعتقادی خود را تدوین و بنیانی کلامی برای آن تأسیس کنند.

فرقه‌های مذهبی و جریان‌های فکری در قرن سوم با تکثری حذف‌ناشدنی آرایش یافتند و موازنه‌ای نسبی بین آنها پدیدار شد. در سایه این موازنه، فرصت بیشتری برای تأمل درباره سیاست و حکومت و تدوین و نگارش آثار سیاسی فراهم آمد. این تأمل، بیشتر در چارچوب دانش‌هایی صورت می‌پذیرفت که تا آن زمان در تمدن اسلامی شکل گرفته بودند. این دانش‌ها عبارت بودند از: فقه، کلام، فلسفه و تاریخ. در کنار این دانش‌ها، صورتی مستقل‌تر از مطالعه سیاست نیز در پرتو بازگشت به ‌اندیشه ایرانی و در تداوم آن وجود داشت که با عنوان اندرزنامه‌نویسی یا سیاست‌نامه از آن یاد می‌شود. قرن‌های چهارم و پنجم که عصر زرین فرهنگ و تمدن اسلامی نامیده شده است، عصر شکوفایی مطالعات سیاسی و رشد دانش سیاسی در رشته‌های گوناگون آن نیز قلمداد می‌شود. محتوای این دانش و مطالعات از سویی تحت‌تأثیر گفتمان‌های حاکم و از سوی دیگر در پیوند با نوع رویکرد نقل‌مدار یا عقل‌مدار اندیشمندان بوده است که در ادامه مورد بحث قرار می‌گیرد.

ب) عالمان شیعی و گفتمان‌های سیاسی

بهره‌بردن از تحلیل گفتمانی در پژوهش حاضر، از جهات گوناگونی سودمند و مهم است. نخست این‌که امکان بررسی و سنجش نقش و تأثیر عالمان شیعه را در چارچوب گفتمان‌های گوناگون فراهم می‌سازد. دوم این‌که با توجه به تفاوت نیازهای گفتمان‌های مختلف، زمینه را برای ارزیابی و مقایسه نقش و تأثیر آنها آماده می‌کند. سوم این‌که نگرش عالمان شیعه به گفتمان چیره در هر عصر و چگونگی کنش در چارچوب آن یا مرزبندی با آن‌را روشن می‌سازد. چهارم این‌که پیوند این نگرش با ساختار و روابط قدرت جاری و چگونگی مشروعیت بخشی یا مشروعیت‌زدایی از آن‌را تبیین می‌کند. در نهایت این‌که تحول پدید آمده در این نقش را در دوره‌های مختلف تاریخی نمایش می‌دهد.

پیشتر اشاره شد که مراد از گفتمان، مجموعه‌ای از دال‌ها هستند که حول دال مرکزی خاصی مفصل‌بندی شده‌اند و ایده‌ها، اندیشه‌ها و برداشت‌ها را شکل می‌دهند. ازاین‌‌نظر، مفهوم گفتمان، گستره‌ای وسیع دارد و می‌توان آن را در عرصه‌های گوناگونی اعم از دانش و زندگی اجتماعی به‌كاربرد كه سیاست و زندگی سیاسی یكی از مهم‌ترین آنهاست. ازاین‌نظر، تمدن اسلامی گفتمان‌های گوناگونی را در عرصه سیاست تجربه کرده است که در شرایط مختلف ظهور و افول یافته‌اند. برخی در مقایسه با برخی دیگر عام‌تر بودند و خرده گفتمان‌هایی را دربرمی‌گیرند. در دوران قدیم، یعنی تا پیش از رویارویی جهان اسلام با مدرنیته و جهان جدید، خلافت و سلطنت اسلامی را می‌توان به‌عنوان‌ دو گفتمان عام و غالب قلمداد کرد. در دوران جدید نیز که از رویارویی با مدرنیته و تجدد اروپایی آغاز می‌شود، می‌توان ‌دو گفتمان اصلی مشروطیت، اسلام سیاسی را در عرصه سیاست از یکدیگر جدا کرد. دانش و اندیشه سیاسی پدید آمده در تمدن اسلامی، در چارچوب این گفتمان‌ها شکل گرفته و نقش عالمان شیعه را بر‌اساس چگونگی تعامل با آن‌ها می‌توان بررسی کرد.

1. عالمان شیعه و گفتمان خلافت

درگذشت پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) و طرح مسئله جانشینی و سامان حکومت پس‌از او، زمینه‌ساز شکل‌گیری گفتمانی با عنوان خلافت شد، که قرن‌های متوالی بر زندگی و عمل سیاسی مسلمانان اثر گذاشت. خلافت هرچند در طول زمان، تحولاتی را تجربه کرد و رفته‌رفته جنبه‌های اقتدارگرای آن افزایش یافت، ولی به اعتبار عناصر مشترک آن می‌تواند گفتمانی واحد قلمداد شود که تا قرن هفتم، یعنی تا پایان خلافت عباسی گفتمان غالب بود. هرچند از قرن سوم همراه با پیدایش نهاد سلطنت در کنار نهاد خلافت، زمینه‌های شکل‌گیری گفتمان سلطنت نیز فراهم آمد. با وجود این سلطنت تا پیش‌از فروپاشی خلافت عباسی، نهادی در درون خلافت به‌شمارمی‌رفت و در ادبیات سیاسی اعم از فقهی و کلامی، مستقل از آن نبود. هم‌چنان‌كه خلافت عثمانی كه فروپاشی آن پس‌از جنگ جهانی دوم رخ‌داد، در چارچوب گفتمان سلطنت شكل گرفت و عناصر آن‌را دارا بود.

خلافت به‌معنای جانشینی و در كاربرد مصطلح نزد مسلمانان، ریاست عمومی در امور دینی و دنیایی به نیابت از پیامبر‌(صلی الله علیه واله وسلم) است. ابن خلدون آن‌را واداشتن همگان بر آن‌چه شریعت در ارتباط با مصالح اخروی و دنیوی مربوط به‌آن اقتضا می‌کند، دانسته و براین‌اساس نتیجه می‌گیرد كه «سرشت آن جانشینی صاحب شریعت در پاسداری از دین و تدبیر و اداره دنیا بر‌اساس آن است».(7) براین‌اساس در گفتمان خلافت، خلیفه بر پایه مشروعیت الهی، جامع اقتدار دینی و سیاسی و در رأس هرم قدرت قرار دارد، او هم‌چون خدا و پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) اقتداری فراگیر و بی‌قید‌و‌بند و حق تصرف در جان و مال مردم را داراست. حق صدور فرمان و زمام‌داری امت و تدبیر همه كارهای خرد و كلان آن‌را در دست اوست. هرگونه ولایت و اقتداری در جامعه از او سرچشمه می‌گیرد و هر نوع اقدامی در حوزه دینی و دنیایی به او بازمی‌گردد. همه كارگزاران و صاحبان مناصب قدرت خود را از وی می‌گیرند و گزینش و بركناری و واگذاری قدرت به‌آنان بر عهده اوست.(8)

علمای شیعه در زمانی به‌عنوان یک گروه پدید آمدند که گفتمان خلافت شکل گرفته و دستگاه خلافت ساخته و پرداخته شده بود. نخستین گروه علمای شیعه، که عصابه یا فرقه جعفری نام گرفت را شاگردان امام صادق(علیه السلام) تشکیل می‌دادند. سخنان و روایات همین جمع، بعدها به شکل‌گیری رویه‌ای در فقه انجامید که به‌عنوان «اجماع عصابه» یا «قول مشهور» شناخته شد.(9) دومین گروه از عالمان شیعه که آثاری از آنان به‌دست ما رسیده است، در عصر امام هادی(علیه السلام) (212-254ق) شکل گرفتند. این گروه از عالمان نه‌تنها در شکل‌گیری گفتمان خلافت نقشی نداشتند، بلکه از آغاز با طرح گفتمان رقیب امامت درپی مرزبندی با آن بودند. با وجود این با توجه به مهیانبودن شرایط برای تحقق بعد سیاسی امامت، عالمان شیعه در آثار خود از هیچ‌گونه طرح نظری برای اداره حکومت سخنی نمی‌راندند. آنان در مقام‌ عمل، همزیستی و حتی همکاری با نظام خلافت را پذیرفته بودند. این وضعیت به‌ویژه در دوران غیبت شکل آشکارتری به خود گرفت. براین‌اساس، عالمان شیعه از یک‌سو نظام سیاسی آرمانی خود را امامت معرفی می‌کردند و از سوی دیگر با دولت‌های حاکم که نام اسلامی داشتند، کنار می‌آمدند.

ابو‌سهل اسماعیل نوبختی (237-311ق) از عالمانی که نزدیک سه‌دهه رهبری شیعیان بغداد بود، با وجود دفاع سر‌سخت از حق امامت ائمه دوازده‌گانه، در دستگاه خلافت نیز مقام دیوانی داشت. با یک نسل فاصله پس‌از او، شیخ مفید (336-413) نیز در آثارش بر آرمان امامت تأکید ورزید و در کتاب ارشاد صورت‌بندی مستدلی از نظریه امامت ارائه کرد. او در کتاب المقنعة در بررسی مسئله نمایندگی امام در اموری هم‌چون زکات، خمس و دادرسی به‌گونه‌ای گذرا و بسیار محدود به مسئله حکومت پرداخت.(10) هم‌چنان‌که در مقدمه المقنعة بیان داشته او قصد برخورد با حکومت را ندارد. شاگرد او شریف‌مرتضی (355-436ق) نیز کتاب الشافی را در اثبات حقانیت حکومت ائمه نوشت، ولی با پذیرش منصب نقابت در عمل با حکومت همکاری پیشه کرد. او در این راستا رساله‌ای در مشروعیت همکاری با دولت‌های حاکم نگاشت. در این‌رساله، او به تعبیر مادلونگ، نوعی مشروعیت کارکردی برای حکومت‌های زمآن‌را پذیرفت.(11) براین‌‌اساس، شیعیان می‌توانند با فرض این‌که از سوی امام عادل به‌کار گماشته شده‌اند، عملا برای دولت جائر کار کنند.

در این دوران كه تا برآمدن صفویه ادامه یافت، سیاست و حكومت بازتابی بسیار اندك و محدود در آثار عالمان شیعی داشت و از چند مسئله كوچك در این‌باره كه از زاویه فقه فردی طرح می‌شد، فراتر نرفت. در آثار كلامی نیز فقط به آرمان امامت پرداختند و به حكومتی كه در چارچوب آن زندگی می‌كردند، هیچ كاری نداشتند. مباحث پراكنده‌ای كه در لابه‌لای ابواب فقه فردی در ارتباط با حكومت طرح می‌شد نیز حاوی نظریه‌ای درباره حكومت و دولت نبود. در جمع‌بندی نهایی می‌توان ادعا كرد در عصر چیرگی گفتمان خلافت، عالمان شیعی اثر مستقلی در ارتباط با سیاست و حكومت پدید نیاوردند. هر‌چند در حوزه فقه و كلام به مباحثی در این ارتباط پرداختند كه در قسمت مربوط بررسی خواهد شد.

2. عالمان شیعه و گفتمان سلطنت

بر‌اساس برخی روایات، پیامبر‌(صلی الله علیه واله وسلم) تبدیل خلافت به ملك و پادشاهی، با روی كار آمدن امویان را پیش‌بینی كرده بودند. با وجود، این می‌توان ادعا كرد دال مركزی در نظام اموی، خلافت بود و مشروعیت حاكمان با عنوان خلیفة‌اللّه توجیه می‌شد. در نظام خلافت، قدرت به‌طور متمركز توزیع و خلیفه جامع اقتدار دینی و سیاسی و نظامی بود. از نیمه قرن سوم با پیدایش خاندان‌های حكومت‌گر در خراسان و بلخ، افول و تجزیه این اقتدار آغاز شد. با قدرت گرفتن بویهیان در طبرستان و گسترش اقتدار آنان در سراسر ایران، سلطنت را به‌عنوان نهادی درون دستگاه خلافت به رسمیت شناختند. هر‌چند در عمل، سلطان اقتدار نظامی و سیاسی برتری نسبت به خلیفه برداشت، ولی مشروعیت خود را از او كسب می‌كرد. پس‌از ایشان سلجوقیان در بسط این‌نهاد كوشیدند و با افزودن پسوند شاه به القاب خود، جایگاه آن‌را ارتقا بخشیدند. چیرگی مغولان و فروپاشی خلافت عباسی، فرصت را برای استقلال این نهاد فراهم ساخت و زمینه برای شكل‌گیری گفتمانی جدید كه می‌توان ازآن به سلطنت یاد كرد آماده شد. با چیرگی این گفتمان دورانی جدید در تمدن اسلامی آغاز شد كه می‌توان آن‌را سلطنت اسلامی نامید.

پیدایش نهاد سلطنت به‌تدریج فرصت را برای حضور و فعالیت عالمان شیعه فراهم كرد و هم‌چنان‌كه اشاره شد، در دوره آل‌بویه مرحوم شیخ‌مفید و شریف‌مرتضی به مناصب رسمی نیز دست یافتند. با وجود این ایفای نقش فعال در حوزه مطالعات سیاسی و پدیدآوردن آثار سیاسی توسط ایشان تا دوران صفویه به‌تعویق افتاد. در فاصله فروپاشی خلافت عباسی تا روی كار آمدن صفویان، حوزه‌های علمیه شیعی در حله و سپس جبل عامل رونق یافتند. به‌دعوت شاه اسماعیل صفوی، گروهی ازعلمای جبل عامل كه محقق كركی (م 940ق) از برجسته‌ترین آنان بود به ایران مهاجرت كردند. شاه‌طهماسب صفوی، در حكومت خویش جایگاهی والا و ویژه برای كركی در نظر گرفت و پیوندی استوار میان عالمان شیعه و حكومت برقرار كرد. این پیوند و نقشی كه عالمان شیعه در مشروعیت بخشی به سلطنت یافتند، توجه آنان به سیاست و حكومت را در‌پی داشت و سهم ایشان‌را در مطالعات سیاسی تقویت كرد. بازتاب این تأثیر در بخش دانش‌های نقلی سیاسی، یعنی فقه سیاسی و سیاست‌نامه بیشتر بود. بحث تفصیلی در این‌باره در بخش بعدی خواهد آمد.

در نگاهی كلی، برخورد عالمان شیعه با سلطنت مثبت بود و با ارائه نظریه سلطنت مشروعه، راه مشروعیت آن‌را هموار كردند و در آن گام برداشتند. هر‌چند بر‌اساس نظریه امامت، هر حاكمی غیر از امام نامشروع و سلطنت آن جوری قلمداد می‌شود، ولی ضرورتاً ستمگر نیستند و حتی اگر چنین باشند، به‌دلیل ضرورت حكومت می‌توان با آنها كنار آمد. ابن‌وهب، كاتب امامی دیوان عباسی، در تأیید این دیدگاه درسال 335ق چنین نوشته است: «در دورانی كه امامان عادل حضور ندارند، مردم به‌ضرورت باید حاكمی این جهانی داشته باشند؛ زیرا اگر آنان نه حاكم داشته باشند و نه امام، یكدیگر را خواهند خورد».(12) این دیدگاه با روی كار آمدن سلطنت شیعی كه هویت خود را در غیریت با خلافت اهل‌سنت تعریف می‌كرد، تقویت شد و زمینه را برای شكل‌گیری گفتمان خاص سلطنت شیعی فراهم آورد. به‌بیان دیگر، طولانی‌شدن دوران غیبت و استقرار سلطنتی كه تشیع دوازده امامی را ایدئولوژی رسمی خود قرار داده بود، فرصت را برای طرح اندیشه نیابت امام و توجیه سلطنت بر‌اساس آن آماده كرد. علمای شیعی در چارچوب این گفتمان به تولید آثاری پرداختند كه نظام سلطانی را در چارچوب مفاهیم و آموزه‌های شیعه توجیه می‌كرد.

گفتمان سلطنت شیعی در وجه اقتداری آن با خلافت همانند بود و اراده خداوند را خاستگاه اصلی قدرت سیاسی معرفی می‌کرد. مجلسی (1037-1111ق) در خطبه جلوس سلطان‌حسین بر تخت سلطنت می‌گوید: «چون اراده کریم لایزال و مشیت رحیم ذوالجلال به‌صلاح و خیریت و رفاه و امنیت گروهی تعلق گیرد، تاج سروری ایشان بر تارک فرمان‌فرمایی نهد...».(13) این دیدگاه ریشه در نگرشی سلسله مراتبی به هستی، انسان و اجتماع دارد كه از ویژگی‌های اندیشه قدیم است.(14) بنیان دیگر آن نیز پذیرش شرور انسانی و اصالت‌بخشیدن به‌آن است كه ضرروت حكومت و اطاعت بی‌قید و شرط از آن برای مهار این شرور را درپی دارد. براین‌اساس، سلطنت تقدیری الهی برای حفظ امنیت و جلوگیری از هرج و مرج قلمداد می‌شود. پیوند دین و پادشاهی عنصری دیگر از گفتمان سلطنت شیعی است كه ریشه در اندیشه ایرانشهری دارد.

عالمان شیعی در آثار خود میان سلطنت و امامت پیوند ایجاد كردند و از نظریه امامت در توجیه عناصر بیان شده بهره بردند. در سایه این تلاش، سلطنت عطیه‌ای الهی تلقی و جایگاهی هم‌چون امامت یافت و شاه، سایه خدا و زمینه‌ساز قیام امام زمان قلمداد شد؛ پس اطاعت از وی هم‌چون اطاعت از امام لازم و واجب و مخالفت و ایستادگی در برابر او حرام است. مجلسی در توجیه این اصل چنین نوشته است:‌

از حضرت رسول منقول است كه هر‌كه اطاعت پادشاه نمی‌کند، اطاعت خدا نكرده است؛ زیرا حق‌تعالی می‌فرماید:‌ «خود را به مهلكه میندازید»، و به سند معتبر از حضرت صادق(علیه السلام) منقول است هركه متعرض پادشاه جابری شود و به‌سبب آن به بلیه‌ای مبتلا شود، خدا او را در آن بلا اجر ندهد و بر آن شدت او را صبر عطا نفرماید.(15)

بحث دقیق و تفصیلی از مفردات و عناصر گفتمان سلطنت شیعی از موضوع و حوصله این نوشتار خارج است و مجال دیگری را می‌طلبد.(16) در این‌جا تنها در راستای بررسی نقش علمای شیعی اشاره به این نكته لازم است كه آنان با بهره‌بردن از میراث فلسفی، كلامی و فقهی به صورت‌بندی نظریه‌ای پرداختند كه با عنوان سلطان مأذون به شاه و سلطنت وی مشروعیت می‌داد و اطاعت از او را لازم می‌كرد. این گفتمان تا مشروطیت چیرگی داشت و بر كل ادبیات و آثار سیاسی شیعی اعم‌از فقهی و كلامی سایه افكنده بود.

3. عالمان شیعه و گفتمان مشروطیت

مشروطیت، نخستین فصل تجدد ایرانی است كه درپی رویارویی با مدرنیته اروپایی و آشنایی با مفاهیم و نهادهای آن صورت گرفت. نظام سلطانی درپی شكست در جنگ‌های ایران و روس با بحران روبه‌رو شد و گفتمان سلطنت دوره‌ای از بی‌قراری را تجربه كرد و مقدمات شكل‌گیری گفتمان مشروطیت فراهم شد. دال مركزی در این‌گفتمان، حكومت قانون بود و با سلطنت مطلقه و خودكامه مرزبندی و غیریت‌سازی داشت. مشروطیت در واقع محدودیت و تقید قدرت سیاسی به قانون به‌ویژه قانون اساسی را در كانون قرار می‌دهد. در این راستا، ضرورت نظارت بر آن‌را مطرح می‌کند. آزادی و برابری سیاسی، دو مفهوم بنیادین دیگر در این گفتمان است كه بر پایه آن افراد جامعه از دخالت خودسرانه و بدون رضایت حكومت در امور زندگی ایشان مصونیت می‌یابند و از حق برابر تعیین سرنوشت سیاسی بهره‌مند می‌شوند. براین اساس، اراده مردم به‌عنوان خاستگاه قانون شناسایی و نهاد قانون‌گذاری منتخب به نمایندگی از مردم، عهده‌دار تدوین و تصویب قانون می‌شود.

عالمان شیعه در مواجه با گفتمان مشروطیت به دو گروه موافق و مخالف تقسیم شدند. موافقان كه آخوند خراسانی (1255-1329ق) چهره برجسته آنان بود، حكومت استبدادی و خودكامه را با آموزه‌های دینی ناسازگار می‌دانستند و محدودیت قدرت سیاسی به قانون را از آموزه‌های اصیل دین معرفی و بر ضرورت آن تاكید می‌كردند. از دیدگاه آنان اصول، بنیادین مشروطه، یعنی آزادی و برابری نیز نه‌تنها هیچ ضدیتی با اسلام ندارند، بلكه در چارچوب نصوص دینی پذیرفتنی و مورد تاییدند. آنان هرچند براساس نظریه امامت،‌ ماهیت نظام مشروطه را نیز جوری می‌دانستند، ولی از باب دفع افسد به فاسد، از وجوب تغییر نظام از سلطنتی مطلقه به مشروطه پشتیبانی می‌كردند. محمد‌حسین نائینی (1276-1355ق) شاگرد برجسته آخوند خراسانی با نگارش كتاب تنبیه‌الامة منسجم‌ترین دفاع را از مشروطه ارائه كرد.

مخالفان، كه شیخ فضل‌اللّه نوری (1222-1288ش) نماینده برجسته آن به‌شمار می‌رفت، هم‌چنان به گفتمان سلطنت شیعی تعلق‌خاطر داشتند و در چارچوب نظریه سلطنت مشروعه با دگرگونی بنیادین نظام سلطانی و جایگزینی آن با نظام مشروطه مخالفت می‌كردند. از دیدگاه آنان، مفاهیمی جدید هم‌چون قانون، آزادی و برابری، نه‌تنها پیشینه‌ای در اندیشه دینی ندارند، بلكه با آموزه‌های دریافت‌شده از نصوص دینی در تعارضند. براین‌اساس، از نظر آنان حكومت قانون اقدامی ناسازگار با التزام به شریعت و بدعت قلمداد می‌شد. آزادی نیز در برابر بندگی قرار می‌گرفت و با اصل عبودیت تعارضی آشكار داشت. برابری نیز مستلزم یكسان‌سازی حقوق و وظایف همه افراد تلقی می‌شد كه با تفاوت‌های مقرر در شریعت براساس جنسیت و مذهب آشتی‌ناپذیر است. آنان براین‌اساس، حفظ نظام استبدادی را از باب دفع افسد به فاسد بر تغییر آن به نظام مشروطه ترجیح می‌دادند و با ایده حرمت مشروطه در برابر این تغییر، مقاومت می‌كردند.

جدال بر سر مشروطیت و سازگاری آن با شریعت، به پدیدآمدن آثار و رساله‌های بسیاری انجامید كه در این‌جا مجال برسی آن‌ها نیست.(17) این آثار از چند جهت نقش عالمان شیعه در مطالعات سیاسی را تقویت كرد؛ نخست این‌كه حكومت و سیاست را به‌عنوان موضوعی مستقل مورد تأمل و اندیشیدن قرار دادند. اندیشه شیعه بر پایه نظریه امامت، همواره به حكومت در عصر غیبت با رویكردی سلبی می‌نگریست. گفتمان سلطنت شیعی، هرچند نخستین گام در دگرگونی این رویكرد بود، ولی سیاست و حكومت را به‌عنوان عرصه‌ای مستقل موردتوجه قرار نداد. به‌همین‌ دلیل، فقیهان شیعه موضوع حكومت را در چارچوب مباحث مربوط به فقه خصوصی طرح می‌كردند. در جریان مشروطیت، عالمان شیعه به‌طور مستقل و جدی‌تر به تأمل درباره سیاست و حكومت پرداختند. این تأمل بخش عمومی در فقه شیعی را شكل داد و بر حجم مباحث فقه سیاسی افزود.

دوم این‌كه مشروطیت به‌عنوان نخستین مرحله شكل‌گیری دولت مدرن، مسائل تازه‌ای را فراروی عالمان شیعه نهاد و آنان‌را به پاسخ واداشت. این مسائل در چارچوب نظام دانایی گذشته مطرح نبود و پاسخ به ‌آن از یك‌سو به باز‌اندیشی در مقولات و مفاهیم سیاسی هم‌چون قدرت، حكومت، حاكمیت، قانون، آزادی و برابری نیاز داشت و از سوی دیگر بازنگری در نصوص دینی و سنت و ارائه تفسیری نو از آنها را می‌طلبید. این باز‌اندیشی و بازنگری كه با تعامل دیالكتیكی سه مقوله اسلام، سنت و دولت مدرن صورت می‌پذیرفت،‌ به پیدایش سنتی تازه منتهی شد كه از آن می‌توان به نواندیشی دینی تعبیر كرد. در سنت جدید، یافته‌های علوم انسانی و اجتماعی جدید در حوزه‌های گوناگون موردتوجه قرار گرفت و زمینه برای تربیت نسلی جدید از عالمان و اندیشمندان شیعه فراهم شد كه با بهره‌بردن از دانش‌های جدید به تأمل درباره سیاست و حكومت پرداختند و آثاری در این حوزه پدید آوردند. مطهری، بهشتی، طالقانی،‌ بازرگان و شریعتی، نمونه‌هایی از عالمان و اندیشمندان شیعه هستند كه در فضای پسا‌مشروطه پرورش یافتند و زمینه‌ساز رشد مطالعات سیاسی با نگرش جدید شدند. این مطالعات، زمینه‌ساز شكل‌گیری گفتمان اسلام سیاسی شد كه در ادامه مورد بررسی قرار می‌گیرد.

4. عالمان شیعه و گفتمان اسلام سیاسی

اسلام سیاسی به‌مثابه گفتمانی كه ارئه الگویی اسلامی برای اداره جامعه و حكمرانی در كانون آن قرار دارد و دال مركزی آن حكومت اسلامی است، در فضای ایدئولوژیك و دو قطبی قرن بیستم ظهور كرد. این گفتمان از یك‌سو با لیبرالیسم و ماركسیسم به‌عنوان ‌دو ایدئولوژی برتر این قرن مرز‌بندی داشت و از سوی دیگر با سرمایه‌داری و كمونیسم به‌عنوان‌ دو نظام رقیب غیریت‌سازی می‌كرد. شكل‌گیری این گفتمان در ایران‌را می‌توان واكنشی به تجددگرایی آمرانه نیز دانست كه در فضای پسا‌مشروطه غلبه یافت و درپی تحقق نوسازی یا مدرنیزاسیون به‌شكلی ناسازگار با برخی مظاهر و آیین‌های دینی و شرعی بود. اسلام سیاسی در برابر تجددگرایی ایدئولوژیك، ایدئولوژیك‌سازی سنت را در‌پیش گرفت و با تفسیری سیاسی از نصوص دینی و مفاهیم و آموزه‌های سنتی، درصدد ارائه الگویی دینی برای حكومت برآمد. این گفتمان در شرایطی شكل گرفت كه نو‌اندیشی دینی و رادیكالیسم اسلامی به‌عنوان ‌دوجریان اصلی رقیب در عرصه اندیشه دینی حضور داشتند. براین‌اساس، اسلام سیاسی گرایش‌های گوناگونی از چپ و راست، میانه و رادیكال، فقاهتی و غیر فقاهتی را در‌برمی‌گرفت كه الگوهایی متفاوت را برای سیاست و حكمرانی ارائه می‌كردند.(18)

همانند مشروطیت، عالمان شیعه در برخورد با این گفتمان به دو گروه موافق و مخالف تقسیم شدند. موافقان كه به‌تدریج تقویت شدند و با پیروی انقلاب دست بالا را یافتند، با ایده «اسلام؛ تنها راه‌حل» با كاوش در منابع و نصوص دینی، ادبیاتی جدید درباره حكومت اسلامی پدید آوردند و متون و آثاری در این‌باره به نگارش درآوردند. در این آثار، نه‌تنها مفهوم و ویژگی‌های حكومت اسلامی موردبحث قرار می‌گرفت، بلكه با الگوهای دیگر نیز مقایسه می‌شد. مباحثی هم‌چون رابطه دین و سیاست، دین و دموكراسی، دین و حقوق بشر در این آثار طرح‌ شد. حاصل این‌نوع مطالعات، طرح دانش واژه‌ها و آموزه‌های جدیدی در حوزه سیاست بود كه معمولاً پسوندی اسلامی همراه داشتند. اصطلاح‌هایی مانند سیاست اسلامی، حقوق بشر اسلامی، مردم‌سالاری دینی و مانند آن در این شمارند. افزون‌بر این، با توجه به جایگاه فقه در دانش‌های عملی اسلامی، اسلام سیاسی به گسترش دامنه مباحث فقه سیاسی مدد رساند و فقه حكومتی را وارد عرصه كرد. فقه حكومتی به نگرشی اشاره دارد كه فقه را با مسائل گوناگونی كه در جریان حكومت طرح می‌شود، روبه‌رو می‌سازد و پاسخ و راه‌حل فقهی برای آنها جست‌وجو می‌کند.

هم‌چنان‌كه اشاره شد، اسلام سیاسی گرایش‌های متفاوت و گوناگونی را در بر دارد. وجود این گرایش‌ها گستردگی قابل‌توجه حجم مطالعات و آثار سیاسی پدید آمده در مقایسه با مشروطه را درپی داشته است.(19) در مجموعه این آثار، سهم موافقان بیشتر از مخالفان است كه علت آن می‌تواند حاكمیت موافقان باشد. هم‌چنین سهم مباحث فقهی یا فقه سیاسی در این آثار بیشتر است و از این‌نظر می‌توان دوره جمهوری اسلامی را عصر شكوفایی فقه سیاسی دانست. هم‌چنین در میان این آثار، مباحث مربوط به فقه حكومتی كه در راستای حل مسائل و معضلات مربوط به نظام نگاشته شده‌اند، حجم قابل‌توجهی را به خود اختصاص داده‌اند. در حوزه كلام سیاسی نیز آثار قابل‌توجهی به نگارش درآمده كه در دفاع یا نقد برداشت رایج و رسمی از حكومت دینی موضوع آنها بوده است. با توجه به نقش و جایگاه جمهوریت در نظام ایران، بخش دیگری از این آثار نیز به توضیح و توجیه مردم‌سالاری دینی مربوط است.

در حوزه فقه سیاسی، بحث ولایت فقیه در كانون مباحث قرار دارد. نخستین ویژگی مهم این بحث، تفسیر حكومتی از مفهوم ولایت فقیه است كه پیشینه‌ای در گفتمان‌های گذشته نداشت و در نوع خود، بدیع به‌نظر می‌رسد. هرچند در سنت فقهی، اقتدار فقیه در حوزه عمومی به‌نیابت از امام یا از باب قدر متیقن طرح شده بود، ولی به‌دلیل انحصار حكومت مشروعه در معصوم، سخن از حكومت فقیه مطرح نبود. امام‌خمینی‌(ره) با طرح ایده ضرورت اجرای احكام اسلام و این‌كه «ممكن است صد هزار سال دیگر بگذرد و مصلحت اقتضا نكند كه حضرت تشریف بیاورد»،(20) تفسیری حكومتی از این مفهوم ارائه كرد. در واقع این تفسیر در چارچوب گفتمان اسلام سیاسی امكان‌پذیر شد كه حكومت اسلامی در كانون آن قرار داشت. دومین بحث مهم در ارتباط با نسبت ولایت فقیه با رأی مردم است كه در گذشته پیشینه‌ای نداشت؛ زیرا تا پیش از این، ولایت فقیه بر مبنای نصب از سوی امام معصوم توجیه می‌شد. این بحث نیز در پرتو پذیرش نقش خواست و اراده مردم در حكومت طرح شد كه از نیازهای گریز‌ناپذیر حكمرانی در دوران كنونی است. مناقشه بر سر این موضوع، به پیدایش نظریه انتخاب در موضوع ولایت فقیه انجامید كه به موجب آن ولایت عقد و قراردادی است كه میان مردم و فقیه منعقد می‌شود و شرایط خاصی دارد.(21) بحث در مورد دامنه و قلمرو ولایت فقیه و طرح اندیشه ولایت مطلقه فقیه نیز از دیگر مباحثی بود كه در چارچوب این گفتمان مطرح شد. افزون‌بر این مباحث، پرسش‌ها و مسائل فراوان دیگری نیز وجود داشت كه پاسخ به ‌آنها حجم آثار فقهی در ارتباط با این موضوع را بسیار زیاد كرد.

در حوزه كلام سیاسی، بحث از رابطه دین و سیاست و ضرورت حكومت اسلامی در مجموعه آثار پدید آمده در چارچوب این گفتمان برجستگی بیشتری یافت. ایده حكومت اسلامی بر پذیرش این مقدمه استوار است كه سیاست در قلمرو انتظارات از دین قرار دارد و نصوص دینی پاسخ‌گوی پرسش‌های این حوزه نیز هستند. توجیه و استدلال بر این مقدمه به‌ویژه در مرزبندی با آن دسته از دیدگاه‌های سكولار كه سیاست و حكومت را خارج از قلمرو انتظارات دین قرار می‌دهند،‌ نخستین بحث كلامی بود که عالمان و اندیشمندان شیعی درگیر آن شدند. بحث در این‌باره به پیدایش سه رویکرد حداكثری، میانه و حداقلی در میان اندیشمندان شیعه انجامید. رویکرد نخست با اسناد به اصل كمال و جامعیت دین،‌ رسالت و مقاصد آن‌را گسترش و سیاست را از اهداف اصلی آن قرار می‌دهد. رویکرد دوم هرچند سیاست را از اهداف اصلی دین تلقی می‌کند، ولی میزان پردازش نصوص دینی به آن را محدود می‌داند و مرجعیت عقل و بناء عقلا را در اموری كه نصوص دینی به ‌آن نپرداخته می‌پذیرد. رویکرد سوم، سیاست را از اهداف تبعی و غیراصلی دین و پردازش دین به آن را ارشادی و درحد بیان اصول کلی می‌داند. جدال و بحث میان طرفداران این سه رویکرد، به پدید آمدن آثاری در حوزه اندیشه و کلام سیاسی شیعه انجامید که پیش‌از آن سابقه نداشت.

اسلام سیاسی، هم‌چنین توجه بیشتر به علم سیاست و فلسفه سیاسی جدید را درپی داشت و توجه به علوم سیاسی و ارتقای سطح دانش و فهم سیاسی در حوزه‌های علمیه شیعه به‌ویژه در ایرآن‌را گسترش داد. در واقع اعتقاد به پیوند و یگانگی دین و سیاست، از نگاه منفی به سیاست و سیاست‌گریزی روحانیت کاست و طلاب حوزه علمیه را به فراگیری دانش‌های سیاسی علاقه‌مند ساخت. این امر، به تحصیل پاره‌ای از دانش‌آموختگان حوزه علمیه در رشته علوم سیاسی و نیز تاسیس مراکز علوم سیاسی در دانشگاه‌های حوزوی انجامید. رشته‌های علوم سیاسی در دانشگاه باقر‌العلوم، دانشگاه مفید و موسسه آموزشی - ‌پژوهشی امام‌خمینی(ره) در همین راستا تأسیس شدند. تحصیل دانش‌آموختگان حوزوی در این مراکز، زمینه را برای انجام پژوهش‌های تازه در حوزه مطالعات سیاسی فراهم کرد و نسل جوان عالمان شیعه را به نگارش آثاری ارزشمند در این حوزه تشویق کرد. این آثار عرصه‌های مختلف اندیشه سیاسی، جامعه‌شناسی سیاسی، تاریخ سیاسی را در‌برمی‌گیرد و ادبیات موجود در این حوزه مطالعاتی را فربه و غنی‌تر کرده است. افزون ‌بر این، آشنایی بیشتر این نسل با یافته‌های علم و فلسفه سیاسی جدید در کنار تجربه دشواری‌ها و مسائل مربوط به جمهوری اسلامی، تحول نگرش و تقویت نواندیشی را در نسل جدید عالمان شیعی سبب شده است.

داده‌های به‌دست آمده از آثار نگارش‌یافته در چارچوب گفتمان‌های بیان‌شده و تحلیل محتوای این آثار نشان می‌دهند که نقش عالمان و اندیشمندان شیعه در تحول مطالعات سیاسی، تابعی از نقش و جایگاه ایشان در شکل‌گیری و تحقق گفتمان حاکم و تحول آن بوده است. همگام با تحول این نقش که از گفتمان سلطنت شیعی آغاز شد، روند فزاینده مشارکت آنان در مطالعات سیاسی شکل گرفت و در گفتمان اسلام سیاسی به اوج رسید. اینک با توجه به این مقدمه، نقش و تأثیر مطالعات سیاسی علمای شیعی در دو حوزه نقلی و عقلی در تمدن اسلامی ناظر به حوزه‌های علمی فقه سیاسی، اندرزنامه‌نویسی، کلام سیاسی و فلسفه سیاسی موردتوجه قرار خواهد گرفت.

ج) مطالعات سیاسی عالمان شیعی در حوزه نقلی تمدن اسلامی

هم‌چنان‌که اشاره شد، اندیشه و دانش سیاسی شکل‌گرفته در تمدن اسلامی بر بنیاد نصوص دینی و تفسیر آنها استوار بود. اندیشمندان مسلمان، با بهره‌بردن از تعالیم و آموزه‌های مطرح در نصوص دینی به تأمل درباره مسائل و پاسخ پرسش‌های سیاسی می‌پرداختند. با وجود این، آنان از نظر شیوه و چگونگی بهره‌بردن از این نصوص یکسان نبودند. از دیدگاهی می‌توان دانش و اندیشه سیاسی پدیدار شده در تمدن اسلامی را به دو حوزه نقلی و عقلی تقسیم کرد. در حوزه نقلی نیز دوگونه نص‌گرایی دینی و تجربه‌گرایی تاریخی را می‌توان از هم جدا کرد. در حوزه عقلی نیز می‌توان ‌دو گرایش کلامی و فلسفی را از یکدیگر بازشناخت. به این‌ترتیب، نقش عالمان شیعی در فقه سیاسی و اندرزنامه‌نویسی، در حوزه نقلی بررسی می‌شود. در حوزه عقلی نیز به بررسی نقش ایشان در کلام سیاسی و فلسفه سیاسی پرداخته خواهد شد. با توجه به جایگاه و اهمیت فقه در میان دانش‌های تمدن اسلامی، نخست به بررسی نقش و تأثیر آنان بر فقه سیاسی می‌پردازیم.

1. فقه سیاسی

فقه سیاسی، شاخه‌ای از فقه است که به بررسی و استنباط احکام مربوط به زندگی سیاسی می‌پردازد. در میان دانش‌های اسلامی، فقه زودتر شکل گرفت و با توجه به نقش آن در بیان احکام، جایگاهی برتر را به‌ خود اختصاص داد. جایگاهی همسان با حکمت عملی در تمدن یونانی که همواره برای حفظ آن کوشش شده و به متخصصان آن، یعنی فقیهان منزلت بالایی بخشیده است. درباره نقش و تقدم شیعه در صورت‌بندی و تأسیس فقه به‌عنوان یک دانش اختلاف‌نظر وجود دارد،(22) ولی در نقش و تقدم اهل‌سنت در تأسیس فقه سیاسی اختلافی نیست. به‌طور کلی توجه به فقه سیاسی و فراز و فرود آن در جهان اسلام، نتیجه پیوند یا گسست و نزدیکی یا دوری با حکومت بوده است. برهمین‌‌اساس، ارتباط نزدیک اهل‌سنت با حکومت و نقشی که فقه در مشروعیت‌بخشی به رفتار حاکمان داشت، نقش آنان در تأسیس و گسترش این شاخه از فقه را برجسته کرد. هم‌چنان‌که در مورد شیعه، نگرش سلبی به حکومت و دوری از آن، مباحث سیاسی فقه را به حاشیه راند.

کوشش اهل‌سنت در پاسخ‌گویی فقهی به مسائل زندگی سیاسی با بهره‌بردن از قیاس و اجتهاد، فربه‌شدن فقه سیاسی را در‌پی داشت. قاضی ابویوسف (113-183ق)، نخستین‌بار، با نگارش کتاب الخراج به‌شیوه فقهی، به پاسخ مسائلی پرداخت که بیشتر به حوزه اقتصاد سیاسی و مالیه دولت مربوط می‌شدند.(23) فقیهان اهل‌سنت در سایه ارتباط نزدیک با حکومت، بیشتر به توجیه واقعیت‌های موجود می‌اندیشیدند. عالمان شیعه با نگاه انتقادی و اعتراضی به حکومت‌های موجود می‌نگریستند و نظریه‌های رایج خلافت را نمی‌پذیرفتند. نخستین تأثیر این نگرش در تقسیم‌بندی و گونه‌شناسی دوگانه حکومت به عدلی و جوری بود. در حدیثی که از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است، امام ولایت را به دو نوع عدلی و جوری تقسیم کرده و نوع دوم را حرام و هرگونه همکاری و معامله با آن‌‌را جز در هنگام ناچاری حرام و ناروا دانسته‌اند.(24)

شیعه بر‌اساس این گونه‌شناسی، ولایت عدل را به امام معصوم محدود و دیگر اقسام حکومت را از سنخ جوری قلمداد و آن‌را به سه نوع موافق، مخالف و کافر تقسیم می‌کرد.(25) با این‌وجود، تجربه زیستن در نظام‌های جوری، عمل و همکاری با آنان‌را به‌عنوان مسئله‌ای مهم فراروی عالمان شیعه قرار داد. آنان با طرح این مسئله و تحلیل انواع همکاری با سلطان جائر و بررسی احکام آنها، بحثی جدید را به فقه سیاسی افزودند. به گزارش نجاشی، نخستین رساله‌ها در این‌باره توسط ابوالحسن محمد‌بن داود (م 378ق) از قضات و شیوخ قم العمل مع السلطان و نیز حسین‌بن احمد‌بن مغیره بوشنجی عراقی نگاشته شد.(26) پس‌از ایشان، شیخ مفید و شاگرد او سیدمرتضی و شیخ صدوق نیز به این موضوع پرداخته‌اند.(27)

عالمان شیعه هم‌چنین با پرداختن به مباحثی هم‌چون نماز جمعه، امربه‌معروف، قضاوت و تولی امر قضا، تصدی اراضی و پرداخت خراج، چگونگی اجرای حق‌اللّه و حق‌الناس، اجرای حدود، جهاد، تقسیم‌بندی و تبیین جغرافیای سیاسی بر مبنای آموز‌های دینی ادبیات مربوط به این بخش را تقویت کردند.(28) افزون‌بر‌این، در سایه جوری‌دانستن حکومت، به‌تدریج مفهوم نیابت و ولایت فقیهان در راستای سامان‌بخشیدن به امور حسبیه در اجتماع شیعه طرح شد و همگام با بسط ید فقها، قلمرو اقتدار آنان گسترش یافت.(29)

درپی تأسیس دولت صفویه و شناسایی تشیع به‌عنوان مذهب رسمی، پیوند حکومت با فقیهان تقویت شد؛ در‌نتیجه مباحث فقه سیاسی رونق یافت. آنان با نگارش رساله‌های خراجیه و نمازجمعه و نیز بحث در مورد نیابت فقیهان و نظریه سلطنت مسلمان ذی‌شوکت با اذن فقیه به گسترش فقه سیاسی کمک کردند.(30) هم‌چنین در جریان جنگ‌های ایران و روس در عصر قاجاریه، موضوع جهاد در کانون مباحث قرار گرفت و رساله‌های جهادیه به نگارش درآمد.(31) در این‌عصر، نخستین‌بار بحث ولایت فقیه و قلمرو آن به‌عنوان مسئله مستقل فقهی مطرح شد و ملااحمد نراقی در کتاب عوائدالایام به‌شکلی سامان‌مند آن‌را مورد بحث قرار داد.(32) پس‌از او نیز دیگر فقیهان شیعی به‌شکل منظم به بحث در این‌باره پرداختند.(33)

در جریان مشروطیت نقش و تأثیر عالمان شیعه در فقه سیاسی وارد مرحله‌ای جدید شد. محدود‌سازی قدرت سیاسی و حکومت قانون به‌عنوان مسئله کانونی مشروطیت، مناقشه‌ای جدی بر سر سازگاری و ناسازگاری آن با اسلام، بین فقیهان شیعی پدید آورد و نگارش آثاری فراوان در این‌باره را درپی داشت.(34) آخوند خراسانی (1255-1329ق)، برجسته‌ترین فقیه طرفدار مشروطه بود که همراه حلقه‌ای از شاگردانش به تبیین مبانی فقهی مشروطیت پرداختند.(35) میرزای نایینی (1276-1355ق) از شاگردان مبرز آخوند، در کتاب تنبیه‌الامة و تنزیه‌الملة صورت‌بندی منسجم و جامعی از مبانی فقهی موافقان مشروطه ارائه کرد.(36) در مقابل، مخالفان مشروطه به رهبری سیدکاظم یزدی (م 1337ق) نیز مشروطیت را ارمغانی بیگانه و ناسازگار با مبانی دینی اسلام معرفی کردند. شیخ فضل‌اللّه نوری (1222-1288ش) با نگارش رساله حرمت مشروطه کوشید مبانی فقهی مخالفت با مشروطیت را تبیین کند.

با پیروزی انقلاب اسلامی و تأسیس جمهوری اسلامی، اسلام سیاسی فقاهتی، بار سنگین اداره جامعه و حکومت را بر دوش گرفت و نقش عالمان شیعی در گسترش فقه سیاسی به اوج رسید. بحث و مناقشه فقهی درباره موضوع‌ها و مسائل مربوط به فقه حکومتی هم‌چون حاکمیت، جمهوریت، مشروعیت، ولایت فقیه، نقش و جایگاه رأی مردم، قانون و قانون‌گذاری، مصلحت و مانند آن در این دوره رونق یافت و فقه سیاسی شیعه از رکود خارج شد. این مباحث پیدایش طیفی گسترده از رهیافت‌ها و گرایش‌ها از اقتدار گرایانه تا دموکراتیک در فقیهان شیعی را درپی‌داشت که پیشتر درباره آن سخن گفتیم.

2. اندرزنامه‌نویسی

سنت اندرزنامه‌نویسی، پیشینه‌ای دراز در اندیشه ایرانی دارد و بخشی بزرگ از ادبیات سیاسی دوره اسلامی را شکل می‌دهد. اندرزنامه‌نویسی، سبکی از گفتار سیاسی است که به بیان اصول و آیین ملک‌داری و چگونگی حفظ، به‌کارگیری و افزایش قدرت سیاسی می‌پردازد و پندها و اندرزهایی به حاکم یا شاه و دیگر کارگزاران حکومت ارائه می‌کند. هدف این آثار، تأثیر‌گذاری بر دستگاه قدرت و تعدیل آن در راستای جلوگیری از ستم و جباریت و گسترش عدالت و مراعات حال رعیت است. تجربه تاریخی حکومت‌های پیشین و حکمت‌ها و توصیه‌های نقل‌شده از گذشتگان درباره آئین حکمرانی، منبع اصلی آنهاست. ازاین‌رو، در حوزه نقلی تمدن اسلامی قرار می‌گیرند. آن‌دسته از آثار سیاسی که به نام‌هایی مانند شریعت‌نامه، سیاست‌نامه، اندرزنامه، نصیحت‌الملوک، دستورالملک، آیینه شاهی، قواعد الوزارة، آیین‌نامه و ارشاد‌نامه نام‌گذاری شده‌اند، در چارچوب این سنت به نگارش در آمده‌اند.

گروهی پایه‌گذار این سنت را در دوره اسلامی امام علی(علیه السلام) می‌دانند؛ زیرا او نخستین کسی بود که با نگارش نامه‌هایی از‌جمله نامه معروف به مالک‌اشتر، به ارائه پندهای اخلاقی و توصیه‌هایی درباره آیین حکمرانی پرداخت. این سنت در پرتو ترجمه اندرزنامه‌های ایرانی به زبان عربی هم‌چون کلیله و دمنه و نامه تنسر توسط ابن‌مقفع تقویت شد. فردوسی، که برخی اشعارش به‌روشنی علاقه و دوستی او به اهل‌بیت پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) را نشان می‌دهند(37) نیز با سرودن شاهنامه نقشی مؤثر در انتقال آیین شهریاری ایرانی و گسترش آن داشت. پس‌از او نیز خواجه نظام‌الملک توسی با نگارش سیرالملوک یا سیاست‌نامه گامی مهم در تدوین و گسترش این سنت برداشت.

نقش عالمان شیعه در تداوم این سنت در دوران صفویه تقویت شد و تا دوران قاجاریه تداوم یافت. ویژگی مهم اندرزنامه‌های شیعی در این دوران، تأثیر‌پذیری و بهره‌بردن از مباحث فلسفه سیاسی و حکمت مدنی است؛ از‌این‌رو، برخی آنها را نوعی جُنگ یا سیاست‌نامه شرعی التقاطی دانسته‌اند که آمیزه‌ای از سبک‌های گفتاری مختلف در اندیشه سیاسی دوره اسلامی بوده، ولی وجه سیاست‌نامه‌ای آن برجسته‌تر است.(38) روضة‌الانوار عباسی یکی از برجسته‌ترین آثار این دوران است که محقق سبزواری (1017-1090ق) آن‌را به نگارش درآورد.(39) او شاگرد محمد‌باقر مجلسی و فقیهی متبحر در علوم عقلی بود که در دوران شاه عباس دوم می‌زیست و برترین منصب روحانی عصرش، یعنی امام جمعه و شیخ‌الاسلامی اصفهان‌ را بر‌عهده داشت.(40) این‌کتاب از مقدمه و دو باب تشکیل شده است: در مقدمه، بنیان‌های نظری سیاست موردبحث قرار گرفته و در باب اول، به اخلاق و اسباب رستگاری شاه و انتظام ملک پرداخته و در باب دوم، آیین شهریاری و آداب ملک‌داری بررسی شده است.

گرایش به‌ اندرزنامه‌نویسی در عصر قاجار نیز تداوم و رونقی بیشتر یافت و با توجه به تقویت جایگاه و نفود مجتهدان در عرصه سیاسی، آنان به نگارش این آثار روی آوردند. افزون‌بر ایشان، منشیان، دیوان‌سالاران، مورخان و حتی دراویش نیز به این کار مشغول شدند.(41) سیدجعفر کشفی (1189-1269ق) از نخستین فقیهان این دوران بود که دو کتاب تحفة‌الملوک و میزان‌الملوک(42) را در این چارچوب نگاشت. هرچند کتاب نخست با تأسی به حکمت عملی برجای‌مانده از گذشتگان نگاشته شده و از فارابی بسیار تأثیر پذیرفته است، ولی میزان‌الملوک، اثری در حوزه اندرزنامه‌نویسی به‌حساب می‌آید. ارشاد‌نامه میرزای قمی (1151-1231ق) اثر کوتاه دیگری است که به‌قلم این فقیه برجسته برای فتحعلی‌شاه نگاشته‌شده و با بیانی اخلاقی و عرفانی او را به رعیت‌نوازی و جانب‌داری از ستمدیدگان فراخوانده است.(43) افزون‌براین، بیش‌از سی اثر دیگر با حجم‌های متفاوت می‌توان به‌شمار این آثار افزود که بیشتر آنها به قلم شیعیانی نگاشته شده که در جرگه عالمان به‌نام نبودند، ولی فضل علمی بسیار داشته‌اند.(44)

سنت اندرزنامه‌نویسی تا هنگامی که در پرتو رویارویی با تجدد ایده حکومت قانون و مشروطیت در ایران مطرح شد، تداوم یافت. آشنایی با تجدد، زمینه‌ساز پیدایش و تکوین آگاهی‌های جدید و طرح مفاهیم نو شد و سفرنامه‌نویسی، رساله‌های سیاسی و اجتماعی و کتابچه‌های قانون جای اندرزنامه‌نویسی را گرفت. عالمان شیعی در پدیدآوردن و نگارش این نوع آثار که طلیعه تجدد در ایران و جهان اسلام قلمداد می‌شوند و ادبیات جدید سیاسی را شکل می‌دهند، نقشی مهم داشتند که پیش‌تر به‌آن پرداختیم.

د) مطالعات سیاسی عالمان شیعی در حوزه عقلی تمدن اسلامی

اختلاف بر سر نقش و جایگاه عقل در شناخت هستی و تفسیر دین در قرن‌های اول و دوم، به پیدایش دو گروه اهل‌رأی و اهل‌حدیث انجامید. اهل‌رأی به نیروی عقل اعتماد بیشتری نشان می‌دادند و از یافته‌های عقلی در شناخت امور نظری و عملی بهره می‌جستند. در مقابل، اهل‌حدیث اعتبار عقل را در در قیاس با نقل در جایگاه بعدی قرار می‌دادند. این اختلاف، زمینه‌ساز پیدایش حوزه عقلی در تمدن اسلامی شد و دانش‌ها و مطالعاتی را شکل داد که بر یافته‌های عقلی استوار بودند. البته در حدود و قلمرو کاربرد عقل و کمّ و کیف این یافته‌ها نیز اختلاف وجود داشت. بر پایه این اختلاف، دو نوع مطالعات فلسفی و کلامی در حوزه عقلی پدید آمد. عرصه دانش سیاسی نیز براین‌اساس به دو بخش فلسفه سیاسی و کلام سیاسی تقسیم شد. در ادامه نقش و تأثیر عالمان شیعی را در این‌دو شاخه از دانش سیاسی، یعنی فلسفه و کلام سیاسی بررسی می‌کنیم:

1. فلسفه سیاسی

اندیشیدن به مسائل و مقوله‌های بنیادین زندگی سیاسی، با بهره‌بردن از نیروی عقل و یافته‌های عقلانی، فلسفه سیاسی نامیده می‌شود. این شاخه از دانش سیاسی در تمدن اسلامی بر بستر تفکر فلسفی شکل گرفت و فارابی به‌عنوان مؤسس آن شناخته می‌شود. بی‌تردید شیعه در گسترش فلسفه در جهان اسلام نقشی قابل‌توجه داشته است. گرایش شیعه به فلسفه، در معارف و سخنان عمیق پیشوایان آن به‌ویژه امام علی(علیه السلام) و امام رضا(علیه السلام) ریشه دارد که به‌تعبیر برخی «ذخایر بی‌کران از تفکرات فلسفی را داراست».(45) افزون‌بر این، کوشش برای توجیه عقلانی امامت، در این گرایش تأثیر داشت. نخستین آثار فلسفی در جهان اسلام را اخوان‌الصفا نگاشته‌اند که از شیعیان اسماعیلی قلمداد می‌شوند.(46) هر‌چند شیعه‌بودن فارابی مورداختلاف است، ولی ارتباط نزدیک او با شیعه از سوی برخی شرح‌حال‌نویسان و تاریخ‌نگاران فلسفه پذیرفته‌شده است.(47) هم‌چنین شرایط ویژگی‌هایی که او برای رییس مدینه فاضله بیان داشته با شرایط و ویژگی‌های امام نزد شیعه هم‌پوشانی دارد.(48)

پس‌از فارابی، بیشتر اندیشمندان شیعی به فلسفه سیاسی گرایش داشتند به‌جز ابوالحسن عامری (300-381ق) فیلسوف نیشابوری که احتمال شیعه‌بودن او کم است، دیگر فیلسوفان مسلمان که در حوزه فلسفه سیاسی آثاری نگاشته‌اند، دست‌کم به شیعه تعلق‌خاطر داشته‌اند. ابن‌سینا (359-416ق) هر‌چند مذهب خود را اعلام نمی‌کرد، ولی شواهدی وجود دارد که گرایش او به شیعه را تأیید می‌کند.(49) این شواهد در مورد ابو‌علی مسکویه (326 یا 320-421ق) بسیار جدی‌تر است.(50) خواجه نصیر‌الدین طوسی (597-672ق)، نخستین فیلسوفی است که شیعه‌بودن او محل‌اختلاف نیست و با نگارش کتاب اخلاق ناصری یادگاری مهم در فلسفه سیاسی - اسلامی از خود برجای نهاد. پس‌از او نیز جلال‌الدین دوانی (830-908ق) که با وجود شافعی‌بودن در‌نهایت به شیعه گروید و کتاب اخلاق جلالی او اثری در حوزه فلسفه سیاسی قلمداد می‌شود. در نهایت می‌توان از صدرالدین شیرازی معروف به ملاصدرا (979-1045ق) مؤسس حکمت متعالیه نام برد که در بخشی از آثار خود به بحث درباره سیاست پرداخته است. مروری بر آثار این حوزه از مطالعات سیاسی نشان می‌دهد که عالمان شیعه بیشترین سهم را در گسترش مباحث فلسفه سیاسی داشته‌اند.

2. کلام سیاسی

کلام، براساس تعریف، به دانشی اشاره دارد که به توصیف بینش و اعتقادات دینی، استدلال و پاسخ به ایراد‌های وارد بر آنها می‌پردازد. براین‌اساس، دفاع از احکام فقهی و اخلاقی دینی نیز در زمره مباحث کلامی است. براین‌اساس «کلام سیاسی» شاخه‌ای از کلام است که به توصیف و تبیین بینش و تعالیم و آموز‌های سیاسی دین می‌پردازد و شبهه‌های مخالفان‌ را پاسخ می‌دهد و از احکام دینی مربوط به زندگی سیاسی دفاع می‌کند. برخلاف فلسفه سیاسی که بر بنیان برهان و یافته‌های عقلانی استوار است، کلام سیاسی به داده‌های وحیانی تکیه دارد و از کلام پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) و پیشوایان دینی بهره می‌برد. این شاخه از مباحث کلامی با وجود برخی تفاوت‌ها، با آن‌چه در غرب با عنوان «الهیات سیاسی» از آن یاد می‌شود همانندی و ارتباطی نزدیک دارد.(51)

«کلام سیاسی»، دانشی جدید است و در تاریخ اندیشه‌های کلامی و نیز تاریخ اندیشه سیاسی در جهان اسلام، ضمن رشته مستقلی دیده نشده است. با این‌که شناسایی کلام سیاسی به‌عنوان شاخه‌ای از مطالعات سیاسی مربوط به دوران کنونی است، ولی تأمل در مورد مباحث و موضوع‌های آن به قرن نخست بازمی‌گردد. در این عصر، گفت‌وگو بر سر مسائل بنیادین سیاسی در چارچوب چالش‌ها و جدال‌های کلامی پدیدار شد و فرقه‌های مذهبی به مرزبندی با یکدیگر پرداختند. خلافت و امامت، جبر و اختیار، ایمان و کفر، ایمان و عمل و مشروعیت خلافت راشده، مهم‌ترین مسایلی بودند که کلام سیاسی در پاسخ به آنها شکل گرفت. شیعه نخستین جریانی بود که ایده رسمی در مورد رهبری امت و جانشینی پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) را به چالش کشید و در شکل‌گیری کلام سیاسی بر دیگران پیشی گرفت. از‌این‌رو، می‌توان آن‌را بنیان‌گذار این شاخه از مباحث کلامی دانست.

شیعه بر‌خلاف اهل‌سنت، همواره امامت و رهبری را از اصول اعتقادی می‌دانستند. از‌این‌رو، بحث در مورد آن، جایگاهی کانونی در کلام سیاسی شیعه داشته است. اهل‌سنت نیز هر‌چند موضوع خلافت و جانشینی را از فروع می‌دانستند، ولی در واکنش به اعتقادات شیعه، ناگزیر از بحث کلامی درباره آن شده‌اند. عالمان شیعه در راستای تقویت این اصل اعتقادی و پاسخ به ایرادهای اهل‌سنت، به نظریه‌پردازی درباره امامت پرداخته‌اند و ادبیاتی گسترده و غنی در‌این‌باره فراهم آورده‌اند. سرشت امامت، ابعاد و قلمرو اقتدار آن، ویژگی‌ها، شرایط و چگونگی تعیین امام از بحث‌های مهمی بوده که متکلمان شیعی به‌آن پرداخته‌اند. در اندیشه شیعه، امامت، گستره‌ای فراخ داشته و به رهبری سیاسی و دنیایی محدود نشده است. با‌ این‌وجود، امام معصوم، شایسته‌ترین فرد برای این منصب دانسته شده و حکومت غیرمعصوم جوری قلمداد می‌شود.

عالمان شیعه افزون‌بر بحث امامت به بحث‌های دیگری نیز پرداخته‌اند که در حوزه کلام سیاسی قرار می‌گیرد. جبر و اختیار و نقش اراده و قدرت انسان در تعیین سرنوشتش، یکی از بحث‌های مهم کلامی است که نتایج و پیامدهای سیاسی روشنی دارد. عدالت نیز موضوعی مهم در کلام شیعه است که ابعادی سیاسی دارد و همواره موردتوجه متکلمان شیعی بوده است. در اندیشه شیعه، عدالت جایگاه پیشینی نسبت به احکام و دستورهای خداوند دارد و انسان با نیروی عقل و خرد می‌تواند به معیارهای عدالت دست یابد. عالمان شیعه با شناسایی و پذیرش اصل حسن و قبح عقلی و بررسی معیارهای آن، جایگاه عقل و خرد را در اجتهاد و استنباط احکام تقویت کرده‌اند و زمینه را برای بهره‌مندی از یافته‌های عقلی و بنای عقلا در دانش و زندگی سیاسی فراهم آورده‌اند. آنان هم‌چنین با پذیرش این اصل، نقشی مهم در طرح و شناسایی مفاهیم جدید، هم‌چون مشروطیت و جمهوریت در ادبیات سیاسی معاصر ایفا کرده‌اند.

کلام سیاسی در دوران معاصر با پرسش‌های تازه‌ای روبه‌رو شده است که عالمان شیعه نقشی مؤثر در پرداختن و پاسخ به‌آنها داشته‌اند. رابطه دین و سیاست و قلمرو انتظارات از دین در عرصه سیاسی، از مناقشه‌برانگیز‌ترین مباحث در اندیشه معاصر اسلامی است که وجه کلامی برجسته‌ای دارد و نقش و تأثیر عالمان شیعی را در آن می‌توان به‌روشنی دید. مفهوم حکومت اسلامی و مباحث فراوانی که در ارتباط با آن مدل و چگونگی آن مطرح شده، از دستاوردهای این بحث است. امام‌خمینی(ره)‌ با رهبری انقلاب اسلامی و تأسیس جمهوری اسلامی، برجسته‌ترین عالم شیعی است که نقشی مؤثر در گسترش مطالعات سیاسی در حوزه اسلام سیاسی داشته است. رابطه دین و دموکراسی، دین و حقوق بشر نیز از دیگر موضوع‌هایی است که از بعد کلامی نیز به‌آن پرداخته شده و می‌توان رد پای اندیشمندان شیعه را در آن به‌آسانی پیگیری کرد. بنابر‌این، کلام سیاسی، یکی از حوزه‌های مهم مطالعات سیاسی است که عالمان شیعی نقشی آشکار در گسترش و تحول آن داشته‌اند.

نتیجه‌گیری

با وجود فاصله شیعه از حکومت در بخشی قابل‌توجه از حیات آن، سیاست یکی از دغدغه‌های مهم اندیشمندان و عالمان شیعی بوده است و آنان همواره به نظم سیاسی مطلوب و شایسته اندیشیده‌اند. این دغدغه آنان‌ را به مطالعه سیاست هرچند در حاشیه دیگر دانش‌ها واداشته است. از‌این‌رو، می‌توان ادعا کرد آنان نقشی قابل‌توجه در گسترش مطالعات سیاسی داشته‌اند. این نقش بیشتر در قالب تدوین آثار و تقویت ادبیات موجود در برخی حوزه‌ها، طرح مسائل یا موضوع‌های جدید، تربیت عالمان و دانشمندان برجسته، نظریه‌پردازی در یک حوزه و در‌نهایت نگرش انتقادی به نظریه‌های موجود بوده است. در برخی حوزه‌ها هم‌چون فلسفه سیاسی و کلام سیاسی این نقش برجسته‌تر بوده است و در برخی حوزه‌ها هم‌چون فقه سیاسی و اندرزنامه‌نویسی به ارتباط آنان با نظام سیاسی بستگی داشته است. در دوران معاصر، با ورود اندیشه‌ها و مفاهیم جدید و پیدایش جنبش‌های مردمی، عالمان شیعه نقشی برجسته‌تر یافتند و با نگارش رساله‌ها و آثار جدید کوشیدند تفسیری روز آمد و سازگار با نیازهای جدید از آموزه‌های شیعی ارائه کنند.(52)

 

Source:
1. ابن‌بابویه قمی، محمد‌بن علی، المقنع، موسسة الامام‌الهادی(علیه السلام)، قم، 1415ق.
2. ابن‌خلدون، محمد‌بن عبدالرحمن، مقدمه، ترجمه: محمد‌پروین گنابادی، نشر الکترونیک، 1390ش.
3. ابن‌شعبه حرانی، حسن‌بن علی، تحف‌العقول عن آل‌الرسول، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، چ پنجم، بیروت، 1394ق/1974م.
4. ابویوسف، حسن، الخراج، دارالمعرفة للطباعة و النشر، بیروت، 1370ش.
5. اشتراوس، لئو، فلسفه سیاسی چیست؟، ترجمه: رجایی، فرهنگ، انتشارات علمی فرهنگی، تهران، 1373ش.
6. امین، محسن، أعیان‌الشیعة، دارالتعارف، بیروت، 1406ق.
7. انصاری، مرتضی، المکاسب المحرمة، مکتب علامه، قم، 1368ش.
8. جعفریان، رسول، دین و سیاست در دوره صفوی، انصاریان، قم، 1370ش.
9. حائری، عبدالهادی، نخستین رویارویی‌های اندیشه‌گران ایرانی با دو رویه تمدن بورژوازی غرب، امیرکبیر، تهران.
10. حسینی‌زاده، محمد‌علی، اسلام سیاسی در ایران، دانشگاه مفید، قم، ‌1386ش.
11. دریفوس و رابینو، میشل فوكو، فراسوى ساخت‌گرایى و هرمنوتیك، ترجمه: حسین بشیریه، نشر نی.
12. رجبی، محمد‌حسین و پور‌امید، فاطمه رؤیا، مکتوبات و بیانات سیاسی علمای شیعه (1200-1332ق)، نی، تهران، 1384ش.
13. رحمان ستایش، محمد‌کاظم و صفری، نعمت‌اللّه، حکومت اسلامی در اندیشه فقیهان شیعه، مرکز تحقیقات استراتژیک، تهران، 1385ش.
14. زرگری‌نژاد، حسین، رسائل مشروطیت، کویر، تهران، 1374ش.
15. (به کوشش)، سیاست‌نامه‌های قاجاری، جلد اول، نگارستان اندیشه، تهران، 1395ش.
16. مشروطیت به روایت موافقان و مخالفان، موسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی، تهران، 1390ش.
17. سبزواری، ملا محمد‌باقر، روضة‌الانوار عباسی، به‌کوشش: اسماعیل چنگیز اردهایی، مرکز نشر میراث مکتوب، تهران، 1377ش.
18. صدر، سیدحسن، تأسیس‌الشیعة لعلوم‌الاسلام، مؤسسه اعلمی، تهران.
19. طباطبائی، سیدمحمد‌حسین، شیعه در اسلام، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1362ش.
20. طباطبائی، سیدجواد، دیباچه‌ای بر تاریخچه انحطاط ایران، نگاه معاصر، تهران، 1380ش.
21. طباطبایی‌فر، محسن، نظام سلطانی از دیدگاه اندیشه سیاسی شیعه، نی، چ دوم، تهران، 1391ش.
22. عبدالرازق، علی، الإسلام و أصول الحکم.
23. علم‌الهدی، سیدمرتضی، رسائل‌الشریف‌المرتضی، تقدیم و اشراف: حسینی، سیداحمد، چهار جلدی، دارالقرآن الکریم، قم، 1405ق.
24. فاخوری، حنا و جر، خلیل، تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ترجمه: آیتی، عبدالمحمد، علمی فرهنگی، تهران، 1373ش.
25. کاظمی موسوی، احمد، علمای شیعه و قدرت سیاسی، مریلند: IBEX، 2004م/1383ش.
26. کدیور، محسن، سیاست‌نامه خراسانی، کویر، تهران، 1385ش.
27. کریمی زنجانی اصل، محمد، امامیه و سیاست، نی، تهران، 1380ش.
28. کشفی دارابی، سیدجعفر، میزان‌الملوک و الطوائف و صراط‌المستقیم فی سلوک‌الخلائف، به‌کوشش: فراتی، عبدالوهاب، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1375ش.
29. تحفة‌الملوک، تحقیق: فراتی، عبدالوهاب، بوستان کتاب، قم، 1381ش.
30. مجلسی محمدباقر، عین‌الحیوة، بی‌زمان، تهران، 1391ش.
31. مفید، أوائل‌المقالات، به‌کوشش: محقق، مهدی، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، 1413ق.
32. منتظری، حسین‌علی، نظام الحكم فی الاسلام، سرایی، تهران، 1380ش.
33. موسوی خمینی، سیدروح‌اللّه، ولایت فقیه «حكومت اسلامی»، امیركبیر، تهران،1357ش.
34. میرموسوی، سیدعلی، بنیاد اندیشه سیاسی در اسلام از تکوین تا تدوین، دانشگاه مفید، قم، 1395ش.
35. تنبیه‌الأمة و تنزیه‌الملة، با مقدمه و پاورقی: طالقانی، سیدمحمود، شرکت سهامی انتشار، چ هشتم، تهران، 1378ق.
37. نجاشی، رجال نجاشی، مکتبه الدواری، قم، 1397ق.
38. نجفی، شیخ محمد‌حسن، جواهر الکلام فی شرح شرایع الإسلام، بیروت، 1982م.
39. نراقی، احمد‌بن محمد‌مهدی، عوائد الأیام، قم، 1408ق.
40. النعمة، عبداللّه، فلاسفه شیعه، ترجمه: غضبان، سیدجعفر، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، تهران، 1367ش.
مجلات
41. قمی، ابوالقاسم، ارشاد‌نامه، به کوشش و تحقیق: قاضی طباطبائی، حسن، نشریه پژوهش‌های فلسفی دانشکده ادبیات تبریز، دوره 20، شماره 87، پاییز سال 1347ش.
42. محمدی فشارکی، محسن و صالحیان، طاهره، «روضة‌الأنوار عباسی، نظام‌نامه اخلاق حاکمان در عهد صفوی»، پژوهشنامه ادبیات تعلیمی، ش 19، 1392ش.
مجلات انگلیسی
43. http://islampedia.ir/fa/1392/05/مذهب‌‌‌‌ابن‌ ‌سینا
44. http://rasekhoon.net/article/show/698334/ابوعلی‌ ‌مسکویه و ‌گرایش‌های‌ ‌شیعی
45. Howarth, David,» Discourse Theory «in Theory and Methods in Political Science, Edited by David Marsh and Gery Stoker, London: Macmillan, 1995.
Peinevesht:

(1). David Howarth,( Discourse Theory)in Theory and Methods in political science, Edited by David Marsh and Gery Stoker( London: Macmillan,1995), p.119.

(2). دریفوس و رابینو، میشل فوكو فراسوى ساخت‌گرایى و هرمنوتیك، ص335.

(3). ر.ک: میرموسوی، بنیاد اندیشه سیاسی در اسلام از تکوین تا تدوین، ص115-125.

(4). همان، ص125-142.

(5). همان، ص160.

(6). فاخوری و جر، تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ص333.

(7). ابن‌خلدون، مقدمه، ج1، ص345.

(8). عبدالرازق، الاسلام و اصول‌الحکم، ص14-19.

(9). موسوی، علمای شیعه و قدرت سیاسی، ص45.

(10). مفید، المقنعة، ص252.

(11). موسوی، علمای شیعه و قدرت سیاسی، ص77.

(12). كرون، تاریخ اندیشه سیاسی در اسلام، ص214.

(13). طباطبایی‌فر، نظام سلطانی از دیدگاه اندیشه سیاسی شیعه، ص65.

(14). میرموسوی، اسلام، سنت و دولت مدرن، ص163.

(15). مجلسی، عین‌الحیوة، ص562.

(16). طباطبایی‌فر، نظام سلطانی از دیدگاه اندیشه سیاسی شیعه، ص65.

(17). زرگری‌نژاد، رسائل مشروطیت؛ همان، مشروطیت به روایت موافقان و مخالفان.

(18). حسینی‌‌زاده، اسلام سیاسی در ایران، ص195-235.

(19). حسینی‌زاده، اسلام سیاسی در ایران، ص513-547.

(20). امام خمینی(ره)، ولایت فقیه «حكومت اسلامی»، ص30.

(21). منتظری، نظام الحكم فی الإسلام، ص168.

(22). درحالی‌که سیوطی، ابوحنیفه را نخستین کسی دانسته که در فقه کتابی نگاشته، به‌نظر سیدحسن صدر شیعه در تأسیس فقه و تصنیف آثار فقهی پیشتاز بوده است: صدر، تأسیس‌الشیعة لعلوم‌الاسلام، ص298.

(23). ابویوسف، الخراج.

(24). ابن‌شعبه حرانی، تحف‌العقول عن آل‌الرسول، ص244-245.

(25). انصاری، المکاسب‌المحرمة، ص76.

(26). کریمی زنجانی، امامیه و سیاست، ص100؛ نجاشی، رجال‌النجاشی، ص272.

(27). مفید، اوائل‌المقالات، ص56-57؛ علم‌الهدی، رسائل الشریف‌المرتضی، المجموعة‌الثانیة، رسالة فی العمل مع السلطان؛ ابن‌بابویه قمی، المقنع، ص539-364.

(28). کریمی زنجانی، امامیه و سیاست، ص108-130.

(29). رحمان ستایش و صفری، حکومت اسلامی در اندیشه فقیهان شیعه، ص41-43.

(30). جعفریان، دین و سیاست در دوره صفوی، ص152-182.

(31). حائری، نخستین رویارویی‌های اندیشه‌گران ایرانی با دو رویه تمدن بورژوازی غرب، ص373-374؛ رجبی و پور‌امید، مکتوبات و بیانات سیاسی علمای شیعه، ص35-79.

(32). نراقی، عوائدالأیام، ص185-206.

(33). نجفی، جواهر‌الکلام فی شرح شرایع‌الاسلام، ج16 و 21؛ انصاری، المکاسب، ص153-155.

(34). زرگری‌نژاد، رسائل مشروطیت. پیشین.

(35). کدیور، سیاست‌نامه خراسانی.

(36). نائینی، تنبیه‌الامة و نتزیه‌الملة، (مقدمه و پاورقی: سیدمحمود طالقانی).

(37). هرچند برخی به‌اعتبار اشعار، فردوسی را شیعی مذهب دانسته‌اند و برخی دیگر در آن تردید کرده‌اند، ولی دوستی و محبت او به اهل‌بیت پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) جای تردید ندارد.

(38). طباطبایی، دیباچه‌ای بر تاریخچه انحطاط ایران، ص378-379.

(39). سبزواری، روضة‌الانوار عباسی.

(40). فشارکی و صالحیان، روضة‌الانوار عباسی، نظام‌نامه اخلاق حاکمان در عهد صفوی، ص199-232.

(41). زرگری‌نژاد، سیاست‌نامه‌های قاجاری، ص15و16.

(42). کشفی دارابی، میزان الملوک و الطوائف و صراط المستقیم فی سلوک الخلائف؛ همان، تحفة‌الملوک.

(43). میرزای قمی، ارشاد‌نامه، ص365-383.

(44). ر.ک: زرگری‌نژاد، سیاست‌نامه‌های قاجاری، ص32-137.

(45). طباطبایی، شیعه در اسلام، ص23.

(46). فاخوری و جر، تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ص184.

(47). امین، اعیان‌الشیعة، ج43، ص263؛ فاخوری و جر، تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ص401.

(48). النعمة، فلاسفه شیعه، ص403.

(49). http://islampedia.ir/fa/1392/05مذهب-ابن‌سینا.

(50). http://rasekhoon.net/article/show/698334ابوعلی مسکویه و گرایش‌های شیعی.

(51). اشتراوس، الهیات سیاسی «political theology» را در مورد آن بخش از تعلیمات سیاسی به‌کار می‌برد که از وحی الهی سرچشمه می‌گیرد. (اشتراوس، فلسفه سیاسی چیست؟، ص3).
(52). برگرفته از کتاب: نقش شیعه در گسترش علوم انسانی(مدیریت، سیاست، اقتصاد، جامعه‌شناسی، حقوق)، جمعی از فضلا با اشراف مرجع عالی‌قدر حضرت آیت‌‌الله العظمی مکارم شیرازی دامت برکاته، به کوشش محمدتقی سبحانی – محمدعلی رضایی اصفهانی، انتشارات امام علی‌بن‌ابی‌طالب(ع)، قم، 1399 هـ ش، ص 331.
TarikheEnteshar: « 1402/07/09 »
CommentList
*TextComment
*PaymentSecurityCode http://makarem.ir
CountBazdid : 146