پاداش هاى عظیم بهشتى!

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 25
سوره انسان/ آیه 12- 22 سوره انسان/ آیه 23- 26


بعد از اشاره اجمالى در آیات گذشته، به نجات «ابرار و نیکان» از عذاب هاى دردناک روز قیامت، رسیدن به لقاى محبوب، و غرق سرور و شادمانى شدن، در آیات مورد بحث به شرح این نعمت هاى بهشتى پرداخته، حداقل پانزده نعمت را در طى این آیات بر مى شمرد:
نخست از مسکن و لباس این بهشتیان، سخن مى گوید، مى فرماید: «خداوند در برابر صبر و شکیبائى آنها بهشت، لباس ها و فرش هائى از حریر را به آنها پاداش مى دهد» (وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِیراً).
آرى، در برابر آن همه استقامت و ایثار، که نمونه آن وفاء به نذر، روزه داشتن، و بخشیدن طعام مورد نیاز خود هنگام افطار، به مسکین و یتیم و اسیر است، خداوند آنها را در باغ هاى مخصوصى از بهشت جاى مى دهد، و بهترین لباس ها را بر آنها مى پوشاند.
نه تنها در این آیه که در آیات دیگر قرآن نیز به این حقیقت تصریح شده که پاداش هاى قیامت در مقابل صبر و شکیبائى انسان است (صبر در طریق اطاعت، صبر در برابر معصیت، و صبر و استقامت در برابر مشکلات و مصائب).
در آیه 24 سوره «رعد» مى خوانیم: فرشتگان به بهشتیان چنین خوشامد مى گویند: سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ: «درود بر شما به خاطر صبر و استقامتى که داشتید».
و در آیه 111 «مؤمنون» آمده است: إِنِّی جَزَیْتُهُمُ الْیَوْمَ بِما صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفائِزُونَ: «من امروز آنها را به خاطر صبر و استقامتشان پاداش دادم، آنها پیروز و رستگارند».

* * *

پس از آن مى افزاید: «این در حالى است که آنها بر تخت هاى زیبا تکیه کرده، نه گرمى آفتاب را مى بینند، و نه سردى هوا را» (مُتَّکِئِینَ فِیها عَلَى الْأَرائِکِ لا یَرَوْنَ فِیها شَمْساً وَ لا زَمْهَرِیراً).
ذکر این حالت (تکیه کردن بر تخت ها) اشاره به آرامش و راحتى کامل آنها است; چرا که انسان معمولاً در حالت آرامش، در چنین حالتى به سر مى برد، و ذیل آیه نیز اشاره به اعتدال کامل هواى بهشت است.
نه این که: خورشید و ماه در آنجا وجود نداشته باشد، بلکه با وجود سایه هاى درختان بهشتى تابش ناراحت کننده خورشید وجود ندارد.
«أَرائِکَ» جمع «اریکه» در اصل به تخت هائى مى گویند که در حجله عروس مى نهند و منظور در اینجا تخت هاى زیبا و فاخر است.
«آلوسى» مفسر معروف اهل سنت در «روح المعانى» در حدیثى از «ابن عباس» چنین نقل مى کند:
بَیْنا أَهْلُ الْجَنَّةِ فِى الْجَنَّةِ اِذْ رَأَوْا ضَوْءاً کَضَوْءِ الشَّمْسِ، وَ قَدْ أَشْرَقَتِ الْجِنانُ بِهِ فَیَقُولُ أَهْلُ الْجَنَّةِ یا رِضْوانُ ما هذا؟ وَ قَدْ قالَ رَبُّنا لا یَرَوْنَ فِیْها شَمْساً وَ لا زَمْهَرِیْراً، فَیَقُولُ لَهُمْ رِضْوانُ لَیْسَ هذا بِشَمْس، وَ لا قَمَر، وَ لکِنْ عَلِىٌّ(علیه السلام) وَ فاطِمَةُ(علیها السلام) ضَحِکا، وَ أَشْرَقَتِ الْجِنانُ مِنْ نُورِ ثَغْرَیْهِما!:
«هنگامى که بهشتیان در بهشت هستند ناگهان نورى همچون نور آفتاب مشاهده مى کنند که صحنه بهشت را روشن ساخته، بهشتیان به رضوان (فرشته مأمور بهشت) مى گویند: این نور چیست؟ با این که پروردگار ما فرموده: در بهشت نه آفتاب را مى بینند و نه سرما را؟!
او در پاسخ مى گوید: این نور خورشید و ماه نیست، ولى على(علیه السلام) و فاطمه(علیها السلام) خندان شده اند و بهشت از نور دندانشان روشن گشته است»!.(1)
«زمهریر» از ماده «زَمْهَر» به معنى شدت سرما، یا شدت غضب، یا سرخ شدن چشم، بر اثر خشم، مى باشد، و در اینجا منظور همان معنى اول است.
در حدیثى آمده است: در جهنم نقطه اى وجود دارد که از شدت سرما اعضاى بدن از هم متلاشى مى شود.(2)

* * *

آیه بعد، در ادامه این نعمت ها مى افزاید: «این در حالى است که سایه هاى درختان بهشتى بر آنها فرو افتاده، و چیدن میوه هایش براى آنها بسیار سهل و آسان است» (وَ دانِیَةً عَلَیْهِمْ ظِلالُها وَ ذُلِّلَتْ قُطُوفُها تَذْلِیلاً).(3)
نه مشکلى وجود دارد، نه خارى در دست مى رود، و نه احتیاج به تلاش و حرکتى براى چیدن میوه ها است!
بار دیگر یاد آورى این نکته را ضرورى مى دانیم که اصول حاکم بر زندگى انسان در آن جهان، با این جهان، بسیار متفاوت است، و آنچه درباره نعمت هاى بهشتى در این آیات و آیات دیگر قرآن آمده، تنها اشاراتى است پر معنى به آن مواهب عظیم، و گرنه طبق تصریح بعضى از روایات در آنجا نعمت هائى است که هیچ چشمى ندیده، هیچ گوشى نشنیده و بر اندیشه هیچ کسى نگذشته است.
«ابن عباس» سخنى دارد که در ذیل بعضى از آیات همین سوره بیان کرده است: مى گوید: آنچه را خداوند در قرآن از نعمت هاى بهشتى نام برده مثل و مانندى در دنیا ندارد، ولى خداوند آن را با نامى که براى ما شناخته شده است نام مى برد، مثلاً از شراب طهورى نام مى برد که با «زنجبیل» ممزوج است این ماده معطرى بود که عرب به آن علاقه داشت.(4)

* * *

پس از آن به توضیح قسمتى از چگونگى پذیرائى از این میهمانان بهشتى، وسائل پذیرائى آنها، و پذیرائى کنندگان مى پردازد، مى فرماید: «در گرداگرد آنها ظرف هائى از نقره و قدح هائى بلورین مى گردانند» (وَ یُطافُ عَلَیْهِمْ بِآنِیَة مِنْ فِضَّة وَ أَکْواب کانَتْ قَوارِیرَا).

* * *

«ظرف هاى بلورینى از نقره! که آن را به اندازه لازم آماده کرده اند» (قَوارِیرَا مِنْ فِضَّة قَدَّرُوها تَقْدِیراً).
در این ظرف ها انواع غذاهاى بهشتى، و در آن قدح هاى بلورین انواع نوشیدنى هاى لذت بخش و نشاط آفرین، به مقدارى که مى خواهند و علاقه دارند موجود است، و خدمتکاران بهشتى پیوسته گرد آنها دور مى زنند و به آنها عرضه مى کنند.
«آنِیَة» جمع «اناء» به معنى هرگونه ظرف است، و «اکواب» جمع «کوب» (بر وزن خوب) به معنى ظرف آب است که دسته نداشته باشد که گاه از آن تعبیر به «قدح» مى شود.
«قواریر» جمع «قاروره» به معنى ظرف بلورین و شیشه اى است.
عجب این که مى فرماید: ظرف هاى بلورین بهشتى از نقره ساخته شده! در حالى که در عالم دنیا چنین ظرفى مطلقا وجود ندارد، و ظرف هاى بلورین را از سنگ هاى مخصوصى که ذوب مى کنند مى سازند، ولى همان خدائى که این امکان را در سنگ تیره آفرید که قابل تبدیل به شیشه و بلور باشد، مى تواند در فلزى همچون نقره نیز بیافریند.
به هر حال، از این تعبیر استفاده مى شود: ظرف ها و جام هاى بهشتى هم صفا و شفافیت بلور را دارد، هم درخشندگى و زیبائى نقره را، و نوشابه هائى که در آن است کاملاً نمایان است.
قابل توجه این که: در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) آمده است: یَنْفُذُ الْبَصَرُ فِى فِضَّةِ الْجَنَّةِ کَما یَنْفُذُ فِى الزُّجاجِ!: «نور چشم انسان در نقره بهشتى نفوذ مى کند، آن چنان که در شیشه و بلور دنیا نفوذ دارد».(5)
این را نیز مى دانیم در عصر ما دانشمندان به اشعه هائى پى برده اند (مانند اشعه ایکس) که از اجسام تیره نیز عبور مى کند و درون آن را مانند بلور نشان مى دهد.
«ابن عباس» مى گوید: همه نعمت هاى بهشتى شبیه و مانندى در دنیا دارد جز ظرف هاى بلورین که از نقره است که در دنیا شبیه و مانندى براى آن نیست.(6)

* * *

آن گاه مى افزاید: «در آنجا از جام هائى سیراب مى شوند که لبریز از شراب طهورى است که با زنجبیل آمیخته» (وَ یُسْقَوْنَ فِیها کَأْساً کانَ مِزاجُها زَنْجَبِیلاً).
بسیارى از مفسران تصریح کرده اند که عرب جاهلى از شراب هائى که آمیخته با زنجبیل بود لذت مى برد زیرا تندى مخصوصى به شراب مى داد، و قرآن در اینجا از جام هائى سخن مى گوید که شراب طهورش با زنجبیل آمیخته است، ولى بدیهى است میان این شراب و آن شراب تفاوت از زمین تا آسمان است! و یا به تعبیر دیگر تفاوت از دنیا تا آخرت است!.
به نظر مى رسد: عرب دو نوع شراب با دو حالت مختلف داشته یکى به اصطلاح نشاط آور و محرک، و دیگرى سست کننده و آرام بخش، اولى را با «زنجبیل» مى آمیخته، و دومى را با «کافور».
و از آنجا که حقایق عالم آخرت در قالب الفاظ این جهان نمى گنجد، چاره اى جز این نیست که این الفاظ با معانى گسترده تر و والاترى براى آن حقایق بزرگ استخدام شود.
گرچه درباره معنى «زنجبیل» تفسیرهاى مختلفى نقل شده، ولى غالباً به همان ریشه معطر و خوشبوئى که در ادویه مخصوص غذا، و نوشابه ها به کار مى رود تفسیر کرده اند.

* * *

سپس مى افزاید: «این جام ها از چشمه اى در بهشت پر مى شود که سلسبیل نامیده مى شود» (عَیْناً فِیها تُسَمّى سَلْسَبِیلاً).(7)
«سلسبیل» نوشیدنى بسیار لذیذى را مى گویند که به راحتى در دهان و گلو جارى مى شود، و کاملاً گوارا است، بسیارى معتقدند: از ماده «سلاسه» به معنى «روانى» گرفته شده، همان گونه که به عبارات روان و جالب نیز «سلیس» گفته مى شود.
بعضى دیگر گفته اند: از ماده «تسلسل» گرفته شده که به معنى «حرکت پى در پى» است در نتیجه، روان بودن چیزى را تداعى مى کند، بنابراین هر دو معنى به هم نزدیک است، و در هر صورت «باء» در آن اضافى مى باشد.
بعضى نیز معتقدند: این واژه اى است مرکب از دو کلمه «سَلْ» و «سبیل» و بعضى نیز آن را مرکب از «سأل» و «سبیل» مى دانند که در صورت اول مفهومش این است «راهى بطلب» و در صورت دوم «راهى طلبید» و معنى کنائى هر دو «گوارا» است.(8)
بعضى نیز تصریح کرده اند: در لغت عرب کلمه «سلسبیل» وجود نداشته و این از ابداعات قرآن مجید است.(9)
ولى معنى اول از همه مشهورتر و مناسب تر است.

* * *

بعد از آن از پذیرائى کنندگان این بزم پرسرور که در جوار رحمت حق در بهشت برین برپا مى شود سخن به میان آورده، مى گوید: «بر گرد آنها نوجوانان جاودانى مى گردند که هر گاه آنها را ببینى گمان مى کنى مرواریدهاى پراکنده اند»! (وَ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ إِذا رَأَیْتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤاً مَنْثُوراً).
هم خودشان در بهشت، جاودانى هستند، هم طراوت، زیبائى و نشاط جوانى آنها جاودانى است، و هم پذیرائى کردن آنان; چرا که تعبیر «مُخَلَّدُون» از یکسو، و تعبیر یَطُوفُ عَلَیْهِمْ: «بر آنها طواف مى کنند» از سوى دیگر بیانگر این واقعیت است.
تعبیر به لُؤْلُؤاً مَنْثُوراً: «مرواریدهاى پراکنده» اشاره اى است به زیبائى، صفا، درخشندگى و جذابیت آنها، و هم حضورشان در همه جاى این بزم الهى و روحانى.

* * *

و از آنجا که نعمت هاى جهان دیگر به وصف نمى آید، هر قدر هم الفاظ، گویا و رسا باشد، در آیه بعد به صورت سربسته مى افزاید: «و هنگامى که آنجا را مى نگرى نعمت ها و ملک عظیمى را مى بینى»! (وَ إِذا رَأَیْتَ ثَمَّ رَأَیْتَ نَعِیماً وَ مُلْکاً کَبِیراً).(10)
براى «نعیم» و «ملک کبیر» تفسیرهاى زیادى شده، از جمله در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: «معنى آیه این است: ملکى است که هرگز زائل نمى شود و فنا نمى پذیرد».(11)
یا نعمت هاى بهشتى آن قدر گسترده است که از نظر کثرت به وصف نمى آید.
یا این که «ملک کبیر» آن است که فرشتگان به هنگام دخول بر بهشتیان اذن مى گیرند، و با سلام به آنها تحیت مى گویند.
یا بهشتیان هر چه اراده کنند به آن دست مى یابند.
یا پائین ترین فرد بهشتى قلمرو ملکش به اندازه اى است که وقتى نگاه مى کند فاصله هزار سال راه را مى بیند!
و یا به معنى ملک دائمى و ابدى و توأم با تحقق تمام آرزوها است.
واژه «نعیم» که در لغت به معنى «نعمت هاى فراوان» است، و «ملک کبیر» که از عظمت و وسعت باغ هاى بهشتیان خبر مى دهد، مفهوم وسیع و گسترده اى دارند که همه تفسیرهاى فوق را شامل مى شوند.

* * *

تا اینجا به قسمتى از نعمت هاى بهشتى از قبیل «مساکن»، «تخت ها»، «سایه ها»، «میوه ها»، «نوشیدنى ها»، «ظرف ها» و «گروه پذیرائى کنندگان» اشاره شد، اکنون نوبت وسائل تزیینى بهشتیان است، مى فرماید: «بر اندام آنها لباس هائى است از حریر نازک سبز، و از دیباى ضخیم» (عالِیَهُمْ ثِیابُ سُندُس خُضْرٌ وَ إِسْتَبْرَقٌ).(12)
«سُنْدُس» به معنى پارچه ابریشمین نازک است، در حالى که «اِسْتَبْرَقَ» به معنى پارچه ابریشمین ضخیم است، بعضى آن را از کلمه فارسى «استبر» یا «ستبر» مى دانند، و بعضى احتمال داده اند: از ریشه عربى «برق» به معنى تلألؤ گرفته شده.
و مى افزاید: «و آنها با دستبندهائى از نقره تزیین شده اند» (وَ حُلُّوا أَساوِرَ مِنْ فِضَّة).
نقره هائى شفاف که همچون بلور مى درخشد، و از یاقوت و درّ و مروارید زیباتر است.
«أَساوِر» جمع «أسورة» (بر وزن مغفرة) و آن نیز به نوبه خود جمع «سوار» (بر وزن غبار) یا «سِوار» (بر وزن کتاب) است که در اصل از کلمه فارسى «دستوار» به معنى «دستبند» گرفته شده، و به هنگام نقل به زبان عربى مختصر تغییرى در آن پیدا شده است، و به صورت «سوار» در آمده است.
انتخاب رنگ سبز براى لباس هاى بهشتى به خاطر آن است که رنگى است بسیار نشاط آفرین، همانند برگ هاى زیباى درختان، و البته رنگ سبز انواع و اقسامى دارد و هر کدام خود داراى لطفى است.
در بعضى از آیات قرآن، مانند آیه 31 سوره «کهف» آمده است: بهشتیان با دستبندهائى از طلا تزئین مى شوند «یُحَلَّوْنَ فِیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَب» و این منافاتى با آنچه در آیه مورد بحث آمده ندارد; زیرا ممکن است از جهت تنوع، گاه با این تزیین کنند، و گاه با آن.
در اینجا این سؤال پیش مى آید: مگر دستبند طلا و نقره زینت زنانه نیست؟ چگونه براى مردان بهشتى این زینت ذکر شده؟
ولى جواب آن روشن است; چرا که در بسیارى از محیط ها زینت طلا و نقره هم براى مردان است، و هم براى زنان (هر چند اسلام زینت طلا را براى مردان تحریم کرده) ولى البته نوع دستبندهاى مردان و زنان متفاوت است، و از آیه 53 سوره «زخرف» که از قول فرعون نقل شده: فَلَوْ لا أُلْقِیَ عَلَیْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَب: «چرا به موسى دستبندهائى از طلا داده نشده»؟ بر مى آید که دستبند طلا براى مردان در محیط مصر نشانه عظمت محسوب مى شد.
به علاوه، همان گونه که بارها اشاره کرده ایم، چون براى بیان نعمت هاى بهشتى الفاظ معمولى این دنیا هرگز کافى نیست، راهى جز این وجود ندارد که با این الفاظ، اشاراتى به آن نعمت هاى عظیم و توصیف ناکردنى، شود.
و سرانجام در پایان آیه به عنوان آخرین و مهمترین نعمت از این سلسله نعمت ها مى فرماید: «و پروردگارشان شراب طهور به آنها مى نوشاند» (وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً).
درست است که در لابلاى این نعمت ها نیز سخن از نوشیدنى هاى گوارا، از جام هائى که از چشمه سلسبیل پر مى شود، و بهشتیان از آن سیراب مى گردند، در میان بود، ولى میان آنها و آنچه در این آیه آمده است، فرق بسیار است; زیرا از یکسو در آنجا ساقى «ولدان مخلدون» بودند، اما در اینجا ساقى «خدا» است، و چه تعبیر عجیبى؟ مخصوصاً با تکیه بر کلمه «ربّ».
خداوندى که همیشه این انسان را پرورش داده و مالک و مربى او است، وى را در مراحل تکامل همواره به پیش برده تا به آخرین مرحله رسیده، و اکنون نوبت آن است که ربوبیتش را به حدّ اعلى برساند، و با دست قدرتش از جام شراب طهور بندگان ابرار و نیکان را سیراب و سرخوش کند.
و از سوى دیگر، «طهور» به معنى چیزى است که هم پاک است و هم پاک کننده، به این ترتیب این شراب، جسم و روح انسان را از هر گونه آلودگى و ناپاکى پاک مى کند، و آن چنان روحانیت، نورانیت و نشاط به او مى بخشد، که وصفش در هیچ عبارتى نمى گنجد، حتى در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است: یُطَهِّرَهُمْ عَنْ کُلِّ شَىْء سِوَى اللّهِ: «قلب و جان آنها را از همه چیز جز خداوند پاک مى کند».(13)
پرده هاى غفلت را مى درد، حجاب ها را از بین مى برد، و انسان را شایسته حضور دائم در جوار قرب خدا مى کند، نشئه این شراب طهور از هر نعمتى برتر، و از هر موهبتى بالاتر است.
اگر شراب آلوده دنیا عقل را زایل مى کند، و انسان را از خدا دور مى سازد، اما شراب طهورى که با دست ساقى «اَلَست» داده مى شود، او را از «ما سوى اللّه» بیگانه کرده، غرق در جمال و جلال او مى کند.
کوتاه سخن این که: لطفى که در این آیه و در این نعمت نهفته است از همه برتر و بالاتر است.
از حدیثى که از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نقل شده، استفاده مى شود: چشمه شراب طهور بر در بهشت قرار دارد: فَیُسْقَوْنَ مِنْها شَرْبَةً فَیُطَهِّرُ اللّهُ بِها قُلُوبَهُمْ مِنَ الْحَسَدِ... وَ ذلِکَ قَوْلُ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً: «جرعه اى از این شراب طهور به آنها داده مى شود و خدا به وسیله آن قلوب آنها را از حسد (و هر گونه صفات رذیله) پاک مى سازد».(14)
جالب این که: تعبیر به «طهور» در قرآن مجید فقط در دو مورد آمده: یکى در مورد باران (فرقان 48) که همه چیز را پاک و زنده مى کند و دیگر در آیه مورد بحث درباره شراب مخصوص بهشتى که آن نیز پاک کننده و حیات بخش است.

* * *

در آخرین آیه مورد بحث، آخرین سخن را در این زمینه بیان کرده، مى فرماید: «از سوى خدا به آنها گفته مى شود: این نعمت هاى عظیم و مواهب بى نظیر پاداش اعمال شما است، و سعى و کوشش و تلاش شما در طریق اطاعت فرمان حق مقبول و مشکور است» (إِنَّ هذا کانَ لَکُمْ جَزاءً وَ کانَ سَعْیُکُمْ مَشْکُوراً).
مبادا کسى تصور کند: این مواهب و پاداش هاى عظیم را بى حساب مى دهند، اینها همه جزاى سعى و عمل، پاداش مجاهدت ها، خودسازى ها و چشم پوشى از گناه است.(15)
بیان این مطلب خود لذت و لطف خاصى دارد که خداوند بزرگ، یا فرشتگان او، ابرار و نیکان را مخاطب ساخته و به عنوان قدردانى و تشکر از آنها مى گوید: اینها همه پاداش اعمال شما است، و سعى شما مشکور است، بلکه به گفته بعضى از مفسران این نعمتى است مافوق همه نعمت ها و موهبتى است بالاتر از همه مواهب که خدا از انسان تشکر کند.
تعبیر به «کانَ» که فعل ماضى است خبر از گذشته مى دهد، ممکن است اشاره به این باشد که این نعمت ها از قبل براى شما فراهم شده است; چرا که هر وقت کسى به میهمان خود بسیار اهمیت دهد وسائل پذیرائى او را از مدت ها پیش آماده مى کند.

* * *


1 ـ «روح المعانى»، جلد 29، صفحه 159.
2 ـ «درّ المنثور»، جلد 6، صفحه 300.
3 ـ «قُطُوف» (بر وزن ظروف) جمع «قِطف» (بر وزن حفظ) یا جمع «قَطف» (بر وزن حذف) است که اولى معنى وصفى دارد، و دومى معنى مصدرى، و به معنى میوه هاى چیده شده، یا چیدن میوه است.
4 ـ «مجمع البیان»، جلد 10، صفحه 411.
5 ـ «مجمع البیان»، جلد 10، صفحه 410.
6 ـ «روح المعانى»، جلد 29، صفحه 159.
7 ـ محل اعراب «عَیْناً» همان است که در چند آیه قبل گفتیم و مناسب آن است که از قبیل «منصوب به نزع خافض» باشد.
8 ـ در صورت اول مرکب از «سَلْ» فعل امر و «سبیل» است و در صورت دوم مرکب از «سأل» فعل ماضى و «سبیل» است.
9 ـ بعضى از مفسران گفته اند: «سلسبیل» قاعدتاً ما لا ینصرف است، زیرا علمیت و عجمه در آن جمع است، و این که در اینجا تنوین به خود گرفته به خاطر هماهنگى با آخر آیات دیگر این سوره است.
10 ـ بعضى از مفسرین تصریح کرده اند به این که: «ثَمَّ» در اینجا «ظرف مکان» است و «رَأَیْتَ» معنى فعل لازم را دارد و معنى آیه چنین مى شود: «وَ إِذا رَمَیْتَ بِبَصَرِکَ ثَمَّ رَأَیْتَ نَعِیماً وَ مُلْکاً کَبِیراً».
این احتمال نیز وجود دارد که «ثَمَّ» «اسم اشاره به دور» باشد و مفعولٌ به «رَأَیْتَ».
11 ـ «مجمع البیان»، جلد 10، صفحه 411.
12 ـ در محل اعراب «عالِیَهُمْ» دو احتمال است: نخست این که: «ظرف» است به معنى «فوق»، بنابراین مفهوم آیه چنین مى شود: «فَوْقَهُم ثِیابُ سُندُس».
دیگر این که: «حال» است براى ضمیر «هُم» که در آیات قبل بود و به «ابرار» باز مى گردد و معنى جمله چنین مى شود: «حالِ کَوْنِهِمْ یَعْلُوهُمْ ثِیابُ سُندُس خُضْرٌ».
13 ـ «مجمع البیان»، جلد 10، صفحه 411.
14 ـ «نور الثقلین»، جلد 5، صفحه 485، ذیل حدیث 60.
15 ـ این آیه در حقیقت جمله اى در تقدیر دارد مانند: «یُقالُ لَهُمْ» یا «یَقُول اللّهُ لَهُمْ».
سوره انسان/ آیه 12- 22 سوره انسان/ آیه 23- 26
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma