سرچشمه عقیده به جهان ماوراى طبیعت

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
فیلسوف نماها
جنایتى در شرف تکوین است!قانون علیّت

روزها گذشت... محمود پس از یک سلسله معالجات طولانى عمر دوباره اى به دست آورده و با بدنى ضعیف و فرسوده و چهره اى زرد و پژمرده، بیمارستان را ترک کرد. پزشک ها توصیه کرده بودند که براى تجدید قواى از دست رفته، نیازمند به یک استراحت طولانى در یک نقطه خوش آب و هوا و خالى از همهمه و غوغاست.

از حسن تصادف این موضوع به وسیله دعوتى که از طرف عموى وى به عمل آمد به زودى جامه عمل به خود پوشید، عموى وى که علاقه مفرطى نسبت به او داشت او را به منزل زیباى ییلاقى خود، که در دامنه هاى دماوند قرار داشت دعوت کرده و کلیه وسایل راحتى او را فراهم ساخت.

روزها وقتى آفتاب پرده هاى طلایى خود را از لابه لاى شاخه هاى درختان آویزان مى ساخت محمود با خیالى راحت و خاطرى آسوده در وسط خیابان هاى مارپیچ باغ آهسته آهسته قدم مى زد و از تماشاى آن مناظر زیبا و نشاط انگیز که بدست نقاش زبردست بهار طرح ریزى و رنگ آمیزى شده بود، لذت مى برد.

سال ها بود انتظار یک چنین محیط آرام و فراغت خاطرى را مى کشید تا در آغوش آن به مطالعه «کتاب بزرگ هستى» بپردازد، و داستان هاى شیرین و دلپذیر آن را یکى پس از دیگرى بخواند و حقایق روشن و نورانى عالم خلقت را از نزدیک مشاهده کند.

گویى کلیه قواى خود را در یک نقطه متمرکز ساخته و در پیرامون یگانه مبدأ حیات و هستى اندیشه مى کرد و آثار قدرت و دانش او را در میان برگ هاى زیبا و غنچه هاى پیچیده گل ها جستجو مى نمود.

گویى در اعماق جویبارها، و در میان توده هاى انبوه برگ انجمن هاى بزرگى برپاست که دراطراف پیچیده ترین مسائل زندگى دقیق ترین رموز حیات، و بالاخره فلسفه هستى و رازهاى آفرینش گفتگو مى کنند و با زبانى مخصوص و الفاظى ابهام آمیز با یک عالم صمیمیت و خلوص تبادل نظر مى نمایند!

گاهى مى خواست کلیه نیروهاى خود را در «چشم» کرده و به کمک آن، ریزترین خطوطى که بر لوح طبیعت نگاشته شده بخواند و زمانى چشم را بسته سرا پا «گوش» مى شد و به زمزمه هاى دلنواز موجودات عالم هستى گوش مى داد، در پایان یک پارچه در عالم «تفکّر» فرو مى رفت و آنچه از شگفتى هاى جهان هستى را دیده بود مورد بررسى و دقت قرار مى داد، سپس لبخندهاى تمسخرآمیزى بر لب هاى او نقش مى بست و با خود مى گفت راستى گفته هاى خام پیروان مکتب ماتریالیسم به گفتارهاى یک نفر مریض عصبى شبیه تر است تا به سخنان یک فیلسوف متفکّر!...

یک روز عموى محمود براى ملاقات وى به ییلاق آمده بود از دور مشاهده کرد که محمود زیر لب با خود زمزمه اى دارد، پیش خود گفت : نکند در اثر حوادث بیمارستان پریشانى حواس و اختلال فکر به او دست داده باشد، با عجله تمام نزد او آمده و براى تحقیق حال با این جمله شروع به صحبت کرد.

محمود جان! چرا این قدر سر به سر کمونیست ها مى گذارى؟! آخر مگر تو به زندگى و جوانى خود علاقه مند نیستى؟ بزرگ ترها و آن هایى که خطر کمونیسم مستقیماً متوجه آنهاست این قدر به فکر مبارزه با آنها نیستند تو کاسه از آش داغتر شده اى؟!

محمود که از خدا مى خواست کسى را پیدا کند و قسمتى از رازهاى درون خود را براى او شرح دهد از این سؤال خوشوقت شده گفت:

شما که حرف هاى این جمعیّت را ندیده اید که چها مى گویند. انسان چطور مى تواند آن همه را بشنود و خاموش بنشیند؟، الآن در اطراف این موضوع فکر مى کردم که این ها با جسارت و بى پروایى مخصوصى در کتاب ها و نوشتجات خود مانند «اصول مقدماتى فلسفه» و «عرفان و اصول مادى» و غیر اینها مى گویند: «عقیده به خدا مولود جهل و نادانى بشر است»! و «خدا مخلوق پندار آدمى است»!

اگر چه این حرف مخصوص آنها نیست بلکه همه مادى ها همین را مى گویند ولى نه به این جسارت و بى پروایى، اینها مى گویند:

«آن روزهایى که بشر از سرچشمه علم و دانش دور بود و روابط علل و معلولات طبیعى را هنوز کشف نکرده بود با هر موضوع پیچیده و بغرنجى روبه رو مى شد و از درک علل مادى آن عاجز مى گردید فوراً دست به دامن اوهام زده و علت هاى غیر ما دى و خدایانى براى آن در عالم پندار خود مى ساخت!»

«مثلا مى دید که قطرات شفاف باران و دانه هاى شش گوشه برف از آسمان فرو مى بارند و با صداى غرش رعد و شعله عجیب برق گوش و چشم انسان را خسته و خیره مى کنند، ولى نمى دانست که علت باریدن باران و برف، تابش آفتاب بر سطح دریاها و تکاثف بخارهاى ایجاد شده از آن و تبدیل شدن آن به قطرات باران و دانه هاى برف در اثر برودت هواى جوست و یا اینکه رعد و برق نتیجه تبادل الکتریسته هاى مثبت و منفى بین دو توده ابر است لذا یک سلسله علل غیر مادى براى آن مى تراشید»!

«انسان هاى اوّلیه که وجود تب مالاریا را در افراد مجاور باتلاق ها و آب هاى راکد مى دیدند، چون از وجود میکروب مالاریا و انتقال آن به وسیله پشه مخصوص و تخم گذارى این پشه در چنین نقاطى بى خبر بودند، این بیمارى را به گردن «اجنه و شیاطین» مى انداختند که در مرداب ها و باطلاق ها زندگى دارند! سپس عقیده به خدایان و علل ماوراى طبیعت در سایه قانون تکامل، ترقى کرده و کم کم به صورت «یگانه پرستى» و عقیده به خداوند یکتا بیرون آمد»!

«ولى چیزى نگذشت که روابط موجودات جهان یکى پس از دیگرى کشف شد و آن قواى غیبى و خدایان خیالى شروع به عقب نشینى کرده و جاى خود را به قوانین علمى دادند! و به همین دلیل عقیده به مبدأ و نیروهاى ماوراى طبیعت با پیشرفت علوم طبیعى روز به روز ضعیف تر مى گردد»!

به این مقدار هم قناعت نکرده و گاهى تفسیر و تعلیل دیگرى، که در ضعف و سستى دست کمى از تفسیر سابق ندارد، براى پیدایش عقیده «خداپرستى» ذکر مى کنند و مى گویند : «عقیده به خدایان مولود ضعف نفس، و ترس بشر از عوامل موحش طبیعى از قبیل صاعقه ها و زلزله ها و طوفان ها و امثال آنهاست، یعنى چون انسان از آنها مى ترسید به خدایان پندارى پناه مى آورد، و یا عوامل طبیعى را پرستش مى نمود» من وقتى این سخنان را به خاطر مى آورم بحال آنها تأسف مى خورم آیا شما عقیده دارید من در برابر این افکار خرافى خاموش بنشینم و دست از مبارزه بردارم؟

عموى محمود که مرد کنجکاوى بود از شنیدن این سخنان دچار حیرت و تعجب شدیدى شده بود، دست و پاى خود را گم کرده و پس از چند لحظه سکوت گفت: مثلا مى خواهم بدانم این حرف ها کجایش خراب است؟! بالاخره هر دلیلى جواب مى خواهد و فقط با لبخند و ادعاى اینکه این نظریه یک نظریه خرافى است نمى توان قناعت کرد!

محمود ـ ببخشید... اینها دلیلى براى گفتار خود نگفته اند تنها یک ادعا و فرضیه بدون دلیل و مدرک بود زیرا آنها کوچک ترین استدلالى براى اثبات این مدعا که «فکر خداپرستى مولود نادانى بشر است!» ذکر نکرده اند، فقط با یک مشت فرضیه ها که شاید ظاهر آن براى بعضى فریبنده باشد اکتفا کرده اند، اما در عین حال براى اینکه بدانید لبخندهاى من بیجا نیست و اینکه گفتم یک نظریه خرافى بیش تر نیست درست گفته ام با کمال افتخار حاضرم سستى آن را با منطق و دلیل روشن کنم و اطمینان دارم شما هم بزودى با من موافق خواهید شد، شما مسلّم بدانید که...

عموى محمود در وسط حرف او دویده گفت اصلا قبل از همه این حرف ها مطلب دیگرى در اینجاست و آن این که : معروف است کمونیست ها با مذهب اشخاص کار ندارند و حتى در روسیه شوروى مساجد و کلیساهاى فراوان یافت مى شود که روحانین اسلامى و مسیحى آنها را اداره مى کنند و از پشتیبانى دولت شوروى نیز بى بهره نیستند! هر سال عده اى هم به حج مى روند بلکه مى گویند مسلمانان شوروى به حقیقت اسلام نزدیک تر از مسلمانان ایران و سایر کشورهاى سرمایه دارى هستند! در نشریه هاى آنها نیز نام خدا و پیغمبر مکرر برده مى شود... مگر بیهوده سخن به این درازى ممکن است؟!

محمود قاه قاه خندید و گفت حاج آقا پس اجازه بدهید اوّل جواب این حرف را بدهم، من از شما که شخص چیز فهمى هستید توقع این صحبت را نداشتم اگر عرضم را راجع به مخالفت شدید آنها با عقاید مذهبى باور ندارید مدارک آن حاضر است.

این تبلیغاتى را که راجع به وجود مذهب و آزادى آن در شوروى ملاحظه مى کنید عارى از حقیقت است، منظور از این خلاف گویى ها این است که تخم هواخواهى خود را در دل هاى کارگران و دهقانان خداپرست و با ایمان بکارند، بطورى که احساسات دینى آنان هم جریحه دار نشود، شالوده کمونیسم، ماتریالیسم (مادیگرى) است، و آن درست نقطه مقابل خداپرستى است، این حساب دو دو تا چهار تاست.

در روسیه شوروى تبلیغات خداپرستى به اندازه اى محدود و تحت کنترل است که جوانانى که در این دوره سى و چند ساله اخیر، در آنجا تربیت شده اند، حتى از واضح ترین حقایق دینى بى خبرند.

یکى از رفقاى تبریزى من مى گفت: ایّام ماه رمضان که وقت بیشترى براى مطالعه داشتم به کتاب فروشى مراجعه کردم تا کتابى تهیه کرده مطالعه کنم، در آنجا یک نفر جوان مهاجر قفقازى را ملاقات کردم که کتابفروش او را به نام «سیّد حسن» به من معرفى کرد، وقتى از منظور من مطلع شد از من پرسید آقا ماه رمضان چیست؟! من خیال کردم شوخى مى کند، و در حالى که از این شوخى بى مزه ناراحت شده بودم گفتم: ماه رمضان؟... ماه رمضان چیزى است که از شما تا به حال مخفى مانده است؟ ولى او جداً قسم یاد کرد که نمى دانم، گفتم تو مى گویى نام من سیّد حسن است چطور سیّدى هستى که از واضح ترین دستورات جدّت بى خبرى! گفت اگر باور مى کنید سیّد بودن من هم مثل ماه رمضان است. همین قدر مى دانم از کوچکى به من مى گفتند سیّد حسن! خیال مى کنم سیّد یک کلمه تشریفاتى است که به نام من ملحق شده است! حاج عمو از این شواهد بسیار است نمى خواهم بیش از این در این مقوله ها وارد شوم، بهتر این است به جواب اصل مطلب راجع به فرضیه آنها در پیدایش عقیده خداپرستى بپردازم.

فعلا کارى به این موضوع نداریم که روح خداپرستى و عقیده به مبدأ جزء فطریات بشر و نظیر سایر غرایز طبیعى اوست که از اوّلین زمان حیات در او وجود داشته، اگر چه در اثر جهل و نادانى و تربیت هاى غلط به رنگ هاى مختلفى جلوه گر شده است، این موضوع را با دلایل آن به وقت دیگرى موکول مى کنم.

همچنین از وضع دعوت پیغمبران و قراینى که بر صدق گفتار آنها موجود است نیز صرف نظر کرده و موضوع پیدایش عقیده به خدا را تنها از نظر جریان طبیعى مورد بحث قرار مى دهم تا روشن شود که ظهور این عقیده، على رغم تخیلات طرفداران مکتب «ماتریالیسم» مولد علم و دانایى بشر بوده است، و آنچه مسلماً مولود جهل و نادانى بشر است همین افکار مادیگرى است، در اینجا دو سه موضوع را باید عرض کنم:

جنایتى در شرف تکوین است!قانون علیّت
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma