امام(علیه السلام) در مقابل لشکر در حالى که بر شمشیر خود تکیه داده بود با صداى بلند فرمود:
شما را به خدا سوگند! آیا مرا مى شناسید؟
گفتند: آرى، تو فرزند و سبط رسول خدایى.
«اُنْشِدُکُمُ اللّهَ! هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّ جَدّی رَسُولُ اللّهَ(صلى الله علیه وآله)؟ ; شما را به خدا سوگند! آیا مى دانید جدّم رسول خداست؟».
ـ آرى.
«اُنْشِدُکُمُ اللّهَ! هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّ أَبی عَلِىُّ بْنِ أَبی طالِب(علیه السلام)؟; شما را به خدا! آیا مى دانید پدرم على بن ابیطالب است؟».
ـ آرى.
«اُنْشِدُکُمُ اللّهَ! هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّ أُمّی فاطِمَةُ الزَّهْراءُ(علیها السلام) بِنْتُ مُحَمَّد الْمُصْطَفى(صلى الله علیه وآله)؟ ; شما را به خدا! آیا مى دانید مادرم فاطمه دختر پیامبر است؟».
ـ آرى.
«اُنْشِدُکُمُ اللّهَ! هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّ جَدَّتی خَدیجَةُ بِنْتُ خُوَیْلِد أَوَّلُ نِساءِ هذِهِ الاُْمَّةِ إِسْلاماً؟; شما را به خدا سوگند! آیا مى دانید جدّه ام، خدیجه دختر خویلد، اوّلین زن مسلمان این امّت است؟».
ـ آرى.
«اُنْشِدُکُمُ اللّهَ! هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّ حَمْزَةَ سَیِّدَ الشُّهَداءِ عَمُّ أَبی؟ ; شما را به خدا سوگند! آیا مى دانید حمزه سیّد الشهدا، عموى پدر من است؟».
ـ آرى.
«اُنْشِدُکُمُ اللّهَ! هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّ جَعْفَرَ الطَّیّارَ فِی الْجَنَّةَ عَمِّی؟ ; شما را به خدا! آیا مى دانید جعفر طیّار عموى من است؟».
ـ آرى.
سپس امام بعد از گرفتن این اقرارها و اقرارهاى دیگر فرمود: «فَبِمَ تَسْتَحِلُّونَ دَمی; پس چرا و به چه دلیل ریختن خونم را مباح مى شمرید؟!...».
آنها که هیچ پاسخ منطقى نداشتند گفتند: ما تمام اینها را مى دانیم، ولى دست از تو بر نخواهیم کشید تا با تشنگى جان دهى!...(1)
* * *
امام(علیه السلام) با شواهد زیادى که در بحث هاى گذشته آمد به خوبى مى دانست، راهى جز شهادت فى سبیل الله در پیش ندارد.
ولى مهم این بود که این شهادت، قاطبه مسلمین را بیدار کند و تکان سختى به افکار عمومى دهد، و این امر میسّر نبود مگر این که از تمام جهات اتمام حجّت و تبیین موقعیّت شود; مبادا فردا بعضى ادّعا کنند لشکریان یزید امام(علیه السلام) را به خوبى نشناخته بودند و به گمان این که یک فرد خارجى است خون آن حضرت را ریختند.
امام(علیه السلام) تمام این بهانه ها را با خطبه هاى مختلف و مکرّر خود از آنان گرفت و سند رسوایى آنها را در تاریخ اسلام و بشریّت ثبت کرد!