«ولید» آن ثروتمند مغرور حق نشناس!

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 25
شأن نزول: سوره مدّثّر/ آیه 18- 25


در تعقیب آیات گذشته، که کافران را به طور جمعى مورد انذار قرار مى داد، آیات مورد بحث، بالخصوص روى بعضى از افراد آنها که مؤثرتر بودند انگشت گذارده، و با تعبیراتى گویا، رسا و کوبنده او را زیر رگبار شدیدترین انذارها مى گیرد.
نخست مى گوید: «مرا با کسى که تنها آفریدم واگذار» (ذَرْنِی وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِیداً).
این آیه و آیات بعد، چنان که در شأن نزول گفتیم در مورد «ولید بن مغیره مخزومى» از سران معروف قریش نازل شده است.
تعبیر به «وَحِیْداً» (تنها) ممکن است توصیفى براى خالق باشد، و یا براى مخلوق، در صورت اول نیز دو احتمال وجود دارد: نخست این که مرا با او تنها بگذار که خودم او را کیفر شدید دهم، یا این که: من تنها خودم او را آفریدم و این همه نعمت ها به او بخشیدم، اما او نمک نشناسى کرد.
و در صورت دوم نیز دو احتمال وجود دارد: ممکن است اشاره به این باشد که او در شکم مادر، و به هنگام تولد، تک و تنها بود، نه اموالى داشت و نه فرزندانى، و اینها را همه بعداً به او بخشیدم.
یا اشاره به این که او خودش را «وحید» (شخص منحصر به فرد در میان عرب) مى نامید، و مشهور است که مى گفت: أَنَا الْوَحِیْدُ ابْنِ الْوَحِیْدِ، لَیْسَ لِى فِى الْعَرَبِ نَظِیْرٌ، وَ لا لاِ َبِى نَظِیْرٌ!:
«من منحصر به فرد و فرزند منحصر به فردم! در عرب نه نظیرى براى من وجود دارد و نه براى پدرم»!(1) این مطلب به عنوان استهزا در آیه ذکر شده است.
ولى از میان همه این تفسیرهاى چهار گانه، تفسیر اول از همه مناسب تر است.

* * *

آن گاه مى افزاید: «من براى او مال گسترده و فراوانى قرار دادم» (وَ جَعَلْتُ لَهُ مالاً مَمْدُوداً).
«مَمْدُود» در اصل به معنى «کشیده» است که در اینجا ناظر به گستردگى، حجم اموال او یا کشش از نظر زمان و یا از نظر مکان است.
بعضى گفته اند: اموال او به قدرى گسترده بود که در فاصله مکّه و طائف شتران بسیار و اسب هاى فراوان و مستغلات زیاد داشت.
و بعضى گفته اند: باغ ها و مزارعى داشت که غلات یکى تمام نشده دیگرى مى رسید، به علاوه داراى صدهزار دینار طلا بود، و همه این معانى در کلمه «مَمْدُود» جمع است.

* * *

پس از آن به فزونى نیروى انسانى او اشاره کرده، مى افزاید: «و فرزندانى براى او قرار دادم که همواره نزد او و در خدمت او حاضرند» (وَ بَنِینَ شُهُوداً).
دائماً آماده کمک و خدمت بودند، و حضورشان مایه انس و راحت او بود، و هرگز به خاطر تنگى معیشت، مجبور نبودند هر کدام به نقطه دور دستى سفر کنند، و پدر را در رنج دورى، هجران و تنهائى بگذارند، در بعضى از روایات آمده او ده فرزند داشت.

* * *

بعد از آن به سایر مواهبى که به او ارزانى داشته بود به طور کلى اشاره کرده مى فرماید: «وسائل زندگى او را از هر نظر فراهم ساختم» (وَ مَهَّدْتُ لَهُ تَمْهِیداً).
نه فقط مال و فرزندان برومند، که در جهات اجتماعى و جنبه هاى جسمانى از هر نظر غرق در نعمت بود.
«تمهید» از ماده «مهد» در اصل به معنى محلى است که براى کودک آماده مى کنند (گاهواره و مانند آن) سپس به هر گونه وسائل استراحت، پیشرفت، موقعیت و مقام برجسته اجتماعى اطلاق شده است، و روى هم رفته معنى وسیعى دارد که انواع مواهب حیات، وسائل پیشرفت و موفقیت را شامل مى شود.

* * *

اما او به جاى این که: در برابر بخشنده این همه نعمت ها سر تعظیم فرود آورد، و پیشانى به آستانش بساید، در مقام کفران و افزون طلبى بر آمد «و با این همه مال و نعمت، باز هم طمع دارد که بر نعمت هاى او بیفزایم» (ثُمَّ یَطْمَعُ أَنْ أَزِیدَ).
این منحصر به «ولید بن مغیره» نبود، که همه دنیاپرستان چنینند، هرگز عطش آنها فرو نمى نشیند، و اگر هفت اقلیم را زیر نگین آنها قرار دهند باز هم دربند اقلیمى دیگرند.

* * *

آیه بعد با شدت تمام دست رد به سینه این نامحرم مى گذارد، و مى گوید: «هرگز چنین نخواهد شد که بر نعمتش بیفزایم; چرا که او نسبت به آیات ما دشمنى مىورزید» (کَلاّ إِنَّهُ کانَ لاِیاتِنا عَنِیداً).
و با این که به خوبى مى دانست: این قرآن نه کلام جنّ است و نه کلام بشر، ریشه هائى نیرومند، و شاخه هائى پرثمر، و جاذبه اى بى مانند دارد، باز آن را «سحر» مى نامید، و آورنده آن را «ساحر»!.
«عَنِید» از ماده «عناد» به گفته بعضى، به آن نوع مخالفت و دشمنى گفته مى شود که آگاهانه صورت مى گیرد، یعنى انسان حقانیت چیزى را درک کند و با آن به مخالفت برخیزد، و «ولید» مصداق روشن این معنى بود.
تعبیر به «کانَ» نشان مى دهد: عناد او با حق یک امر مستمر و همیشگى بود، نه مقطعى و زود گذر.

* * *

و بالاخره در آخرین آیه مورد بحث، به سرنوشت دردناک او با عبارتى کوتاه و پرمعنى اشاره کرده، مى فرماید: «ما به زودى او را مجبور مى کنیم که از قلّه صعب العبور زندگى بالا رود» (و سپس از فراز آن قله او را به زیر مى افکنیم) (سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً).
«سَأُرْهِقُهُ» از ماده «ارهاق» در اصل به معنى «پوشاندن چیزى با عنف» است و به معنى تحمیل کارهاى سخت، و مبتلا ساختن به انواع عذاب نیز آمده.
«صَعود» (بر وزن کبود) به معنى مکانى است که از آن بالا مى روند و «صُعود» (بر وزن قعود) به معنى «بالا رفتن» است.
و از آنجا که بالا رفتن از قله هاى مرتفع کار بسیار شاق و مشکلى است این تعبیر در مورد هر کار مشکل و پرزحمت به کار مى رود، و لذا:
بعضى آن را به عذاب الهى تفسیر کرده اند.
بعضى گفته اند: «صعود» کوهى است از آتش در جهنم، که او را مجبور مى کنند از آن بالا رود، یا این که: کوهى است صعب العبور، با شیب تند و زیاد که وقتى از آن بالا مى رود سقوط مى کند. و به زیر مى افتد، و این موضوع پیوسته تکرار مى شود.
این احتمال نیز وجود دارد که آیه اشاره به عذاب دنیوى «ولید» در این جهان باشد; زیرا همان طور که در تاریخ آمده است او بعد از رسیدن به اوج قله پیروزى در زندگى فردى و اجتماعى، چنان سقوط کرد که تا آخر عمر مرتباً اموال و فرزندان خود را از دست مى داد و بیچاره شد.(2)

* * *


1 ـ تفسیر «فخر رازى»، «کشاف»، «مراغى» و «قرطبى»، ذیل آیات مورد بحث. از بعضى از روایات استفاده مى شود «وحید» به معنى بى پدر و فرزند نامشروع است، ولى در این روایت قرینه اى وجود ندارد که تفسیر آیه فوق باشد، به علاوه با دقت روشن مى شود: این معنى متناسب با آیه فوق نیست.
2 ـ تفسیر «مراغى»، جلد 29، صفحه 131.
شأن نزول: سوره مدّثّر/ آیه 18- 25
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma