آن روز که هیچ دوست صمیمى سراغ دوستش را نمى گیرد

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 25
سوره معارج/ آیه 8- 18 سوره معارج/ آیه 19- 28


این آیات، بحث هاى گذشته، درباره قیامت را با شرح و توضیح بیشترى ادامه مى دهد، مى فرماید:
«همان روزى که آسمان همچون فلز گداخته مى شود» (یَوْمَ تَکُونُ السَّماءُ کَالْمُهْلِ).(1)

* * *

«و کوه ها مانند پشم رنگینِ زده شده خواهند بود» (وَ تَکُونُ الْجِبالُ کَالْعِهْنِ).
«مُهل» (بر وزن قفل) به معنى «فلز گداخته» است، و گاه به معنى «درد» خاصى است که در روغن زیتون ته نشین مى شود، و در اینجا مناسب همان معنى اول است، هر چند در مقام تشبیه تفاوت چندانى با هم ندارند.
«عِهن» به معنى پشم زده شده اى است که رنگین باشد.
آرى، در آن روز آسمان ها از هم متلاشى و ذوب مى شود، و کوه ها درهم کوبیده، خرد و سپس با تند بادى در فضا پراکنده مى گردد، همچون پشمى که تند باد آن را با خود ببرد، و چون کوه ها رنگ هاى مختلفى دارند، تشبیه به پشم هاى رنگین، شده اند، و بعد از این ویرانى، جهانى نوین ایجاد مى گردد، و انسان ها حیات نوین خود را از سر مى گیرند.

* * *

هنگامى که رستاخیز در آن جهان نو بر پا مى شود، آن چنان وضع حساب و رسیدگى به اعمال وحشتناک است که همه در فکر خویشند، احدى به دیگرى نمى پردازد، «و هیچ دوست گرم و صمیمى سراغ دوستش را نمى گیرد» (وَ لا یَسْئَلُ حَمِیمٌ حَمِیماً ).(2)
همه به خود مشغولند، و هر کس در فکر نجات خویش، همان گونه که در آیه 37 «عبس» آمده است: لِکُلِّ امْرُىء مِنْهُمْ یَوْمَئِذ شَأْنٌ یُغْنِیْهِ: «هر یک از آنها آن روز چنان گرفتارى دارد که تمام فکر او را به خود مشغول مى کند».(3)

* * *

نه این که افراد، دوستان صمیمى خود را در آنجا نشناسند، بلکه مخصوصاً «دوستانشان را به آنها نشان مى دهند، در عین حال هر کس گرفتار کار خویشتن است» (یُبَصَّرُونَهُمْ).(4)
مسأله این است که: هول و وحشت، بیش از آن است که بتوان به دیگرى اندیشید.
و در ادامه همین سخن و ترسیم آن صحنه وحشتناک مى افزاید: وضع چنان است که «گنهکار دوست مى دارد فرزندان خود را در برابر عذاب آن روز فدا کند» (یَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ یَفْتَدِی مِنْ عَذابِ یَوْمِئِذ بِبَنِیهِ).

* * *

نه تنها فرزندانش، بلکه دوست دارد: «همسر و برادرش را نیز بدهد» (وَ صاحِبَتِهِ وَ أَخِیهِ).

* * *

و همچنین فامیل و قبیله اى که به آن تعلق داشت و از او حمایت مى کرد» (وَ فَصِیلَتِهِ الَّتِی تُؤْوِیهِ).

* * *

«بلکه تمام کسانى را که در روى زمین هستند، همگى را فدا کند تا مایه نجاتش شود» (وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً ثُمَّ یُنْجِیهِ).
آرى، به قدرى عذاب خدا در آن روز هولناک است که انسان مى خواهد، عزیزترین عزیزان را که در چهار گروه در اینجا خلاصه شده اند، (فرزندان، همسران، برادران، و فامیل نزدیک که یار و یاور او هستند) همه را براى نجات خود فدا کند، نه فقط آنها، بلکه حاضر است تمام مردم روى زمین، براى رهائى او از عذاب قربانى شوند!.
«یَوَدُّ» از ماده «ود» (بر وزن حُبّ) به معنى «دوست داشتن» توأم با «تمنى» است، و به گفته «راغب» در هر یک از این دو معنى (بلکه در هر دو معنى) نیز به کار مى رود.
«یَفْتَدِى» از ماده «فداء» به معنى حفظ کردن خود از مصائب و مشکلات به وسیله پرداخت چیزى است.
«فَصِیْلَة» به معنى «عشیره»، فامیل و قبیله اى است که انسان از آن منفصل و جدا شده است.
«تُؤْوِیْه» از ماده «ایواء» به معنى انضمام کردن چیزى به دیگرى است، سپس به معنى پناه دادن به کار رفته.
جمعى از مفسران گفته اند: تعبیر به «ثُمَّ» در جمله «ثُمَّ یُنْجِیهِ» نشان مى دهد: آنها مى دانند این فدا کردن ها بعید است اثر کند (زیرا ثُمَّ معمولاً براى فاصله و تراخى مى آید).

* * *

ولى، در جواب همه این تمناها و آرزوها مى فرماید: «هرگز چنین نیست» هیچ فدیه و فدائى پذیرفته نمى شود (کَلاّ).
«آن شعله هاى سوزان آتش است» (إِنَّها لَظى).
پیوسته زبانه مى کشد، و هر چه را که در کنار و مسیر خود مى یابد مى سوزاند.

* * *

«دست و پا و پوست سر را مى کند و با خود مى برد» (نَزّاعَةً لِلشَّوى).
«لَظى» به معنى شعله خالص آتش است، و یکى از نام هاى «جهنم» نیز مى باشد، و در آیات فوق هر دو معنى ممکن است.
«نَزّاعَة» به معنى چیزى است که پى درپى جدا مى کند.
و «شَوى» به معنى دست و پا و اطراف بدن است، و گاه به معنى بریان کردن نیز آمده، ولى در اینجا منظور همان معنى اول است; زیرا هنگامى که آتش سوزان و شعلهورى به چیزى مى رسد، اول اطراف و جوانب و شاخ و برگ آن را مى سوزاند و جدا مى کند.
بعضى از مفسران «شَوى» را در اینجا به معنى پوست تن، بعضى به معنى پوست سر، و بعضى به معنى گوشت ساق پا، تفسیر کرده اند، و همه اینها در آن مفهوم وسیعى که گفتیم جمع است، و عجب این که: با این همه مصیبت، مرگ و میرى در کار نیست!.

* * *

سپس، به کسانى اشاره مى کند که طعمه چنان آتشى هستند، مى فرماید: «این شعله سوزان، کسانى را صدا مى زند و به سوى خود مى خواند که پشت به فرمان خدا کردند و از اطاعت او روى گردان شدند» (تَدْعُوا مَنْ أَدْبَرَ وَ تَوَلّى).

* * *

«و آنها که اموال را جمع کردند، ذخیره نمودند و در راه خدا انفاق نکردند» (وَ جَمَعَ فَأَوْعى).
به این ترتیب، این آتشِ سوزان، با زبان حال و جاذبه مخصوصى که نسبت به مجرمان دارد، یا با زبان قالى که خداوند به او داده، پیوسته آنها را صدا مى زند و به سوى خود فرا مى خواند، همان ها که داراى این دو صفتند: «پشت به ایمان کرده و از طاعت خدا و رسول(صلى الله علیه وآله) سر برتافته».
و از سوى دیگر: «دائماً در فکر جمع مال از حرام و حلال و ذخیره کردن آن بوده اند، بى آن که به حقوق مستمندان توجه کنند، و یا اصلاً فلسفه این نعمت الهى یعنى مال را بدانند».

* * *

 


1 ـ در محل اعراب «یوم» احتمالات متعددى داده شده، ولى بهتر از همه این است که: بدل از «قریباً» در آیه قبل باشد، یا متعلق به فعل محذوفى مانند «اذکر».
2 ـ «حَمیم» چنان که قبلاً نیز اشاره کرده ایم، در اصل به معنى «آب داغ و سوزان» است، سپس به «دوستان گرم و بسیار صمیمى» نیز اطلاق شده است.
3 ـ براى آیه فوق تفسیرهاى دیگرى نیز ذکر شده، از جمله این که: هیچ کس از حال دیگرى سؤال نمى کند; زیرا وضع همه از چهره هایشان روشن است، و آنجا که عیان است، چه حاجتى به بیان است؟
دیگر این که: هیچ کس از دیگرى نمى خواهد که او مسئولیت اعمالش را بپذیرد; چرا که امکان پذیر نیست، ولى صحیح همان تفسیر بالا است.
4 ـ با این که «حَمیم» در هر دو مرحله به صورت مفرد است، دو ضمیر موجود در «یُبَصَّرُونَهُم» به صورت جمع آمده; زیرا معنى جنسى دارد.
سوره معارج/ آیه 8- 18 سوره معارج/ آیه 19- 28
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma