انتحار ماتریالیسم!

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
فیلسوف نماها
یک بام و دو هوا!صفیر گلوله همه جا پیچید!

بدترین بلایى که به جان این روش فلسفى افتاده و آن را به فنا و نیستى تهدید مى کند، این است که خودش به دست خود; گور خویش را کنده و وسایل نابودى خود را، بدون آنکه توجه داشته باشد، فراهم کرده است! (دقت کنید).

زیرا وقتى مطابق این منطق، کلیه افکار فلسفى و تئورى هاى علمى حتى روحیات وعادات اشخاص، وخلاصه تمام تحولات اجتماعى و فکرى، را مولود محیط مادى و وضع اقتصادى و طرز دستگاه هاى تولید بدانیم، باید فلسفه «ماتریالیسم» هم که محصول یک مکتب خاص فلسفى است; به نوبه خود مولود وضع محیط و کیفیت اقتصادى و شرایط مادى معینى باشد ـ به طورى که اگر آن شرایط تغییر مى کرد این طرز فکر هم قطعاً تغییر مى نمود.

ساده تر بگویم : افکارى که از مغز شاگردان این مکتب مانند «مارکس ـ انگلس ـ لنین ـ استالین» تراوش کرده، طبق اصل مذکور، زاییده وضع محیط زندگى آنهاست که ایشان را تحت تأثیر قهرى خود قرار داده و جبراً به قبول این عقیده واداشته است!

با این حال چطور مى توان آن را به عنوان یک نظریه واقعى مطلق پذیرفت و اساس «جهان شناسى» و کشف روابط موجودات عالم قرار داد؟

باز واضح تر عرض کنم : ما با یک سؤال کوتاه محکومیت آنان را مسلّم مى سازیم:

آیا این اصل که همه چیز معلول محیط و شرایط مادى و اقتصادى مخصوصى است عمومیت دارد یا خیر؟! این سؤال یکى از دو جواب بیشتر ندارد، اگر بگویند این اصل کلى نیست و عمومیت ندارد پس براى همیشه باید از صف نظریات کلى فلسفى و جهان شناسى خارج شود و در قبر فراموشى دفن گردد!

و اگر واقعاً کلى و عمومى است پس خود آنها و مکتبشان و فلسفه و افکارشان همه و همه، مشمول آن خواهد بود ـ یعنى همگى زاییده محیط و شرایط خاصى است، در این صورت باز ارزش خود را به طور مسلّم از دست مى دهد و به محیط بسیار محدودى که قیود زمانى و مکانى و شرایط دیگر از همه سو آن را احاطه کرده است، اختصاص پیدا مى کند، و در هر حال فلسفه ماتریالیسم مجبور است موقعیت فلسفى خود را ترک گفته و محل را براى فلسفه دیگرى که بتواند از عهده تعلیل و تفسیر واقعى عموم موجودات و محیط هاى گوناگون، بر آید باز گذارد!

 

راستى خیلى مضحک است! این آقایان همه چیز را زاییده محیط مى دانند، اما به خود و افکار خود ابداً توجهى ندارند و بلا جهت خود را از قید این قانون کلى که خودشان ساخته اند، مستثنا مى دانند!

مثل اینکه در گوشه اى از عالم ارواح، یعنى در خارج از محیط ماده (همان محیطى که اصلا آن را قبول ندارند) کرسى گذارده و آزادانه و بطور مطلق (بدون اینکه تحت تأثیر محیط خود قرار گیرند) درباره اوضاع جهان ماده، مطالعه و قضاوت مى کنند!

ما مى خواهیم به آنها حالى کنیم که اگر راستى این قضاوت هاى شما در محیطى است خارج از افق ماده که حتى دست تحول و دیالیکتیک به سوى آن دراز نمى شود، پس ناچار باید به قبول فلسفه ماوراى طبیعت تن در دهید، و الا شما را با منطق خودتان به قعر عالم ماده متغیر مى کشانیم و با زنجیرهاى محیط مخصوص و طرز تولید معین، در گوشه اى از آن زندانى مى کنیم، تا هرگز نتوانید از محیط کوچک خود خارج شده و بر جهان پهناور، بر محیط هاى مختلف، و بالاخره بر کلیه تاریخ بشریت حکومت کنید، ما مى خواهیم با این منطق، آن نظریه غیر منطقى را از مغز شما بیرون کشیده، در قبرستان اوهام دفن کنیم.

شاید باور نمى کردید در مثل چنین بن بستى گرفتار شوید ولى این سرانجام همان راهى است که با عجله و بى صبرى به پاى خود پیموده اید!

این بود سرگذشت انتحار ماتریالیسم!

محمود پس از ختم این جمله خداحافظى کرده و ازمنزل افسر شهربانى خارج شد.

یک بام و دو هوا!صفیر گلوله همه جا پیچید!
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma