ماتریالیسم دیالیکتیک چیست؟

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
فیلسوف نماها
در تنگناى زندان...مکتب هاى عمده فلسفى

ریشه ماتریالیسم دیالیکتیک ـ اگر چه ما در این بحث سر و کارى با معناى این دو لفظ (ماتریالیسم و دیالیکتیک) از نظر لغت شناسى نداریم ولى براى آشنا شدن به مطلب، شناختن مفهوم لغوى آنها نیز بى فایده نیست.

«ماتریال» در زبان فرانسه به معناى «ماده» و «ایسم» که به آخر آن ملحق شده معرف مکتب و مسلک است. بنابراین «ماتریالیسم» روى هم رفته به معناى «مادیگرى» است.

اما «دیالیکتیک» در اصل از ماده «دیالگو» گرفته شده و این کلمه در زبان یونانى به معنى مباحثه و مکالمه کردن است و معمولا به کسانى که داراى منطق قوى و قدرت استدلال باشند «دیالیک تیسین» اطلاق مى شود گاهى آن را به اشخاص حرّاف و پشت سر هم انداز نیز مى گویند.

اما از نظر اصطلاح فلسفى که فعلا مورد توجه ماست، برخلاف آنچه تصور مى شود، این دو لفظ حقیقت تازه بغرنجى را در بر ندارد و بطور خلاصه معناى اصطلاحى آن را چنین مى توان شرح داد : (دقت کنید):

«ماتریالیسم دیالیکتیک که یگانه شاهکار فلسفى رهبران کمونیست ها و بزرگ ترین تکیه گاه آنها در مسائل اجتماعى است، نام یک شعبه خاص مادى گرى است که بر اساس «تغییر وتحول» بنا شده است. طرفداران این مکتب پس از قبول اصل مادى گرى معتقدند که کلیه پدیده ها و موجودات عالم بر مرکب تندرو «تغییر و حرکت» سوارند و لحظه اى سکون و سکوت در هیچ قسمت وجود ندارد».

«یک درخت یا یک حیوان یا جامعه اى که امروز مشاهده مى کنیم با درخت و حیوان و جامعه دیروز و یک ساعت و یک لحظه قبل تفاوت دارد و فردا نیز به این حال باقى نخواهد ماند و اگر آنها را با تمام مشخصات در نظر بگیریم باید بگوییم این درخت یا این جامعه غیر از آن درخت و جامعه دیروز است».

«این حرکت دائمى و عمومى است و هیچ چیز حتى افکار و علوم و مذاهب و اخلاق و... از آن مستثنا نیستند، از نظر یک نفر «دیالیک تیسین» هر موجودى به عنوان «برزخ» بین یک سلسله طولانى از حالات گذشته و آینده شناخته مى شود، او براى هر چیز تاریخه اى در نظر مى گیرد، این جوجه اى که امروز سر از تخم بیرون مى آورد همیشه چنین نبوده و همواره نیز چنین نخواهد ماند، قبلا به صورت تخم و پیش از آن جزء بدن مرغى بوده و بعداً نیز به صورت مرغ بیرون مى آید، این جامعه اى که امروز مى بینیم... این علم... این اجتماع... این... هر کدام تاریخچه اى دارند».

«هراکلیت»(1) مؤسس این مسلک مى گوید: «عالم همچنان رودخانه اى است که دائماً در جریان است همان طور که نمى توان در آب یک رودخانه بیش از یک مرتبه آب تنى کرد، زیرا مرتبه جدید قهراً در آب جدیدى خواهد بود، همچنین حوادث و قضایاى عالم هیچ گاه تکرار نمى شوند».

«بعضى از شاگردان (هراکلیت) که به اصطلاح خواسته اند موشکافى بیشترى کنند، گفته اند : در آب این رودخانه حتى یک مرتبه هم نمى توان آب تنى کرد زیرا در مدت فرو رفتن در آب وضع رودخانه به یک قرار نخواهد ماند!»

«در هر حال، قابل توجه اینجاست که هراکلیت با اینکه قانون تغییر و تحول را به تمام موجودات مادى تعمیم مى دهد، تصریح مى کند که: بر فراز این دستگاه متحوّل، «یک عقل الهى ثابت و لا یتغیرى» وجود دارد، این موضوع را «بانجون» در کتاب (تاریخ فلسفه) از او نقل مى کند».

«طرفداران «دیالیک» معتقدند که حوادث و موجودات عالم در عین حرکت هم بهم مربوط و در یکدیگر مؤثر مى باشند، قوانین علمى و افکار و صورت هاى ذهنى و جامعه نیز از این قانون مستثنا نیستند بنابراین روح دیالیکتیک را «حرکت و تأثیر متقابل» تشکیل مى دهند».

«طرز تفکّر دیالیکتیکى هم چیزى بیش از این نیست که «حیوانات و موجودات را در حال حرکت و ارتباط به سایر اشیاى جهان مورد مطالعه قرار دهیم».

این ریشه اصلى دیالیکتیک است که از حدود «2500» سال قبل در میان فلاسفه وجود داشته اما سایر شاخ و برگ هایى که بعداً به آن اضافه شده در آینده به طور مشروح به عرضتان خواهد رسید چیزى را که فعلا لازم به تذکر مى دانم این است که (دقت کنید):

اصل موضوع حرکت و تحول و ارتباط موجودات جهان به یکدیگر به طور اجمال، یک حقیقت روشن و غیر قابل انکار است، نه فقط فلاسفه بلکه افراد عادى نیز به آن اعتراف دارند، بحث و گفتگو در تعمیم دادن آن به کلیه حقایق حتى مسائل بدیهى و مطالب مسلمه علمى و کلیه قوانین اجتماعى و تمام اصول اخلاقى مى باشد، فقط این قسمت است که مى تواند طرف داران این مسلک را از سایرین جدا کند!

دیالیکتیک و سایر مکتب هاى فلسفى: هنگامى که فلاسفه وارد میدان جهان شناسى شدند و خواستند به کمک فکر، فلسفه هستى یعنى قوانین و مقررات کلیى که بر عالم حکومت مى کند به دست آورند راه هاى مختلفى را پیمودند، و سرانجام هم به نتیجه هاى مختلفى رسیدند هر یک از این نظرات به صورت یک مکتب فلسفى در تاریخ فلسفه باقى ماند و مورد مطالعه آیندگان قرار گرفت.

بدیهى است براى کسانى که مى خواهند یکى از این مکتب ها را مورد بحث و انتقاد قرار د هند، یا از آن پشتیبانى و طرفدارى کنند لازم است سایر مکتب هاى عمده را نیز بطور اجمال مورد بررسى قرار دهند به همین جهت قبل از آنکه وارد بحث در پیرامون «اصول ماتریالیسم» و شعبه «دیالیکتیک» و نتایج آن بشویم، لازم مى دانم مجملى از مکاتب عمده فلسفى را به عرض شما برسانم، در ضمن باید در اینجا شما را به یک نکته تأسف آور متوجه سازم که غفلت از آن باعث اشتباه عده اى شده است و آن خیانت ناجوانمردانه اى است که طرفداران افراطى مکتب دیالیکتیک یعنى «مارکسیست ها و کمونیست ها» در نقل مطالب دیگران مرتکب مى شوند تا بدانید اگر آنها را «فیلسوف نماهاى خائن» بنامیم چندان ناروا نگفته ایم.

 

یکى از خیانت هاى بزرگ و غیر قابل اغماض در عالم علم و دانش این است که طرفداران یک نظریه فلسفى یا تئورى علمى، مطالب و گفته هاى مخالفین خود را تحریف کرده و یا سر و دست شکسته و ناقص نقل کنند به طورى که از همان اول طورى وانمود کنند که عقیده طرف اصولا غیر قابل قبول بلکه غیر قابل مطالعه است!

و یا اینکه هنگام طرح یک مسأله رعایت بى طرفى را در تشریح مرکز بحث نکرده و آن را طبق امیال و هوس هاى خود تفسیر نمایند تا به آسانى و سادگى مقصود خود را پیش برده و حریفان را از میدان بیرون کنند!

و یا استدلالات قابل ملاحظه طرف را نادیده فرض کرده و براى فرار از جواب آنها را در بوته فراموشى بگذارند!

البتّه این موضوعات سد بزرگى در راه دانش طلبان و در نتیجه مانعى در راه تکامل علوم و نیل به حقیقت ایجاد مى کند.

متأسفانه این موضوع در نوشته هاى کمونیست ها عموماً، و توده اى هاى ایرانى خصوصاً، به حدّاکثر یافت مى شود، به طورى که از مطالعه یک کتاب یا چند صفحه از یکى از نشریات آنها بوجود این روحیه در آنها پى مى برید.

انکار نمى کنم، ممکن است این اشتباه کارى ها گاهى در اثر کمى اطلاع و عدم دقت نویسنده آنها بوده باشد ولى بدبختانه آثار تعمد و لجاجت در بسیارى از موارد آن، ظاهر است!

براى نمونه قسمتى از سخنان نویسنده کتاب «اصول مقدماتى فلسفه» یعنى ژرژ پولیتس که یکى از اساتید دانشکده کارگرى پاریس بوده و به قول «موریس لوگوآ»: «هزاران هزار سرباز حزبى را تربیت کرده که از میان آنها بسیارى داراى مسئولیت اجتماعى شدند»! در اینجا نقل مى کنیم:

نامبرده در فصل هاى دوم و سوم و چهارم کتابش اینطور وانمود مى کند که در تفسیر حقیقت موجودات عالم دو راه بیشتر در کار نیست که خواهى نخواهى باید یکى از آن دو را اختیار کرد، یا «ایده آلیست» محض شویم و یا «ماتریالیست» تمام عیار!... در صورت اول باید وجود خارجى همه چیز را انکار کرده و آنها را جز تصورات و خیالات چیز دیگر نپنداریم خلاصه بگوییم: در عالم فقط ماییم و افکار ما!، و در صورت دوم باید تمام حقایق عالم هستى را در میان چهار دیوار «ماده» محصور کرده و در خارج از محیط ماده هیچ حقیقتى را قائل نباشیم.

در فصل پنجم آن کتابچه; راه سومى نیز پیشنهاد مى نماید که وجود و عدمش چندان با هم تفاوت ندارد، و آن مکتب «آگنوستى سیست ها» یا «لا ادریون» است، که خلاصه آنچه درباره آنها ذکر کرده این است: «ما از حقیقت خبرى نداریم! نمى دانیم حق با ماتریالیست هاست که فقط براى ماده وجود خارجى قائلند، و حتى فکر را از خواص ماده مى دانند، یا اینکه حق با ایده آلیست هاست که وجود جهان مادى خارج از ذهن را منکرند و همه راتصورات مى دانند؟!»... ولى در آخر کار این فلسفه را نیز به دره ماتریالیسم پرتاب کرده و از قول «انگلس» نقل مى کند که :

«اگنوستى سیسم چیست؟... غیر از یک ماتریالیسم شرمگین»؟!

این آقاى به اصطلاح فیلسوف مثل اینکه توجه ندارد که راه منحصر به اینها نیست قافیه هم آن قدر تنگ نمى باشد که اگر نخواهیم در بیابان وحشت زاى ایده آلیسم سر ببریم مجبور باشیم در ویرانه هاى ماتریالیسم منزل کنیم!

هرگز اینطور نیست، و بزودى خواهیم فهمید که میان این دو منزلگاه وسیع دیگریست که همواره مسکن اکثریت فلاسفه جهان بوده است.

نویسنده نامبرده در طى صفحات کتاب مزبور به اندازه اى تاخت و تاز بى منطق نسبت به عقاید مخالفین خود کرده و به قدرى نظریات آنها را با انواع استهزا و سخریه یاد مى کند که یک خواننده ساده ذهن پس از فراغت از مطالعه آن ممکن است لفظ «متافیزیک» و یا «ایده آلیسم» را یک نوع فحش و دشنام و یا لااقل مرادف با «جهالت و نفهمى» تصور کند و براى ابطال یک طرز تفکّر کافى بداند که درباره آن گفته شود «این طرز تفکّر متافیزیکى است» یا «یک نظریه ایده آلیستى است»! اگر باور ندارید قسمتى از آن را به عنوان نمونه مطالعه کنید...

هنگامى که محمود به اینجا رسید «سعید» که یکى از دوستان تازه او بود و جوانى تحصیل کرده و روشن به نظر مى رسید سخنان او را قطع کرده، گفت: قبل از هر چیز باید عرض کنم علاقه من نسبت به شما (اشاره به محمود) نه از لحاظ این است که شما با عقاید چپى ها مخالفید و با آن مبارزه مى کنید زیرا از مطالعاتى که من در پیرامون گفته هاى آن ها کرده ام جز حالت تردید و شک نتیجه دیگرى نبرده ام، بلکه از نظر قدرت منطق و وسعت اطلاعات شماست، امیدوارم بتوانم به کمک افکار شما حقیقت را درک کنم ولى البتّه از تقلید کورکورانه و مطالب غیرمستدل نیز بیزارم، اما در عوض این قدر تسلط بر نفس دارم که در مقابل منطق صحیح کاملا تسلیم شوم اکنون اگر اجازه بدهید سؤالى دارم، محمود با یک لحن تأسف آمیز گفت: اى کاش همه جوانان ما مثل شما بودند... بفرمایید... بفرمایید...

«سعید» ـ چرا ماتریالیست ها در گفته ها و نوشته هاى خود بیشتر به میدان ایده آلیست ها مى آیند و معمولا صحبتى از سایر مکتب هاى فلسفى در کار نمى آورند، مثل اینکه سایر مکاتب فلسفى را هیچ مى شمارند.

محمود ـ این موضوع ممکن است دو علت داشته باشد، یکى اینکه ایده آلیسم، همان طور که عرض شد، درست نقطه مقابل ماتریالیسم است، دیگر اینکه چون مسلک ایده آلیست ها خیلى زننده و برخلاف وجدان توده مردم است، زیرا هر کس فطرتاً براى موجودات، در خارج ذهن خود وجودى قائل است لذا از لحاظ تبلیغاتى، مبارزه با چنین عقیده اى خصوصاً در برابر افراد عادى و عارى از فلسفه آسانتر و قطعاً مؤثرتر و نتیجه بخش تر است، لذا اگر ملاحظه مى کنید نویسنده کتاب «اصول مقدماتى فلسفه» یا عده دیگرى، خواننده را بر سر دو راهى ماتریالیسم و ایده آلیسم قرار مى دهند و قسمت زیادى از کتاب خود را اختصاص به ردّ فلسفه ایده آلیسم داده اند، براى آنها البتّه بى فایده نیست! و به عقیده خود کار عاقلانه اى انجام مى دهند ولى با کمى دقت معلوم مى شود که منشأ حقیقى اینگونه بحث ها تعصب خشک و بى مورد است، به هر حال مجدداً به شما توصیه مى کنم که متوجه باشید تحت تأثیر اینگونه بحث ها قرار نگیرید.

از اصل مقصد دور نرویم... عرض کردم قبل از هر چیز باید شرح مختصرى درباره مکتب هاى عمده فلسفى بدهم، از میان کلیه آنها کافى است پنج مکتب زیر را مورد بحث قرار دهیم:

1ـ ایده آلیسم یا مکتب عقیده مندان به جهان تصورى.

2ـ ماتریالیسم یا مادیگرى و مکتب عقیده مندان به جهان مادى فقط.

3ـ متافیزیسم یا فلسفه «ماوراى طبیعت» و مکتب عقیده مندان به جهان مادى و مجرد هر دو.

4ـ آگنوستى سیسم یا مکتب لا ادریون و شکّاکان.

5ـ سوفیسم یا مکتب سوفسطایى ها و منکرین حقیقت به طور مطلق.

 


1 . هراکلیت یا هرقلیطوس از حکماى یونان باستان است که در اوایل قرن پنجم قبل از میلاد مى زیسته و از اهل «افبسوس» است.

 

در تنگناى زندان...مکتب هاى عمده فلسفى
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma