شأن نزول:

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 25
سوره مدّثّر/ آیه 11- 17 «ولید» آن ثروتمند مغرور حق نشناس!


براى این آیات دو شأن نزول ذکر شده است:
1 ـ قریش در «دار الندوة» (مرکزى در نزدیکى مسجد الحرام که براى شور در مسائل مهم، در آن جمع مى شدند) اجتماع کردند، «ولید» (مرد معروف و سرشناس مکّه که مشرکان، به عقل و درایت او معتقد بودند و در مسائل مهم با او به مشورت مى پرداختند) رو به آنها کرده گفت: شما مردمى هستید داراى نسب والا، و عقل و خرد، و عرب از هر سو به سراغ شما مى آیند (براى زیارت خانه کعبه و غیر آن) و پاسخ هاى مختلفى از شما مى شنوند حرف خود را یکى کنید.
پس از آن رو به آنها کرده گفت: شما درباره این مرد (اشاره به پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله)) چه مى گوئید؟
گفتند: مى گوئیم «شاعر» است!
ولید چهره درهم کشیده، گفت: ما شعر بسیار شنیده ایم، اما سخن او شباهتى به شعر ندارد.
گفتند: مى گوئیم «کاهن» است.
گفت: هنگامى که نزد او مى روید سخنانى را که کاهنان (به شکل اخبار غیبى) مى گویند در او نمى یابید.
گفتند: مى گوئیم «دیوانه» است.
گفت: وقتى به سراغ او مى روید هیچ اثرى از جنون در او نخواهید یافت.
گفتند: مى گوئیم «ساحر» است.
گفت: ساحر، به چه معنى؟
گفتند: کسى که میان دشمنان و میان دوستان ایجاد دشمنى مى کند.
گفت: بلى او «ساحر» است و چنین مى کند! (زیرا بعضى از آنها مسلمان مى شوند و راه خود را از دیگران جدا مى سازند).
سپس از «دار الندوه» خارج شدند، در حالى که هر کدام پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) را ملاقات مى کرد، مى گفت: اى ساحر! اى ساحر!
این مطلب بر پیامبر گران آمد، خداوند آیات آغاز این سوره و آیات فوق را (تا آیه 25) نازل فرمود (و پیامبرش را دلدارى داد).
2 ـ بعضى نیز گفته اند: هنگامى که آیات سوره «الم سجده» (سوره غافر) نازل شد، پیامبر(صلى الله علیه وآله) در مسجد الحرام (به نماز) ایستاده بود و «ولید بن مغیره» نزدیک حضرت بود و تلاوت او را مى شنید، هنگامى که پیامبر(صلى الله علیه وآله) متوجه این معنى شد، تلاوت این آیات را تکرار کرد.
«ولید» به مجلس قومش ـ طائفه بنى مخزوم ـ آمده، گفت: به خدا سوگند هم اکنون از محمّد(صلى الله علیه وآله) کلامى شنیدم که نه شبیه سخن انسان هاست، و نه سخن جنّ، وَ اِنَّ لَهُ لَحَلاوَةً وَ اِنَّ عَلَیْهِ لَطَلاوَةً وَ اِنَّ أَعْلاهُ لَمُثْمِرٌ، وَ اِنَّ أَسْفَلَهُ لَمُغْدِقٌ، وَ اِنَّهُ لَیَعْلُو وَ ما یُعْلى!:
«گفتار او شیرینى خاصى دارد، و زیبائى و طراوت مخصوصى، شاخه هایش پرمیوه، و ریشه هایش قوى و نیرومند، سخنى است که از هر سخن دیگر برتر مى رود و هیچ سخنى بر آن برترى نمى یابد»!.
این را گفت و به منزلش بازگشت، قریش به یکدیگر گفتند: به خدا سوگند او دلباخته آئین محمّد(صلى الله علیه وآله) شده، و از آئین ما بیرون رفته، و تمام قریش را منحرف خواهد کرد، زیرا به ولید «ریحانه قریش» (گل سرسبد قبیله قریش) مى گفتند.
«ابو جهل» گفت: من چاره این کار را مى کنم، حرکت کرده، آمد و با چهره اى غمگین کنار «ولید» نشست.
«ولید» گفت: فرزند برادر چرا غمگینى؟!
گفت: قریش بر تو با این سن و سال عیب مى نهند، و گمان مى کنند تو سخن محمّد را زینت بخشیدى.
او برخاست و همراه ابو جهل به مجلس قوم در آمد.
گفت: شما گمان مى کنید محمّد دیوانه است؟ آیا هرگز آثار جنون بر او دیده اید؟
گفتند: نه.
گفت: فکر مى کنید او کاهن است؟ آیا هرگز آثار کهانت بر او دیده اید؟
گفتند: نه.
گفت: تصور مى کنید: او شاعر است؟ آیا هرگز دیده اید لب به شعر بگشاید؟
گفتند: نه.
گفت: پس فکر مى کنید او دروغگو است؟ آیا هرگز سابقه دروغى درباره او دارید؟
گفتند: نه، او نزد ما همیشه به عنوان «صادق امین» قبل از ادعاى نبوتش شناخته شده.
در اینجا قریش به «ولید» گفتند: پس به عقیده تو درباره او چه بگوئیم؟
«ولید» فکر کرد و نگاهى نمود، و چهره درهم کشیده، گفت: او فقط مرد ساحرى است، مگر ندیده اید میان مرد و خانواده و فرزندان و دوستانش جدائى مى اندازد؟ (گروهى به او ایمان مى آوردند و از خانواده خود جدا مى شوند).
بنابراین او ساحر است و آنچه مى گوید، سحرى است جالب!.(1)

* * *


1 ـ «مجمع البیان»، جلد 10، صفحه 386 ـ این شأن نزول را بسیارى از مفسران مانند «قرطبى»، «مراغى» و «فخر رازى» و «فى ظلال القرآن» و «المیزان» و غیر آنها (با تفاوت هائى) نقل کرده اند.
سوره مدّثّر/ آیه 11- 17 «ولید» آن ثروتمند مغرور حق نشناس!
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma