چنان از حق مى گریزند که گورخران از شیر!

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 25
سوره مدّثّر/ آیه 49- 56 سوره قیامت


در ادامه بحثى که پیرامون سرنوشت مجرمان و دوزخیان در آیات قبل آمده بود، در آیات مورد بحث وحشت این گروه معاند و لجوج را از شنیدن سخن حق و هر گونه اندرز و نصیحت به روشنترین وجهى منعکس مى کند.
نخست مى گوید: «چرا آنها این همه از تذکر و یادآورى روى گردانند»؟ (فَما لَهُمْ عَنِ التَّذْکِرَةِ مُعْرِضِینَ).(1)
چرا از داروى شفابخش قرآن فرار مى کنند؟ چرا دست رد بر سینه طبیب دلسوز مى زنند؟ راستى جاى تعجب است.

* * *

«گوئى آنها گورخرانى هستند رمیده و فرارى» (کَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ).

* * *

«که از شیر (یا صیاد) فرار کرده اند» (فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَة).
«حُمُر» جمع «حمار» به معنى الاغ است، منتها در اینجا به قرینه فرار کردن از چنگال شیر یا صیاد، منظور خر وحشى یا گورخر است(2) و به تعبیر دیگر این کلمه، مفهوم وسیعى دارد که وحشى و اهلى آن را شامل مى شود.
«قَسْوَرَة» از ماده «قسر» (به معنى قهر و غلبه) گرفته شده، و یکى از نام هاى «شیر» است، و بعضى آن را به معنى تیرانداز و یا صیاد نیز تفسیر کرده اند، ولى معنى اول در اینجا مناسب تر به نظر مى رسد.
معروف است: «گورخر» وحشت عجیبى از «شیر» دارد، حتى موقعى که صداى شیر را مى شنود، چنان وحشتى بر او مستولى مى شود که دیوانهوار به هر سو مى دود، مخصوصاً هنگامى که شیر به گروهى از آنها برسد چنان پراکنده مى شوند و به هر سو مى دوند که هر بیننده اى را غرق تعجب مى کند، اصولاً این حیوان به حکم وحشى بودن، از همه چیز وحشت دارد، چه رسد به دشمن خونخوارش، شیر.
به هر حال، این آیه تعبیرى است بسیار رسا و گویا از وحشت و فرار مشرکان از آیات روح پرور قرآن، آنها را به گورخر تشبیه کرده که هم فاقد عقل و شعور است، و هم به علت وحشى بودن گریزان از همه چیز، در حالى که در برابر آنها چیزى جز تذکره (وسیله یادآورى و بیدارى و هوشیارى) قرار ندارد.

* * *

ولى با این همه نادانى و بى خبرى آن چنان پر ادعا و متکبرند که: «هر کدام از آنها انتظار دارد نامه هاى جداگانه اى از سوى خداوند به او داده شود»! (بَلْ یُرِیدُ کُلُّ امْرِئ مِنْهُمْ أَنْ یُؤْتى صُحُفاً مُنَشَّرَةً).(3)
این شبیه چیزى است که در آیه 93 سوره «اسراء» آمده است: وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتّى تُنَزِّلَ عَلَیْنا کِتاباً نَقْرَؤُهُ: «اگر به آسمان نیز بروى ما به تو ایمان نمى آوریم مگر آن که نامه اى (از سوى خدا) بر ما نازل کنى»!
و یا آیه 124 سوره «انعام» که مى گوید: قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتّى نُؤْتى مِثْلَ ما أُوتِیَ رُسُلُ اللّهِ: «آنها مى گویند ما ایمان نمى آوریم تا زمانى که همان چیزى که به رسولان الهى نازل شده به ما نیز داده شود»!
و به این ترتیب، هر کدام انتظار داشتند پیامبرى اولو العزم باشند! و نامه مخصوصى به نامشان از سوى خدا از آسمان نازل شود، و تازه اگر چنین چیزى نازل مى شد، معلوم نبود ایمان بیاورند.
در بعضى از روایات آمده است: «ابو جهل» و جماعتى از قریش گفتند: اى محمّد ما به تو ایمان نمى آوریم تا زمانى که نامه اى از آسمان بیاورى که عنوانش این باشد: «از خداوند ربّ العالمین به فلان، فرزند فلان، و در آن رسماً دستور داده شود که ما به تو ایمان بیاوریم»!(4)

* * *

و لذا در آیه بعد مى افزاید: «چنان نیست که آنها مى گویند» (کَلاّ).
نازل شدن کتاب آسمانى بر آنها و مطالب دیگرى از این قبیل همه بهانه است.
«آنها در حقیقت از آخرت نمى ترسند» (بَلْ لا یَخافُونَ الْآخِرَةَ).
اگر آنها از عذاب آخرت بیم داشتند، این همه بهانه جوئى نمى کردند، تکذیب رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نمى نمودند، آیات الهى را به باد سخریه نمى گرفتند، تعداد فرشتگان مأمور عذاب را وسیله استهزاء قرار نمى دادند.
و از اینجا اثر ایمان به معاد در تقوا، پرهیز از گناه و پاک شدن از انواع معاصى بزرگ روشن مى شود.
به حق باید گفت: ایمان به جهان رستاخیز، پاداش و کیفر قیامت، شخصیت تازه اى به انسان مى بخشد، و مى تواند افراد بى بند و بار، متکبر و خودخواه و ظالم را به انسانى متعهد و متقى و متواضع و عدالت پیشه تبدیل کند.

* * *

آن گاه بار دیگر تأکید مى کند: «آن گونه که آنها درباره قرآن مى اندیشند، نیست» (کَلاّ).

«مسلماً قرآن تذکر و یادآورى است» (إِنَّهُ تَذْکِرَةٌ).

* * *

«و هر کس بخواهد از آن پند مى گیرد» (فَمَنْ شاءَ ذَکَرَهُ).
قرآن هم راه را نشان داده، هم دیده بینا در اختیار گذارده، و هم نور آفتاب را، «تا آدمى نگاه کند پیش پاى خویش»!.

* * *

در عین حال، پند گرفتن از آن، جز به مشیت و توفیق الهى ممکن نیست «و آنها اندرز نمى گیرند جز این که خدا بخواهد» (وَ ما یَذْکُرُونَ إِلاّ أَنْ یَشاءَ اللّهُ).
این جمله داراى چند تفسیر است: یکى همان که در بالا گفتیم، یعنى انسان نمى تواند راه هدایت را بپوید، جز این که به ذیل عنایت پروردگار توسل جوید، و از او توفیق و امداد طلبد.
تا که از جانب معشوق نباشد کششى *** کوشش عاشق بیچاره به جائى نرسد
و البته این امداد الهى در زمینه هاى مساعد نازل مى گردد.
دیگر این که: جمله «فَمَنْ شاءَ ذَکَرَه» که در آیه قبل آمده، ممکن است این توهم را ایجاد کند که همه چیز بسته به اراده خود انسان است، و اراده او از هر نظر استقلال دارد، این آیه براى رفع این اشتباه، مى گوید: انسان در عین مختار و آزاد بودن، وابسته به مشیت الهى است، مشیتى که بر سراسر عالم هستى و جهان آفرینش حاکم است، و به تعبیر دیگر: همین اختیار و آزادى انسان نیز با مشیت او است، و هر لحظه بخواهد مى تواند آن را بگیرد.
سوم این که: مى گوید آنها به هیچ قیمتى ایمان نمى آورند مگر این که خداوند بخواهد و آنها را مجبور سازد، و مى دانیم: خدا کسى را اجبار به ایمان یا کفر نمى کند.
البته تفسیر اول و دوم بهتر و مناسب تر است.
و در پایان آیه، مى فرماید: «او اهل تقوا و آمرزش است» (هُوَ أَهْلُ التَّقْوى وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ).
شایسته است از عقاب او بترسند، و از این که چیزى را شریک او قرار دهند بپرهیزند و نیز شایسته است: به آمرزش او امیدوار باشند.
در حقیقت این جمله اشاره اى به مقام «خوف»، «رجاء»، «عذاب» و مغفرت الهى است، و تعلیلى است براى آیه قبل.
لذا در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: در تفسیر این آیه فرمود: خداوند مى گوید: أَنَا أَهْلٌ أَنْ أُتُّقِىَ، وَ لا یُشْرِکَ بِى عَبْدِى شَیْئاً وَ أَنَا أَهْلٌ أِنْ لَمْ یُشْرِکْ بِى شَیْئاً أَنْ أُدْخِلَهُ الْجَنَّةَ:
«من شایسته این هستم که از من پرهیز شود، و بنده ام چیزى را شریک من قرار ندهد، و من شایسته ام که اگر بنده ام چیزى را شریک من قرار ندهد، او را داخل بهشت کنم».(5)
گرچه تمام مفسران تا آنجا که ما دیده ایم، «تقوا» را در اینجا به معنى «مفعولى» تفسیر کرده اند و گفته اند: خدا شایسته این است که از او (از شرک و معصیت او) بپرهیزند، ولى، این احتمال نیز هست که به معنى «فاعلى» نیز تفسیر شود یعنى خدا، اهل تقوا است، از هر گونه ظلم و قبیح و هر گونه کارى که بر خلاف حکمت است مى پرهیزد، و در حقیقت بالاترین مقام تقوا از آن خدا است و آنچه در بندگان است، شعله ضعیفى از آن تقواى بى انتها است، هر چند تعبیر به «تقوا» به معنى اسم فاعلى در مورد خداوند کمتر گفته مى شود.
به هر حال، این سوره، با امر به «انذار» و «تکلیف» شروع شد، و با دعوت به «تقوا» و «وعده مغفرت» پایان مى پذیرد، و اینجا است که با نهایت خضوع و تضرع به پیشگاه مقدسش عرضه مى داریم:

* * *

پروردگارا! ما را از اهل تقوا و مغفرت خود قرار ده!
خداوندا! تا توفیق و الطاف تو دست ما را نگیرد به جائى نمى رسیم، ما را مشمول این عنایت فرما!
بار الها! دام سخت است، و راه پر پیچ و خم، و شیطان آماده اغواگرى، پیمودن این راه، جز به امداد تو میسر نیست، ما را امداد کن!
 
آمِیْنَ یا رَبَّ الْعالَمِیْنَ
 پایان سوره مدثر(6)
19 / صفر الحرام / 1407

* * *


1 ـ در این جمله «ما» «مبتدا» است و «لَهُم» «خبر» و «مُعْرِضِینَ» «حال» براى ضمیر «لَهُم» و «عَنِ التَّذْکِرَةِ» «جار و مجرور» متعلق به «مُعْرِضِینَ» است.
بعضى معتقدند: مقدم داشتن «عَنِ التَّذْکِرَةِ» بر «مُعْرِضِینَ» دلالت بر حصر دارد یعنى آنها تنها از یادآورى هاى مفید روى گردانند، به هر حال منظور از «تذکرة» در اینجا هر گونه یادآورى مفید و سودمند است که در رأس آنها قرآن مجید قرار دارد.
2 ـ «گورخر» مرکب از «گور» به معنى «صحرا» و «خر» است، و لذا به آن خر وحشى و «خر صحرائى» نیز مى گویند.
3 ـ «صُحُف» جمع «صحیفه» به معنى ورقه اى است که آن را این طرف و آن طرف مى کنند (چون اصل ماده «صحف» و «صحیفه» به معنى چیز گسترده، مانند صورت است) سپس به نامه و کتاب اطلاق شده.
4 ـ تفسیر «قرطبى»، و تفسیر «مراغى»، و تفاسیر دیگر.
5 ـ تفسیر «برهان»، جلد 4، صفحه 405.
6 ـ پایان تصحیح: 22 / 2 / 1383.
سوره مدّثّر/ آیه 49- 56 سوره قیامت
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma