از نطفه بى ارزش انسان ساختیم

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 25
سوره انسان/ آیه 1- 4 عالم پر غوغاى جنین:


با این که بیشترین بحث هاى این سوره پیرامون قیامت و نعمت هاى بهشتى است، ولى در آغاز آن، سخن از آفرینش انسان است; چرا که توجه به این آفرینش زمینه ساز توجه به قیامت و رستاخیز است، همان گونه که در تفسیر سوره «قیامت» در چند صفحه قبل شرح دادیم.
مى فرماید: «آیا چنین نیست که زمانى طولانى بر انسان گذشت که چیزى قابل ذکر نبود»؟ (هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً).(1)
آرى، ذرات وجود او هر کدام در گوش هاى پراکنده بود، در میان خاک ها، در لابلاى قطرات آب دریاها، در هوائى که در جوّ زمین وجود دارد، مواد اصلى وجود او هر کدام در گوشه یکى از این سه محیط پهناور افتاده بود، و او در میان آنها در حقیقت گم شده، و هیچ قابل ذکر نبود.
آیا منظور از «انسان» در اینجا نوع انسان است، و عموم افراد بشر را شامل مى شود؟ یا خصوص حضرت آدم(علیه السلام) است؟.
آیه بعد که مى گوید ما انسان را از نطفه آفریدیم قرینه روشنى بر معنى اول مى باشد، هر چند بعضى معتقدند: «انسان» در آیه اول، به معنى حضرت «آدم» و «انسان» در آیه دوم اشاره به فرزندان آدم است، ولى این جدائى در این فاصله کوتاه، بسیار بعید به نظر مى رسد.
در تفسیر جمله لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً: «چیز قابل ذکرى نبود» نیز نظرات دیگرى اظهار شده است، از جمله این که: انسان به هنگامى که در عالم نطفه و جنین بود، موجود قابل ذکرى نبود، ولى بعداً که مراحل تکامل را پیمود به موجودى قابل ذکر تبدیل شد.
در حدیثى از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود: «انسان در «علم خدا» مذکور بود، هر چند در «عالم خلق» مذکور نبود».(2)
در بعضى از تفاسیر نیز آمده که: منظور از «انسان» در اینجا علماء و دانشمندانند که قبل از فرا گرفتن علم قابل ذکر نبودند، اما بعد از رسیدن به نظام علم در میان همه مردم، در حیات و بعد از موتشان، همه جا ذکر آنها است.
بعضى نقل کرده اند: «عمر بن خطاب» این آیه را از کسى شنید گفت اى کاش آدم همچنان غیر مذکور باقى مانده بود، و از مادرزاده نمى شد، و فرزندانش مبتلا نمى شدند!.(3)
و این سخن تعجب آور است; چرا که در واقع ایرادى است به مسأله آفرینش.

* * *

به هر حال بعد از این مرحله نوبت آفرینش انسان، و موجود قابل ذکر شدن است، مى فرماید:
«ما انسان را از نطفه مختلطى آفریدیم، و او را مى آزمائیم، و لذا او را شنوا و بینا قرار دادیم» (إِنّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَة أَمْشاج نَبْتَلِیهِ فَجَعَلْناهُ سَمِیعاً بَصِیراً).
«أَمْشاج» جمع «مشج» (بر وزن نسج یا بر وزن سبب) یا جمع «مشیج» (بر وزن مریض) به معنى شىء مخلوط است.
آفرینش انسان از «نطفه مخلوط» ممکن است اشاره به اختلاط نطفه مرد و زن و ترکیب «اسپرم» و «اوول» بوده باشد همان گونه که در روایات اهلبیت(علیهم السلام)اجمالاً به آن اشاره شده است. یا اشاره به استعدادهاى مختلفى که در درون نطفه از نظر عامل وراثت از طریق ژن ها و مانند آن وجود دارد، و یا اشاره به اختلاط مواد مختلف ترکیبى نطفه است; چرا که از ده ها ماده مختلف تشکیل یافته، و یا اختلاط همه اینها با یکدیگر، معنى اخیر از همه جامع تر و مناسب تر است.
این احتمال نیز داده شده که «أمشاج» اشاره به تطورات نطفه در دوران جنینى است.(4)-(5)
جمله «نَبْتَلِیْه» اشاره به رسیدن انسان به مقام «تکلیف، تعهد، مسئولیت، آزمایش و امتحان» است، و این یکى از بزرگترین مواهب خدا است که به انسان کرامت فرموده و او را شایسته «تکلیف و مسئولیت» قرار داده است.
و از آنجا که «آزمایش و تکلیف» بدون «آگاهى» ممکن نیست، در آخر آیه اشاره به ابزار شناخت و چشم و گوش مى کند که در اختیار انسان ها قرار داده است.
بعضى نیز گفته اند: منظور از ابتلاء و آزمایش در اینجا تطورات و تحولاتى است که به جنین از مرحله نطفه، تا رسیدن به یک انسان کامل دست مى دهد.
ولى با توجه به تعبیر «نَبْتَلِیْه» و همچنین تعبیر به «انسان» تفسیر اول مناسب تر است.
ضمناً، از این تعبیر استفاده مى شود: ریشه همه ادراکات انسان از ادراکات حسى او است: و به تعبیر دیگر، ادراکات حسّى، «مادر» همه «معقولات» است، و این نظریه بسیارى از فلاسفه اسلامى است، و در میان فلاسفه یونان «ارسطو» نیز طرفدار همین نظر بوده است.

* * *

و از آنجا که تکلیف و آزمایش انسان علاوه بر مسأله آگاهى و ابزار شناخت، نیاز به دو عامل دیگر یعنى به مسأله «هدایت» و «اختیار» دارد، آیه بعد به آن اشاره کرده، مى فرماید: «ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر و پذیرا باشد، یا کفران کننده و ناپذیرا» (إِنّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمّا شاکِراً وَ إِمّا کَفُوراً).(6)
«هدایت» در اینجا معنى وسیع و گسترده اى دارد که هم هدایت «تکوینى» را شامل مى شود، هم هدایت «فطرى» و هم «تشریعى» را هر چند سوق آیه بیشتر روى هدایت تشریعى است.
توضیح این که از آنجا که خداوند انسان را براى هدف «ابتلاء و امتحان» و تکامل آفریده است، مقدمات وصول به این هدف را در وجود او آفریده، و نیروهاى لازم را به او بخشیده این همان هدایت «تکوینى» است.
سپس در اعماق فطرتش عشق به پیمودن این راه را قرار داده، و از طریق الهامات فطرى، مسیر را به او نشان داده، و از این نظر هدایت «فطرى» نموده و از سوى دیگر، رهبران آسمانى و انبیاى بزرگ را به تعلیمات و قوانین روشن براى «ارائه طریق» مبعوث کرده، و به وسیله آنها هدایت «تشریعى» فرموده است، و البته تمام این شعب سه گانه هدایت، جنبه عمومى دارد، و همه انسان ها را شامل مى شود.
روى هم رفته این آیه، به سه مسأله مهم و سرنوشت ساز در زندگى انسان اشاره مى کند:
مسأله «تکلیف»، مسأله «هدایت» و مسأله «آزادى اراده و اختیار» که لازم و ملزوم یکدیگر و مکمل یکدیگرند.
در ضمن جمله «إِنّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمّا شاکِراً وَ إِمّا کَفُوراً» خط بطلان بر مکتب جبر مى کشد.
تعبیر به «شاکِراً» و «کَفُوراً» مناسب ترین تعبیرى است که در اینجا امکان دارد; چرا که در مقابل نعمت بزرگ هدایت الهى، آنها که پذیرا و تسلیم شوند، و راه هدایت پیش گیرند، شکر این نعمت را به جا آورده، و آنها که مخالفت کنند کفران کرده اند.
و از آنجا که از دست و زبان هیچ کس بر نمى آید، که از عهده شکرش به در آید، در مورد «شکر» تعبیر به اسم فاعل کرده، در حالى که در مورد «کفران» تعبیر به «کفور» (صیغه مبالغه) آمده; زیرا آنها که این نعمت بزرگ را نادیده بگیرند بالاترین کفران را کرده اند; چرا که خداوند انواع وسائل هدایت را در اختیار آنها گذارده، و این نهایت کفران است که همه را نادیده بگیرد و راه خطا برود.
ضمناً، باید توجه داشت «کفور» واژه اى است که هم در مورد کفران نعمت به کار مى رود و هم در مورد «کفر اعتقادى» (همان گونه که «راغب» در «مفردات» آورده است).

* * *

در آخرین آیه مورد بحث، اشاره کوتاه و پرمعنائى به سرنوشت کسانى که راه کفر و کفران را مى پویند کرده، مى فرماید: «ما براى کافران زنجیرها و غل ها و شعله هاى سوزان آتش آماده کرده ایم» (إِنّا أَعْتَدْنا لِلْکافِرِینَ سَلاسِلاْ وَ أَغْلالاً وَ سَعِیراً).
تعبیر به أَعْتَدْنا: «آماده کرده ایم» تأکیدى است بر مسأله حتمى بودن مجازات این گروه، درست است که آماده کردن از قبل، کار کسانى است که توانائى محدودى دارند و احتمال مى دهند به هنگام نیاز توانائى پیدا نکنند، و این معنى درباره خداوند موردى ندارد; چرا که هر چه را اراده کند با فرمان «کُن» فوراً موجود مى شود، در عین حال براى بیان قطعى بودن مجازات کافران اعلام مى کند: وسائل مجازات آنها از هم اکنون آماده است!
«سَلاسِل» جمع «سلسله» به معنى «زنجیر» و «أَغْلال» جمع «غل» به معنى حلقه اى است که بر گردن یا دست ها قرار مى دهند، سپس آن را با زنجیر مى بندند.(7)
به هر حال، ذکر غل و زنجیر، و سپس شعله هاى سوزان آتش بیانگر مجازات عظیم این گروه است که در آیات دیگر قرآن نیز به آن اشاره شده، و «عذاب» و «اسارت» در آن جمع است.
آزادى آنها در شهوات در اینجا سبب اسارت آنها در آنجا مى شود، آتش هائى که در این دنیا بر پا کرده اند در آنجا تجسم مى یابد و دامانشان را مى گیرد.

* * *


1 ـ در این که «هَل» در اینجا به معنى «قد» مى باشد، یا به معنى استفهام تقریرى یا استفهام انکارى، احتمالات مختلفى داده اند، ولى ظاهر این است: استفهام تقریرى است، و مفهوم جمله این است: «أَ لَیْسَ قَدْ أَتى عَلَى الإِنْسانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً».
2 ـ «مجمع البیان»، جلد 10، صفحه 406.
3 ـ «مجمع البیان»، جلد 10، صفحه 406.
4 ـ باید توجه داشت این که «نطفه» مفرد است و صفت آن «أمشاج» به صورت جمع آمده، به خاطر آن است که نطفه از اجزاء مختلفى ترکیب یافته، و در حکم جمع است و بعضى نیز مانند «زمخشرى» در «کشاف» گفته اند: «امشاج» مفرد است، هر چند بر وزن جمع مى باشد.
5 ـ در علم امروز ثابت شده نطفه مرد از چند آب مختلف و هر یک به اندازه معین براى هدف خاصى ترکیب مى گردد، آن گاه به سوى قرارگاه رحم حرکت مى کند، و این با تعبیر «أمشاج» تناسب بیشترى دارد.
6 ـ «شاکِراً» و «کَفُوراً» به عقیده بسیارى از مفسران حال براى ضمیر مفعولى در «هَدَیْناهُ» مى باشد، این احتمال نیز وجود دارد که خبر «یَکُونُ» محذوفى بوده باشد و در تقدیر چنین است: (إِمّا یَکُونُ شاکِراً وَ إِمّا یَکُونُ کَفُوراً).
7 ـ توضیح بیشتر درباره معنى «أغلال» را ذیل آیه 8 سوره «یس» (جلد 18 صفحه 321) مطالعه فرمائید.
سوره انسان/ آیه 1- 4 عالم پر غوغاى جنین:
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma