نگارش این کتاب براى چه منظور بود؟

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
فیلسوف نماها
آنجا که حقایق عقلى، حسى مى شود!خطر نزدیک مى شود

انقلاب 1917 روسیه، برخلاف پیش بینى هاى(1) مارکس و انگلس (پایه گزاران کمونیسم جهانى) طومار دیکتاتورى «تزارى» را درهم نوردید و حکومت کمونیستى ریشه دارى به جاى آن برقرار ساخت و از آن وقت دنیا، عملا به دو بخش تقسیم شد: «جهان آزاد» یعنى کلیه کشورهاى سرمایه دارى، و «جهان کمونیسم و کارگرى» که در آن هنگام منحصر به روسیه شوروى بود و سانسور شدیدى که گاهى از آن به «دیوار آهنین»! تعبیر مى کنند در مرزهاى آن حکمفرما گردید.(2)

کمونیسم تازه نفس، مانند سیل خروشانى به کشورهاى همجوار شوروى سرازیر شد و پس از مدت نسبتاً کوتاهى بیشتر آنها را در خود هضم کرد ـ به طورى که امروز، پس از گذشت «37» سال، نصف بیشتر دو قاره بزرگ «آسیا و اروپا» را فرا گرفته و بقیه را نیز کم و بیش تهدید مى کند!

ولى نباید فراموش کرد که : اجحاف فوق العاده سرمایه داران، بحران هاى اقتصادى، فساد طبقات حاکمه، تعدیات دول استعمار کننده; چهار عامل مهم و اساسى براى موفقیت آنان بود!

این سیل خروشان، نه تنها ثروت و سرمایه هاى خصوصى، بلکه آداب مذهبى و اخلاقى و رسوم ملى و بالاخره فلسفه و حقوق و مقررات اجتماعى را از جا کنده، قسمتى را در میان امواج خود مدفون ساخت و بقیه را به صورتى که مى خواست بیرون آورد! و البته با توجه به ماهیت کمونیسم و اصول «مارکسیسم» جاى تعجب هم نبود.

همان طور که «مارکس» و «انگلس» در مانیفست (بیانیه) حزب کمونیست، تلویحاً به آن اشاره کرده و گفتند : «چه جاى تعجب که این انقلاب، در جریان خود آداب و رسومى را از بین ببرد»؟

دولت هاى سرمایه دارى براى پیش گیرى از این سیل خروشان زنجیرهاى اتحادیه ها بهم بافتند، ولى مسلّم است امواج سیل را با این تارهاى سست نمى توان دربند کرد!

موضوعى که جاى تردید و انکار ندارد این است که : تنها چیزى که مى تواند دامنه این خطر را کوتاه کند دو موضوع است که از لحاظ تئورى علمى بسیار ساده و آسان ولى به همین نسبت از لحاظ عمل بسیار دشوار است :

1ـ بکاربردن نقشه هاى صحیح اقتصادى که حافظ حقوق کارگران و رنجبران و مانع تعدیات سرمایه داران بوده باشد.

2ـ تبلیغ پى گیر فرهنگى متّکى به اصول علمى که بتواند افکارى را که در اثر تبلیغات گمراه کننده کمونیست ها و عمال آنها منحرف شده است، راهنمایى کند.

موضوع دیگرى که دراینجا لازم به تذکر است اینکه : کمونیسم از بدو پیدایش، یعنى قبل از آن که به صورت حکومت کارگرى روسیه کنونى درآید، خود را با تمام وسائل مجهز مى کرد حتى «فلسفه» را نیز براى تبلیغات علمى و فرهنگى خود استخدام کرد! تا آنجا که اتحادیه مخفى کمونیست هاى جهان که در سال 1847 در «لندن» تشکیل جلسه دادند از «مارکس» و «انگلس» دعوت کردند که «مانیفست» (بیانیه) حزب را براى آنها بنویسند.

آنها هم برخلاف اصول علمى; از ذى المقدمه به سوى مقدمه بر گشته، و مقدمه اى که در خور آن باشد تهیه کردند و براى تکمیل انجام این مأموریت، مکتبى به نام «مارکسیسم» که تکیه گاه آن منطق دیالیکتیک بود، ترتیب دادند و به این وسیله به خواسته هاى «اقتصادى و حزبى» خود، لباس فلسفه پوشانیدند!...

رجال سیاسى شوروى نیز با همه بى اطلاعى از فلسفه، این «فیلسوف مآبى» را از دست نداده بلکه در ترویج آن کوشیدند ـ به طورى که امروز تا سخنى از کمونیسم به میان مى آوریم خود را با یک مشت «فیلسوف نما»! روبه رو مى بینیم! ولى خوشبختانه با این همه نتوانستند قیافه حقیقى خود را در پشت ماسک این «فلسفه ساختگى» مخفى کنند و از همه جالب تر اینکه خودشان نیز بدون توجه، به این حقیقت اعتراف کرده اند! به طورى که مترجمین مانیفست در یادداشت هاى آخر آن مى نویسند:

«... در آن زمان (یعنى قبل از ورود مارکس و انگلس به حزب کمونیست) البته هنوز کمونیسم داراى پایه علمى و فلسفى نشده بود...» یعنى پس از فراغت از تشکیل حزب کمونیست، پایه آن را تهیه کردند!...

نگارنده سال ها در اطراف این «مکتب» و عواقب خطرناک معنوى و مادى که از آن متوجه عالم بشریت مى شود، مطالعاتى به عمل آورده و سخنان آنها را با عده اى از دوستان، مورد بررسى و تجزیه و تحلیل قرار داد، تا اینکه تصمیم گرفت نتیجه افکار خود را براى اطلاع عموم به رشته تحریر درآورد لذا به جمع آورى مطالب این کتاب مبادرت ورزید.

مانع بزرگى که بیش از هر چیز بر سر این راه خودنمایى مى کرد، عدم اطلاع غالب افراد از اصطلاحات فلسفى جدید و قدیم بود، ولى آن هم با حذف آن اصطلاحات و یا تبدیل به عبارات ساده معمولى (بدون اینکه ارزش حقیقى خود را از دست دهد) از میان برداشته شد.

باز براى کمک به این منظور مطالب مزبور را با یک رشته حقایق شیرین و جالب اجتماعى و تاریخى آمیخته، و در قالب داستانى ریختیم تا فهم آن از هر جهت سهل و آسان باشد ـ قبلا قسمتى از این کتاب بصورت مقالات مسلسلى در مجله «مجموعه حکمت» چاپ و منتشر شد، چون خوانندگان مجله مکرر درخواست جمع آورى و چاپ مستقل آن را کردند، دفتر مجله نامبرده که همواره هدفش نشر آثار دینى و علمى و مبارزه با مفاسد اخلاقى و اجتماعى بوده و گام هاى بلندى در این قسمت برداشته است، مقالات مزبور را پس از تکمیل و اضافات فراوان نگارنده، به ضمیمه قسمت هایى که به چاپ نرسیده بود به سرمایه خود به صورت کتابى که از نظرتان مى گذرد منتشر ساخت، به این امید که تحولى در افکار عموم خصوصاً طبقه جوانان ایجاد کند.

تقاضایى که از خوانندگان محترم داریم این است که مندرجات کتاب به خصوص «بخش سوم» را با دقت مطالعه فرمایند، سپس هرگونه انتقاد و اعتراضى دارند با نگارنده مکاتبه کنند تا توضیحات لازم داده شود...

قم ـ 21 مرداد ماه 1333

ناصر مکارم شیرازى

 

 

 


1 . پیش بینى آنها این بود که انقلاب کمونیستى در کشورهاى آلمان و فرانسه و انگلستان، قبل از سایر کشورها واقع خواهد شد!

2 . امروز تقسیم دنیا به دو «بلوک» نیز در شرف زوال است، و نیروى سوم، یعنى ملت هاى بى طرف و آزاد جهان، قدرت بزرگى را تشکیل مى دهند و به احتمال قوى در آینده بزرگترین قدرت ها را خواهند داشت!

 

آنجا که حقایق عقلى، حسى مى شود!خطر نزدیک مى شود
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma